مباحث وموضوعات مذهبی واجتماعی و...

1395 / 10 / 30، 03:59 عصر,
#91
بهشتی که آدم(ع) در آن سکونت داشت کدام بهشت است؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)


پرسش

بهشتی که آدم(ع) در آن سکونت داشت کدام بهشت است؟
پاسخ اجمالی:
در این باره میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد:
برخی معتقدند، بهشت آدم (ع) باغی از باغ های سرسبز و روح افزای زمین بوده است.
عده ای بر آنند که بهشت آدم در آسمان هفتم بوده، نه در زمین و دلیل آن هبوط است.
و گروهی دیگر معتقدند که بهشت آدم (ع) همان بهشت موعود بوده است.
نظریه چهارم آن است که بهشت آدم نه بهشت برین است و نه باغی از باغ های زمین، بلکه بهشتی است برزخی مابین دنیا و آخرت، و ما بر آنیم که این نظریه جمع بین آیات و روایات مختلف در این باب است و موافق با ویژگی های مطروحه در متون دینی می باشد.
پاسخ تفصیلی:
در قرآن آمده است: «و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة»[1].
جنت به معنای باغ پر درخت، گردشگاه، فردوس، بهشت است[2] و «جنات عدن»[3] که در قرآن آمده؛ یعنی باغ های که محل اقامت دائمی است و چون باغ معمولاً پوشیده از درخت است، به آن جنت گفته می شود.
و در باره ی بهشت گفته شده است: بهترین جهان، جایی خوش آب و هوا و فراخ نعمت و آراسته که نیکوکاران پس از مرگ در آن مخلد باشند.[4]
در این که منظور از بهشتی که حضرت آدم (ع) در آن سکونت داشت و بر اثر وسوسه ی شیطان از آن جا رانده شد، کدام بهشت است، میان مفسران اختلاف است:
عده ای معتقدند، این بهشت از نوع زمینی و باغی از همین باغ های دنیا بوده است. برخی از دلایل آنان در این مسأله از این قرار است.
1. اگر بهشت آدم، بهشت اخروی بود، پس آن بهشت باید، جنت خلد باشد و اگر آدم در جنت خلد ساکن بود، وسوسه شیطان بر وی عارض نمی شد؛ زیرا که آن جا، جای شیطان و وسوسه های او نیست.
2. کسی که داخل آن بهشت شود، دیگر از آن خارج نمی شود؛ چراکه خداوند می فرماید: «و ما هم منها به مخرجین»[5] «و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند».
3. ابلیس زمانی که از سجده بر آدم (ع) سرپیچی کرد، مورد لعن و غضب خداوند واقع شد، و بدیهی است که با غضب خداوند توان و قدرت رسیدن به جنت خلد را نداشت.
4. بدون شک خدای متعال آدم را در زمین خلق کرده و در این قضیه هیچ جا ذکری از انتقالش به آسمان نیامده است.[6] تا در نتیجه بهشت آدم، بهشت برین باشد.
در بعضی از روایاتی که از اهل بیت (ع) به ما رسیده به این موضوع تصریح شده است و می تواند مؤید این معنا باشد، مانند روایتی که در آن از امام صادق (ع) راجع به بهشت آدم سؤال شد، آن حضرت در پاسخ فرمودند: «جنة من جنان الدنیا، یطلع فیها الشمس و القمر و لو کان من جنان الآخرة ما خرج منها ابداً»[7] «باغی از باغ های دنیا بود که خورشید و ماه بر آن می تابید و اگر بهشت جاودان بود، هرگز آدم از آن بیرون رانده نمی شد.»
برخی دیگر از مفسران برآنند که بهشت آدم ، همان بهشت اخروی بوده است. دلیل این گروه آن است که الف و لام در لفظ «الجنة» افاده عموم ندارد؛ به جهت این که سکونت در بهشت های متعدد (جمیع جنان) محال است، پس به ناچار باید الف و لام در الجنة را انصراف داد به بهشت معهود سابق و بهشتی که معهود و معلوم در میان مسلمانان است، همان بهشت ثواب است.[8]
ظاهر کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه، مؤید همین معناست .
حضرت می فرماید: «فاغتره عدوه نفاسة علیه بدار المقام و مرافقة الابرار».[9]
«اما سرانجام ابلیس – که بر آدم، به سبب زندگی در سرای جاودان (دار مقام ، خانه اقامتگاه) و همدمی با نیکان رشک می برد – به دام فریبش افکند».
خانه اقامتگاه همان «دار خلد» یا سرای جاودان است و آن جایی است که مؤمن همیشه در آن می ماند و آن بهشت برین است. جایی است که نیکان و خوبان در آن هستند.
هم چنین امام علی (ع) در ادامه باز می فرماید: «و وعده المرد الی جنته»[10] «و خدا به آدم وعده داد که او را دوباره به جنت برگرداند. ظاهر این کلام حضرت آن است که خداوند حضرت آدم را به جایی که در ابتدا بوده برگرداند، و جایی که حضرت آدم بعداً خواهد رفت بهشت قیامت خواهد بود.
دیدگاه دیگر در این مسأله آن است که: بهشت حضرت آدم (ع)، در آسمان هفتم بوده و دلیل آن قول خدای تعالی است که می فرماید: «اهبطوا منها»[11] «گفتیم همگی از آن فرود آیید» پس اهباط نخستین از آسمان هفتم به آسمان اول بود و اهباط دوم از آسمان به زمین.[12]
نظریه ی دیگر، در این موضوع که به نظر می رسد مناسب تر باشد، نظریه چهارم است که تقربیا خواسته است بین آیات و روایات مختلف در این باب جمع کند. و آن این است که اولا: الف و لام در لفظ «الجنة» برای عهده خارجی است، نه الف و لام جنس یا استغراق و ثانیا: مقصود از بهشت آدم، نه بهشت برین و نه باغی از باغ های زمین است.بلکه بهشتی است مابین دنیا و آخرت؛ یعنی بهشت برزخی که از سوئی بعضی از احکام بهشت آخرت، نظیر نشاط دایمی،نبود رنج گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما را دارد، و از سوئی دیگر بعضی از احکام باغ های دنیا را داراست و از ویژگی های بهشت خلد برخوردار نیست، نظیر مصونیت از شیطان و وسوسه های وی؛ زیرا شیطان گرچه در جنت خلد و جنت لقا راه ندارد، اما در جنت های مثالی و برزخی راه می یابد و وسوسه می کند.[13]
البته طبق این نظریه، هم روایت منقول از امام صادق (ع) قابل توجیه است و هم دلایل گروهی که معتقدند بهشت آدم از باغ های زمینی بوده قابل جواب است ، زیرا:
الف: دنیا مرادف زمین نیست و موجود آسمانی که در زمین نیست هرچند به زمین هبوط کند، مصداق موجود دنیایی است از این رو شامل موجود آسمانی هم می شود پس آنچه در روایت آمده «جنة آدم من جنان الدنیا» دنیا ی در برابر آخرت(قیامت کبری) است و شامل برزخ هم می شود.
ب: طلوع خورشید و ماه که با پدید آمدن شب و روز همراه است در غیر قیامت کبرا امکان دارد؛ یعنی موجودی که اخروی به معنای قیامت کبرا نیست و برزخی است می تواند دارای شب و روز باشد.
ج: خروج از بهشت معهود آدم، دلالت دارد بر اینکه آن بهشت، جنت خلد که در قیامت کبراست نبوده، ولی دلالت ندارد بر این که در دنیای مادی بوده است، پس خروج از برزخ غیر معقول و منافی با قرآن نیست.
د: موجود برزخی به برزخ نزولی و برزخ صعودی قابل تقسیم است. اگر جنت آدم بهشت برزخی باشد منحصراً برزخ بعد از مرگ که بین دنیا و آخرت (قیامت کبرا) است اراده نمی شود.[14]
هـ: زندگی در باغی از باغ های دنیا مقامی به حساب نمی آید تا هبوط و سقوط از آن تصور شود.
و: اوصافی که برای این بهشت ذکر شد، نظیر عاری بودن از رنج های درونی (گرسنگی و تشنگی) و رنج های بیرونی (سرما و گرما) با باغ های دنیایی هماهنگی ندارد.[15]
در جواب کسانی که قایل هستند به این که بهشت آدم بهشت اخروی بوده باید گفت:
اولاً: بهشت قیامت از سنخ عالم ماده نیست، بلکه از عالم مثال و بالاتر از آن است و حضرت آدم خلقتش از خاک بود و از عالم ماده. بنابراین اگر آدم با بدن مادی در بهشت اخروی سکونت داشته باشد، تناسبی با بدن مادی ندارد. بهشت قیامت فوق عالم ماده است و انسان در اثر تکامل و منتقل شدن از عالم طبیعت وارد آن عالم و بهشت می شود[16].
ثانیاً: آن جا بهشت جاودان است و کسی که وارد آن شود دیگر خارج نخواهد شد.
ثالثاً: بهشت اخروی جایی است که عصیان در آن جا راه ندارد و به تعبیر قرآن جای لغو نیست.
«لالغو فیها ولا تأثیم»[17] «نه بیهودگی در آن است و نه گناه».
این دیدگاه با کلام مولا علی (ع) نیز منافاتی نخواهد داشت؛ زیرا چه بسا که وعده برگشت خدا به آدم به جایگاهش، می تواند همان بهشت برزخی باشد که انسان در سیر نزولی آن را طی کرده و در سیر صعودی قبل از جنت لقاء و بهشت اخروی از آن عبور خواهد کرد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] بقره آیه 35.
[2] جبران مسعود، فرهنگ البرائد، ج 1، واژه جنت- بهشتی ، محمد ، فرهنگ صبا، واژه جنت.
[3] بینه، آیه 8.
[4] معین، محمد، فرهنگ معین، ج 1، واژه بهشت.
[5] حجر، 48.
[6] تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 3.
[7] تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 62.
[8] تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 3.
[9] نهج البلاغه، خ 1.
[10] همان.
[11] بقره، 36.
[12] تفسیر فخر رازی، ج 3، ص 4.
[13] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 331 – 332.
[14] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 356 – 357، برای دریافت این نکته که آدم با بدن طبیعی چگونه وارد برزخ شده است ، رجوع شود به: همان ص332-333.
[15] برای اطلاع بیشتر در این موضوع به تفاسیر المیزان، ج 1، ص 212 (ترجمه فارسی)؛ تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج 3، ص 80 – 84؛ تفسیر تسنیم، ج 3، ص 329 – 357 مراجعه شود.
[16] البته تبیین جسمانی بودن معاد که ظاهر متون دینی ماست ، موجب گردید که دانشمندان اسلامی آراء گوناگونی ارائه کنند مثلا ملاصدراء جسم آن عالم را متناسب با آن عالم می داند و ... تفصیل این مساله را در جای خود ببینید.
[17] طور، 23.


» اسلام کوئست
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ


1395 / 11 / 13، 07:25 عصر,
#92
چگونه شیطانی به نام ابلیس، 7 میلیارد آدم را همزمان وسوسه می‌کند؟!
[url=http://www.yjc.ir/fa/news/5956503/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%B4%DB%8C%D8%B7%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%B3-7-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%A2%D8%AF%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D9%87%D9%85%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%B3%D9%88%D8%B3%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF][/url]
ابلیس نام آن شیطان بزرگی است که بر آدم سجده نکرد و هم اکنون با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.

شیطان به معنای موجود سرکش و متمرد است و به هر موجود موذی، منحرف کننده، طاغی و سرکش خطاب می شود. اما «ابلیس» نام آن شیطان بزرگی است که بر آدم سجده نکرد و هم اکنون با لشکر و جنود خود در کمین تمام آدمیان است.
 
(تفسیر نمونه، ج1، ص 191)
 
ابلیس شیطان بزرگ، دارای اعوان و فرزندان و جنودی از اجنه است که با کمک آنان جهانیان را می فریبد. قرآن به جنود و فرزندان شیطان اشاره می کند و می فرماید: «آیا ابلیس و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می کنید در حالی که دشمن من هستند.»
 
(کهف، آیه 50)
 
و می فرماید: «ابلیس (شیطان بزرگ) و همکارانش شما را می بینند و شما آنها را نمی بینید.»

(اعراف، آیه 27)
 
امام صادق (ع) فرمود: «هنگامی که آیه "کسانی که وقتی کار بدی انجام دهند یا به خویشتن ستم کنند خدا را به یاد می آورند و برای گناهانشان استغفار می کنند" (آل عمران، آیه 35) نازل شد، ابلیس بالای کوهی در مکه رفت و با صدای بلند فریاد کشید و سران لشکرش را جمع کرد. گفتند ای آقای ما چه شده است که ما را فرا خواندی؟ گفت: این آیه نازل شده است چه کسی می تواند با آن مقابله کند؟ وسواس خناس یکی از شیاطین گفت: من آن ها را با وعده ها و آرزوها سرگرم می کنم تا آلوده گناه شوند و هنگامی که گناه کردند توبه را از یادشان می برم. ابلیس گفت تو می توانی از عهده این کار برآیی و این ماموریت را تا روز قیامت به او سپرد.

(امالی صدوق، ص 465)
وسائل الشیعه، ج 16، ص67)
 
این حدیث نیز وجود اعوان و انصار را برای شیطان بزرگ ابلیس ثابت می کند.
 
پیامبر گرامی فرمود: «همراه هر یک از شما دو فرشته از جانب خدا است. یکی جانب راست او که حسناتش را می نویسد و دیگری جانب چپ او که بدی هایش را می نویسد و با هر انسانی دو شیطان از جانب ابلیس نیز می باشد که او را وسوسه و می فریبند...»
 
(بحارالانوار، ج 60، ص 271)
 
در روایت دیگر آمده است که فرمود: «هیچ فرزندی برای انسان متولد نمی شود مگر آنکه برای ابلیس دو فرزند متولد می شود و او با کمک فرزندانش انسان ها را اغوا می کند.»
 
(بحارالانوار، ج 60، ص 275)
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ


1395 / 11 / 19، 03:24 عصر,
#93
کدام پیامبر قبر خود را به‌دست خود کَند؟
[url=http://www.yjc.ir/fa/news/5956536/%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D9%82%D8%A8%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D9%8E%D9%86%D8%AF][/url]
یکی از پیامبران الهی در قبری که خود مشغول به کندن آن بود؛ قبض روح می‌شود.

 هشام بن حكم گويد: امام صادق (ع) برايم تعريف كرد که عزرائيل نزد موسى (ع) آمد، موسى به او گفت : تو كيستى؟ او گفت من فرشته مرگم.
 
 موسى گفت : به من چه حاجتى دارى؟ او گفت: آمده ام روح تو را قبض ‍ كنم.
 
موسى - از كجاى بدنم روحم را قبض مى كنى؟
 
عزرائيل - از ناحيه دهانت.
 
موسى - چرا، با اينكه با اين زبان و دهان با خدايم، سخن گفته ام.
 
عرزائيل - از ناحيه دست هايت.
 
موسى - چرا با اينكه با دست هايم كتاب آسمانى تورات را حمل كرده ام.
 
عزرائيل - از ناحيه پاهايت.
 
موسى - چرا با اينكه با پاهايم به (طور سينا) براى مناجات با خدا رفته ام.
 
گفتگوى موسى و عزرائيل ادامه يافت، تا اينكه عزرائيل گفت: (من دستور دارم كه تو را واگذارم تا هر وقت كه خودت مرگ را خواستى به سراغت آيم.)
 
از آن پس، موسى مدتى زنده ماند، تا اينكه روزى در بيابان عبور مى كرد، مردى را ديد كه قبر مى كند، به او گفت: مى خواهى تو را در كندن قبر كمك كنم؟ آن مرد گفت: آرى، موسى (ع ) او را كمك كرد تا قبر كاملا آماده شد، در اين هنگام آن مرد خواست به ميان قبر برود بخوابد تا ببيند قبر چگونه است؟ موسى گفت: من داخل قبر مى شوم تا ببينم چگونه است، موسى داخل قبر شد و در ميان قبر خوابيد و همان‌دم مقام خود را در بهشت ديد، گفت: خدايا مرا به سوى خود بخوان. عزرائيل، بى درنگ روح موسى (ع) را قبض ‍ كرد و همان قبر موسى (ع ) گرديد، و آن كسى كه قبر را مى كند، خود عزرائيل به صورت انسان بود، از اين رو قبر موسى (ع) شناخته نشد.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ


1395 / 11 / 28، 06:05 عصر,
#94
چرا انسان پس از مرگ حتما باید در خاک دفن شود؟

 در میان ادیان و ملل مختلف، مراسم های خاصی درباره اموات وجود دارد. در اسلام نیز مومن در حیات و ممات حرمت داشته و این گونه مراسم نوعی احترام به بدن مومن است که او را با پاکی و طهارت و در جامه سفید و پاکیزه در جای مناسب به خاک می سپارند و آداب دینی خاصی را انجام داده و عقاید ایمانی را برای آخرین بار به او یاد آوری می کنند. علاوه بر اين امور ممکن است درباره آموزه های دینی پیرامون اموات، اسرار و حکمت های بسیاری نهفته باشد که در این جا به نمونه هایی که در روایات آمده اشاره می شود:
الف) درباره فلسفه غسل دادن میت در روایتی آمده؛ که چون به هنگام مرگ، نطفه ای که انسان از آن خلق شده از بدن او خارج می شود؛ لذا واجب است او را غسل دهند. (1) و در روایتی دیگر آمده که چون میت بعد از مرگ، فرشته را ملاقات می کند باید پاک و طاهر باشد. (2) و روایات دیگر نیز در این باره نقل شده که تفصیل آن را در منبع ذیل ملاحظه فرمایید. (3)
ب) درباره فلسفه تکفین از امام صادق (ع) پرسیده شد؟ حضرت فرمود: «اموات را کفن کنید و سعی نمایید کفن خوب باشد؛ زیرا کفن زینت میت است.» (4) و در روایت دیگر آمده اموات را کفن نمایید و کفن را خوب نمایید، زیرا اموات به کفنشان مباهات می کنند.(5) چه این که کفن مایه ستر پیکر میت و نوعی احترام اوست و در قیامت ممکن است با همین کفن‌هایشان محشور شوند.
ج) اسلام به خاطر احترامی که به شخصیت انسان می گذارد، برای جسد مرده وی نیز احکام ویژه ای قائل شده است که نشان از نگاه انسانی به شخصیت وی دارد. اینکه باید او را دفن کرد، گذشته از نکته بهداشتی آن و در دسترس نبودن حیوانات دیگر، شاید از نظر عاطفی نیز چنین کاری لازم است. اینکه وابستگان میت جایی داشته باشند که در موقع دلتنگی به آن جا رفته و با مردگان خود تماس روحی پیدا کنند، هر چند ما با فلسفه بسیاری از احکام آشنایی کامل نداریم. (6)
 
 
پی نوشت ها:
1. صدوق، علل الشرایع، نشر دارالحجه، 1416 ق، بیروت، ج 1، ص 348 
2. همان
3. همان
4. همان، ص 350
5. همان
6. محمد شجاعی، معاد، نشر سهامی انتشار، تهران 1362 ش، ج 1، ص 256
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ


1395 / 11 / 30، 04:05 عصر,
#95
آیا حضرت زهرا (س) از زمان شهادتش آگاه بود؟
[url=http://www.yjc.ir/fa/news/5982734/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7-%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA%D8%B4-%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF][/url]
روایتی قابل تامّل، که از شهادت و الهامات درونی حضرت زهرا (س) سخن می گوید.
در «مسند احمد» از امّ سلمه (یا طبق روایتى ام سلمى) چنین آمده: وقتى فاطمه (علیها السلام) به همان بیمارى که به وفاتش منتهى گشت، بیمار شد من از او پرستارى مى کردم، روزى حالتش را از همه روز بهتر دیدم، على (علیه السلام) به دنبال کارى رفته بود. فاطمه (علیها السلام) به من فرمود: آبى بیاور تا غسل کنم، آب آوردم و او غسل کرد، غسلى که بهتر از آن ندیده بودم. سپس فرمود: لباس هاى تازه اى براى من بیاور، لباس ها را آوردم و به او دادم، و او پوشید.

سپس فرمود: بسترم را در وسط اتاق بیفکن، من این کار را کردم، او دراز کشید و رو به قبله کرد، و دستش را زیر صورتش گذاشت، سپس فرمود: اى ام سلمه! (ام سلمى) من الان از دنیا مى روم (و به ملکوت اعلا مى شتابم) در حالى که پاک شده ام، کسى روى مرا نگشاید. این سخن گفت و چشم از جهان پوشید! (1)

این حدیث به خوبى نشان مى دهد که فاطمه (س) از لحظه مرگش آگاه و با خبر بوده، و بى آن که نشانه هاى آن در او باشد، آماده رحلت از این جهان گشت، و از آن جا که هیچ کس لحظه مرگ را جز به تعلیم الهى نمى داند این نشان مى دهد که از سوى خدا به او الهام مى شد. (2)


پی‌نوشت:
(1). مسند احمد بن حنبل، جلد 6، صفحه 461. این حدیث را ابن اثیر در «اسد الغابة» و جمعى دیگر در کتب خود آورده اند.
(2). گردآوری از: کتاب زهرا (س) برترین بانوی جهان، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، ص 89
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ


1395 / 12 / 21، 05:22 عصر,
#96
** عالم برزخ چگونه عالمی است؟  **


عالم برزخ متوسط بين دنيا و آخرت است و برخى خصوصيات اين جهان را از قبيل «محدوديت زمانى» داراست ولى در عين حال به عالم عقبى مربوط می شود و اولين مرحله عالم ملكوت است اموات با بدن برزخي (بدن مثالي و نوري) در برزخ به سر مي برند، نه با اين بدن و جسم مادي. اين جسم مادي در قبر تبديل به خاك مي شود و نيازي به آب و غذا و پوشاك ندارد.بدن برزخي انسان ها نيز بر حسب اعمال و كردار نيك آنها از نعمت هاي بزرخي بهره مند هستند. يا براساس كارهاي زشت و ناپسند خود در عذاب آتش برزخي، معذبند.

