مباحث وموضوعات مذهبی واجتماعی و...
|
1393 / 8 / 11، 02:27 عصر,
|
|||
|
|||
چرا امام صادق(ع) براي رسيدن به خلافت از فرصتها استفاده نكردند؟
(بسم الله الرحمن الرحیم) اين شبهه اي است كه در زمان آن امام بزرگوار نيز مطرح بوده است و گاهي هم آن را با آنحضرت در ميان ميگذاشتند و كساني كه درباره امام صادق ـ عليه السّلام ـ بهخصوص زندگاني سياسي آنحضرت بحث كردهاند، به اين نكته پرداخته و جوابهاي هم به آن دادهاند. مرحوم علّامه مجلسي در كتاب بحارالانوار نقل ميكند كه : «شخصي بنام «سهل بن حسن خراساني» خدمت امام صادق ـ عليه السّلام ـ رسيد، سلام كرده و نشست. عرض كرد يابن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستيد، چرا از حق خود دفاع نميكنيد؟ چه چيزي مانع اين امر است؟ در صورتيكه بيش از صدهزار شيعه شمشيرزن داريد! حضرت فرمودند: اي مرد خراساني بنشين، سپس حضرت امركردند، تا تنور را روشن كنند، وقتي تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراساني نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در اين هنگام مرد خراساني ترسيد و عرض كرد: يابن رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، ... حضرت فرمودند: تو را بخشيدم، در اين هنگام يكي از اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ بنام «هارون مكي» وارد شد در حاليكه يك كفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آنحضرت رسيد و سلام كرد. امام ـ عليه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلين را از دست خود بينداز و برو داخل تنور ... هارون مكي، نعلين را انداخت و داخل تنور شد. امام ـ عليه السّلام ـ شروع كرد با مرد خراساني صحبت كردن و از اوضاع خرسان از او ميپرسيدن و ... سپس گفت اي خراساني برو و داخل تنور را نگاه كن. مرد خراساني بطرف تنور رفت و ديد كه «هارون مكي» چهار زانو در تنور نشسته است. امام ـ عليه السّلام ـ از مرد خراساني سئوال كرد: «از اينها در خراسان چند نفر پيدا ميشود؟ مرد خراساني عرض كرد: بخدا قسم يكنفر هم نيست. امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: ما در زماني كه پنج نفر ياور اينچنين نداشته باشيم قيام نخواهيم كرد. ما خودمان موقعيت مناسب را بهتر ميدانيم.[1] آري رهبري در مبارزات خود پيروز ميشود كه داراي ياران و سربازان فداكاري باشد و بدون داشتن چنين نيروئي شركت در جنگ و مبارزه، نتيجهاي جزء شكست به بار نخواهد آورد. در بررسي زندگي امام صادق ـ عليه السّلام ـ و موقعيت آنحضرت بخوبي در مييابيم كه آنحضرت از چنين نيروئي برخوردار نبود و كساني كه آنحضرت را به مبارزه دعوت ميكردند در حقيقت منافع خود را جستجوي ميكردند. يكي از كساني كه قصد فريب امام ـ عليه السّلام ـ را داشت، ابومسلم خراساني «فرمانده مبارزه بر عليه بني اميه بود.» ابومسلم پس از مرگ «ابراهيم امام» به حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ چنين نوشت: «من مردم را به دوستي اهل بيت دعوت ميكنم، اگر مايل هستيد كسي براي خلافت بهتر از شما نيست؟ امام در پاسخ نوشت: «ما انت من رجالي و لا الزّمانُ زماني» (نه تو از ياران مني و نه زمانه، زمانه من است»[2] همچنين «فضل كاتب» ميگويد: روزي نزد امام صادق ـ عليه السّلام ـ بودم كه نامهاي از ابومسلم رسيد، حضرت به پيك فرمودند: «نامه تو را جوابي نيست از نزد ما بيرون شو»[3] همچنين آن حضرت بعد از اينكه نامهاي از «ابوسلمه خلّان» دريافت كرد و آنحضرت را به مبارزه و به دست گرفتن قدرت دعوت ميكرد. فرمودند: مرا با ابوسلمه كه شيعه و پيرو ديگران است چه كار؟ و سپس نامه او را بدون اينكه آن را بخواند در آتش انداخت و آن را سوزانيد و بعلاوه به ديگر بزرگان علّوي كه چنين نامهاي را دريافت كرده بودند هشدار داد كه فريب اينگونه افراد را نخورند و جان خود و جان ياران و فرزندان خود را بيجهت به خطر نيندازند»[4] و بار ديگر كه ابوسلمه به آنحضرت نامه نوشت و گفت: «هفتاد هزار جنگجو در ركاب ما آماده جنگ هستند، اكنون موضع خود را روشن كن» امام ـ عليه السّلام ـ باز همان جواب قبلي را دادند»[5] در نظر ابتدائي بنظر ميرسد كه آن حضرت بايد به اينگونه درخواستها جواب مثبت ميداد و دست به مبارزه و قيام ميزد ولي باگذشت زمان بخوبي به اين نكته ميرسيم كه امام ـ عليه السّلام ـ كاري را انجام داد كه شايسته يك رهبر واقعي بود زيرا آنحضرت ميدانست كه رهبران قيام، هدفي جز رسيدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداري از اهل بيت را هم مطرح ميكنند، صرفاً به منظور جلب حمايت تودههاي شيفته اهل بيت است. امام ـ عليه السّلام ـ بخوبي ميدانست كه: ابومسلم و ابوسلمه دنبال چهره روشني از اهل بيت ميگردند كه از وجه و محبوبيت او در دراه رسيدن به اهداف خود، بهرهبرداري كنند و به امامت آنحضرت عقيده نداشتند وگرنه معنا نداشت كه نامههاي ديگر به بزرگان علّوي به همين مضمون بنويسند. امام ـ عليه السّلام ـ كه سرچشمه علوم و معدن حكمت بود بخوبي ميدانست كه هدف رهبران قيام عليه بنياميّه استفاده از موقعيت و شخصيت آنحضرت ميباشد و خود شاهد مبارزات زيادي بر عليه بنياميه بود كه رهبران آن مبارزات از فرزندان پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند. ولي بهخاطر سست عنصري ياران خود شكست خوردند و به اين بهانه جان و مال و ناموس زيادي از شيعيان به هدر رفت. بنابراين امام صادق ـ عليه السّلام ـ دست به يك فعاليت فرهنگي عميق زدند و با تربيت شاگردان زيادي، مكتب حقّه اثني عشريه را براي هميشه بيمه كردند. گذشت زمان نشان ميدهد كه هشياري و ژرف انديشي امام صادق ـ عليه السّلام ـ بيشترين ضربه را به دشمنان وارد كرده و در عوض بيشترين خدمت را به دين اسلام انجام داده است. نهايتاً همين فعاليتها باعث شد كه دشمنان مكتب شيعه نتوانند آنحضرت را تحمّل كنند و آن امام بزرگوار را بهوسيله سمّ به شهادت رسانيدند. [1] ـ بحارالانوار، علّامه مجلسي، جلد 47، صفحه 123 و 124. [2] ـ شهرستاني، الملل و النحل، دارالمعرفه بيروت، 1402 هـ ق، جلد اوّل، ص 154 (به نقل از سيره پيشوايان، استاد مهدي پشوائي). [3] ـ كليني، الروضه من الكافي، ط 2، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ص 274 و مجلسي بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، جلد 47، ص 297، (به نقل از سيره پيشوايان، استاد مهدي پشوائي). [4] ـ ابن الطقطقي، الفخري، بيروت دارصادر، ص 154، مسعودي مروج الذهب، بيوت، دار الاندلس، جلد 3، ص 253، و 245 (به نقل از سيره پيشوايان، استاد مهدي پشوائي). [5] ـ مجلسي، بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، جلد 47، ص 133، (به نقل از سيره پيشوايان از استاد مهدي پشوايي). » پرسمان دانشجویی |
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کردهاند: ملیحه, مرتضی, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, سوزان |
1393 / 8 / 11، 05:24 عصر,
|
|||
|
|||
بخشیده شدن دراثرگریه برامام حسین (ع)چگونه باانجام گناه شیعیان قابل جمع است؟
(بسم الله الرحمن الرحیم) در روايت هست كه هر كس قطره اشكي به اندازه بال مگس براي امام حسين(ع) بريزد گناهان او بخشيده مي شوند. اين روايت با كارهاي بد شيعيان چگونه قابل جمع است؟ شامل همه انسانها مي شود؟ در ابتدا برخى از روايات در خصوص گريه بر امام حسين(ع) را مي آوريم : 1. امام معصوم(ع) فرمود: «هر چشمى در روز قيامت به جهت سختى ها، گريان است؛ مگر چشمى كه بر امام حسين(ع) گريسته باشد، اين چشم خندان و بشاش است».الخصائص الحسينيه، ص 140. 2. امام رضا(ع) مى فرمايد: «گريه بر امام حسين(ع) گناهان بزرگ را محو مى كند».مسند امام رضا(ع)، ج 2، ص 27 . 3. امام صادق(ع) مى فرمايد: «كسى كه به ياد امام حسين(ع) به مقدار بال مگسى، اشك از چشمانش جارى شود؛ ثوابش بر خداوند است و خداوند به كمتر از بهشت براى او راضى نمى شود».بحارالانوار، ج 44، ص 291. 4. از امام معصوم(ع) نقل شده است: «هر كه بگريد يا بگرياند يا حالت اندوه و گريه داشته باشد، بر مصيبت امام حسين(ع)، بهشت براى او واجب مى شود».الخصائص الحسينيه، ص 142. 5. امام رضا(ع) مى فرمايد: «... پسر شبيب! اگر مى خواهى براى چيزى گريه كنى، پس براى حسين بن على(ع) گريه كن كه او را ذبح كردند؛ چنان كه گوسفند را ذبح مى كنند ... پسر شبيب! اگر براى حسين چنان گريه كنى كه اشك هايت بر گونه هايت جارى شود، خداوند همه گناهان كوچك و بزرگ تو را مى آمرزد، اندك باشد يا بسيار ...».بحارالانوار، ج 44، ص 285. عمل گريه بر امام حسين(ع) فرصت و تخفيفي براي شيعيان مي باشد يعني اگر پيروان مكتب اهل بيت گناهي مرتكب شوند و خطا كنند با اين عمل گناهان آنها بخشيده و تخفيف داده مي شود البته اين به معناي آن نمي باشد كه اگر از روي عمد گناه كنند و با خود بگويند كه با قطره اشكي بر امام حسين (ع) تمام آنها بخشيده مي شود ، چنين نيست. براي توبه و آمرزش شرايطي لحاظ مي گردد كه بايد آن شرايط وجود داشته باشد از آن جمله مي توان به قصد جدي براي ترك گناه و زشتي اشاره كرد و اينكه دوباره آنرا تكرار نكند؛ در نتيجه گريه با گناه با لحاظ شرايطي كه اشاره شد قابل جمع مي باشد. اگر كسي عاشورا را درك كند و به حقايق و اهداف اين قيام آشنا باشد و براي مظلوم و حامي حق و يا ديگر حكمتهاي عاشورا گريه نمايد گناهانش مورد عفو واقع مي شود. |
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, سوزان |
1393 / 8 / 12، 01:08 عصر,
|
|||
|
|||
چگونه امام سجاد بدن امام حسین را دفن کرد؟
