داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه

1393 / 6 / 10، 08:13 عصر,
#28
ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻮﻻﻧﺎ، ﺷﻤﺲ ﺗﺒﺮﻳﺰﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺷﻤﺲ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻱ ﺟﻼﻝ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺭﻭﻣﻲ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﻭﺳﺎﺋﻞ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻲ ﻣﻴﺰﺑﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺁﻳﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻱ؟
ﻣﻮﻻﻧﺎ ﺣﻴﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻫﺴﺘﻲ؟!
ﺷﻤﺲ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻲ.
ﻣﻮﻻﻧﺎ: ﻭﻟﻲ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﻃﻼﻉ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ!!
- ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﻴﺪﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﻬﻴﺎ ﮐﻦ.
- ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺷﺐ، ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻢ؟!
- ﺑﻪ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭﺍﻧﺖ ﺑﮕﻮ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺗﻬﻴﻪ ﮐﻨﺪ.
- ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺁﺑﺮﻭ ﻭ ﺣﻴﺜﻴﺘﻢ ﺑﻴﻦ ﺧﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ.
- ﭘﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭﻱ ﮐﻦ.
- ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻧﺼﺎﺭﻱ ﻧﺸﻴﻦ ﺑﺮﻭﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺨﺮﻡ؟!
- ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﺩﺍﺭﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻲ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺮﺍﺏ ﻧﻪ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻡ، ﻧﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ.
ﻣﻮﻟﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﺭﺍﺩﺗﻲ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺲ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﺮﻗﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ، ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺤﻠﻪ ﻧﺼﺎﺭﻱ ﻧﺸﻴﻦ ﺭﺍﻩ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﺪ.
ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺬﮐﻮﺭ ﮐﺴﻲ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭﻱ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺣﻴﺮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﻭﻱ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﺩﺍﺧﻞ ﻣﻴﮑﺪﻩ ﺍﻱ ﺷﺪ ﻭ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭﻱ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻣﻴﮑﺪﻩ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ.

ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺳﺎﮐﻦ ﺁﻧﺠﺎ، ﺩﺭ ﻗﻔﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺮ ﺗﻌﺪﺍﺩﺷﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﺑﻪ ﺟﻠﻮﻱ ﻣﺴﺠﺪﻱ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺭﺳﻴﺪ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﻳﮑﻲ ﺍﺯ ﺭﻗﻴﺒﺎﻥ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ: "ﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ! ﺷﻴﺦ ﺟﻼﻝ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻧﺼﺎﺭﻱ ﻧﺸﻴﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭﻱ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ."
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺧﺮﻗﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﻭﺵ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﮐﺸﻴﺪ. ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻣﺮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ: "ﺍﻳﻦ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎﻱ ﺯﻫﺪ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻲ ﮐﻨﻴﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭﻱ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻲ ﺑﺮﺩ!"
ﺳﭙﺲ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﻼﺍﻟﺪﻳﻦ ﺭﻭﻣﻲ ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﻃﻮﺭﻱ ﺑﺮ ﺳﺮﺵ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﺭ ﺍﺯ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺯﻣﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﻳﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﻳﮋﻩ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﻧﻔﻌﺎﻝ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻳﻘﻴﻦ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺯﻫﺪ ﻭ ﺗﻘﻮﺍﻱ ﺩﺭﻭﻏﻴﻦ ﻓﺮﻳﺐ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺩﺭﻧﺘﻴﺠﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺑﻪ ﻗﺘﻠﺶ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﻤﺲ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ: "ﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻲ ﺣﻴﺎ! ﺷﺮﻡ ﻧﻤﻲ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻱ ﻣﺘﺪﻳﻦ ﻭ ﻓﻘﻴﻪ ﺗﻬﻤﺖ ﺷﺮﺍﺑﺨﻮﺍﺭﻱ ﻣﻲ ﺯﻧﻴﺪ، ﺍﻳﻦ ﺷﻴﺸﻪ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻴﺪ ﺣﺎﻭﻱ ﺳﺮﮐﻪ ﺍﺳﺖ ﺯﻳﺮﺍ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﻏﺬﺍﻱ ﺧﻮﺩ ﺗﻨﺎﻭﻝ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ."
ﺭﻗﻴﺐ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ: "ﺍﻳﻦ ﺳﺮﮐﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ."
ﺷﻤﺲ ﺩﺭ ﺷﻴﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻒ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻥ ﺭﻗﻴﺐ ﻗﺪﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﺤﺘﻮﻳﺎﺕ ﺷﻴﺸﻪ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﺑﺮ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺷﻴﺸﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺟﺰ ﺳﺮﮐﻪ ﻧﻴﺴﺖ.
ﺭﻗﻴﺐ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﮐﻮﺑﻴﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﻱ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻣﻮﻟﻮﻱ ﺍﺯ ﺷﻤﺲ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﺮﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﻧﻤﻮﺩﻱ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﮐﺮﺩﻱ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﺑﺮﻭ ﻭ ﺣﻴﺜﻴﺘﻢ ﭼﻮﺏ ﺣﺮﺍﺝ ﺑﺰﻧﻢ؟
ﺷﻤﺲ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﻲ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻲ ﻧﺎﺯﻱ ﺟﺰ ﻳﮏ ﺳﺮﺍﺏ ﻧﻴﺴﺖ، ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻱ ﮐﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻳﮏ ﻣﺸﺖ ﻋﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻮ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺍﻳﺴﺖ ﺍﺑﺪﻱ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﻳﺪﻱ، ﺑﺎ ﺗﺼﻮﺭ ﻳﮏ ﺷﻴﺸﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﻓﺮﻗﺖ ﮐﻮﺑﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﻲ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﻱ ﺗﻮ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﻳﺪﻱ ﻭ ﺩﺭ ﻳﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺭﻓﺖ.ﭘﺲ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﺘﮑﻲ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺮﻭﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻧﺮﻭﺩ.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 3 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
مرتضی, محمد حسین, سوزان