واژه قبر در بسياري از روايات به معناي برزخ است و منظور از فشار قبر يا سؤال و جواب نكير و منكر در شب اول قبر شب اول انتقال انسان از اين دنيا به عالم برزخ مي باشد. در نتيجه اول شبي كه انسان از دنيا رفته شب اول برزخ (قبر) او حساب مي شود و آنچه  به فشار قبر مربوط می شود عذابي برزخي مربوط به شب اول مرگ آدمي است.در نتيجه اگر كسي را حيوانات درنده بخورند يا در دريا غرق شود از شب اول قبر معاف نیست. براساس روايات و همچنين با توجه به ارتباط نسبى كه بدن برزخى با بدن مادى پنهان در زير خاك دارد؛ ارواح انسانى در برزخ، براساس منزلت و فضايلى كه در دنيا داشته ‏اند، امور دنيوى را درك كرده اند حتى به خانواده خود سر می ‏زنند و آنها را زيارت می ‏كنند. اين امر می ‏تواند در هر زمانى و براى هر فردى باشد؛ ولى روز جمعه كمترين و مشخص‏ترين زمانى است كه در روايات وجود دارد.

 در اين باب، تنها به ذكر دو روايت بسنده مى‏كنيم: 1 . اسحق‏بن عمار از امام كاظم(ع) پرسيد: آيا مؤمن خانواده خويش را زيارت مى‏كند؟ فرمود: آرى. گفتم: چقدر؟ فرمود: بر حسب فضايلشان. پاره‏اى از آنان هر روز و پاره‏اى هر سه روز، خانواده خود را زيارت می ‏كنند.

اسحق بن عمار مى‏گويد: در اثناى كلام حضرت، دريافتم كه می فرمود: كم‏ترين آنان هر جمعه (خانواده خود را زيارت مى‏كنند) پس گفتم: در چه ساعتى؟ فرمود: هنگام زوال خورشيد، يا مثل آن؛ پس خداوند فرشته‏ اى را با او روانه می كند تا چيزهايى را به او نشان دهد كه شاد شود و از وى چيزهايى را بپوشاند كه او را غمگين سازد. (محمد بن ابراهيم كلينى، كافى، به تصحيح على‏اكبر غفارى، ج 3، كتاب الجنائز، ص 231، روايت پنجم).

2. امام صادق(ع) فرمود: «به درستى كه مؤمن خانواده خويش را زيارت می ‏كند. پس آنچه را دوست دارد، می ‏بيند و آنچه را ناخوشايند دارد از او پوشيده می ‏شود؛ و به درستى كه كافر خانواده خويش را زيارت می كند. پس می بيند آنچه ناخوشايند اوست و از او پوشيده مى‏شود آنچه را دوست ندارد.

امام(ع) فرمود: پاره ‏اى از ايشان هر جمعه زيارت مى‏كنند و پاره‏ اى بر حسب عمل خود زيارت مى‏كنند» (همان، ص 230، روايت اوّل).

مسأله عالم برزخ و چگونگى آن از مباحث دقيق در فرجام‏ شناسى است  و آيات و روايات متعددى به اين بحث پرداخته است.بسيارى از حقايق هستى و خصوصا حقايقى كه در ماوراء جهان طبيعت وجود دارد، براى ما مجهول است. البته اين ندانستن، بيشتر در كم و كيف و چگونگى آن حقايق است؛ ولى اصل آن حقايق را عقل و وحى در جاى خود اثبات كرده‏ اند و ما نسبت به آن آگاهى داريم. البته علم ما به كنه و ماهيت آن حقايق بسيار محدود است؛ مگر براى عده كمى كه با سلوك عملى در همين دنيا به آن عوالم راه يافته باشند و علم اجمالى آنها به علم تفصيلى تبديل شده باشد. از اين رو، سنخيت و چگونگى بدن‏هاى برزخى براى ما به صورت كامل و دقيق روشن نيست؛ ولى در عين حال از مجموعه آيات و روايات و تحليل‏هاى عقلى می ‏توان دورنمايى از كم و كيف بدن برزخى را تصوير كرد.

قبل از تفسير اجمالى مطلب، توجه به چند مطلب ضرورى است: الف) در تمام عوالم هستى (عالم مادى، برزخ و قيامت) انسان داراى بدن است و در هيچ عالمى بی بدن نيست؛ به دليل اين كه روح حقيقتى است عين تعلق به بدن و در متن و ذات روح، تعلق به بدن خوابيده است. از اين رو، ممكن نيست كه روح باشد و بدنى در كار نباشد. پس اگر انسان در عالم طبيعت، برزخ و قيامت، داراى روح است ـ كه هست ـ واجد بدن نيز خواهد بود.

 ب ) هر يك از عوالم هستى داراى نظام، احكام، آثار و قوانين مخصوص به خود است؛ يعنى، در عالم طبيعت قوانينى حاكم است غير از سننى كه بر عالم برزخ حكم‏فرماست؛ و در عالم برزخ نظامى وجود دارد كه در عالم قيامت وجود ندارد و در عالم قيامت، آثارى است كه در دو عالم برزخ و ماده نيست. از اين رو، بدنى كه در عالم طبيعت است هم سنخ با قوانين حاكم بر اين دنيا است؛ و اين بدن غير از بدن برزخى است.

بدن برزخى، هم سنخ با احكام و آثار عالم برزخ است. هم‏چنين بدن در قيامت غير از بدن برزخى و بدن مادى است و بدنى است كه هم سنخ با سنن ويژه عالم قيامت و آماده پذيرش آن قوانين مخصوص است. مثلاً بدن قيامتى، بدنى است كه در عين سوختن مدام، از بين نمى‏رود؛ يا مثلاً بدن قيامتى يك فرد بهشتى، به صورتى است كه در عين خوردن و آشاميدن، نيازى به تخليه مواد تغذيه شده از بدن ندارد؛ و بدن طورى ساخته شده است كه نيازمند چنين امرى نيست بنابراين نبايد تصور كرد كه بدن مادى، برزخى و قيامتى يكسان هستند. در جاى خود مستدل شده است كه عالم تجرد و قيامت، عالم بالاتر و نزديك‏تر به مبدأ متعال است و از اين رو موجودات آن از مراتب وجودى بالاتر و كامل‏ترى برخوردارند.

 قبل از آن (يعنى در مرتبه فروتر) عالم مثال و برزخ است كه مترتب بر عالم تجرد و متأخر از آن است. عالم آخر، عالم جسم و جسمانيات و يا نظام مادى است كه دورترين عالم از مبدأ متعال است. از اين رو، موجودات آن نيز از مراتب ضعيف‏تر و ناقص‏ ترى برخوردارند. بنابراين، موجودات عالم برزخ از موجودات عالم مادى، كامل‏تر؛ ولى نسبت به موجودات عالم قيامت و تجرّد ناقص ‏ترند. با دقت در مطالب پيشين، مشخص مى‏شود كه: اولاً، بدن برزخى غير از بدن مادى و غير از بدن قيامتى است. ثانيا، بدن برزخى متناسب با احكام و آثار و قوانين عالم برزخ است. ثالثا، بدن برزخى از بدن مادى كامل‏تر و بالاتر و از بدن قيامتى ناقص‏تر و پايين‏تر است. بنابراين، بدن برزخى از آن جا كه از بدن مادى بالاتر است، از سنخ ماده و جسم طبيعى نيست كه احكام ماده بر آن غالب باشد. ولى از آن جا كه از بدن قيامتى پايين‏تر است، واجد برخى لوازم ماده چون، شكل، اندازه و مقدار هست روايات نيز به صراحت بيانگر اين حقيقتند كه بدن برزخى شبيه بدن دنيوى است.

امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «ارواح مؤمنان (در برزخ) در بدن‏هايى شبيه بدن‏هاى دنيوى آنان است» (بحارالانوار، ج 6، ص 268، روايت 119). و در جمله‏اى ديگر مى‏فرمايد: «ارواح انسان‏ها (در برزخ) به صورت جسدهاى دنيوى‏اند» (همان، ص 269، روايت 121). امّا هر چند بدن برزخى بالاتر و كامل‏تر از بدن مادى است، در عين حال، از بدن قيامتى ناقص‏تر است. امام صادق(ع) فرمودند: «بدن‏هايى شبيه بدن‏هاى دنيوى» يا «در صورت جسدهاى دنيوى» كه بيانگر شباهت، است نه يكسان بودن. شبيه آن است چون شكل، مقدار و اندازه دارد، و هر فرد مرده‏اى، مرده ديگر را در اين قالب مشاهده كرده، او را مى‏شناسد؛ چنان كه در خواب، آدمى صورت خود را به شكل دنيوى با ديگران در سرور يا رنج مى‏بيند. اما عين شكل دنيوى خود نيست؛ چون مى‏تواند بدون وسايل و ابزار مادى مثلاً مسافت طولانى را سير كند و با اراده ‏اى خود را در جاى ديگر قرار دهد چنان كه در خواب، آدمى بدون استفاده از ابزار مادى سير و سفرها مى‏كند. به همين جهت، در بسيارى از روايات خواب را نشان خوبى براى عالم برزخ و بدن برزخى دانسته‏ اند. . پس بدن برزخى، نه مادى محض است مانند بدن دنيوى؛ نه غير مادى محض است مانند بدن قيامتى؛ بلكه بدنى است كه در قالب جسم طبيعى دنيوى نیست و در عين حال، برخى از آثار جسم طبيعى چون شكل و اندازه و مقدار را دارد.

روح انسان پس از مرگ و انقطاع از بدن مادى، خود را با بدن برزخى و قالب مثالى مى‏يابد و مى‏بيند. در واقع، روح آدمى با رفتن از حيات دنيوى به حيات برزخى، بدن مادى خود را رها كرده و با بدن مثالى خود متحد مى‏گردد؛ بدنى كه متناسب با نظام برزخى بوده، اتحادش با روح، قوى‏تر از اتحاد آن با بدن مادى در زندگى دنيوى است. قالب مثالى موجود در خواب، مى‏تواند ما را به بدن برزخى تا حدودى هدايت كند چرا كه هنگام خواب كه تعلق روح به بدن مادى تا اندازه ‏اى كم مى‏شود و از حدود مادى تا اندازه‏اى آزاد مى‏گردد، روح خود را با يك نوع تن مثالى ـ با بدنى شبيه بدن مادى و دنيوى ـ مى‏بيند و اين، دليل روشنى است كه روح انسان در صورت عدم تعلق به بدن مادى يا تعلق كمتر، قدرت تمثّل به بدن مثالى را دارد.

 انسان در هنگام خواب ديدن، خودش را با همان بدن مى‏بيند با همان شكل و تصوير؛ و اين حكايتگر وجود بدن مثالى و قالب برزخى است كه با انتقال روح از اين عالم مادى به نظام برزخى به وجود نيامده، بلكه قبلاً هم در آن نظام وجود داشته، ولى ما از آن محجوب بوده‏ايم و اگر اين حجاب را ـ كه تعلق و توجه به نظام مادى و ماديات است ـ كنار زنيم هم اكنون نيز خود را در آن قالب مثالى متمثّل مى‏بينيم؛ چنانكه درخواب تا حدودى كه تعلق روح به بدن مادى كم مى‏شود، در حالى كه بدن مادى ما در رختخواب افتاده و در حال آرامش است، خود را با بدنى مشابه با اين بدن يافته و سيرها و حركت‏ها و فهم‏ها و ديدنى‏ها و شنيدنى‏ها و خوردنى‏ها و خواستن‏ها با آن داريم.

ناگفته نماند كه از نظر روايات، وجود بدن برزخى امرى مسلم و قطعى است چنان كه امام صادق(ع) فرمودند: «اما [ارواح مؤمنان [در بدنهايى شبيه بدنهاى دنيوى آنان است» (بحارالانوار، ج 6، ص 268، روايت 119). يا در جاى ديگرى فرموده‏اند: «ارواح انسان‏ها به صورت جسدهاى دنيوى در درختى در بهشت‏اند»( كه هر دو حكايتگر وجود بدن برزخى و مثالى در عالم برزخ است(همان، ص 269، روايت 121). 3. ميان قبر برزخى و قبر خاكى ارتباط خاصى حاكم است؛ يعنى ميان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاكى ارتباط وجود دارد و اين ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى كه در طول زندگى دنيوى با يكديگر يك نوع اتحاد داشته‏ اند، سرچشمه مى‏گيرد كه با قطع تعلق روح از بدن، پس از مرگ به كلى از ميان نمى‏رود؛ بلكه يك نوع ارتباط در حد پايين‏ترى ميان روح برزخى و بدن خاكى و مادى وجود دارد؛ البته نه در حد و اندازه‏ اى كه در زندگى دنيوى و در دوران تعلق روح به بدن بود و نه با آن كيفيت و كميت؛ بلكه در ميزانى ضعيف‏تر و با كم و كيفى ديگر. از همين رو قبر خاكى با قبر و عالم برزخى روح، ارتباطى دارد كه در نقاط ديگر اين ارتباط را ندارد؛ و به همين جهت است كه علیرغم حضور روح در عالمى فوق ماده، زمان و مكان (برزخ) توجه خاصى به بدن مادى و به نقطه‏ اى كه بدن خاكى او در آن است، دارد؛ و بر اساس همين ارتباط ميان قبر برزخى و قبر خاكى است كه دستورها و احكام خاصى در باب قبر خاكى، تشييع جنازه، كفن، دفن، حرمت قبور، استحباب زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظاير آنها در شريعت اسلامى وجود دارد.