(بسم الله الرحمن الرحیم) مگر امام سجاد(ع) اسير نبودند پس چطور توانستند به کربلا بیایند و بدن پدرشان امام حسین (ع) را کفن و دفن کرده به خاک بسپارند؟ اعتقاد ما شیعیان بر این است که بر بدن مطهر یک معصوم، جز معصومی دیگر نمی تواند نماز خوانده و آنرا کفن کرده و به خاک بسپارد، و در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد ( برای ملاحظه این روایات می توانید به این کتب مراجعه نمایید: اثبات الوصیه، مسعودی، ص 207-208؛ اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ج 2، ص 464-463، ح 883؛ عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 276؛ دلائل الائمه، طبری، ص 163 ؛و...) بر این اساس امام سجاد علیه السلام مامور دفن پدر بزرگوار خود بوده است ، چنانکه علامه مجلسی پس از نقل مطالب فوق در باره دفن امام می نویسد: به حسب ظاهر چنین بود(که بنی اسد خود بدن امام را دفن کردند) اما در واقع امام را به غیر از امام دفن نمی کند. حضرت امام زین العابدین علیه السلام به اعجاز امامت آمد و جسد مطهر آن حضرت و بلکه سایر شهدا را دفن کرد( جلاء العیون، علامه مجلسی، ص 380) چنانکه در جریان شهادت امام رضا علیه السلام که در طوس به شهادت رسید امام جواد علیه السلام به قدرت الهی از مدینه به طوس آمد و امور غسل و کفن امام را خود عهده دار شد.( کشف الغمه، اربلی، ج 3، ص 168؛ به نقل از مقتل سید الشهداء ص 900-903) البته بسیاری قائلند که بدنهای مطهر امام حسین و شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد که در مجاورت کربلا ساکن بودند به خاک سپرده شده است، در جمع بین این دو قول باید گفت که هیچ تنافی وجود ندارد که امام سجاد علیه السلام با کمک قبیله بنی اسد اقدام به دفن شهدا کرده باشد.چراکه دفن شهدا برای بنی¬اسدبه تنهایی امکان پذیر نبود، زیرا آنان اهل روستاهایی بودند که در میدان نبرد شرکت نداشتند و بدون راهنمایی کسی که از همه آن شهیدان شناخت کامل داشته باشد قادر به شناسایی و دفن آنان نبودند به ویژه آن که سرهای شهدا را بریده بودند از این¬رو دفن دقیق و همراه با شناخت شهدا بدون وجود راهنمایی آگاه، امکان پذیر نبود و از سوی دیگر با توجه به این باور که کار دفن امام(ع) را کسی جز امام(ع) نمی¬تواند بر عهده بگیرد ناگزیر ما را به این مطلب می¬رساند که این راهنما باید امام سجاد(ع) بوده باشد. اما این حضور باید به صورت خارق¬العاده بوده باشد، چرا که ایشان در آن زمان در بند اسارت دشمنان به سر می¬برد. با توجه به این گفته، برخی دیگر از مصادر شیعی چنین بیان داشته¬اند که: بنی¬اسد در دفن شهدای کربلا، متحیر و سرگردان بودند، چرا که کوفیان بین سرها و بدنهای شهدا جدایی انداخته بودند و بدنها قابل شناسایی نبودند. در این هنگام امام سجاد(ع) به کربلا تشریف آوردند و آنان را در این امر یاری کردند. ایشان با یاری مردان بنی¬اسد نخست پیکر مطهر پدر بزرگوارشان را پیدا کردند و پس از گریه زاری فراوان، آن را روی قطعه حصیری ¬گذاشتند و به آرامگاه فعلی¬اش آوردند؛ سپس اندکی از خاک محل دفن را کنار زدند قبری ساخته و پرداخته ظاهر شد. سپس امام زین-العابدین(ع)، دستها را زیر بدن مبارک امام حسین(ع) قرار دادند و فرمودند: «بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صدق الله و رسوله ما شاء الله،و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.» آن گاه به تنهایی، بدن مطهر را در داخل قبر گذاشت؛ ایشان در حالی که دیگران را از کمک در تدفین امام(ع)، باز می¬داشت فرمودند: «با من کسانی هستند که مرا یاری دهند.» وقتی حضرت(ع) بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوی بریده ابی عبدالله الحسین(ع) نهاد و در حالی که اشک بر گونه¬هایش جاری فرمود: «طوبی لأرض تضمنت جسدک الطاهر فان الدنیا بعدک مظلمه و الآخره بنورک مشرقه و اما اللیل فمسهد و الحزن فسرمد او یختار الله لاهل بیت دارک التی انت بها مقیم و علیک منی السلام یابن رسول الله و برکاته؛ چه مبارک است زمینی که بدن مطهر تو را در برگرفته است؛ دنیا بعد از تو تاریک است و آخرت با نور جمال تو روشن و نورانی. بعد از تو شبهای¬مان سخت و حزنهایمان طولانی است؛ تا آن زمان که خداوند سر منزلی را که تو مقیم آن شده¬ای برای اهل بیت(ع) و خاندانت اختیار کند ای زاده رسول خدا(ص) سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو باد.» آنگاه قبر را پوشانید و با انگشت مبارک روی قبر امام(ع) نوشتند: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب(ع) الذی قتلوه عطشانا غریبا.» سپس برادر گرامی¬اش -علی اکبر(ع)- را در پایین پای امام(ع) دفن کردند و بقیه هاشمیین و اصحاب را در قبر دیگر در زیر پای امام حسین(ع) دفن نمودند. سپس امام(ع) به همراه بنی¬اسد به نهر علقمه رفتند؛ در آنجا با مشاهده پیکر پاک عمویش -عباس(ع)،- خود را بر روی بدن ابوالفضل(ع) افکند و گلوی مبارکش را بوسید. امام(ع) در حالی که به شدت می¬گریست، ¬فرمود: «علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنی¬هاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته؛ بعد از تو ای قمر بنی¬هاشم خاک بر سر این دنیا؛ و سلام من به تو و رحمت و برکات الهی بر تو باد.» آنگاه برایش قبری حفر کرد و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذاشت و به بنی¬اسد فرمود: «کسی با من هست که کمکم می¬کند» سپس بدن شریف عباس(ع) را دفن کردند.» (المقرم، عبد الرزاق الموسوی ؛ مقتل الحسین(ع)، بیروت، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ پنجم، ص1979، ص319.321) این گزارش به وسیله روایتی که از امام رضا(ع) نقل شده نیز تأیید می¬شود. راوی می¬گوید: «من نزد امام رضا(ع) بودم که علی بن ابی¬حمزه، ابن¬سراج و ابن¬مکاری بر حضرت(ع) وارد شدند. علی پس از گفتگو با حضرت(ع) درباره امامت ایشان، گفت: "از پدران شما برای ما روایت کرده¬اند که کار امام(ع) را کسی جز امامی مانند خودش بر عهده نمی¬گیرد.[پس چگونه است که پس از شهادت پدر بزرگوارتان امام موسی کاظم(ع) شما حضور نداشتید و متقبّل امر کفن و دفن ایشان نشدید]" امام(ع) فرمود: "بگو ببینیم حسین بن علی(ع) امام بود یا غیر امام؟" گفت: "امام(ع) بود". فرمود: "چه کسی عهده¬دار کارش بود." گفت: "علی بن الحسین(ع)" فرمود: "علی بن الحسین(ع) کجا بود." گفت: "در کوفه در زندان ابن¬زیاد." امام(ع) فرمود: "چگونه در حالی که زندانی بود عهده-دار کار پدرش گردید." گفت: "دور از چشم آنان رفت و پدرش را کفن و دفن نمود و بازگشت." امام(ع) فرمود: "آن کسی که به علی بن الحسین(ع) امکان داد به کربلا برود و کار پدرش را بر عهده بگیرد به صاحب این امر نیز امکان می¬دهد که به بغداد برود و کار پدرش را عهده¬دار گردد."» (کشی، محمد بن عمر؛ رجال الکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ش، صص463-464 و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، تهران، اسلامیه، بی¬تا،ج45، ص169؛ موسوی مقرّم ،عبدالرزّاق ، زندگانی امام زینالعابدین(علیه السلام)، ، ترجمه حبیب روحانی، ص 578؛ شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام سجاد(علیه السلام)، ، ترجمه محمدرضا عطایی، ج 1، ص243 .) آری آنچه که در این روایات به صراحت بدان اشاره شده است خارق¬العاده بودن حضور امام سجاد(ع) در کربلا و همراهی با بنی¬اسد در تدفین شهدای کربلا است. |
|||
5 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: ملیحه, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, سوزان |
1393 / 8 / 12، 01:18 عصر,
|
|||
|
|||
آخرین سخنان امام حسین ع در شب عاشورا
(بسم الله الرحمن الرحیم) حسین بن علی(علیهما السلام ) نزدیک غروب تاسوعا پس از آن که از طرف دشمن مهلت داده شد( یا پس از نماز مغرب) در میان افراد بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و این خطابه را ایراد نمود... خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه در مقابل نعمت هایش سپاسگزارم. خدایا! تو را می ستایم که بر ما خاندان، با نبوت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و با دین و آیین آشنایمان ساختی و به ما گوش(حق شنو) و چشم(حق بین) و قلب(روشن) عطا فرمودی و از گروه مشرک و خدانشناس نگرداندی. اما بعد، من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدم و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیق تر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد». آن گاه فرمود:«جدم رسول خدا(ص) خبر داده بود که من به عراق فراخوانده می شوم و در محلی به نام عمورا و کربلا فرود آمده و در همان جا به شهادت می رسم و اکنون وقت این شهادت رسیده است. به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه می دهم که از این سیاهی شب استفاده کرده و هر یک از شما دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوی آبادی و شهر خویش حرکت کند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛ زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری نخواهند داشت، خدا به همه شما جزای خیر و پاداش نیک عنایت کند!» آخرین سخنان امام حسین ع در شب عاشورا آخرین آزمایش حسین بن علی(علیهما السلام ) که در طول راه از مدینه تا کربلا و در موارد مختلف، شهادت خویش را اعلام نموده و به یارانش اجازه مرخصی داده و بیعت را از آنان برداشته بود، درشب عاشورا و برای آخرین بار نیزاین موضوع را با صراحت مطرح نمود که « قد قرب الموعد؛ یعنی هنگام شهادت فرا رسیده است» و من بیعت خود را از شما برداشتم، از تاریکی شب استفاده کنید و راه شهر و دیار خویش را پیش بگیرید. این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش بود از سوی آن حضرت و نتیجه این آزمایش، عکس العمل یاران آن بزرگوار بود که هر یک با بیان خاص، وفاداری خود را به آن حضرت و استقامت و پایداری خویش را تا آخرین قطره خون اعلام داشتند و بدین گونه از این آزمایش روسفید و سرفراز بیرون آمدند. حال پاسخ چند تن از این یاران باوفا و اهل بیت صدیق و باصفا: 1- اولین کسی که پس از سخنرانی امام(ع) لب به سخن گشود برادرش عباس بن علی(ع) بود. او چنین گفت:" لا أرنا الله ذلک أبدا؛ خدا چنین روزی را نیاورد که ما تو را بگذاریم و به سوی شهر خود برگردیم." 2- آن گاه سایر افراد بنی هاشم در تعقیب گفتار حضرت ابوالفضل و در همین زمینه سخنانی گفتند که امام نگاهی به فرزندان عقیل کرد و چنین گفت:" حسبکم من القتل بمسلم اذهبوا قد أذنت لکم؛ کشته شدن مسلم برای شما بس است، من به شما اجازه دادم بروید." آنان در پاسخ امام چنین گفتند: در این صورت اگر از ما سؤال شود که چرا دست از مولا و پیشوای خود برداشتید چه بگوییم؟ نه، به خدا سوگند! هیچ گاه چنین کاری را انجام نخواهیم داد؛ بلکه ثروت و جان و فرزندانمان را فدای راه تو می کنیم و تا آخرین مرحله در رکاب تو می جنگیم. 3- یکی دیگر از این سخنگویان، مسلم بن عوسجه بود که چنین گفت: ما چگونه دست از یاری تو برداریم؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذری خواهیم داشت؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمی شوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و تا شمشیر در اختیار من است با آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحی نداشتم با سنگ و کلوخ به جنگشان می روم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم. 4- یکی دیگر از یاران آن حضرت سعد بن عبدالله بود که چنین گفت: به خدا سوگند! ما دست از یاری تو برنمی داریم تا در پیشگاه خدا ثابت کنیم که حق پیامبر را درباره تو مراعات نمودیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که هفتاد مرتبه کشته می شوم و بدنم را آتش زده و خاکسترم را زنده می کنند، باز هم هرگز دست از یاری تو برنمی دارم و پس از هر بار زنده شدن به یاری ات می شتابم؛ در صورتی که می دانم این مرگ یک بار بیش نیست و پس از آن نعمت بی پایان خداست. 5- زهیربن قین چنین گفت: یابن رسول الله! به خدا سوگند! دوست داشتم که در راه حمایت تو هزار بار کشته، باز زنده و دوباره کشته شوم و باز آرزو داشتم که با کشته شدن من، تو یا یکی از این جوانان بنی هاشم از مرگ نجات یابید. 6- درهمین ساعت ها بود که خبر اسارت فرزند محمد بن بشیرحضرمی( یکی از یاران آن حضرت) به وی رسید. امام به او فرمود: تو آزادی، برو و در آزادی فرزندت تلاش بکن. محمد بن بشیر گفت: به خدا سوگند! من هرگز دست از تو برنمی دارم! و این جمله را نیز اضافه نمود: درندگان بیابان ها مرا قطعه قطعه کنند و طعمه خویش قرار دهند اگر دست از تو بردارم. امام چند قطعه لباس قیمتی به او داد تا در اختیار کسانی که می توانند در آزادی فرزندش تلاش کنند قرار دهد. آن گاه که حسین بن علی(علیهما السلام) این عکس العمل را از افراد بنی هاشم و صحابه و یارانش دید و آن کلمات و جملاتی که دلیل بر آگاهی و احساس مسؤولیت و وفاداری آنان به مقام امامت بود، شنید در ضمن دعا برای آنان«جزاکم الله خیرا؛ خدا به همه شما پاداش نیک عنایت کند» قاطعانه و صریح فرمود: إنی غداً أقتل و کلکم تقتلون...؛ من فردا کشته خواهم شد و همه شما، و حتی قاسم و عبدالله شیرخوار، نیز با من کشته خواهند شد." همه یاران آن حضرت با شنیدن این بیان یک صدا چنین گفتند: ما نیز از خدای بزرگ سپاسگزاریم که با یاری تو به ما کرامت و با کشته شدن در رکاب تو به ما عزت و شرافت بخشید. ای فرزند پیامبر! آیا ما نباید خشنود باشیم از این که در بهشت با تو هستیم؟ طبق نقل خرائج راوندی امام پرده را از جلو چشم آنان کنار زد و یکایک آنان محل خود و نعمت هایی که در بهشت برایشان مهیا شده است مشاهده نمودند |
|||
5 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: ملیحه, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, سوزان |
1393 / 8 / 12، 04:04 عصر,
(آخرین ویرایش در این ارسال: 1393 / 8 / 12، 04:06 عصر، توسط فرید.)
|
|||
|
|||
آب زمزم
ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ١٩٧١ ﭘﺰﺷﻜﻰ ﺍﺩﻋﺎ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﻗﺎﺑﻞ ﺷﺮﺏ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻛﻌﺒﻪ ﺍﺯ ﺳﻄﺢ ﺩﺭﻳﺎ ﭘﺎﻳﻴﻨﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭﻣﺮﻛﺰ ﺷﻬﺮ ﻣﻜﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﻓﺎﺿﻼﺏ ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﺟﻤﻊ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ . ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻠﻚ ﻓﻴﺼﻞ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻭﻗﺖ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺻﻼﺣﻴﺖ ﺷﺮﺏ ﺑﻪ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﻮﺩ. ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺳﻰ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻌﻴﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺧﺬ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺁﺏ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ: ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻲ ﺟﻮﺷﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻗﺒﻮﻝ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﻛﻪ ﺁﺏ ﻛﻮﭼﻜﻰ ﻛﻪ ﻃﻮﻟﺶ ﺍﺯ ١٨ ﻗﺪﻡ ﻭ ﻋﺮﺿﺶ ﺍﺯ ١٤ ﻗﺪﻡ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﺪ، ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻬﺎ ﮔﺎﻟﻦ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻴﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻔﺮ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺗﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﺗﺄﻣﻴﻦ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﻣﻌﻴﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮔﻴﺮﻱ ﺍﺑﻌﺎﺩ ﭼﺎﻩ ﻛﺮﺩ. ﻭ ﺍﺯ ﻛﺴﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻋﻤﻖ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ. ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻏﺴﻞ ﻛﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﺑﺮﻛﻪ ﺭﻓﺖ . ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺁﺏ ﺗﺎ ﻛﺘﻒ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﻛﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﻣﺤﻠﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻭﺭﻭﺩ ﺁﺏ ﺑﻴﺎﺑﺪ ﻭﻟﻲ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﻴﺎﻓﺖ .ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻓﻜﺮﻱ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻌﻴﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺧﻄﻮﺭ ﻭ ﺁﻥ ﻣﻜﺶ ﺁﺏ ﭼﺎﻩ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﻮﺩ . ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻜﻨﺪﻩ ﻯ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﺑﻮﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﺏ ﭼﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﺯﻧﻰ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺁﺏ ﻛﻢ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻭﻟﻲ ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻣﻜﺶ ﺁﺏ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻛﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻴﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﺪﺩﺍً ﻭﺍﺭﺩ ﺁﺏ ﺷﻮﺩ . ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺮﺩ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻛﺮﺩ ﺷﻨﻬﺎﻯ ﺯﻳﺮ ﭘﺎﻳﺶ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﻬﺎﺕ ﭼﺎﻩ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻜﺶ ﺁﺏ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺣﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻣﺮﺗﺒﺎً ﺍﺯ ﻻﻱ ﺷﻨﻬﺎ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﺮﺍﻭﺵ ﺑﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﻯ ﺁﺑﻬﺎﻯ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﭘﺮ ﻛﻨﺪ . ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺗﺮﺍﻭﺵ ﺁﺏ ﺑﺎ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﻣﻜﺶ ﺁﻥ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻄﻮﺭﻳﻜﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺁﺏ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﻜﺶ ﻣﻜﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻌﻴﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻫﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﺮﻙ ﻣﻜﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺆﻻﻥ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﭼﺎﻫﻬﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﭘﺮﺳﻴﺪ ، ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻛﺜﺮ ﺍﻳﻦ ﭼﺎﻫﻬﺎ ﺧﺸﻚ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﻬﺎﻯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳﻰ ﺑﺎ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯﻯ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩ. ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﺑﻬﺎﻯ ﺷﻬﺮ ﻣﻜﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺍﻣﻼﺡ ﻭ ﻛﻠﺴﻴﻢ ﻭ ﻣﻨﻴﺰﻳﻮﻡ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻋﻠﺖ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺷﺪﻥ ﺣﺠﺎﺝ ﺧﺴﺘﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﻮﺷﻴﺪﻥ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺑﻮﺩ.ﻭﻟﻲ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﺣﺎﻭﻯ ﺗﺮﻛﻴﺒﺎﺕ ﻓﻠﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺑﺮﺩﻥ ﻣﻴﻜﺮﻭﺑﻬﺎ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﻭ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﻬﺎﻯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺁﺯﻣﺎﻳﺸﮕﺎﻫﻬﺎﻯ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﻛﺎﻣﻼً ﺳﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ. ﺷﺎﻳﺎﻥ ﺫﻛﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﺍﺯ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺗﺎ ﻛﻨﻮﻥ ﺧﺸﻚ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺍﺣﺘﻴﺎﺝ ﺁﺏ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺳﻼﻣﺖ ﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﺩﺭ ﻛﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺼﺮﻑ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺣﺠﺎﺝ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﻧﺸﺎﻁ ﺁﻭﺭ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺍﻻ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺁﺏ ﺯﻣﺰﻡ ﻛﺎﻣﻼً ﻃﺒﻴﻌﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻴﺎﺯﻯ ﺑﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺳﺎﺯﻯ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﻓﺰﻭﺩﻥ ﻛﻠﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻏﺎﻟﺒﺎً ﺩﺭ ﺁﺏ ﭼﺎﻫﻬﺎ ﻗﺎﺭﭺ ﻭ ﺟﻠﺒﻚ ﻣﻰ ﺭﻭﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻃﻌﻢ ﻭ ﺑﻮﻯ ﺁﺏ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﺯﻣﺰﻡ ﻫﻴﭻ ﻧﻮﻉ ﻗﺎﺭﭺ ﻭ ﺟﻠﺒﻜﻰ ﻧﻤﻰ ﺭﻭﻳﺪ. |
