داستانهای عبرت آموز و کوتاه و عامیانه
|
1393 / 11 / 2، 04:53 عصر,
|
|||
|
|||
مریدی از مرادش خواست که مرا پندی ده.
گفت: مرنج و مرنجان. گفت: میتوانم نرنجانم ولی چه کنم که نرنجم؟! پاسخ شنید: خود را کسی مدان.
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
10 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: مهدی, محمد حسین, ماهان, فرید, فاطمه, صدف, سوزان, سعیده, راضیه, اراز |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان