انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران
حکایت زوج نابینایی که "نگار"شان را گرفته‌اند (1) و (2) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران (http://rpsiran.ir/forum/.)
+-- انجمن: اخبار و اطلاعات پزشکی و چشم پزشکی (http://rpsiran.ir/forum/./forumdisplay.php?fid=4)
+--- انجمن: اخبار گوناگون (http://rpsiran.ir/forum/./forumdisplay.php?fid=28)
+--- موضوع: حکایت زوج نابینایی که "نگار"شان را گرفته‌اند (1) و (2) (/showthread.php?tid=1053)



حکایت زوج نابینایی که "نگار"شان را گرفته‌اند (1) و (2) - افشین - 1393 / 4 / 31

"نادر سلیمانی"فوق لیسانس مکانیک از انگلستان گرفته و بر اثر یک بیماری ژنتیکی بینایی خود را از دست داده؛"حبیبه دارابی"هم لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران است و از کودکی نابینا بوده؛10 سال پیش در کتابخانه نابینایان حسینیه ارشاد با هم آشنا می‌شوند و ازدواج می‌کنند.حالا پس از 10 سال و بعد از یک زایمان زودرس،بهزیستی نوزاد تازه به دنیا آمده این زوج نابینا را بدون اطلاع والدینش به شیرخوارگاه آمنه برده است.گروه اجتماعی تدبیر،مرجان زهرانی:"نگار"را از مادر و پدرش گرفته‌اند.چشمانشان نمی‌بیند و مجازات این نابینایی از دست دادن کودکشان است.مادر جان به لب شده است.زندگی در تاریکی انگار رنگ خاص خودش را دارد.مادر و پدر هستند.فقط چشم‌هایشان نمی‌بیند اما دست‌هایی دارند برای در آغوش کشیدن کودک 8 ماهه شان که درست 8 ماه است از بوسیدن و به آغوش کشیدنش محروم شده‌اند.
فقط چشمانشان نمی‌بیند اما گوش‌هایی دارند برای شنیدن و صدایی برای لالایی خواندن.فقط چشمانشان نمی‌بیند اما پاهایی دارند که قادر است تا صبح نوزاد8ماهه اش را راه ببرد.آن‌ها لیاقت مادر و پدر شدن دارند اما اجازه‌اش را نه."نادر سلیمانی"فوق لیسانس مکانیک از انگلستان گرفته و بر اثر یک بیماری ژنتیکی بینایی خود را از دست داده؛"حبیبه دارابی"هم لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران است و از کودکی نابینا بوده؛10 سال پیش در کتابخانه نابینایان حسینیه ارشاد با هم آشنا می‌شوند و ازدواج می‌کنند.حالا پس از 10 سال و بعد از یک زایمان زودرس،بهزیستی نوزاد تازه به دنیا آمده این زوج نابینا را بدون اطلاع والدینش به شیرخوارگاه آمنه برده است.حسین احمدی نیا،وکیل این زوج نابینا اظهار داشت:ماجرای جدا کردن این نوزاد از خانواده‌اش را این گونه روایت می‌کند:«بعد از 10 سال خدا به آن ها فرزندی داده است که حالا 8 ماه است از داشتنش محروم شده اند.مادر نگار وقتی باردار بوده در خیابان در یکی از چاه های آب و فاضلابی که دریچه اش برداشته شده بوده می افتد.
بلافاصله بعد از این اتفاق به بیمارستان منتقل می شود.این اتفاق باعث زایمان زودرس او می شود و نوزاد به صورت زودرس به دنیا می آید.حدود 3 هفته کودک در بیمارستان در دستگاه قرار می گیرد.به دلیل این که این زوج توانایی پرداخت هزینه های بالای بیمارستان را نداشتند هزینه درمان با کمک دوخیریه تهیه و پرداخت می شود.بعد از طی این سه هفته وقتی پدر و مادر نگار برای ترخیص او به بیمارستان مراجعه می کنند تا کودک را باز گردانند متوجه می شوند بچه دیگر در بیمارستان نیست. بعد از پیگیری های طولانی متوجه می شوند که بچه به شیرخوارگاه آمنه فرستاده شده است.