(1394 / 9 / 22، 04:39 عصر)مهمان نوشته است:

ضمن عرض سلام و تشکر از لطف شما

چرا قسمتی درست نمی کنید تا ما بیماران با هم درددل کنیم بعضی از حرفهای دلمون رو حتی نمیتونیم به خواهریا برادرخود بگیم هیجس از درون ما خبر نداره.

(1394 / 9 / 23، 04:47 عصر)سلام پروین عزیز من هم مثل شمااشتارگات دارم بارهاامیدموازدست دادم تااینکه به این نتیجه رسیدم که فراموش کنم این بیماری دارم به زندگی عادی مشغول شم توزندگیم خیلی سختی کشیدم تودانشگام خیلی تلاش کردم خوشبختانه ریس دانشگامونم تلاش زیادمنوکه میدیدخیلی کمکم کردتاتونستم لیسانسموبگیرم شرایط ازدواجم خیلی برام پیش اومدکه بیشترش به خاطراین مشکلم ومخالفت خانواده سرانجامی نگرفت ولی من ازاین موضوع اصلاناراحت نیستم چون میدونم تنهانیستم وخداهمیشه هواموداره وتوکلم به خداست نوشته است: خانم باهره و اقای سروش مرا میشناسن و مرا راهنمایی کردن ولی خیلی مشکل روحی پیدا کردم
من هم بیماری اشتارگات دارم
پروین اسم مجازیم هست دختری 28ساله هسم و نامزد دارم مشکلی باهش ندارم تنها مشکل من ی حسه ی ترس ک الان چندماه گرفتارش شدم همش حس میکنم قراره نامزدم مرا ترک کنه هرلحظه با این حس مرگو میبینم از زندگی ناامید شدم بعضی وقتا از ترس قلبم ب شدت میزنه و حس جون دادن بهم دست میده نمیدونم چیکار کنم بخدا خسته شدم تورا خدا کمکم کنید زندگیم شده جهنم دوستان شما هم متاهلید؟؟/مرا راهنمایی کنید.