ناگفته نماند كه اين ارتباط ميان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاكى در ساعت و روزهاى اول مرگ، بيش از روزها و اوقات بعدى است و اين به دليل الفت شديدى است كه روح با بدن مادى در اين دنيا داشته كه البته به تدريج با انس گرفتن روح با بدن برزخى و قالب مثالى، از اين توجه و ارتباط كاسته مى‏شود و ارتباط ضعيفى ميان روح و بدن خاكى باقى مى‏ماند. با توجه به اين دو نكته، روشن مى‏شود كه روح ما بعد از انتقال به عالم برزخ با بدن برزخى، يا در عذاب است اگر اهل عذاب باشد؛ يا در نعمت و بهجت است، اگر اهل نعمت باشد. عذاب و نعمت، متوجه به روح ما در قالب بدن برزخى است، نه به بدن مادى و خاكى ما كه در اين عالم مادى در زير خاك مدفون است. اين بدن مادى، پس از مرگ نه حركتى دارد و نه احوالى؛ اما روح با قالب مثالى در همان حال، در عالم برزخ يا در عذاب وحشتناكى به سر مى‏برد و فريادش بلند است كه تصورش بسيار مشكل است؛ يا در نعمت و ابتهاج به سر می ‏برد كه تصوير آن هم بسى مشكل است. اما از آن جا كه گفتيم ميان بدن مادى در زير خاك با روح در قالب مثالى در عالم برزخ، ارتباط ضعيفى وجود دارد، آن عذاب‏ها يا نعمت‏ها تأثير ضعيف و ناچيزى بر بدن مادى مى‏گذرد؛ ولى آنچه در اصل در عذاب يا در نعمت است روح با قالب مثالى در عالم برزخ است. برخى مى‏گويند: اين كه گفته مى‏شود انسان پس از مرگ، يا معذب است يا متنعم؛ چرا هنگامى كه بدن مادى را در قبر مى‏گذاريم و روى آن را مى‏پوشانيم، پس از مدتى قبر را مى‏شكافيم، هيچ خبرى نمى‏يابيم، نه از سوختن بدن و سوزش قبر خبرى است و نه از مصفّا گشتن آن. آنچه مى‏بينيم، تنها همان بدن خاكى است كه در قبر با سكون كامل افتاده، هيچ اثرى از آثار وحشت يا نعمت در آن نيست.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ


1396 / 2 / 5، 02:42 عصر,
#97
موقوفاتی که پیامبر اکرم (ص) از خود به جای گذاشت **

 رفتار و شیوه پیامبر اکرم (ص) به صورت قول و فعل و ترویج و گسترش وقف در جامعه اسلامی دارای اهمیت زیادی است؛ به موجب تاکید که آن حضرت به وقف و آثار مثبت آن در جامعه داشتند بسیاری از مومنان سعی می‌کردند بخشی از امکانات مالی خود را وقف امور خیریه کنند.


پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: ان مما یلحق المؤمن من عمله و حسانته بعد موته علما ً نشره و ولداً صالحاً ترکه، و مصحفاً ورثه او مسجداً نباة و اویتیاً لا بن البسبیل نباء او نهراً اجراه او صدقة اخرجها من ماله فی صحته و حیاته و تحلقه من عبد موته؛ چند چیز است که بعد از مرگ مؤمن پاداش آنها به او می‌رسد، علمی که از خود به یادگار گذاشته است، فرزند صالحی که جانشین خوبی برای او باشد و قرآنی که به ارث گذاشته باشد یا مسجدی که ساخته است یا نهری که آن را جاری ساخته یا صدقه‌ای که در حال حیات خود انجام داده است.

بنابراین از این حدیث فوق می‌شود  استفاده کرد که اولاً وقف اموال، ارزش علم و فرزند صالح در یک راستا ذکر شده است و ثانیاً در طول تاریخ اسلام، ارتباطی جدایی‌ناپذیر میان وقف اموال، دانش و فرزند صالح وجود داشته است و ثالثاً وقف اموال باعث دستیابی انسان به دانش و فرزند صالح می‌شود.

نخستین وقف در اسلام طبق اسناد تاریخی توسط پیامبر اکرم (ص) تحقق یافت؛ آن حضرت در سال سوم هجرت، یعنی پس از جنگ اُحد هفت بوستان و مزرعه آباد را به نام «بستان السبعه» که به ایشان هدیه شده بود، وقف کردند و تولیت آن را پس از رحلت خود به حضرت فاطمه (س) واگذار کردند؛ این بوستانها متعلق به یک یهودی به نام «مخیریق» بود که در جنگ احد به یاری پیامبر(س) آمده بود؛ بخاری نقل می‌کند: نوشته یا نوشته‌هایی در دست امیرالمؤمنین علی (ع) بوده است که وقفهای رسول‌الله در آن نوشته شده بود یا آن نوشته‌ها وقفنامه، موقوفات رسول خدا (ص) بوده است اما توضیح نداده است که این موقوفات همان هفت باغ مذکور بوده یا موقوفات دیگر بوده است.

موقوفات و صدقه‌های رسول خدا (ص)

چنان که اشاره کردیم گذشته از این که رسول مکرم اسلام و خاندان آن حضرت درباره‌ وقف مردم را تشویق می‌کردند، طبق احادیث معتبر و مدارک تاریخی، خود از نخستین کسانی بودند که اقدام به وقف املاک شخصی خود کرده و آثار خیری به عنوان وقف برای خود و طبقات بعد از خود به جای گذاشتند و وقفنامه‌هایی تنظیم کردند که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

باغهای «مخیریق»

واقدی می‌نویسد: «مخیریق یهودی» از علمای یهود بود؛ روز شنبه که پیامبر(ص) برای جنگ در اُحد بود، او به یهودیان گفت: به خدا قسم شما می‌دانید که محمد پیامبر است و نصرت و یاری او بر شما فرض و واجب است؛ آنها بهانه آوردند که امروز شنبه است، گفت دیگر شنبه معنایی ندارد!

مخیریق سلاح خود را برداشت و همراه رسول خدا (ص) به میدان جنگ آمد و کشته شد؛ پیامبر(ص) فرمود: مخیریق بهترین یهودی است؛ مخیریق وقتی از مدینه به اُحد می‌رفت، گفت: اگر کشته شدم، اموال من مال محمد (ص) است که در راه خدا صرف کند و آن اموال منشأ اصلی صدقات پیامبر(ص) شد.

اموال مخیریق هفت مزرعه بودند، به نامهای: میثب، صافیه، دلال، حسنی، برقه، اعواف و مشروبه‌ ام ابراهیم که مادر ابراهیم (فرزند حضرت رسول) در این منطقه سکونت داشت و پیامبر(ص) به آنجا می‌آمد.

اصل داستان مخیریق و وصیت‌ کردن و شهادت وی و وقف کردن رسول خدا (ص) و جریانهای سیاسی که در مورد این باغها به وقوع پیوسته در کتب حدیث و تاریخ و... ثبت و ضبط شده است.

موقوفات دیگر رسول خدا (ص)

موقوفات آن حضرت منحصر در این هفت باغ نبود، بلکه در کتب تاریخ زمینهای دیگری را به نام صدقات رسول خدا (ص) ذکر کرده‌اند که یکی از آنها «بویره» است.

حموی در معجم‌البلدان می‌نویسد: «بویره» از زمینهای بنی‌النضیر بوده است.

سمهودی می‌نویسد: رسول خدا (ص) در خیبر نیز موقوفه‌هایی داشته است.

ابن شبه می‌نویسد: بخشی از سرزمین خیبر به نامهای الوطیح و الکتیبه و سلالم را پیامبر(ص) وقف کرد.

«کتاب وقف و اهمیت معنوی و مادی آن، حجت‌الاسلام محمود اسدپور»

منبع: تسنیم
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 1 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده است:
صدف


1396 / 2 / 8، 08:30 عصر,
#98
اعمال شب و روز اول ماه شعبان **
[url=http://www.yjc.ir/fa/news/6063021/%D8%A7%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%84-%D8%B4%D8%A8-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D9%86][/url]
شب اول ماه شعبان بر اساس آنچه که از مطالب نقل شده از حضرت محمد (ص) و ائمه اطهار (ع) به دست ما رسیده، اعمال متعددی دارد.
با فرا رسیدن ماه شعبان - که پیامبر اسلام (ص) آن را اینگونه تعریف کرده است «شعبان ماه شریفی است و آن ماه من است، حاملان عرش آن را بزرگ می‌شمارند و حق آن را می‌شناسند، آن ماهی است که در آن همچون ماه رمضان، روزی بندگان زیاد می‌شود»- اعمالی برای مسلمانان تعریف می‌شود که از آن جمله می‌توان به روزه سه روز اول این ماه اشاره کرد.
 