برای گرفتن فرزندشان به شیرخوارگاه مراجعه می کنند اما بچه را به آن ها نمی دهند.»بهزیستی می‌گوید برای نگهداری"نگار"حکم قضایی دارد.احکام قضایی که نه تنها بی توجه به خواست و تمایل کودکان بلکه گاها بی توجه به مصلحت آن‌ها هم صادر می‌شود.بسیاری از ما هنوز "نیما" پسر 4 ساله ای که 3 سال پیش از شدت شکنجه پدرش بیهوش به بیمارستان منتقل شد را به خاطر می‌آوریم و قطعا حکمی که برای پدر "نیما" به عنوان ولی قهری او صادر شد را هم به یاد داریم. پدر نیما با حکم قضایی حضانت مجدد او را به عنوان سرپرست برعهده گرفت اما کسی مسئولیت سرنوشت او و آینده‌اش را بر عهده نگرفت."نگار"هم حالا قربانی نوعی دیگر از تعارضات میان قانون با مصلحت اندیشی های عاطفی است.وکیل خانواده"نگار"اما به تدبیر می‌گوید:«قانون گذار در قانون مدنی اعلام کرده است که حضانت طفل با والدین است و معلولیت این حضانت را سلب نمی کند.
فقط زمانی که جان بچه به خطر بیفتد و دادگاه تشخیص دهد که والدین فاقد صلاحیت برای نگه داری از طفل هستند این حضانت از پدر و مادر سلب می شود. دادگاه باید این بچه را به پدر و مادر تحویل دهد.اصلا قانونی وجود ندارد که بچه ها را از پدر و مادرهایی که معلولیت جسمی دارند بگیرد و به بهزیستی تحویل دهند اما به هر حال بهزیستی هم در راستای وظایف نهادی خود از باب حمایت این کار را انجام داده است اما تعارضی که وجود دارد این است که این بچه بی سرپرست یا بد سرپرست نیست و در هیچ کجای قانون گفته نشده است که نابینایی موجب سلب حضانت شود.»شاید افراد با معلولیت‌های جسمی در مراقبت و نگهداری از فرزند خود دچار مشکل شوند اما این مکانیسم حمایتی هم از سوی بهزییستی چندان معقول به نظر نمی‌رسد.با توجه به این که این نوزاد بی سرپرست یا بد سرپرست نیست این تعارض ایجاد شده است که با توجه به شرایط چه اقدامی می‌توان انجام داد تا هم نوزاد تحت سرپرستی پدر و مادر خود قرار بگیرد و هم شرایط لازم برای نگهداری از او به وجود بیاید.احمدی نیا می‌گوید:«حدود 8 ماه است که این خانواده از"نگار"دور هستند و بهزیستی هم حاضر نیست که"نگار"را به آن ها بازگرداند.در هفته فقط چند دقیقه اجازه دارند که او را ببینند آن هم با چشمانی که نمی بیند.
این گذشت زمان مسلما باعث انقطاع مهر و محبت بین نگار و مادر و پدرش می شود و مشکل را مضاعف خواهد کرد. من فکر می کنم این به نوعی نقض حقوق شهروندی است.حقوق شهروندی که آقای روحانی قول تدوین و اجرایی شدنش را به مردم داده بود.»آن‌ها امروز قرار است به دیدن"نگار"بروند تا برای دیدن فرزندشان از شیرخوارگاه وقت چند دقیقه ای بگیرند.شرایط روحی خوبی ندارند و مادر جان به لب شده است و مدام گریه می‌کند.وکیل خانواده"نگار"می‌گوید ما می‌خواهیم از کمک رسانه‌ها استفاده کنیم و این کودک را به والدینش بازگردانیم.همان طور که در ماجرای "شوخان" رسانه‌ها به ما کمک کردند و حالا چند روزی است که شوخان بینایی یک چشم خود را به دست آورده.این بار هم می‌خواهیم نگار را به مادرش که مدام گریه می‌کند و پدرش که مدام بی تاب است بازگردانیم.



