✅در زمان رضا شاه به دلیل کمبود اسلحه، بعضی از پاسبان هایی که گشت می دادند فقط غلاف خالی اسلحه، یعنی همان جلدی که اسلحه در آن قرار میگیرد را روی کمرشان می بستند و در واقع اسلحه ای در کار نبود. دزدها و شبگردها وقتی متوجه این قضیه شدند برای اینکه همدیگر را مطلع کنند به هم می گفتند که طرف "خالی بسته" و منظورشان این بود که فلان پاسبان اسلحه ندارد و غلاف خالی اسلحه را دور کمرش بسته به این معنی که در واقع برای ترساندن ما بلوف می زند که اسلحه دارد و روی همین اصل بود که واژه "خالی بندی" رواج پیدا کرد
ﺩﺭ ﻣﺼﺮ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﻭﺍﻡ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﻣﯽﺷﺪ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺑﺪﻫﯽ، ﺟﺴﺪ ﻣﻮﻣﯿﺎﯾﯽ ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﺣﻖ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻮﻣﯿﺎﯾﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﺪ .
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﻭ ﻭﺭﺷﮑﺴﺖ ﺑﻮﺩ ﭘﺪﺭﺳﻮﺧﺘﻪ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ .
ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺮ ﻣﻤﺎﻟﮏ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺭﺳﯿﺪ .
ﻟﻐﺘﻨﺎﻣﻪ ﺩﻫﺨﺪا
پته اش روی آب افتاد
هرگاه راز و سر کسی فاش شود و به اصطلاح دیگر «طشتش از بام افتاده باشد» مجازا" می گویند : «فلانی پته اش روی آب افتاد» یعنی اسرار مگویش فاش و برملا گردید.
آنچه را که امروزه به نام جواز و گذرنامه و بلیط نامیده میشود سابقا «پَتِه» میگفته اند. پته به منظور خروج از کشور همان است که تا چندی قبل به نام «تذکره» نامیده میشد و در حال حاضر آن را گذرنامه و یا به اصطلاح بین المللی «پاسپورت» میگویند که از طرف دولت متبوعه صادر میشود و در کشور مقصد و مورد نظر به منزله ی اجازه نامه ی اقامت تلقی میگردد.
پته دیگری در رابطه با موضوع این مقاله وجود داشت که به گفته ی صاحبان فرهنگها و فرهنگنامه ها : «بند گونه ای بود که در جای جای جویهای نشیب دار می بستند که هم آب نگاه دارد و هم جوی شسته نشود.»
در حال حاضر که تمام شهرها و غالب روستاهای کشور لوله کشی شده و از آب تصفیه شده ی چاهها و چشمه سارها استفاده میکنند، واژه ی پته و پته بستن که از آن معنی و مفهوم بند بستن برجای جای جویهای نشیب دار اسفاده شود مهجور و دور از ذهن میباشد. ولی سابقا که لوله کشی نبود و آب مورد احتیاج شهرها در داخل جویهای سرباز (نه سربسته) جریان داشت هرجا که لازم میآمد مقداری از آب جاری به داخل کوچه های مسیر یا خانه های مسکونی جریان پیدا کند سد و بند کوچکی از جنس چوب به نام پته در داخل جوی خیابان یا کوچه قرار داده آب را به قدر کفایت (نه کم و نه زیاد) به داخل حوض و آب انبارخانه جریان میدادند تا از آب حوض برای شستشوی ظروف و اثاثیه و ملبوس و از آب نیمه صاف آب انبار که قسمت عمده ی گل و لای و اضافاتش رسوب کرده است برای نوشیدن و به کار بردن درامور خوراک پزی استفاده نمایند.
سابقا" افرادی بودندکه در سالهای کم آبی و خشکسالی، احتیاج مبرم به آب برای پر کردن حوض و آب انبار به منظور رفع نیازمندیهای داخلی، آنان را وا میداشت که در غیر نوبت به حقوق دیگران تجاوز کرده از آب سهمی و نوبتی آنان، سوء استفاده کنند.
برای حصول این مقصود نیمه های شب که تمام سکنه ی آن محله و آبادی بر بستر راحت و آسایش غنوده بودند در داخل جوی پته میبستند و آب میبردند.