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کردهاند: ملیحه, مرتضی, محمد حسین, غلامرضا1, علی کوچولو, سوزان |
1393 / 8 / 12، 07:09 عصر,
|
|||
|
|||
شبی که احیای آن برابر 70 سال عبادت است/بهترین اعمال شب عاشورا
(بسم الله الرحمن الرحیم) شب عاشوراست و هر کدام از یاران اباعبدالله(ع) در گوشهای از دشت نینوا به راز و نیاز با خالق خویش میپردازند، در اهمیت احیای شب عاشورا همین بس که پیامبر(ص) فرمود: گویی به اندازه عبادت همه فرشتگان به عبادت خدا پرداخته است. شب عاشورای حسینی از راه رسیده است، همان شبی که امام حسین(ع) با یاران خویش تا صبح به عبادت و راز و نیاز عاشقانه در آخرین شب حیات خویش پرداختند و اینک بعد از 1375 سال از آن شبِ عاشقانههای حسینی میگذرد و مردم مؤمن و خداجوی کشورمان این شب را به یاد مناجاتهای سید و سالار شهیدان به احیا میپردازند و برخی در ختم قرآنهای دست جمعی شرکت میکنند تا مرهمی بر قلب پردرد امام زمانشان باشند. درباره اهمیت و جایگاه شب عاشورا کتاب «دستور المذکرین» آمده است که رسول خدا(ص) فرمودند: «هر کس شب عاشورا را احیا کند، گویی که به اندازه عبادت همه فرشتگان به عبادت خدا پرداخته است و پاداش کسی که در این شب عمل [صالح] کند، همانند پاداش 70 سال عمل است»، برای شب عاشورا اعمال مستحبی ذکر شده است که در ادامه میآید: *نمازهای شب عاشورا 1- «محمدبن ابیبکر مدینی حافظ» در کتاب «دستورالمذکرین» به سند خود از «وهب بن منبه» از «ابن عباس» نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمود: هر کس در شب عاشورا در آخر شب، 4 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت «سوره حمد» و 10 بار «آیةالکرسی» و 10 بار سوره «توحید» و 10 بار «فلق» و 10 بار سوره «ناس» - و بعد از سلام نماز 100 بار سوره »توحید» را قرائت کند، خداوند متعال در بهشت یک صد میلیون شهر از نور برای او بنیان مینهد که در هر شهر از آن شهرها یک میلیون کاخ و در هر کاخ، یک میلیون اتاق و در هر اتاق یک میلیون تخت و در هر تخت یک میلیون بستر و در هر بستر همسری از حورالعین و زنان زیبای بهشتی وجود دارد و نیز در هر اتاق یک میلیون سفره گسترده است و در هر سفره یک میلیون کاسه غذا و در هر ظرف غذا یک میلیون نوع غذا وجود دارد و هر کدام از آن خادمها و خادمهها دستمالی بر دوش افکندهاند و آمادهی خدمتاند». 2- در کتاب «دستورالمذکرین» به سند متصل از «ابن ابی امامه» آمده است که رسول خدا(ص) فرمود: هر کس در شب عاشورا 100 رکعت نماز بخواند و در هر رکعت یک بار سوره «حمد» و 3 بار سوره «توحید» قرائت کند و بعد از هر دو رکعت سلام بگوید، وقتی همه این 100 رکعت نماز را به پایان برد، 70 بار بگوید: «سبحان الله والحمدالله ولاإلهإلاالله والله اکبر ولاحول ولاقوة إلا بالعلی العظیم»، هر کس - اعم از مرد و زن - این نماز را بخواند، خداوند قبر او را از مشک عنبره آکنده میکند و در هر روز بر قبر او نور وارد میشود تا اینکه در شیپور قیامت دمیده شود و سفرهای برای او گسترده میشود که همه اهل دنیا از زمانی که دنیا آفریده شده تا زمانی که در شیپور قیامت دمیده میشود، میتوانند از نعمتهای آن بهرهمند شوند و هیچ کس از مردان و زنان نیست، مگر آنکه وقتی در قبر نهاده میشود، موهایش میریزد به جز کسی که این نماز را خوانده باشد. سوگند به خدایی که مرا به حق برانگیخت، هر کس این نماز را بخواند، خداوند در قبرش همانند عروس در حجله عروسی، به او نظر رحمت میکند تا اینکه در شیپور قیامت دمیده شود و وقتی قیامت فرا میرسد، همانند بردن عروس به سوی همسرش، از قبر بیرون آورده میشود». *دعایی با فضیلت در شب عاشورا آنگاه دعایی را که در بردارنده فضیلت بزرگ است و در کتاب «الریاض» آمده است، بخوان: «اَللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ،یااَللهُ یارَحْمانُ وَأَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ الْوَضِیئَةِ الرَّضِیَّةِ المَرْضِیَّةِ الْکَبیرَةِ الْکَثِیرَةِ یااَللهُ،وَأَسْأَلُکَ بأَسْمائِکَ الْعَزیزَةِ الْمَنِیعَةِ یااَللهُ،وَأَسْأَلُکَ بأَسْمائِکَ الْکامِلَةِ التّامَّةِ یا اَللهُ،وَأَسْأُلُکَ بِأَسْمائِکَ الْمَشْهُورَةِ الْمشْهُودَةِ لَدَیْکَ یا اَللهُ،وَأَسْألُکَ بِأَسْمائِکَ الَّتِی لایَنْبَغِی لِشَیْء أَنْ یَتَسَمّى بها غَیْرُکَ یااَللهُ وَأَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ الَّتِی لاتُرامُ وَلاتَزُولُ یااَللهُ،وَأَسْألُکَ بِما تَعْلَمُ أَنَّهُ لَکَ رضاً منْ أَسْمائِکَ یااَللهُ،وَأَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ الَّتِی سَجَدَ لَها کُلُّ شَیء دُونَکَ یااَللهُ،وَأَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ الَّتِی لایَعْدِلُها عِلْمٌ وَلا قُدْسٌ وَلا شَرَفٌ وَلا وقارٌ یااَللهُ،وَأَسْأَلُکَ مِنْ مَسائِلِکَ بِماعاهَدْتَ أَوْفَى الْعَهْدِأَنْ تُجِیبَ سائِلَکَ بِها یااَللهُ وَأَسْأَلُکَ بِالْمَسْأَلَةِ الَّتِی أَنْتَ لَها أَهْلٌ یااَللهُ،وَأسْأَلُکَ بِالمسأَلةِ الَّتِی تَقُولُ لِسائِلِها وَذاکِرِها یا أَللهُ یاأَللهُ،یاأَللهُ یاأَللهُ،یاأَللهُ یاأَللهُ،یاأَللهُ یاأَللهُ وَأَسألُکَ بِجُمْلَةِ ما خَلَقْتَ مِنَ الْمَسائِلِ الَّتِی لا یَقْوى بِحَمْلِها شَیْءٌ دُونَکَ یاأَللهُ،وَأَسْأَلُکَ مِنْ مَسائِلِکَ بِأَعْلاها عُلُوّاً،وَأَرْفَعِها رِفْعَةً،وَأَسْناهاذِکْراً، وَأَسْطَعِهانُوراً،وَأَسْرَعِها نَجاحاً، وَأَقْرَبِها إِجابَةً، وَأِتَمِّهاتَماماً،و أَکْمَلِهاکَمالاًوَکُلُّ مَسائِلِکَ عَظِیمَةٌ یا أَلله وَأَسْأَلُکَ بِما لا یَنْبغِی أَنْ یُسْأَلَ بِهِ غَیْرُکَ منَ الْعَظَمَةِ وَالْقُدْس وَالْجَلالِ ،وَالْکِبْرِیاءِ وَالشَّرَفِ وَالنُّورِ،وَالرَّحْمَةِ وَالْقُدْرَةِ،وَاْلاشْرافِ وَالْمَسْأَلَةِ وَالْجُودِ، وَالْعَظَمَةِ وَالْمَدْحِ وَالْعِزِّ،وَالْفَضْلِ الْعَظِیمِ،والرواج وَالْمَسائِلِ الَّتِی بِهاتُعْطِی مَنْ تُرِیدُ وَبِها تُبْدِیءُ وَتُعِیدُ یا أَللهُ وَأَسْأَلُکَ بِمَسائِلِکَ الْعالِیَةِ الْبَیِّنَةِ الْمَحْجُوبَةِ مِنْ کُلِّ شَیْء دُونَکَ یا أَللهُ ، وَأَسْأَلُکَ بأَسْمائِکَ الْمَخْصُوصةِ یاأَللهُ،وَأَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ الْجَلِیلَةِ الْکَرِیمَةِ الْحَسَنَةِ یا جَلِیلُ یاجَمِیلُ یاأَللهُ،یا عَظِیمُ یا عَزِیزُ،یا کَرِیمُ یا فَرْدُ یا وِتْرُ،یاأَحَدُ یاصَمَدُ، یااَللهُ یارَحْمانُ یارَحِیمُ أَسْأَلُکَ بِمُنْتَهى أَسْمائِکَ الَّتِی مَحَلُّها فِی نَفْسِکَ یاأَللهُ،وَأَسْأَلُکَ بِماسَمَّیْتَهُ بهِ نَفْسَکَ مِمَّا لَمْ یُسَمِّکَ بهِ أحَدٌ غَیْرُکَ یا اَللهُ وَأَسْأَلُکَ بما لا یُرى مِنْ أَسْمائِکَ یا أَللهُ ،وَأَسْأَلُکَ مِنْ أَسْمائِکَ بِما لا یَعْلَمُهُ غَیْرُکَ یا أَللهُ،وَأَسْأَلُکَ بِمانَسَبْتَ إِلَیْهِ نَفْسَکَ مِمَّا تُحِبُّهُ یاأَللهُ،وأَسْأَلکَ بِجُمْلَةِ مَسائِلِکَ الْکِبْرِیاءِ وَبِکُلِّ مَسْأَلَة وَجدْتُها حَتّى یَنْتَهِیَ إِلَى اْلاسْمِ اْلأعْظَمِ یاأَلله وَأَسْأَلُکَ بِأَسْمائِکَ الْحُسْنى کُلِّها یا أَللهُ،وَأسْأَلُکَ بِکُلِّ اسْم وَجَدْتُهُ حَتّى یَنْتَهِی إِلى اْلاسْمِ اْلاعْظَمِ الْکَبِیرِ اْلأکْبَرِ الْعَلِیِّ اْلأعْلى،وَهُوَ اسْمُکَ الْکامِلُ الَّذِی فَضَّلْتَهُ عَلى جَمیِعِ ما تُسَمّی بِهِ نَفْسَکَ یا أَللهُ یاأَللهُ،یاأَللهُ یاأَللهُ،یاأَللهُ یاأَللهُ،یاأَللهُ یاأَللهُ،یاأَللهُ یاأللهُ،یا رَحْمانُ یارَحِیمُ،أَدْعُوکَ وَأَسْأَلُکَ بِحَقِّ هذهِ اْلأسْماءِ وَتَفْسِیرِها، فَإنَّهُ لا یَعْلَمُ تَفْسِیرَها أَحَدٌ غَیْرُکَ یا أَللهُ وَأَسْأَلُکَ بِما لا أَعْلَمُ وَلَوْ عَلِمْتُهُ سَألْتُکَ بِهِ،وَبِکُلِّ اسْم اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلى مُحَمَّد عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَأَمِینِکَ عَلى وَحْیِکَ،وَأَنْ تَغْفِرَ لِی جَمِیعَ ذُنُوبِی،وَتَقْضِیَ لِی جَمِیعَ حَوائِجِی،وَتُبَلِّغَنِی آمالِی، وَتُسَهِّلَ لِی مَحابِّی،وَتُیَسِّرَ لِی مُرادِی،وَتُوصِلَنِی إِلى بُغْیَتِی سَرِیعاً عاجِلاً وَترْزُقَ نِی رِزْقاً واسِعاً،وَتُفَرِّجَ عَنِّی هَمِّی وَغَمِّی وَکَرْبِی یاأَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ أَسْأَلُکَ یا اَللهُ یارَحْمانُ، یا اَللهُ یارَحْمان» |
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, سوزان |
1393 / 8 / 13، 04:39 عصر,
|
|||
|
|||
در قیام عاشورا افراد بسیار زیادی در جبهه باطل و دشمن بودند که هیچ کدام از آنها هرگز عاقبتبخیر نشدند و هیچگاه در زندگی روز خوش ندیدند.