در خصوص روزه روز اول ماه شعبان از امام صادق (ع) چنین روایت شده است که «هر که روز اول شعبان را روزه بگیرد، بى تردید بهشت بر او واجب می‌شود.»
 
همچنین سید بن طاووس از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله ثواب بسیارى را براى کسى که سه روز اوّل ماه شعبان را روزه بگیرد و در شب هاى آن، دو رکعت نماز بجاى آورد، با این ترتیب که در هر رکعت سوره «حمد» یک بار، و سوره «قل هو اللّه احد» یازده بار خوانده شود روایت کرده است.
 
شایان ذکر است در تفسیر امام حسن عسگرى (ع) نیز روایتى در فضیلت ماه شعبان و روز اول آن ذکر شده که فواید بسیاری در آن شمرده شده و ثقة الاسلام نورى آن روایت را ترجمه کرده و در پایان کتاب «کلمه طیّبه» آورده است. در این خبر چنین آمده است که «حضرت امیر‌المؤمنین علیه السّلام در روز اول شعبان به جماعتى برخورد که در مسجد نشسته بودند و درباره قدر و امثال آن گفت‌وگو می‌کردند تا آنکه لجاجت و جدالشان و فریاد و صدایشان سخت بلند شد. حضرت ایستاد و بر آن‌ها سلام کرد، پاسخ سلام را دادند و به احترام حضرت از جاى برخاستند و درخواست کردند کنار آنان بنشیند. ایشان توجّهى به دعوت آنان نکردند و در همان حالت ایستاده فرمودند: اى گروهى که سخن می‌گویید در مسئله‌ای که سودى نمی‌رساند، آیا ندانستید که خداى تعالى را بندگانى است که آنان را از هراس ساکت نموده بى آنکه لال باشند، یا از سخن گفتن عاجز باشند. اینان هرگاه عظمت خدا را به خاطر مى‌آورند، زبانهایشان شکسته و دلهایشان از جا کنده می‌شود و عقلشان از سر میرود و دچار بهت و حیرت می‌گردند، این همه به خاطر بلنداى عزت و شوکت و بزرگداشت خداست! هرگاه از این حالت به خود آیند با کردارهاى پاکیزه به سوى خدا رو می‌کنند و وجود خود را در شمار ستمکاران و خطاکاران به حساب می‌آورند. درحالیکه از تقصیر و کوتاهى پاکند، اینان براى خدا به کردار اندک راضى نمی‌شوند و عمل زیاد را براى او بسیار نمی‌شمارند، پیوسته به کار شایسته و عمل نیک مشغولند. اینان چنانند که هرگاه به ایشان بنگرى، ترسان و هراسان و در بیم و اضطراب به عبادت ایستاده اند. اى گروه تازه کاران شما کجا و ایشان کجا، آیا ندانستید که داناترین مردم به «قدر» ساکت‌ترین ایشانند در سخن از آن، و نادان‌ترین مردم به «قدر» سخنگوترین آنانند نسبت به آن. اى تازه کار‌ها امروز غرّه شعبان کریم است، پروردگار آن را شعبان نامیده به خاطر انشعاب یافتن و پراکنده شدن خیرات در آن، همانا پروردگار شما در شعبان درهاى حسنات را باز کرده، و قصر‌ها و خیراتش را به شما جلوه داد. به قیمتى ارزان و کارهایى آسان.
 
پس در مقام خرید برآیید، ابلیس دور از رحمت خدا شاخه هاى شرور و بلاهاى خود را براى شما آراسته و شما پیوسته در گمراهى و سرکشى می‌کوشید و به شاخه هاى ابلیس تمسّک مى‌جویید و از شاخه هاى خیرات که درهایش برای شما باز شده روى می‌گردانید و این غرّه ماه شعبان است و شاخه هاى خیراتش عبارت است از: 
نماز، روزه، زکات، امر به معروف، نهى از منکر، نیکى به پدر و مادر و خویشان و همسایگان، ایجاد صلح و صفا بین مردم و صدقه دادن به فقرا و مساکین. 
در چیزى که مسئولیّتش از شما برداشته شده به خود زحمت و مشقّت می ‌دهید و آن مسأله قضا و قدر است. خود را در سختى مى اندازید در چیزی که از ژرف‌اندیشى و تحقیق در آن نهى شده‌اید و آن کشف اسرار الهى است که هرکه از آن‌ها تفتیش کند، از تباه‌شدگان است. بدانید که اگر شما بر آنچه پروردگار برای مطیعان از بندگانش در امروز آماده نموده آگاه شوید، هرآینه خود را از آنچه بدان پرداختید بازخواهید داشت، و در آنچه به آن فرمان دادند وارد خواهید شد.
گفتند: یا امیر المؤمنین آنچه را خدا در این روز براى مطیعان خود مهیّا نموده چیست؟ 
حضرت داستان آن لشگرى را که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله براى جهاد با کافران فرستاده بود و سپاه دشمن به هنگام شب بر آن‌ها شبیخون زدند را نقل کرد و فرمود: شبى تاریک و فرورفته در سیاهى بود. مسلمانان در خواب و کسى از آنان جز زید بن حارث و عبد اللّه بن رواحه و قتاده بن نعمان و قیس بن عاصم منقرى بیدار نبود، هریک از آنان در جانبى از لشگر مشغول نماز و خواندن دعا بود، دشمنان با شبیخون خویش در آن شب تاریخ، مسلمانان را آماج تیرهاى خود ساختند و مسلمانان به خاطر سیاهى شب از دیدن دشمنان عاجز بودند و راهى براى حفظ خویش نداشتند. به این خاطر نزدیک بود هلاک شوند، ناگهان از دهان این چند نفر انوارى درخشید که اردوگاه را روشن ساخت و باعث قوّت دل و دلیرى مسلمانان شد. پس شمشیر کشیده و همه دشمنان را کشته و زخمى و اسیر نمودند. پس از بازگشت از جهاد داستان خود را براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نقل کردند. حضرت فرمود: این انوار به خاطر اعمال برادران شما در آغاز ماه شعبان است، پس حضرت یک یک آن اعمال را نقل کردند تا آنکه فرمودند:
 
