سراج
1393 / 11 / 13، 02:29 عصر
شغل شما چیست؟ مهندس، کارمند، کارگر، مسئول بایگانی یک اداره یا فروشنده یک فروشگاه بزرگ؟ شغلتان را دوست دارید؟
هر روز صبح با علاقه و انگیزه از رختخواب بلند میشوید تا سرکار بروید یا برعکس با هزار سختی رهسپار محل کارتان میشوید و طی روز هم مدام چشم به ساعت دوختهاید تا ساعت کاری تمام شود و به خانه بروید؟ اگر جزو گروه دوم هستید و نهتنها کارتان را دوست ندارید و از آن لذت نمیبرید بلکه برایتان آزاردهنده نیز هست، باید بدانید و آگاه باشید که سلامت جسم و روانتان در خطر است و باید هر چه زودتر فکری کنید.
فقط نداشتهها را نبینید
دوست داشتن یک مساله کاملا ذهنی است و از نگرش ما نسبت به یک چیز ناشی میشود. وقتی ما کارمان را دوست نداریم و حتی از شغلمان بدمان میآید دلیلش چیزی نیست جز اینکه بیشتر به جنبههای منفی حرفه خود توجه میکنیم و آنها در نظرمان مهم هستند. گاهی حتی این نکات منفی را بسیار مهمتر و بزرگتر از آنچه هستند در نظر میگیریم. هنگامی که به هر دلیلی احساس اجبار در کاری میکنیم همین حس اجبار باعث ایجاد مقاومت در برابر آن میشود و همین امر کار را برای ما سختتر میکند.
اگر واقعا کارتان را دوست ندارید باید به فکر چاره باشید. در وهله نخست شرایط را بسنجید؛ آیا در آینده امکان پرداختن به کار دیگری که بیشتر دوستش داشته باشید وجود دارد؟ اگر چنین است پس راحتتر میتوانید با کار فعلیتان کنار بیایید. بهطور مثال اگر هماکنون در یک اداره کارمند رده پایین هستید اما همیشه دوست داشتهاید معلم باشید و در عین حال به کلاسهای زبان انگلیسی میروید، بعد از اتمام دورههای زبان شاید بتوانید بهعنوان معلم کار خود را در این رشته که دوستش دارید، شروع کنید. حتی ممکن است به صورت پارهوقت این کار را پیش بگیرید و تا مدتی کار فعلیتان را هم حفظ کنید.
شاید بگویید شغلی را دوست ندارید اما باید خرج خانه و زندگی را بدهید و اصلا امکان تغییر شغل بعد از این همه مدت را ندارید پس باید واقعبین باشید و به جای آزار خودتان شرایط را بپذیرید و به جای غر زدن سعی کنید نکات مثبت کارتان را بیابید و حتی خوب است یک فهرست از نکات مثبت و منفی کارتان تهیه کنید. حالا آنها را کنار هم بگذارید، احتمالا در این فهرست نکاتی که باعث دلگرمی شما بشوند پیدا خواهید کرد، حتی اگر یکی از این نکات داشتن همکاران خوب یا درآمدی که چرخ زندگیتان را میچرخاند، باشد. پس به جای اینکه تمام مدت به آنچه از نظر شما معایب حرفهتان است تمرکز کنید، نکات مثبت کارتان را در نظر بگیرید.
یادمان باشد رضایت از درون ما نشات میگیرد و یک حس درونی است. ما باید درون خودمان این احساس را داشته باشیم وگرنه بهانههایی که به صورت مقطعی ما را خوشحال میکنند و باعث رضایت خاطرمان میشوند زودگذر هستند.
وقتی روان شما همیشه در معرض فشار است جسمتان نیز به مرور زمان آسیب خواهد دید
بهطور مثال ممکن است یک ارتقای شغلی باعث شود چند ساعت یا حتی چند روز شاد و راضی باشیم اما خیلی زود این ارتقا برایمان عادی میشود و دیگر نمیتوانیم با تکیه بر آن شاد باشیم بنابراین رضایت و شادی را باید درونمان ایجاد کنیم و این امر محقق نمیشود مگر با تغییر نگرشمان به زندگی.