نگار کوچولو در آغوش مادر اما ...(2) - سعیده - 1393 / 4 / 31

[تصویر:  06486784461874905638.gif][تصویر:  06486784461874905638.gif]
[تصویر:  06486784461874905638.gif][تصویر:  06486784461874905638.gif]
[تصویر:  81228731-5808504.jpg]
[تصویر:  06486784461874905638.gif][تصویر:  06486784461874905638.gif]
گلپدر نگار کوچولو: "نادر سلیمانی"فوق لیسانس مکانیک از انگلستان گرفته و بر اثر یک بیماری ژنتیکی بینایی خود را از دست داده؛
گلمادر نگار کوچولو: "حبیبه دارابی"هم لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران است و از کودکی نابینا بوده

نگار کوچولو دختر هشت ماه و نیمه که از بدو تولد در شیرخوارگاه آمنه زندگی می کرد، سرانجام پس از فراز و نشیب های فراوان، بعد از هشت ماه به دامن پر مهر پدر و مادر نابینای خود برگشت. از آن روزی که مادر نابینایش در آخرین ماه بارداری در خیابان به دلیل نبودن دریچه فاضلاب به زمین افتاد و بعد مجبور شد چند هفته زودتر از موعد زایمان کند. از آنروزی که به دلیل نداشتن وسع مالی و تاخیر دو روزه در پرداخت هزینه بیمارستان این کودک به شیرخوارگاه آمنه تحویل داده شد. از آنروزی که شیرخوارگاه آمنه طفل را به دلیل نابینا بودن پدر و مادرش به آنها تحویل نداد تا زمانی که بعد از هشت ماه دویدن و دنبال موضوع بودن، پدر نگارکوچولو آخرین راه را تماس با خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) دانست. از آنروزی که پدرش برای اولین بار در تماس با ایرنا برای باز پس گرفتن کودکش به این خبرگزاری پناه آورده بود تا اینکه وکیلی به رایگان وکالت پدر و مادر این طفل را برعهده گرفت.

اما داستان همین جا تمام نشده بود. شیرخوارگاه آمنه که به دلیل نابینایی والدین، نگار کوچولو را به آنها پس نمی داد، با اعلام نظر قاضی حاضر شد سه هفته کودک را به صورت آزمایشی در اختیار والدین قرار دهد. گروه وکلای محامی هزینه سه ماه پرستاری کودک را متقبل شدند و در این میان خبر خوش تری به گوش رسید و آنهم اعلام حمایت یک ایرانی مقیم سوئد از این والدین بود. این ایرانی مقیم سوئد که ادعا کرده بود یک دکتر است و شرکت الکترونیکی دارد به وکیل والدین نگارکوچولو گفته بود 140 هزار دلار به حساب آنها واریز می کند و البته به خاطر تحریم وکیل باید به ترکیه می رفت و از کشور سوم پول را دریافت می کرد. در ترکیه از وکیل خواسته شده تا مبلغ 4 هزار دلار برای عوارض بپردازد که این کار انجام شد و وقتی برای بار دوم از وکیل درخواست عوارض شده بود موضوع مشکوک به نظر امد و وکیل متوجه شد که این ایرانی مقیم سوئد کلاهبرداری بیش نیست که حتی به یک زوج نابینا نیز رحم نمی کند. حال از یک طرف دغدغه وکیل برای به دام انداختن کلاهبردار ایرانی مقیم سوئد و از سویی دیگر بازگشت کودک به دامن والدینش؛ اما والدینی که در این میان آش نخورده و دهن سوخته بودند.


**نگارکوچولو حالا دندان درآورد

در تماس مجدد والدین نگار با ما برآن شدیم تا به همراه عکاس به منزل آقای سلیمانی برویم و از نزدیک وضعیت زندگی آنها و نگهداری از نگار کوچولو را ببینیم. وقتی وارد خانه شدیم پدر نگار در مقابل درب منزل به استقبال ما آمد. وارد طبقه دوم ساختمانی در هشتگرد شدیم؛ خانه ای آپارتمانی که دو طبقه پله بالا و پایین کردن برای یک پدر و مادر نابینا به همراه یک کودک هشت ماهه کار بس مشکلی بود. نگار تازه داشت دندان درمی آورد و البته کمی از سفیدی دندان بالایش از گوشه لبانش به هنگام لبخند پیدا بود. خارش دندانش گویی اذیتش می کرد و به طور مداوم دستانش در دهانش بود ولی از دندان گیر استفاده نمی کرد. مادر نگار در صحبتهایش یکسره از همسایه اش تعریف می کرد و گفت: خدا حفظش کند به اندازه یک مادر و خواهر و شاید حتی بیشتر کمکم می کند. او نگران این بود که خانم حکیم زاده همان خانم خیر همسایه در این ماه رمضان به سفری حدودا 10 روزه برود و دیگر کسی را برای کمک در نزدیکی زندگی خود نداشته باشد. در همین حال بود که همسایه اش (خانم حکیم زاده) هم رسید. او خانم میانسالی بود که در همان لحظه ورود همه خوبیهایی که این مادر نابینا از او گفته بود در چهره اش هویدا بود.