متاسفانه این افراد به قدری در زندگی خود حرام خورده بودند که در روز عاشورا ندای "هل من ناصر ینصرنی" را نشنیدند و تمام هستی خود را فدای دنیای فانی کردند و شکست خوردند و در مقابل بزرگانی بودند و در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا (ص) دفاع و حمایت کردند. به گزارش ایسنا، دهم محرم سال ۶۱ هجری، حادثه عظیم عاشورا، شهادت امام حسین علیه السلام و 72 تن از یاران از جان گذشته ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله حسین (ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کردند. افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا (ص) دفاع و حمایت کردند. اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند و پاداش دنیای فانی را به آخرت جاودان ترجیح دادند در جبهه مقابل حق ایستادند و سرنوشتی ذلت بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند و به پاداش دنیوی هم نرسیدند. با استناد به دانشنامه ۱۴ جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلیترین دشمنان امام حسین (ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه شده است که در جدول زیر ارائه میشود: نام نقش وی در کربلا سرانجام و چگونگی مرگ شمر بن ذیالجوشن نقشآفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ محمد بن اشعث بن قیس نقشآفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد عبید الله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایتها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد یزید بن معاویه چوب زدن بر دندانهای مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علیاصغر(ع) مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه میزد و میگفت به من آب دهید محمد بن اشعث هتک حرمت امام حسین(ع) توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر رانهایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشمهایش را از حدقه درآورد شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد مختار او را با آتش سوزاند عمروبن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بیشرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعهای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب مینوشید تشنگیاش برطرف نمیشد تا اینکه هلاک شد بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید |
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, سوزان |
1393 / 8 / 13، 09:47 عصر,
|
|||
|
|||
چرا عباس(ع) باب الحوائج است؟
(بسم الله الرحمن الرحیم) عباس(ع) باب الحوائج است نه به خاطر اینکه هرچه از خدا خواسته گرفته و نه به خاطر اینکه به یاد تشنگی امامش آب ننوشیده است. عباس(ع) باب الحوائج است نه به خاطر اینکه هرچه از خدا خواسته گرفته و نه به خاطر اینکه به یاد تشنگی امامش آب ننوشیده است. خیلی از ما هم اگر بودیم آبی نمی خوردیم. مگر می شود صدای گریه علی اصغر(ع)، رقیه(س) و دیگر کودکان در گوشت باشد و آب بخوری؟ مگر می شود لبان خشکیده حسین(ع) جلوی چشمانت باشد و آب بخوری؟ مگر می شود دیده باشی که لبان علی اکبر(ع) از تشنگی به لبان حسین(ع) پناه آورد و فقط شرمندگی عطش بیشتر برایش مانده و آب بخوری؟ عباس(ع) باب الحواج است به این خاطر که فقط یک حاجت بزرگ در تمام زندگی اش از خدا داشت که برآورده نشد و آن هم اینکه شرمنده کودکان تشنه امام حسین(ع) نشود؛ که شد... مشک آبی که در دستان عباس(ع) بود فقط یک مشک آب معمولی نبود بلکه تمام آبرو و امید و حاجت عباس(ع) بود که ریخت و با تیر دشمن بر باد رفت. برخورد تیر به مشک آب یعنی «عباسِ مضطر» که امن یجیبش براورده نشده است. عباس(ع) باب الحوائج است چون کور ترین گره ها تنها به دستانی که در بدن ندارد باز می شود و نه هیچ چیز دیگر. عباس(ع) قمر بنی هاشم است نه چون صورت زیبایی داشت که مثل ماه می درخشید بلکه چون در سیاهی جهالت ها، نور گسترده امیدی بود برای حسین(ع)، برای زینب(س)، برای رقیه(س)، برای سجاد(ع)... برای علی(ع)، برای فاطمه(س)، برای حسن(ع)... عباس(ع) قمر بنی هاشم است چون نور بصیرتش همه را روشن می کرد و همه نزدیکان با نگاه به عباس(ع) می فهمیدند باید برای امام خود حسین(ع)، چگونه ماموم باشند. عباس(ع) ابوالفضل است چون پدر هرچه نیکی وفضیلت بود که باید یک ماموم برای خود و نسبت به امام خود داشته باشد. پدر مهربانی بود برای فرزندان حسین(ع) و یتیمان حسن(ع)، این را باید از قاسم(ع) که شاگردش بوده بپرسی تا برایت خاطره ها بگوید. عباس(ع) عباس است چون دوست داشت هزار هزار هزار بار تا روز قیامت بمیرد و قطعه قطعه شود و باز زنده شود و باز هم بمیرد و قطعه قطعه شود و باز... اما کسی به حسینش جسارتی نکند، کسی به زینبش بد نگاه نکند کسی به خیمه گاه امامش فکر و قصد تعرض نکند چه برسد به اینکه جرات کند معجر از سرِ... این را فاصله دور قتله گاه و حرم عباس(ع) از دیگر شهدای کربلا می گوید. چون راضی نشد حسین(ع) پیکرش را به سوی خیمه ها بیاورد. چون ترسید در این فاصله که زنده است دل زینب(س) از حمله سپاه دوزخیان در غیاب حسین(ع) بلرزد. چون عباس(ع) باید مرده باشد که دل زینب(س) بلرزد، دل کودکان حسین(ع) بلرزد و همین بود که حسین(ع) بر سر پیکرش اعلام شکست زود هنگام کرد «والله کمرم شکست و چاره ام کم شد» والله والله والله کمرش شکست و چاره اش کم شد حسین(ع)، وقتی عباس(ع) رفت. عباس(ع) عباس است چون تنها شاگرد خصوصی مکتب شجاعت و دلاوری پدرش علی(ع) است. چون وقتی حتی دستی در بدن ندارد و سرش را گرز سنگین و جهنمی دشمن پاره کرده و چشمانش را خون گرفته و نایی ندارد هم کسی جرات نمی کند به او نزدیک شود و به هر طرف که می رود همه فرار می کنند و از ترس انقدر از دور تیر به او می زنند تا مانند خارپشت بدنش پر از تیر می شود و بعد به او نزدیک می شوند که کار را یکسره کنند؛ آن هم نه هر کس بلکه یلان سپاه دشمن. عباس(ع) عباس است چون تنها غیر معصومی است که تکیه گاه امام معصوم است، امید امام معصوم است. عباس(ع) عباس است چون وقتی به فاطمه(س) بگویی چند پسر داری می گوید سه پسر؛ حسن، حسین و عباس(علیهم السلام). و اگر روز تاسوعا این سوال را از حضرتش بپرسی شاید پاسخ گوید: یک پسر؛ عباس عباس عباس... |
|||
8 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, مرتضی, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, سوزان, ابراهیم |
1393 / 8 / 13، 10:26 عصر,
|
|||
|
|||
حضرت علی بن الحسین علیه السلام از یزید درخواست نمود که در روز جمعه به او اجازه دهد در مسجد خطبه بخواند، یزید رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسید یزید یکی از خطبای مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به علی و حسین علیهما السلام اهانت نماید و در ستایش شیخین و یزید سخن براند، و آن خطیب چنین کرد. امام سجاد علیه السلام از یزید خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، یزید از وعدهای که به امام علیه السلام داده بود پشیمان شد و قبول نکرد . معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تاثیری دارد؟ بگذار تا هر چه میخواهد، بگوید. یزید گفت: شما قابلیتهای این خاندان را نمیدانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث میبرند، از آن میترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبانگیر ما گردد. به همین جهت یزید از قبول این پیشنهاد سرباز زد و مردم از یزید مصرانه خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر رود. یزید گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اینکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کرده باشد! به یزید گفته شد: این نوجوان چه تواند کرد؟ ! یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم برداشته اند. بالاخره در اثر پافشاری شامیان، یزید موافقت کرد که امام به منبر رود. آنگاه حضرت سجاد علیه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثنای الهی خطبهای ایراد کرد که همه مردم گریستند و بیقرار شدند.