پیام‌های داخل این موضوع
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 4 / 26، 09:04 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 2، 12:34 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 8، 12:18 صبح
پاسخ : RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط وحـید - 1393 / 5 / 12، 03:21 عصر
پاسخ : RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط وحـید - 1393 / 5 / 13، 07:25 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 17، 01:18 عصر
پاسخ : RE: پاسخ: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط وحـید - 1393 / 5 / 19، 01:48 صبح
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 24، 08:38 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 24، 10:07 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 27، 12:43 صبح
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط منتظر - 1393 / 5 / 29، 07:54 صبح
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 30، 05:57 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 30، 06:16 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 5 / 31، 01:48 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط مرضیه - 1393 / 6 / 1، 10:48 صبح
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 2، 10:15 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 4، 12:57 صبح
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 7، 01:28 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 7، 09:33 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 8، 10:12 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 10، 08:13 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 11، 11:08 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 12، 10:01 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 13، 10:18 صبح
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 17، 09:50 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 18، 11:29 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 20، 11:50 عصر
Re: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 21، 01:30 صبح
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 21، 08:56 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط فرید - 1393 / 6 / 21، 11:01 عصر
RE: داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط ملیحه - 1393 / 6 / 22، 10:29 صبح
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 8 / 14، 01:51 عصر
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 8 / 18، 07:52 عصر
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 8 / 25، 11:31 صبح
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 9 / 16، 03:03 عصر
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 9 / 21، 03:15 عصر
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 9 / 24، 11:24 عصر
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 9 / 24، 11:32 عصر
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 10 / 3، 01:20 صبح
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 10 / 21، 12:12 صبح
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 10 / 24، 11:45 عصر
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط سراج - 1393 / 10 / 25، 12:18 صبح
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 10 / 25، 11:14 صبح
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 10 / 26، 03:31 عصر
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 10 / 29، 07:58 عصر
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 11 / 10، 04:23 عصر
پاسخ: داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 11 / 30، 07:50 عصر
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 12 / 9، 11:26 عصر
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1393 / 12 / 22، 12:43 صبح
پاسخ : داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1394 / 1 / 13، 11:11 صبح
داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1394 / 2 / 23، 11:21 عصر
داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه - توسط وحـید - 1394 / 4 / 29، 06:11 عصر
داستانهای کوتاه وعامیانه - توسط محمد حسین - 1393 / 4 / 20، 04:50 عصر
داستان های کوتاه - توسط وحـید - 1393 / 5 / 11، 11:55 عصر
داستانهای کوتاه - توسط وحـید - 1393 / 5 / 12، 12:59 صبح
داستان - توسط تیمور - 1393 / 7 / 6، 03:11 عصر
داستان - توسط فرید - 1393 / 7 / 10، 12:30 صبح
داستان - توسط مرتضی - 1393 / 8 / 19، 11:12 عصر
داستان های کوتاه - توسط مرتضی - 1393 / 8 / 22، 01:48 صبح
داستان - توسط فاطمه - 1393 / 9 / 3، 09:50 عصر
داستان - توسط مرتضی - 1393 / 10 / 18، 08:49 عصر
داستان - توسط تیمور - 1393 / 10 / 21، 08:05 عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 29 مهمان

صفحه‌ی تماس | پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران | بازگشت به بالا | | بایگانی | پیوند سایتی RSS
Persian Translation by MyBBIran.com - Ver: 5.8
Powered by