بدیهی است در آن نیمه های شب کمتر کسی متوجه آب دزدی آن شخص میشد، مگر آنکه فشار آب گاهی موجب گردد که پتهاش روی آب افتد یعنی فشار آب پته را از جایش کنده به جاهای دیگر ببرد که در این صورت ساکنان خانه های پایینتر پته را بر روی آب میدیدند و راز و سرش بدین وسیله فاش شده قشقرق برپا میشد و آبرویش برباد میرفت.
در قدیم پلو یا چلو را در مجمعههای بزرگی میکشیدند، که به آنها «قاپ» یا «قاب» میگفتند و چند نفر با دست از یک قاپ مشترک، غذا میخوردند. ممکن بود که چند آدم بزرگ و پرخور با پیری یا کودکی نحیف و کمغذا در قاپی همسفره و همغذا شوند. این بود که تقسیم غذا عادلانه نبود و یکی به اصطلاح، قاپ دیگری را میدزدید و غذای بیشتری میخورد. این بود که ایده «قاپ شخصی» به میان آمد که برای هر کس قاپ کوچکی غذا بکشند و آن را در پیش وی بگذارند. این بود که این «پیشقاپ» را «بُشقاب» نامیدند. یک قاپ بزرگ پر از غذا سر سفره میآمد و چند قاپ کوچک خالی (بُش به ترکی: خالی) گِرد آن میچیدند و برای هر بشقاب، جدا غذا میکشیدند. / کنایه ی (( قاپ کسی را دزدیدن )) هم از همین جاست
اشک تمساح می ریزد
-------------------------------------------------------------------------
گریه دروغین را به اشک تمساح تعبیر کرده اند. خاصه گریه و اشکی که نه از باب دلسوزی بلکه از رهگذر ریا و تلدیس باشد ، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سوء نیت گریه کننده جامه عمل بپوشد.
سابقا" معتقد بودند که غذا و خوراک تمساح به وسیله اشک چشم تأمین می شود . بدین طریق که هنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعتها متمادی بر روی شکم دراز می کشد. در این موقع اشک لزج و مسموم کننده ای از چشمانش خارج می شود که حیوانات و حشرات هوایی به طمع تغذیه بر روی آن می نشینند.
پیداست که سموم اشک تمساح آنها را از پای در می آورد . فرضا" نیمه جان هم بشوند و قصد فرار کنند به علت لزج بودن اشک تمساح نمی توانند از آن دام گسترده نجات یابند.
خلاصه هربار که مقدار کافی حیوان وحشره در دام اشک تمساح افتند، تمساح پوزه ای جنبانیده به یک حمله آنها را بلع می کند و مجددا" برای شکار کردن طعمه های دیگر اشک می ریزد.
چرا می گوییم "بزنم به تخته"، نمی گوییم "ماشاءالله"
یکی از دوستان نقل میکند که یک روزبایکی از دوستان انگلیسی خود چت میکردم بهش گفتم کار تو خیلی عالی بود.
بهم گفت بزنم به تخته(Touch wood)..
سپس گفت شما مسلمونها حتما به جای این اصطلاح چیزی دارید من گفتم ماهم همین را استفاده میکنیم
رفیقم خیلی تعجب کرد وگفت عجب..!! بهش گفتم چه چیز عحیبی بود؟
اون گفت ما منظورمان از تخته همان تخته صلیب است که شر خون آشامان و پلیدی را از ما دور میکند...!!تازه فهمیدم که سالهاست که ما به صلیب پناه میبریم از چشم شور
ما نادانسته بجای اینکه با گفتن: ماشاءالله ٬ به خداوند پناه ببربم به چوب وتخته صلیب پناه میبردیم.!
ای کاش اصل هرکلمه را قبل از اینکه به زبان بیاوریم بشناسیم.
تا بحال اگر نادانسته میگفتیم اشکالی نداره چون نمیدونستیم.
اما از این به بعد این کلمه را بکار نبریم.
چون ما مسلمانیم.
بسم الله، ماشاءالله، ولا حول ولا قوة الابالله
لطفاً این متن را برای دیگر دوستان هم به اشتراک بگذارید.