خودتان را بشناسید
بسیاری از افراد علایق و توانمندیهای خود را نمیشناسند. اگر شما علاقهها و توانمندیهای خود را بشناسید و به آنها توجه کنید بهطور حتم میتوانید زندگی لذتبخشتری داشته باشید. با شناخت علایقتان میتوانید در اوقات فراغت به کارهایی که دوست دارید بپردازید و به این ترتیب زندگیتان از یکنواختی و کسالت درمیآید، به این ترتیب بخشی از روز را به کارهایی که دوست دارید خواهید پرداخت و کمتر از اینکه حرفهتان را دوست ندارید آزار خواهید دید. حتی گاهی میتوانید با تکیه بر این شناختها و تقویت توانمندیهای خود راه جدیدی در حرفهتان بیابید که کارتان را هم برایتان خوشایندتر خواهد کرد.
خداحافظی با پیشرفت شغلی
کسانی که کارشان را دوست ندارند و از آن بدتر از کارشان بدشان میآید، نهتنها سلامت روانی بلکه سلامت جسمیشان هم به خطر میافتد چراکه همانطور که همه میدانیم روان و جسم ارتباط تنگاتنگی دارند و مشکلات هر یک بر دیگری هم اثر میگذارد. وقتی روان شما همیشه در معرض فشار است جسمتان نیز به مرور زمان آسیب خواهد دید. دردهای روانی جسمی که این روزها خیلیها با آنها دست به گریبان هستند از جمله این دردهای جسمی است که ریشه روانی دارد.
از سوی دیگر، این افراد به دلیل اینکه شغلشان را دوست ندارند ممکن است نتوانند با همکاران خود رابطه خوبی برقرار کنند و چون مدام تحتفشار هستند ممکن است در برقراری روابط موثر و سالم با سایر افراد هم ناتوان باشند و دیگران آنها را بهعنوان افراد عصبی، منفیباف، پرتوقع و ایرادگیر بشناسند.
این افراد همچنین شانس کمتری برای پیشرفت و ارتقای شغلی خود خواهند داشت چون واضح است فردی که انگیزه و علاقه لازم را برای انجام کاری ندارد نمیتواند در آن رشته چندان موفق باشد و همین امر ممکن است بر سرخوردگی و ناکامی او بیفزاید.
دکتر بهروز بیرشک، روانشناس
هر روز صبح با علاقه و انگیزه از رختخواب بلند میشوید تا سرکار بروید یا برعکس با هزار سختی رهسپار محل کارتان میشوید و طی روز هم مدام چشم به ساعت دوختهاید تا ساعت کاری تمام شود و به خانه بروید؟ اگر جزو گروه دوم هستید و نهتنها کارتان را دوست ندارید و از آن لذت نمیبرید بلکه برایتان آزاردهنده نیز هست، باید بدانید و آگاه باشید که سلامت جسم و روانتان در خطر است و باید هر چه زودتر فکری کنید.
فقط نداشتهها را نبینید
دوست داشتن یک مساله کاملا ذهنی است و از نگرش ما نسبت به یک چیز ناشی میشود. وقتی ما کارمان را دوست نداریم و حتی از شغلمان بدمان میآید دلیلش چیزی نیست جز اینکه بیشتر به جنبههای منفی حرفه خود توجه میکنیم و آنها در نظرمان مهم هستند. گاهی حتی این نکات منفی را بسیار مهمتر و بزرگتر از آنچه هستند در نظر میگیریم. هنگامی که به هر دلیلی احساس اجبار در کاری میکنیم همین حس اجبار باعث ایجاد مقاومت در برابر آن میشود و همین امر کار را برای ما سختتر میکند.
اگر واقعا کارتان را دوست ندارید باید به فکر چاره باشید. در وهله نخست شرایط را بسنجید؛ آیا در آینده امکان پرداختن به کار دیگری که بیشتر دوستش داشته باشید وجود دارد؟ اگر چنین است پس راحتتر میتوانید با کار فعلیتان کنار بیایید. بهطور مثال اگر هماکنون در یک اداره کارمند رده پایین هستید اما همیشه دوست داشتهاید معلم باشید و در عین حال به کلاسهای زبان انگلیسی میروید، بعد از اتمام دورههای زبان شاید بتوانید بهعنوان معلم کار خود را در این رشته که دوستش دارید، شروع کنید. حتی ممکن است به صورت پارهوقت این کار را پیش بگیرید و تا مدتی کار فعلیتان را هم حفظ کنید.
