داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه
|
1393 / 8 / 7، 12:29 صبح,
|
|||
|
|||
فردی چند گردو به رهگذری داد و گفت : بشکن و بخور و برای من دعا کن !
رهگذر گردوها را شکست ولی دعا نکرد . آن مرد گفت: گردوها را میخوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم ! رهگذر گفت: «مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»
اللهمّ اشفِ کلّ مریض
|
|||
![]() یاسمن, ملیحه, مصطفی, مرضیه, مرتضی, محمد حسین, فرید, فاطمه, سکینه, سوزان |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 26 مهمان