**همسایه ای مهربان تر از هرآنکس که فکرش را بکنی
با خانم حکیم زاده خواستم صحبت کنم او ابتدا ممانعت کرد و نخواست که کارش ریا شود. در نهایت حاضر به صحبت شد؛ او گفت: روزی که قرار بود پدر و مادر نگار کوچولو کودشان را از شیرخوارگاه آمنه تحویل بگیرند، نزد من آمدند و خواستند با آنها به آنجا بروم. وی ادامه داد: به شیرخوارگاه رفتم و با امضای من، مسوولان شیرخوارگاه حاضر شدند طفل را به والدینش تحویل دادند. این خانم که در اکثر کارهای کودک این مادر نابینا را کمک می کند، اظهار کرد: حتی موقع خواب مادر نگار وی را نزد خودم می آورم تا مبادا هنگام خواب مشکلی برای مادر و کودک بوجود آید. او حتی کودک را خودش می شست و خودش مادر نگار را در بردن کودک به درمانگاه همراهی می کرد. این همسایه نیکوکار شرایط والدین را نامناسب ارزیابی کرد و گفت: این پدر و مادر نابینا برای نگهداری از فرزندشان واقعا با مشکلات متعدد روبرو هستند و نیاز مبرم به یک پرستار 24 ساعته دارند.

وی ادامه داد: کودک اکنون بزرگ می شود و چهار دست و پا راه می رود و از اینرو والدینش نمی توانند آنگونه که باید مراقبش باشند. این خانم با تاکید براینکه نگار باید در خانه در کنار پدر و مادرش بزرگ شود، گفت: نگار به والدینش علاقه بسیار دارد و حتی با وجود هشت ماه دوری آنها را به خوبی می شناسد ولی باید یک پرستار مجرب و مورد اعتماد به آنها در نگهداری نگار کمک کند. خانم حکیم زاده خاطر نشان کرد: این وظیفه سازمان های متولی مانند بهزیستی یا کمیته امداد است که به این زوج نابینا کمک کرده و برای نگارشان پرستار استخدام کنند. پدر نگار در ادامه از سازمان بهزیستی خواست تا یک پرستار خوب برای نگهداری از کودک شان معرفی و هزینه آن را پرداخت کند. مادر نگار هم به این موضوع تاکید داشت.

**والدین نگار همچنان نگران کودکشان
چند روز گذشت مادر نگار در تماسی دیگر گفته بود که همسایه شان برای مسافرت به شهرستان رفته و آنها به تنهایی نمی توانند از کودک نگهداری کنند و از این رو از خواهرش که در فاصله دورتر از آنها زندگی می کند خواسته اند تا در نگهداری این طفل کمک کند. و کاش نگار کوچولو را شما هم می دیدید یک کودک ناز و زیبا با هوشی سرشار. دخترکی که چشمانش به خوبی می بیند و به راحتی با تو انس می گیرد.
دخترکی که هم زندگی یک پدر و مادر نابینا است و ظلم است اگر بگوییم نگار کوچولو با وجود داشتن پدر و مادر حتی نابینا در شیرخوارگاه بزرگ شود؛ چون هر فردی مایل است در کنار پدر و مادرش و در دامن پرمهر آنها رشد کند و هر پدر و مادری نیز آرزو دارند تا خود شاهد بزرگ شدن لحظه به لحظه کودکشان باشند و حتی اگر به ظاهر او را نبینند اما مطمئن باشید ثانیه به ثانیه رشد او را حس و در خاطره های خود حک کنند تا روزی تاریخ زندگیشان باشد.

وقتی دخترک دستش در دهانش بود خوب یادم است که مادر نابینایش می گفت: خانم نگاه کن دخترم دندانش دارد در می آید و لثه اش می خارد اما این وروجک دندان گیر به دهان نمی زند و فقط با دستانش خارش دندانش را کاهش می دهد. و حال با این اوصاف و این حس زیبای مادر - فرزندی حیف نیست کودک در خانه خود زندگی نکند و آیا واقعا بی انصافی نیست که سازمان های مرتبط با امور این افراد نتواند هزینه پرستار این کودک را متقبل شود؟

گلهدف از نوشتن این گزارش توصیفی ناراحت کردن مخاطبان نیست، بلکه هدف این است که همه با هم بتوانیم در کنار هم به این زوج نابینا کمک کنیم تا بتوانند نگارشان را با حمایت مسوولان و مردم در کنار خودشان بزرگ کنندگل

منبع:ایرنا