فرمود: ایها الناس! اعطینا ستا و فضلنا بسبع: اعطینا العلم و الحلم و السماحه والفصاحه و الشجاعه و المحبه فی قلوب المومنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامه.من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی انباته بحسبی و نسبی. ایها الناس! انا ابن مکه و منی، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الرکن باطراف الردا، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدی، انا ابن خیر من انتعل و احتفی، انا ابن خیر من طاف وسعی، انا ابن خیر من حج ولبی، انا ابن خیر من حمل علی البراق فی الهواء، انا ابن من اسری به من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی، انا ابن من بلغ به جبرئیل الی سدره المنتهی، انا ابن من دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی، انا ابن من صلی بملائکه السماء، انا ابن من اوحی الیه الجلیل ما اوحی، انا ابن محمد المصطفی، انا ابن علی المرتضی، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا: لا اله الا الله. انا ابن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و قاتل ببدر و حنین و لم یکفر بالله طرفه عین، انا ابن صالح المومنین و وارث النبیین و قامع الملحدین و یعسوب المسلمین و نور المجاهدین و زین العابدین و تاج البکائین و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یاسین رسول رب العالمین، انا ابن الموید بجبرئیل، المنصور بمیکائیل. انا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل المارقین و الناکثین و القاسطین و المجاهد اعداءه الناصبین، و افخر من مشی من قریش اجمعین، و اول من اجاب و استجاب لله و لرسوله من المومنین، و اول السابقین، و قاصم المعتدین و مبید المشرکین، و سهم من مرامی الله علی المنافقین، و لسان حکمه العابدین و ناصر دین الله و ولی امر الله و بستان حکمه الله و عیبه علمه، سمح، سخی، بهی، بهلول، زکی، ابطحی، رضی، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عناناو اثبتهم جنانا، و امضاهم عزیمه و اشدهم شکیمه، اسد باسل، یطحنهم فی الحروب اذا ازدلفت الاسنه و قربت الاعنه طحن الرحی، و یذروهم فیها ذرو الریح الهشیم، لیث الحجاز و کبش العراق، مکی مدنی خیفی عقبی بدری احدی شجری مهاجری . من العرب سیدها، و من الوغی لیثها، وارث المشعرین و ابو السبطین: الحسن و الحسین، ذاک جدی علی بن ابی طالب. ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است، به ما ارزانی داشت علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مومنین را، و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر بزرگ اسلام، صدیق (امیر المومنین علی علیه السلام)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا صلی الله علیه و آله (حمزه)، و امام حسن و امام حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اکرم صلی الله علیه و آله را از ما قرار داد. (با این معرفی کوتاه) هر کس مرا شناخت که شناخت، و برای آنان که مرا نشناختند با معرفی پدران و خاندانم خود را به آنان میشناسانم. ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم، من فرزند آنم که بر براق سوار شد، من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد، من فرزند آنم که جبرئیل او را به سدره المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید، من فرزند آنم که با ملائکه آسمان نماز گزارد، من فرزند آن پیامبرم که پروردگار بزرگ به او وحی کرد، من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند. من پسر آن کسی هستم که برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید، من فرزند صالح مومنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم، من پسر آنم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یاری کرد، من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه کرد، من فرزند بهترین قریشم، من پسر اولین کسی هستم از مومنین که دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، من پسر اول سبقت گیرندهای در ایمان و شکننده کمر متجاوزان و از میان برنده مشرکانم، من فرزند آنم که به مثابه تیری از تیرهای خدا برای منافقان و زبان حکمت عباد خداوند و یاری کننده دین خدا و ولی امر او، و بوستان حکمت خدا و حامل علم الهی بود. او جوانمرد، سخاوتمند، نیکوچهره، جامع خیرها، سید، بزرگوار، ابطحی، راضی به خواست خدا، پیشگام در مشکلات، شکیبا، دائما روزهدار، پاکیزه از هر آلودگی و بسیار نمازگزار بود . او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب کفر را از هم پاشید. او دارای قلبی ثابت و قوی و اراده ای محکم و استوار و عزمی راسخ بود وهمانند شیری شجاع که وقتی نیزه ها در جنگ به هم در می آمیخت آنها را همانند آسیاب خرد و نرم و بسان باد آنها را پراکنده می ساخت. او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است که مکی و مدنی و خیفی و عقبی و بدری و احدی و شجری و مهاجری است، که در همه این صحنه ها حضور داشت.او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر ، و پدر دو فرزند: حسن و حسین. آری او، همان او (که این صفات و ویژگیهای ارزنده مختص اوست) جدم علی بن ابی طالب است. ثم قال: انا ابن فاطمه الزهراء، انا ابن سیده النساء. فلم یزل یقول: انا انا، حتی ضج الناس بالبکاء و النحیب، و خشی یزید ان یکون فتنه فامر الموذن فقطع الکلام، فلما قال الموذن: الله اکبر الله اکبر، قال علی: لا شیء اکبر من الله، فلما قال الموذن: اشهد ان لا اله الا الله، قال علی بن الحسین: شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی، فلما قال الموذن: اشهد ان محمدا رسول الله، التفت من فوق المنبر الی یزید فقال: محمد هذا جدی ام جدک یا یزید؟ فان زعمت انه جدک فقد کذبت و کفرت و ان زعمت انه جدی فلم قتلت عترته؟ آنگاه گفت: من فرزند فاطمه زهرا بانوی بانوان جهانم.و آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد که شیون مردم به گریه بلند شد! یزید بیمناک شد و برای آنکه مبادا انقلابی صورت پذیرد به موذن دستور داد تا اذان گوید تا بلکه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساکت کند!! موذن برخاست و اذان را آغاز کرد، همین که گفت: الله اکبر، امام سجاد علیه السلام فرمود : چیزی بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام علیه السلام فرمود: موی و پوست و گوشت و خونم به یکتائی خدا گواهی میدهد. و هنگامی که گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام علیه السلام به جانب یزید روی کرد و فرمود: این محمد که نامش برده شد، آیا جد من است و یا جد تو؟ ! اگر ادعا کنی که جد توست پس دروغ گفتی و کافر شدی، و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم شمشیر گذراندی؟ ! سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد. در نقل دیگری آمده است که: چون موذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به موذن گفت: تو را بحق این محمد که لحظهای درنگ کن، آنگاه روی به یزید کرد و گفت: ای یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویی جد من است، همه میدانند که دروغ میگوئی، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روی ستم کشتی و مال او را تاراج کردی و اهل بیت او را به اسارت گرفتی؟ ! این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: بخدا سوگند اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟! آنگاه فرمود : ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز میگویی: محمد رسول خداست؟! و روی به قبله می ایستی؟ ! وای بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس یزید فریاد زد که موذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویی برخاست، بعضی نماز گزاردند و گروهی نماز نخوانده پراکنده شدند. و در نقل دیگری آمده است که امام سجاد علیه السلام فرمود: انا ابن الحسین القتیل بکربلا، انا ابن علی المرتضی، انا ابن محمد المصطفی، انا ابن فاطمه الزهراء، انا ابن خدیجه الکبری، انا ابن سدره المنتهی، انا ابن شجره طوبی، انا ابن المرمل بالدماء، انا ابن من بکی علیه الجن فی الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فی الهواء. من فرزند حسین شهید کربلایم، من فرزند علی مرتضی و فرزند محمد مصطفی و پسر فاطمه زهرایم، و فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند سدره المنتهی و شجره طوبایم، من فرزند آنم که در خون آغشته شد، و پسر آنم که پریان در ماتم او گریستند، و من فرزند آنم که پرندگان در ماتم او شیون کردند. بازتاب خطبه امام سجاد علیه السلام هنگامی که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تاثیر قرار داد و انگیزه بیداری را در آنان برانگیخت و به آنان جرات و جسارت بخشید. یکی از علمای بزرگ یهود که در مجلس یزید حضور داشت، از یزید پرسید: این نوجوان کیست؟! یزید گفت: علی بن الحسین است.سوال کرد: حسین کیست؟ یزید گفت: فرزند علی بن ابی طالب است. باز پرسید: مادر او کیست؟ یزید گفت: دختر محمد. یهودی گفت: سبحان الله! ! این فرزند دختر پیامبر شماست که او را کشتهاید؟ ! شما چه جانشین بدی برای فرزندان رسول خدا بودید؟ ! بخدا سوگند که اگر پیامبر ما موسی بن عمران در میان ما فرزندی میگذاشت، ما گمان میکردیم که او را تا سر حد پرستش باید احترام کنیم، و شما دیروز پیامبرتان از دنیا رفت و امروز بر فرزند او شوریده و او را از دم شمشیر خود گذراندید؟! وای بر شما امت!! یزید در خشم شد و فرمان داد تا او را بزنند، آن عالم بزرگ یهودی بپای خاست در حالی که میگفت: اگر میخواهید مرا بکشید، باکی ندارم! من در تورات یافته ام کسی که فرزند پیامبر را میکشد او همیشه ملعون خواهد بود و جایگاه او در آتش جهنم است. سپس یزید دستور داد تا سر مقدس امام حسین علیه السلام را بر سر درب کاخ خود بیاویزند . هند ـ دختر عبد الله بن عامر ـ همسر یزید، چون شنید که یزید سر امام حسین علیه السلام را بر سر در خانهاش آویخته است، پردهای که یزید را از حرمسرای او جدا میکرد، پاره کرد و بدون روسری بسوی یزید دوید، در آن هنگام یزید در مجلس عمومی نشسته بود، هند به یزید گفت: ای یزید! سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا باید بر سر در خانه من آویخته شود؟ یزید از جای خود برخاست و او را پوشاند و گفت: آری برای حسین ناله کن! و بر فرزند دختر پیامبر اشک بریز! که همه قبیله قریش بر اوگریه میکنند! عبید الله بن زیاد در کشتن او شتاب کرد که خدا او را بکشد! |
|||
8 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, مرتضی, محمد حسین, غلامرضا1, سوزان, بهزاد, ابراهیم |
1393 / 8 / 13، 11:38 عصر,
|
|||
|
|||
مسجد صبور
مسجد صبور مسجد کوچکی در منطقه قدیمی بحرین است که شیخ محسن صبور آن را بنا کرده است. معجزه این مسجد، این است که هیچ نوع سقفی را قبول نمی کند. بسیاری از مردم سعی کرده اند که سقف از سیمان یا شاخه های خرما یا انواع دیگر پوشش ها بر آن بسازند، ولی باز روز بعد دیده اند که سقف خراب شده است. مسجدی در بحرین سقفش را باز نگهداشته تا زمانی که حضرت مهدی (عج) ظهور کند. از علامت های ظهور، قضیه مسجد صبور در روستای زنج است. شیخ البجلی شخصی را دیده است که آثار هیبت و شکوه و جلال در او آشکار بوده و در خرابه ای نماز می خواند. به او می گوید: بفرمایید مسجد و آنجا نماز بخوانید. فرمود: نه این در اصل مسجد است. به اهل روستا دستور بده که این مسجد را بنا کنند. به او گفت: تو کیستی؟ فرمود: من صاحب الأمر هستم. پس دامن او را می گیرد و دستش را می بوسد. امام به او می فرماید: فرمود: این کار را انجام بده. و خود نقشه مسجد و حدودش را می کشد. شیخ البجلی می گوید: مولای من! اگر برای بنای مسجد پولی از مردم روستا طلب کنم، آنها مرا متهم به جمع آوری صدقه برای خودم می کنند. علامتی که با آن این تهمت را از خود دفع کنم، چیست؟ فرمود: این مسجد هیچ سقفی را قبول نمی کند، تا زمانی که من غایبم. پس مسجد را بنا کردند و سعی کردند سقفی بر آن نهند، ولی هر بار سقف فرو می ریخت. تا آنکه دولت، شیعیان را به دروغ متهم کرد و پلیس بر مسجد گماشت و آن را سقفی بسیار محکم نهادند تا شاید بتوانند این کرامت را دفع کنند و به گمان خود، دروغ شیعیان را ثابت نمایند. نگهبانان را بر آن گماشتند تا هیچ کس سقف را ویران نکند، ولی شب خواب بر آنها غلبه می کند و صبحگاه می بینند که سقف مسجد از جا کنده شده و به طرف دیگر واژگون شده است؛ مانند در قوطی ای که در آن را برگردانده باشند. و این مسجد تا به امروز بدون سقف مانده است تا ظهور حضرت حجّت (عج) |
|||
9 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, فاطمه, غلامرضا1, سوزان, ابراهیم |
1393 / 8 / 14، 12:51 صبح,
|
|||
|
|||
دسته طویریج بزرگترین مراسم عزای حسینی در جهان به شمار می رود که هر سال روز عاشورا بعد از نماز ظهر و عصر از منطقه "قنطره السلام" واقع در 2 کیلومتری شرق کربلای معلی و از سمت شهر طویریج به سمت کربلا به حرکت در می آید.