شاید بگویید شغلی را دوست ندارید اما باید خرج خانه و زندگی را بدهید و اصلا امکان تغییر شغل بعد از این همه مدت را ندارید پس باید واقعبین باشید و به جای آزار خودتان شرایط را بپذیرید و به جای غر زدن سعی کنید نکات مثبت کارتان را بیابید و حتی خوب است یک فهرست از نکات مثبت و منفی کارتان تهیه کنید. حالا آنها را کنار هم بگذارید، احتمالا در این فهرست نکاتی که باعث دلگرمی شما بشوند پیدا خواهید کرد، حتی اگر یکی از این نکات داشتن همکاران خوب یا درآمدی که چرخ زندگیتان را میچرخاند، باشد. پس به جای اینکه تمام مدت به آنچه از نظر شما معایب حرفهتان است تمرکز کنید، نکات مثبت کارتان را در نظر بگیرید.
یادمان باشد رضایت از درون ما نشات میگیرد و یک حس درونی است. ما باید درون خودمان این احساس را داشته باشیم وگرنه بهانههایی که به صورت مقطعی ما را خوشحال میکنند و باعث رضایت خاطرمان میشوند زودگذر هستند.
وقتی روان شما همیشه در معرض فشار است جسمتان نیز به مرور زمان آسیب خواهد دید
بهطور مثال ممکن است یک ارتقای شغلی باعث شود چند ساعت یا حتی چند روز شاد و راضی باشیم اما خیلی زود این ارتقا برایمان عادی میشود و دیگر نمیتوانیم با تکیه بر آن شاد باشیم بنابراین رضایت و شادی را باید درونمان ایجاد کنیم و این امر محقق نمیشود مگر با تغییر نگرشمان به زندگی.
خودتان را بشناسید
بسیاری از افراد علایق و توانمندیهای خود را نمیشناسند. اگر شما علاقهها و توانمندیهای خود را بشناسید و به آنها توجه کنید بهطور حتم میتوانید زندگی لذتبخشتری داشته باشید. با شناخت علایقتان میتوانید در اوقات فراغت به کارهایی که دوست دارید بپردازید و به این ترتیب زندگیتان از یکنواختی و کسالت درمیآید، به این ترتیب بخشی از روز را به کارهایی که دوست دارید خواهید پرداخت و کمتر از اینکه حرفهتان را دوست ندارید آزار خواهید دید. حتی گاهی میتوانید با تکیه بر این شناختها و تقویت توانمندیهای خود راه جدیدی در حرفهتان بیابید که کارتان را هم برایتان خوشایندتر خواهد کرد.
خداحافظی با پیشرفت شغلی
کسانی که کارشان را دوست ندارند و از آن بدتر از کارشان بدشان میآید، نهتنها سلامت روانی بلکه سلامت جسمیشان هم به خطر میافتد چراکه همانطور که همه میدانیم روان و جسم ارتباط تنگاتنگی دارند و مشکلات هر یک بر دیگری هم اثر میگذارد. وقتی روان شما همیشه در معرض فشار است جسمتان نیز به مرور زمان آسیب خواهد دید. دردهای روانی جسمی که این روزها خیلیها با آنها دست به گریبان هستند از جمله این دردهای جسمی است که ریشه روانی دارد.
از سوی دیگر، این افراد به دلیل اینکه شغلشان را دوست ندارند ممکن است نتوانند با همکاران خود رابطه خوبی برقرار کنند و چون مدام تحتفشار هستند ممکن است در برقراری روابط موثر و سالم با سایر افراد هم ناتوان باشند و دیگران آنها را بهعنوان افراد عصبی، منفیباف، پرتوقع و ایرادگیر بشناسند.
این افراد همچنین شانس کمتری برای پیشرفت و ارتقای شغلی خود خواهند داشت چون واضح است فردی که انگیزه و علاقه لازم را برای انجام کاری ندارد نمیتواند در آن رشته چندان موفق باشد و همین امر ممکن است بر سرخوردگی و ناکامی او بیفزاید.
دکتر بهروز بیرشک، روانشناس