چون روز اوّل شعبان می‌رسد، ابلیس سپاه خویش را در اطراف زمین و کرانه‌هاى آن پراکنده می‌کند و به ایشان مى گوید: امروز در کشاندن بعضى از بندگان خدا به سوى خود بکوشید، و خدا (عزّ و جلّ) فرشتگان را در اطراف و آفاق زمین پراکنده می‌کند و به آنان مى‌فرماید: بندگانم را به راستى و درستی نگاه دارید و آنان را ارشاد کنید، همه بندگانم سعادتمند مى‌شوند جز آن که از قبول حق امتناع ورزد و به راه سرکشى رود که او در شمار حزب ابلیس و سپاهیان او محسوب می‌شود. چون روز اوّل ماه شعبان شود، خدا (عزّ و جلّ) به باز شدن درهاى بهشت امر می‌کند، پس باز می‌‌شوند، و به درخت طوبى [درختى است در بهشت] فرمان می‌دهد تا شاخه هاى خود را به دنیا نزدیک کند. آنگاه منادى پروردگار (عزّ و جلّ) ندا سر می‌دهد: اى بندگان خدا این شاخه هاى درخت طوبى است، پس به آن درآویزید که شما را به سوى بهشت برافروزد. و این شاخه هاى درخت زقّوم است [درختى است از درختان دوزخ که در سوره مبارکه واقعه از آن یاد شده است] از آن دورى کنید تا شما را به جانب دوزخ نبرد.
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمودند:
سوگند به آن که مرا به راستى مبعوث به رسالت نمود، هر که در این روز درى از خیر و نیکى را فراگیرد به تحقیق به شاخه اى از شاخه‌هاى درخت طوبى در آویخته که او را به سوى بهشت می‌کشاند و هرکه در امروز دری از شرّ و بدى را فراگیرد به یقین به شاخه اى از شاخه هاى زقّوم درآویخته که او را کشاننده به سوى آتش است.
سپس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله اعمالى که هریک باعث درآویخته شدن به شاخه اى از شاخه هاى طوبى است، به این صورت بیان فرمودند: 
امروز هرکس براى خدا نماز مستحبى بجا آورد و هرکه در این روز روزه بدارد و هرکه میان زنى با همسرش یا پدرى با فرزندش یا خویشاوندان یا زن و شوهر بیگانه اى صلح دهد و کسى که تخفیف دهد پریشانى را از طلبى که از او دارد یا از طلبش از عهده مدیون بکاهد و کسی که در حساب خود نظر کند و قرض کهنه اى را بر عهده خود ببیند که طلبکارش از به دست آوردنش مأیوس شده پس آن را به صاحبش برگرداند و کسى که یتیمى را سرپرستى نماید و کسى که سفیهى را از ضربه زدن به آبرو و عرض مؤمنى بازدارد و کسى که قرآن یا بخشى از آن را بخواند و کسى که خدا را یاد کند و نعمت هایش را بر شمارد و اقدام به شکر نماید و کسی که از بیمارى عیادت کند و کسى که به پدر و مادر یا یکى از آن‌ها نیکى ورزد و آن که پیش از رسیدن روز اوّل شعبان پدر و مادر خویش را به خشم آورده بود و در این روز خشنودشان ساخت و هرکه جنازه اى را تشییع کند و هرکه در این روز مصیبت زده‌اى را تسلّى بخشد و هرکس در این روز چیزى از ابواب خیر را بجا آورد، از آویختگان به درخت طوبى است.
سپس رسول خدا (ص) فرمودند: سوگند به آن که مرا به راستى به رسالت برانگیخت، هرکس در این روز درى از شرّ و گناه را فراگیرد، به تحقیق به شاخه اى از شاخه هاى درخت زقّوم درآویخته، و آن شاخه کشاننده اوست به سوى آتش. آنگاه اعمالى که هریک باعث درآویخته شدن به شاخه اى از شاخه هاى زقّوم است را به این صورت بیان فرمودند: 
سوگند به آن که مرا به راستى به پیامبرى فرستاد، هرکس در این روز نسبت به نماز واجب خود کوتاهى کند و آن را تباه نماید و هرکس فقیرى درمانده نزد او آید که بدى حالش را مى داند و بدون اینکه ضررى متوجه وى گردد، قدرت بر تغییر حال او را دارد و کس دیگرى هم نیست که به جاى او مشکل فقیر را حل کند. پس فقیر را به حال خود واگذارد و دست او را نگیرد تا از بین رفته و هلاک گردد و کسی که خطاکارى از او عذرخواهى کند، پس عذر او را نپذیرد؛ علاوه بر این بیش از اندازه اى که بدى کرده او را عقوبت نماید و کسی که جدایى اندازد میان شوهرى با همسرش یا پدری با فرزندش یا برادرى با برادرش یا خویشى با خویشش یا میان دو همسایه یا میان دو رفیق یا دو خواهر و کسى که بر انسان تنگدستى سخت بگیرد، درحالى که تنگدستى او را می‌داند، پس بر خشم و بلاى او بیفزاید و کسی که مدیون باشد و آن را بر صاحبش انکار کند و بر او ستم ورزد تا دین او را باطل نماید. آن که بر یتیمى جفا کند و به او آزار رساند و مال او را تباه کن و کسی که به آبرو و عرض برادر مؤمنى هجوم برد و مردم را هم بر آن وا دارد و کسی که آوازه خوانى کند، به صورتی که مردم را در آن آوازه خوانى بر انجام گناه تحریک کند؛ و کسی که کارهاى زشت و قبیح خود را در جنگ‌ها و انواع ستم خود را بر بندگان خدا بر شمارد و به آن اعمال افتخار نماید و کسی که همسایه اش بیمار شده و به جهت سبک شمردن از او عیادت نکرده آویخته به شاخه اى از شاخه هاى زقّوم است.
سوگند به آن که مرا به راستى به پیامبرى برگزید که در آویختگان به شاخه هاى درخت طوبى با آن شاخه‌ها به سوى بهشت بلند می‌شوند.آنگاه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله اندکى نظر خود را به جانب آسمان بلند کرد و می‌خندید و مسرور بود، سپس نظر مبارک را به سوى زمین به زیر انداخت، پس پیشانى مبارک را درهم کشید و روى مبارک عبوس گشت، آنگاه رو به اصحاب خود کرد و فرمود: 
سوگند به آن که محمّد را به راستى به پیامبرى برگزید به تحقیق دیدم درخت طوبى را که بلند می‌شد، و بلند مى‌کرد آنان را که به او درآویخته بودند به سوى بهشت، و دیدم از ایشان را که درآویخته بودند به یک شاخه از آن، و بعضى به دو شاخه، یا به چند شاخه، برحسب پاى بندیشان بر طاعات؛ و هرآینه زید بن حارثه را می‌بینم که در آویخته به بیشتر شاخه هاى آن و آن شاخه‌ها بلند می‌کنند او را به اعلا علیّین [بالاترین مرتبه]بهشت، از این جهت خندیدم و خوشحال شدم.
آنگاه به سوى زمین نگاه کردم و سوگند به آن که مرا به راستى به پیامبرى برانگیخت درخت زقّوم را دیدم که به پایین میرفت شاخه هاى آن و درآویختگان به خود را به سوى دوزخ پایین مى برد؛ و دیدم گروهى از ایشان را درآویخته به شاخه اى، و گروهى به دو شاخه یا چند شاخه بر حسب پافشاریشان بر گناهان؛ و هرآینه بعضى از منافقان را می‌بینم، که به بیشتر شاخه هاى آن درآویخته اند، و آن شاخه‌ها او را به اسفل درکات [پایین‌ترین مهلکه ها]فرو مى برند. از این جهت روى درهم کشیدم و پیشانى ام گرفت.»

خاطرنشان می‌شود همچنین در اعمال شب اول ماه شعبان چنین آمده که دوازده رکعت نماز و در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد و یازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 1 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده است:
صدف



پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان

صفحه‌ی تماس | پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران | بازگشت به بالا | | بایگانی | پیوند سایتی RSS
Persian Translation by MyBBIran.com - Ver: 5.8
Powered by