1394 / 4 / 20، 12:39 صبح
اولین نکته ای حیاتی که در موضوع ازدواج معلولین وجود دارد این است که اکثراً افکار عمومی جامعه نه تنها به معلولین حق ازدواج نمی دهند بلکه برخی خانواده های این عزیزان مساله ازدواج فرزند معلول خویش را امری غیرممکن می دانند لذا کم کم این تفکر غلط ، تبدیل میشود به باوری ذهنی و همه گیر ؛ و در نتیجه منجر خواهد شد به خط خوردن ازدواج از زندگی جامعه معلولین.
دومین نکته ، دیدگاه و باور خود فرد معلول است. معلولین بسیاری هستند که خودشان حق ازدواج به خودشان نمی دهند و به علت داشتن معلولیت و نقص عضو ، حس "سربار بودن" را در خویش تقویت کرده اند و همیشه تصور می کنند برای دیگران به منزله مشکل هستند و به همین خاطر نیز به هیچ عنوان به مساله ازدواج با دید مثبت نمی نگرند. اگر هم کسی تمام و کمال آنها را برای ازدواج و زندگی انتخاب کند باز ترس از اینکه نکند این ازدواج با دید ترحم و دلسوزی باشد دچار مشکلات روحی و روانی بسیاری شده اند. البته تا حدودی داشتن این حس در افراد معلول ، طبیعی است و این طرف مقابل است که وظیفه دارد ثابت کند ازدواجشان از روی ترحم نبوده است و فرد معلول را یاری کند تا دیدگاهش را اصلاح نماید.
اما به صورت کلی در امر ازدواج معلولین دو شاخه اصلی وجود دارد :
1. ازدواج فرد معلول با معلول
2. ازدواج فرد معلول با غیرمعلول
اینکه تعیین کنیم کدام گزینه بهتر است و کدام نتیجه موفق تری در بر خواهد داشت اصلا صحیح نیست زیرا مساله ازدواج فقط و فقط بستگی دارد به دیدگاه طرفین و نگاه هر فرد به زندگی مشترک و مساله ازدواج. اما هر کدام از این دو شاخه ، خصوصیات ، فواید و معضلات خاص خویش را دارد که به آنها اشاره خواهم داشت.
اولین نکته مشترک در ازدواج فرد معلول با معلول ، درک متقابل است. وقتی هر دو طرف معلولیت دارند بالتبع آن ، درک متقابل نیز دارند و هیچکدام احساس ضعف و نفص جسمی بیشتری در خویش نخواهد داشت زیرا هر کدام به نحوی درگیر معلولیت هستند اما با درجات مختلف. ولیکن نکته منفی این نوع ازدواج یا بهتر است اصلاح کنم مشکل عمده این نوع ازدواج اینست که هر دو طرف به علت داشتن معلولیت در نتیجه مشکلات بیشتری برای اداره زندگی خواهند داشت بخصوص اگر معلولیت ها شدید نیز باشد. تامین معیشت و اداره زندگی ، تامین هزینه های جانبی برای کارهای منزل و تمامی دغدغه های یک زندگی مشترک مطمئنا فراز و نشیب بیشتری خواهد داشت لذا کمک و یاری خانواده های طرفین را بسیار می طلبد.
راهکار مناسب اینست : "با دید باز ، وسیع و سنجیدن تمامی جوانب ، به دور از هرگونه احساساتی تصمیم گرفتن ، برای داشتن ازدواجی موفق از روی منطق و آینده نگری پیش روند. با بازگو کردن مشکلات شخصی یکدیگر ، شناختن توانمندیهای یکدیگر ، شناختن انتظارات یکدیگر از زندگی مشترک و بالاخره یافتن نقاط مشترک و دانستن اینکه که می توانند مکمل هم باشند یا نه ، برای ساختن آینده ای درخشان گامهای استوار بردارند."