این هیات توسط علمای دین از جمله آل القزوینی و شخصیتهای سرشناس شهر از جمله آل عنبر، عشائر بنی حسن، آل فتله، الدعوم و ... اداره می گردد. در این مراسم که روز عاشورا برگزار می گردد جمعیت عظیمی به نشان پاسخ به ندای (ألا هل من ناصر ينصرنا.. ألا هل من ذابٍّ فيذبُّ عنا..) امام حسین علیه السلام به سمت کربلا حرکت نموده و شعار (لبیک یا حسین) و ( یالثارات الحسین) سر می دهند. عزای طویریج صبح روز عاشورا از شهر طویریج از توابع شهرستان الهندیه واقع در 20 کیلومتری حرکت خود را به سمت شهر کربلا آغاز نموده و پیش از ظهر در منطقه ای بنام قنطره السلام واقع در 2 کیلومتری شهر کربلا توقف نموده و پس از ادای فریضه ظهر و عصر، هیات حرکت خود را به سمت کربلای معلی ادامه می دهد. این هیات با جمعیتی چند صد هزار نفری از اهالی شهر طویریج و مردم کربلا و همچنین زائران و مجاوران حرمین کربلا که در طول مسیر به این هیات ملحق می شوند در بدو ورود به شهر کربلا به خیمه گاه حسینی وارد شده و پس از عبور از صحن مطهر حسینی به سمت صحن مطهر حضرت عباس علیه السلام به حرکت خود ادامه می دهند. جمعیت شرکت کننده در این مراسم شعارهائی از جمله (أبد والله ما ننسى حسينا) و (وا حسين) و شعارهای حسینی دیگر سر می دهند. این مراسم گذشته ای طولانی دارد. نقل شده که در یکی از سالها مرحوم علامه سید مهدی بحر العلوم روز عاشورا بهمراه تنی چند از طلاب و خواص خویش برای استقبال عزادارانی که از منطقه طویریج در 4 فرسخی کربلا می آمدند به دروازه شهر رفت. این هیات آن زمان نیز بواسطه حرارات زاید الوصف عزادارن که صدها هزار نفر را شامل می گردید، در سطح شهر زبانزد خاص و عام بوده است. مردان در این هیات با پای برهنه چنان بر سینه می زدند که گویا عزیزی را تازه از دست داده اند. هنگامی که هیات به محل استقرار علامه بحر العلوم رسید، اطرافیان از رفتار علامه شگفت زده شدند. علامه بحر العلوم به محض مشاهده هیات عمامه از سر انداخته، پیراهن از تن به درآورده و با همراهی عزاداران به سمت کربلا فریاد واحسیناه واحسیناه سر می داد. اطرافیان علامه که نگران آسیب رسیدن به ایشان بودند، مرحوم بحر العلوم را احاطه نموده تا آنکه پس از اتمام مراسم عزاداری ایشان به حال طبیعی باز گشتند. اطرافیان علامه نقل می کنند که علامه به شدت توان خویش را از دست داده بود و صورتش برافروخته بود. وقتی علت این رفتار ناگهانی را از مرحوم بحر العلوم جویا شدند ایشان فرمود: هنگامی که هیات به من نزدیک گردید، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم که با سر و پای برهنه بهمراه عزاداران به همراه سینه زنان اشک می ریزند. با دیدن این صحنه، اختیارم از دست برفت و وارد هیات شدم تا بهمراه امام زمان علیه السلام عزاداری و سینه زنی نمایم. |
|||
8 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, غلامرضا1, سوزان, بهزاد |
1393 / 8 / 14، 10:59 عصر,
|
|||
|
|||
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
هنگاميكه نمرود نتوانست با آتشيكه افروخت ابراهيم خليل عليه السلام را بيازارد و خود را در مقابل او عاجز ديد خداوند ملكى را بصورت بشر بسوى او فرستاد كه او را نصيحت كند ملك پيش نمرود آمد و گفت خوبست بعد از اين همه ستم كه بر ابراهيم روا داشتى و او را از وطن آواره كردى و در ميان آتش بدنش را افكندى اكنون ديگر رو بسوى خداى آسمان و زمين آورى و دست از ستم و فساد بردارى زيرا خداوند را لشگرى فراوان است و ميتواند با ضعفترين مخلوقات خود ترا با لشگرت در يك آن هلاك كند. نمرود گفت در روى زمين كسى را بقدر من لشگر نيست و قدرتش از من فزونتر نباشد. اگر خداى آسمان را لشگرى هست بگو فراهم نمايد تا با آنها جنگ كنيم . فرشته گفت تو لشگر خويش را آماده كن تا لشگر آسمان بيايد. نمرود سه روز مهلت خواست و در روز چهارم آنچه ميتوانست لشگر تهيه كند آماده نمود و در ميان بيابانى وسيع با آن لشگر انبوه جاى گرفت . آن جمعيت فراوان در مقابل حضرت ابراهيم عليه السلام صف كشيدند نمرود به ابراهيم از روى تمسخر گفت لشگر تو كجا است ؟ ابراهيم جوابداد در همين ساعت خداوند خواهد فرستاد. ناگاه فضاى بيابان را پشه هاى فراوانى فرا گرفتند و بر سر لشگريان نمرود حمله كردند هجوم اين لشگر ضعيف قدرت سپاه قوى نمرود را در هم شكست و آنها را بفرار وادار نمود و مقدارى از آن پشه ها بسر و صورت نمرود حمله كردند. نمرود بسيار نگران شد و بخانه برگشت باز همان ملك آمد و گفت ديدى لشگر آسمان را كه بيك آن لشگر ترا درهم شكستند با اينكه از همه موجودات ضعيفترند اكنون ايمان بياور و از خداوند بترس والا ترا هلاك خواهد كرد. نمرود باين سخنان گوش نداد. خداوند امر كرد به پشه ايكه از همه كوچكتر بود. روز اول لب پائين او را گزيد و در اثر آن گزش لب او ورم كرد و بزرگ شد و درد بسيارى كشيد. بار ديگر آمد لب بالايش را گزيد بهمان طريق تورم حاصل شد و بسيار ناراحت گرديد عاقبت همان پشه ماءمور شد كه از راه دماغ بمغز سرش وارد شود و او را آزار دهد بعد از ورود پشه نمرود بسر درد شديدى مبتلا شد. هرگاه با چيز سنگينى بر سر خود ميزد پشه از كار دست ميكشيد و نمرود مختصرى از سر درد راحت ميگرديد. از اينرو كسانيكه در موقع ورود به پيشگاه او برايش سجده ميكردند بهترين عمل آنها بعد از اين پيش آمد آن بود كه با چكش مخصوصى در وقت ورود قبل از هر كار بر سر او بزنند تا پشه دست از آزار او بردارد و مقربترين اشخاص آنكس بود كه از محكم زدن كوبه و چكش هراس نكند بالاخره با همين عذاب رخت از جهان بربست و نتيجه كفر و عناد خويش را مقدار مختصرى دريافت روضة الصفا |
|||
6 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: ملیحه, محمد حسین, فاطمه, غلامرضا1, سوزان, بهزاد |
1393 / 8 / 14، 11:08 عصر,
|
|||
|
|||
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
حضرت داود عليه السلام عرض كرد: پروردگارا! همنشينم را در بهشت به من معرفى كن و نشان بده كسى را كه مانند من از زندگى بهشتى بهره مند خواهد شد؟ خداوند فرمود: همنشين تو در بهشت متّى پدر حضرت يونس است . داود اجازه خواست به ديدار متى برود خداوند هم اجازه داد. داود با فرزندش سليمان به محل زندگى او آمدند. خانه اى را ديدند كه از برگ خرما ساخته شده . پرسيدند: متى كجاست ؟ در پاسخ گفتند: در بازار است . هر دو به بازار آمدند و از محل متى پرسيدند. در جواب گفتند: او در بازار هيزم فروشان است . در بازار هيزم فروشان نيز سراغ او را گرفتند. عده اى گفتند. ما هم در انتظار او هستيم . داود و سليمان به انتظار ديدار او نشستند. ناگاه متى ، در حالى كه پشته اى از هيزم بر سر گذاشته بود آمد. مردم به احترام او برخواستند و پشته را از سر او گرفته ، بر زمين نهادند. متى پس از حمد خدا هيزم را در معرض فروش گذاشت و گفت : چه كسى جنس حلالى را با پول حلال مى خرد؟ يكى از حاضران هيزم را خريد. در اين وقت داود و سليمان به او سلام دادند. متى آنها را به منزل خود دعوت نمود و با پول هيزم مقدارى گندم خريد و به منزل آورد و آن را با آسياب آرد كرد و خمير نمود و آتش افروخت ، مشغول پختن نان شد. در آن حال با داود و سليمان به گفتگو پرداخت تا نان پخته شد. مقدارى نان در ظرف چوبى گذاشت و بر آن كمى نمك پاشيد و ظرفى پر از آب هم در كنارش نهاد، آورد و به دو زانو نشست و مشغول خوردن شدند. متى لقمه اى برداشت ، خواست در دهان بگذارد، گفت : بسم الله و خواست ببلعد گفت : الحمدالله و اين عمل را در لقمه دوم و سوم و... نيز انجام داد. آنگاه كمى از آب با نام خدا ميل كرد. هنگامى كه خواست آب را بر زمين بگذارد خدا را ستود، سپس چنين گفت : الهى ! چه كسى را مانند من نعمت بخشيدى و درباره اش احسان نمودى ؟ چشم بينا و گوش شنوا و تن سالم به من عنايت كردى و نيرو دادى تا توانستم به نزد درختى كه آن را نه ، كاشته ام و نه ، در حفظ آن كوشش نموده ام ، بروم و آن را وسيله روزى من قرار دادى و كسى را فرستادى كه آن را از من خريد و با پول آن گندمى خريدم كه آن نان پخته و با ميل و رغبت آن را خوردم تا در عبادت و اطاعت تو نيرومند باشم ، خدايا تو را سپاسگزارم . پس از آن متى گريست . در اين موقع داود به فرزندش سليمان فرمود: فرزندم ! بلند شو برويم ، من هرگز بنده اى را مانند اين شخص نديده بودم كه به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد |
|||
7 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: ملیحه, محمد81, محمد حسین, فاطمه, غلامرضا1, سوزان, بهزاد |
1393 / 8 / 16، 12:15 عصر,
|
|||
|
|||
آثار زيارت امام حسين(ع)
1- آرامش بخشيدن به زائر قبل از آنكه به آثار و بركاتى كه برگرفته از روايات اسلامى است اشاره كنيم ، اين نكته لازم به ذكر است كه زيارت مرقد شريف امام حسين (ع) مانند ساير ائمه ، به مردمان و زيارت كنندگانش ، نوعى آرامش و اطمينان مىبخشد . در اين عصر كه انسان را موجودى مضطرب مى نامند، و پيوسته دست به گريبان با پديدههايى چون ترديد، ناكامى، تشويش، ترس و ناسازگارى با محيط و زندگى ماشينى و محروميت و جنگ و حتى كنار نيامدن خود است، و هر روز شاهد كاهشها و فرسايشها است و نمى تواند از اضطراب در امان بماند ، اين زيارت مرقد مردان خدا و پيشوايان دين است كه به انسان آرامش خاطر مى دهد. در زيارت يك نوع كشش و نياز الزام آورى انسان را وا مىدارد كه فشارها و فريادهاى درونى را از راهى خارج كند . زائر آن مرقد شريف در پرتو دعا و گفتگو با پاكان و استمداد از ارواح پاك مقربان درگاه الهى، نيرو گرفته و نابسامانيها را با توسل بدانها برخود هموار مى سازند ، و خستگىها و فشارهاى وارد بر روان ، و نيز اضطرابها و يأسها را از خودمى زدايند و به آرامش و اطمينانى براى ادامه زندگى دست مىيابند. 2- در امان خدا بودن به امام صادق (ع) عرض كردند: كمترين اثرى كه براى زائر قبر امام حسين (ع) چيست؟ فرمود: «كمترين تأثيرش اين است كه خداوند متعال، او و خانواده و مالش را حفظ مى كند تا به سوى اهل خويش برگردد ،و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او خواهدبود ».(2) 3- زائر خدا محسوب شدن زيد بن شحام گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم : براى زائر قبر امام حسين (ع) چه مىباشد؟ فرمود: «همانند كسى است كه خدا را در عرش ديدار نموده باشد». گفتم: براى كسى كه يكى از شما را زيارت كند چه مىباشد؟ فرمود: «همانند كسى است كه رسول خدا (ص) را زيارت نموده است » . (3) 4- برآورده شدن حاجات و دفع پريشانى امام صادق (ع) فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمىآيد مگر آنكه خداوند از او دفع پريشانى نمايد و حاجتش را برآورد» . (4) و نيز به ابوصباح كنانى فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمىرود مگر آنكه خداوند از او پريشانى را دفع نموده و حاجتش را برآورده مى نمايد، و همانا نزد او چهار هزار فرشته هستند كه از هنگام شهادتش آشفته و غم آلود تا روز قيامت بر او مىگريند. هر كس او را زيارت كند، وى را تا خانهاش بدرقه مىكنند، و هر كه مريض شود به عيادتش مىروند، و هر كه بميرد جنازهاش را تشييع مىكنند». (5) 5- زيادتى در عمر و رزق امام باقر (ع) فرموده است : «شيعيان ما را به زيارت قبر حسين (ع) امر كنيد ، زيرا زيارت او موجب فزونى در رزق و طول عمر و دفع بلايا و ناگواريها مىشود » . (6) 6- آمرزش گناهان امام صادق (ع) فرمود: «هر كس حسين (ع) را زيارت كند در حاليكه عارف به حق او بوده و به امامتش اقرار داشته باشد خداى سبحان ،گناهان گذشته و آيندهاش را مىآمرزد». (7) و جابر جعفى در ضمن يك حديث طولانى از امام صادق (ع) روايت كرده است كه فرمود: «چون از نزد قبر حسين (ع) بازگشتى ، ندا كنندهاى تو را ندا مىدهد كه اگر آن را مىشنيدى ، تمام عمر را نزد قبر شريف حسين (ع) اقامت مىگزيدى. آن منادى گويد:خوشا به حال تو اى بنده خدا كه سود فراوان بردى و به سلامت (در دين ) دست يافتى. عمل از سربگير كه گناهان گذشتهات آمورزيده شد» . (8) 7- محسوب نشدن ايام زيارت از عمر زائر امام صادق (ع) فرمود: «همانا ايام زيارت زائران حسين بن على (ع) از عمرشان محسوب نگشته و جزء حياتشان به شمار مىآيد» . (9) 8- حفاظت زائر در دنيا و آخرت عبدالله بن هلال به امام صادق (ع) عرض كرد: فدايت شوم، كمترين نصيبى كه زائر امام حسين (ع) دارد، چيست ؟ فرمود: «اى عبد الله، كمترين چيزى كه براى او مىباشد، اين است كه خداوند او و خانوادهاش را حفظ مى كند تا وى را به سوى خانوادهاش باز گرداند، و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او مىباشد» . (10) 9- عنايت و توجه سيدالشهدا (ع) امام صادق (ع) فرمود: «حسين در نزد پروردگارش ... به زائرانش نظر مى كند . او نگاه مى كند كه چه كسى براى آن حضرت گريه مى كند، پس براى او طلب آمرزش كرده و پدرانش را مىخواند تا براى آن زائر دعا كرده و طلب آمرزش و مغفرت نمايند. سپس امام (حسين) مى فرمايد: اگر زائر من مىدانست كه خدا چه چيزى براى او عطا مى فرمايد شادى او بيشتر از جزع و بىتابى وى مىگرديد» . (11) و امام حسين (ع) فرمود: «هر كس مرا در زندگانيش زيارت كند، پس از مرگش بازديدش خواهم كرد» . (12) 10- خير و بركت زياد امام صادق (ع) فرمود: «اگر مردم مىدانستند كه چقدر خير و بركت در زيارت امام حسين (ع) وجود دارد ، براى زيارت كردنش با يكديگر مقاتله مىكردند، و هر آينه اموالشان را براى رفتن به زيارتش مىفروختند» (13) و امام باقر (ع) فرمود: «اگر مردم مىدانستند كه زيارت قبر شريف حسين (ع) چه مقدار فضيلت و بركت دارد، از شوق زيارت جان مى سپردند و نفسهايشان از شدت حسرت بند مىآمد» (14). 11- برابرى زيارت قبر حسين (ع) با حج عبدالله بن عبيد انبارى گويد: به امام صادق (ع) عرضه داشتم : فدايت شوم ، همه ساله وسايل تشرف به حج برايم فراهم نمىشود. فرمود: «چون قصد حج نمودى و اسباب برايت فراهم نگشت ، به زيارت قبر حسين (ع) برو، كه يك حج برايت نوشته مى شود و چون قصد عمره نمودى و وسايل مهيا نشد ، عزم زيارت قبر حسين (ع) نما، كه يك عمره برايت منظور مى شود»(15) 12- نام زائر در اعلى عليين ثبت مىشود امام صادق (ع) فرمود: «هر كس به زيارت قبر حسين (ع) برود در حالى كه عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلى عليين مىنويسد» . (16) 13- غرق شدن در رحمت الهى از امام صادق (ع) پرسيدند: ثواب كسى كه قبر امام حسين (ع) را زيارت كند، در حالى كه كبر و غرور نداشته باشد چيست ؟ فرمود: «برايش هزار عمره و حج مقبول نوشته مى شود . اگر شقى باشد، سعيد نوشته مىگردد، و پيوسته در رحمت الهى غوطهور خواهد بود» . (17) 14- دعاى معصومين براى زائر معاوية بن وهب از امام صادق (ع) نقل نموده كه فرمود: «اى معاويه، زيارت قبر حسين (ع) را از روى ترس وامگذار ، زيرا هر كه آن را ترك كند ، چنان دچار حسرت مىشود كه آرزو نمايد قبرش نزد او باشد . آيا دوست ندارى كه خداوند تو را در زمره كسانى به حساب آورد كه رسول خدا (ص) و على و فاطمه و امامان معصوم (ع) برايش دعا مىكنند؟» (18) و نيز فرمود: «همانا فاطمه (س) دختر محمد (ص) نزد زائران قبر فرزندش حسين (ع) حضور يافته و براى گناهانشان طلب آمرزش مىكند». (19) 15- تجلى خدا امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه خداى تبارك و تعالى، قبل از اهل عرفات ، براى زائران قبر حسين (ع) تجلى مى نمايد، حوايج آنان را بر آورده مىكند ، گناهانشان را آمرزيده و درخواستهايشان را به اجابت مقرون مىسازد ، و سپس متوجه اهل عرفات شده و در مورد آنان نيز اينگونه عمل مىكند». (20) 16- سعادت امام صادق (ع) به عبدالملك خثعمى فرمود: «زيارت حسين بن على (ع) را ترك مكن و دوستانت را نيز به آن فرمان بده، تا خداوند بر عمرت افزوده و روزيت را زياد گرداند. خداوند سبحان زندگانى تو را در سعادت قرار خواهد داد، و نمىميرى مگر سعادتمند ، و تو را در سلك سعادتمندان خواهند نوشت » . (21) 17- تأثير زيارت در روز عاشورا امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسين را در روز عاشورا زيارت كند ، همانند كسى است كه در برابر او به خون خود غلطيده باشد» .(22) 18- قرار گرفتن در جوار پيامبر و على و فاطمه (ع) امام صادق (ع) فرمود: «هر كس مىخواهد در جوار پيامبر (ص) و على و فاطمه (ع) باشد، نبايد زيارت حسين بن على (ع) را ترك كند» (23). 19- تأثير زيارت در روز قيامت امام صادق (ع) فرمود: «هيچ كس در روز قيامت نيست مگر آنكه آرزو مىكند كه اى كاش از زائرين امام حسين (ع) مىبود زيرا مشاهده مىنمايد كه با زائران حسين (ع) به واسطه مقامى كه در نزد پروردگار دارند، چگونه عمل مىشود» . (24) و نيز فرمود: «هر كس دوست دارد در روز قيامت بر سر سفرههايى از نور بنشيند پس بايد از زائرين حسين بن على (ع) باشد» .(25) و زرارة بن اعين گويد: «امام صادق (ع) فرمود: «زائرين حسين يك برترى نسبت به ساير مردم دارند» پرسيدم : برتريشان چيست ؟ فرمود: «چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مىشوند در حالى كه ديگران هنوز در حال حساب هستند» . (26) 20- رهايى از شدايد قيامت رسول گرامى اسلام (ص) فرمود: «من تعهد مىكنم كه در روز قيامت هنگامه رستاخيز ، ضمن ملاقات با زائر حسين (ع)، دستش را بگيرم و از مراحل هولانگيز و سختيهاى قيامت نجاتش بخشيده و او را به بهشت وارد كنم».(27) 21- نجات از آتش جهنم امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسين (ع) را به خاطر خداوند و در راه خدا زيارت نمايد، خداوند او را از آتش دوزخ آزاد مىسازد، و روز ترس بزرگ (قيامت) او را ايمن مىدارد . از خداوند نيز هيچ حاجتى از حوائج دنيا و آخرت را طلب نمىكند مگر آنكه به او عطا مىنمايد» (28). اين آثار و آثار ديگرى كه به خاطر اجتناب از طولانى شدن مطلب ذكر نكرديم ، همگى به بركت وجود حضرت سيدالشهدا (ع) است كه اميدوارم هر چه زودتر توفيق زيارت مرقد مطهرش نصيب تمام عاشقان گردد. پى نوشتها: 1. سورهء مائده ، آيهء 39 2. ثواب الاعمال شيخ صدوق ، ص 116 3. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 281 4. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 337 5. همان مأخذ. 6. همان مأخذ ، ص 289 7. كافى ، مرحوم كلينى ، ج 4 ص 582 8. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 295 9. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 322 10. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 247 11. امالى شيخ طوسى ، ص 55 12. بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 101 ص 16 13. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 87 14. سفينة البحار، محدث قمى ، ج 1 ص 565 15. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 306 16. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 324 17. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 328 18. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 199 19. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 204 20. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 346 21. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 292 22. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 331 23. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 230 24. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 330 25. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 331 26. بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 44 ص 235 27. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 278 28. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 324 |
|||
7 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: ملیحه, محمد81, محمد حسین, فاطمه, غلامرضا1, سوزان, بهزاد |
1393 / 8 / 16، 11:37 عصر,
|
|||
|
|||
هدیه ی خدای عادل
زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم. هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه داوود (ع) را زدند، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید: علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم، طوفانى برخاست، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم، ناگهان پرنده اى دیدیم، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت، آن را گشودیم، در آن شال بافته دیدیم، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى، به او صدقه بدهى. حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟ سپس هزار دینار را به آن زن داد و فرمود: این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است |
|||
9 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کردهاند: ملیحه, مرضیه, محمد81, محمد حسین, فاطمه, غلامرضا1, سوزان, بهزاد, ابراهیم |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 20 مهمان