البته نباید معجزه عشق را کتمان کرد ، وقتی عشق باشد ، خدا باشد و دلهای متوکل به خدا در راستای هم حرکت کنند ، با سختی ها کنار آمدن نیز به دور از یقین نیست ولی وقتی صحبت از یک عمر زندگی به میان می آید غیر معلولین با هزاران مشکل مواجه هستند چه برسد به معلولین که علاوه بر مشکلات زندگی باید با معضلات جسمی و حرکتی نیز کنار بیایند
و اما ازدواج فرد معلول با غیر معلول ، اولین نکته اساسی که در بحث ازدواج نوع اول نیز مطرح شد اینست که نباید از روی احساس تصمیم گرفت زیرا با احساس نمی توان از پس ِ مشکلات زندگی برآمد چه برسد یک عمر زندگی مشترک با شرایط خاص. فرد غیرمعلولی که تصمیم به ازدواج با فرد معلول را دارد باید تمامی جوانب را سنجیده باشد. زیرا وقتی فرد معلول را برای زندگی انتخاب کرده پس مطمئنا دیدگاه مادی گرایانه به ازدواج نداشته و ظاهر همسر برایش مهم نبوده بلکه باطن و مهمتر از همه به اصل ازدواج که همانا "تکامل" و "رسیدن به آرامش" است اعتقاد داشته است.
چنین فردی باید بتواند در برابر طوفان های افکار غلط و باورهای نادرست اطرافیان بایستد. چنین فردی باید آنقدر اراده قوی داشته باشد که بتواند در برابر مخالفت های خانواده ، دوستان و آشنایان مقاومت کند ؛ البته اگر با یقین و ایمان قلبی تصمیم به ازدواج داشته باشد هیچ باور غلطی نخواهد توانست باورش را بشکند و دلش را با هراس از آینده سست گرداند. زیرا بسیار دیده ام دوستان معلولی که قصد ازدواج با فرد غیرمعلول داشته اند اما به دلیل مخالفت خانواده فرد غیر معلول ، ازدواجی سر نگرفته بلکه تبدیل شده است به خاطره ای تلخ و شاید بتوان گفت شکستی در زندگی هر دو ، بخصوص فرد معلول. شکستی تلخ و شاید هم شیرین ، زیرا شکست ها می توانند پُلی باشند برای رسیدن به موفقیت های آینده.
چنین فرد غیرمعلولی با چنین تصمیمی باید درک کند وقتی زندگی مشترک غیرمعلولین این همه مشکل دارد پس زندگی او با یک فرد معلول عاری از مشکل نخواهد بود. باید درک کند همانطور که مادر و پدر فرد معلول ؛ از ابتدای زندگی همچنین ابتدای زندگی ِ با معلولیتش ؛ همواره پشتیبان و همراه او بوده اند ، او نیز همواره باید همسری پایبند باشد ، در ادامه زندگی تا بی نهایت (چه همسر مذکر و چه همسر مونث). اما نباید فراموش کند که کم توانی جسمی و حرکتی ، دلیل ناتوانی در زندگی نیست. این نکته را نه تنها همسران بلکه همگان باید درک کنیم و بر این باور برسیم که کم توانی جسمی ، دالّ بر ناتوانی مطلق نیست. و هرگاه بر این باور رسیدیم و ایمان و اعتقاد بدان یافتیم آنگاه است که حق ازدواج دادن به معلولین را با یقین کامل و قلبی خواهیم پذیرفت.
مشکل عمده دیگری که این نوع ازدواج می تواند در پی داشته باشد و به کرّات دیده شده اینست که فرد معلول به علت معلولیت و نقصی که دارد (البته اکثرا در خانمها) همیشه ترس و دلهره از ایجاد مساله همسر دوم برای شریک زندگیش را خواهد داشت که به عنوان راهکار عرض می نمایم که اگر مساله اعتماد طرفین به طور کامل حل نشده باشد و هر دو بر این یقین نرسیده باشند که هدف آنها از ازدواج چیزی فراتر از این افکار بوده است این مشکل ، دامنگیر و معضل سختِ زندگی مشترکشان خواهد شد.
و بالاخره مهمترین اصل را فراموش نکنیم که همه موارد گفته شده در گرو ایمان داشتن به یک اصل طلایی ست ؛ اگر اصل زندگی مان ؛ توکل به خدا باشد دیگر هراس داشتن از آینده بخصوص در امر ازدواج معنی نخواهد داشت. "البته توکل یعنی توکل واقعی و قلبی داشتن نه فقط اَدای توکل ِ زبانی". بله ! با توکل واقعی به پروردگار و همیاری یکدیگر می توان زندگی مشترک موفق و روشنی ساخت و الگوی دیگران نیز شد.