1393 / 12 / 10، 04:48 عصر
هشتمین جلسه ی بریل (دومین جلسه ی ریاضی )
پسر نازنینم سلام
چهارشنبه ی هفته ی پیش بلاخره آقای حسینی بعد از مدتی مجددا برای آموزش بریل تو به خونه اومدن
ایشون تنها نبودن و با دوستان جدایی ناپذیرشون آرامش ، لبخند ، ایمان و امید به خونه ی ما اومدن
خوش به حالش علی جون ، اون دوستایی داره که این روزها کیمیاست .این روزها ایمان آرامش و امید رو هر چقدر هم پول داشته باشی نمی تونی پیدا کنی و بخری !
من و تو مثل همیشه از حضور این آقا خوشحال شدیم
خدایا خوشحالم که امسال تو این شهر اومدم . اصلا امدن من به این جا یه خیریت بود ، خیریت اون هم آشنایی با آقای حسینی بود !
میگن هیچ آدمی بی دلیل سر راهمون قرار نمیگیره ، راست میگن !
من اگر دنیا رو می گشتم نمی تونستم یک معلم خوب مثل آقای حسینی که به روحیات بچه ها به خوبی آشنایی داره ، پیدا کنم !
خدایا ! تو خدایی ، تو قادری ، تو توانمندی ،تو آگاهی به همه چیز و همه کس !تو خوب میدونستی که حضور این آدم در زندگی من و علی لازمه
پس خودت اونو سوق دادی به خونه ی من ، به خونه ی علی !چون اون خودش با رغبت و با پای خودش برای آموزش علی آمد !
و آنچنان مهر این آقا به دل پسر من افتاده که هر چی این آقا میگه گوش میکنه و خیلی هم دو ستش داره !
چهار شنبه ی گذشته دومین جلسه ی ریاضی بود . آره تو الان داری ریاضی رو یاد میگیری و چه خوب و سریع هم یاد میگیری
چون تو عاشق معلمتی !ای کاش همه ی معلمها وکسانی که در امر آموزش بچه ها هستند مثل آقای حسینی بودن اونوقت ما دانش اموز تنبل نداشتیم !
الان تو اعداد رو می نویسی ، جمع و تفریق رو هم یاد گرفتی
هر شب در صورتی که تو چموش بازی در نیاری ، سه خط بریل می خونی و سه خط می نویسی همینطور دو خط ریاضی و چند تا جمع و تفریق رو هم انجام میدی
میدونی شکرم تو بدجنسی من هر شب باید سه خط جدید خودم بنویسم تا تو بخونی چون اگر بنا باشه همون سه خط که خودت نوشتی رو بخونی اونارو حفظ می کنی و طوطی وار میگی ! بنابراین من باید خودم برات سه خط بریل بنویسم واین زیاد هم بد نیست ! چون اینجانب هم دارم بریل رو کم کم خوب یاد میگیرم !
کسی چه میدونه شاید من و تو یه روز به بچه های دیگه بریل رو یاد بدیم این میتونه لذت بخش باشه اما من مطمئنم هیچ کس مهارت آقای حسینی رو در امر تدریس بریل نداره و صد البته ارزو می کنم هیچ بچه ای نیاز به بریل پیدا نکنه !
اقای حسینی تورو در بازی غرق میکنه بعد اونچه رو که باید یاد بگیری در حین بازی به تو یاد میده من همش حس میکنم صدای دوتا بچه ی نُه ساله از اتاق میاد کلاسهای این اقا شاید دو ساعت طول بکشه اما برای تو زیاد خسته کننده نیست چون نیمی اززمان کلاس بر طبق میل تو میگذره
وچه خوب این اقا تورو شناخته چون معتقد هست که تو فقط برای یه ربع یا بیست دقیقه حوصله اموزش داری وزود از کوره در میری و خسته میشی اما اون تورو دوباره تو تنور اموزشی خودش میپزه و با خنده و شوخی تورو میکشونه به وسط درس
ساعت اموزش بریل برای تو ساعت تفریح و خنده های کودکانه است .در کلاس بریل گاهی تو معلم هستی و اقای حسینی دانش آموزواین برای توبسیار خوشاینده
شکرپنیر من ، فرصت نشده بود برات بنویسم که کتابهای درشت خط تو مدتهاست که به دستت رسیده ، و تو با دیدنشون چه خوشحال شدی !میدونی چرا ؟چون اون کتابها رو آقای حسینی برات آورده پس خیلی دوستشون داری
با ذوق و شوق اونا رو مدرسه بردی و وقتی دوستات ازت پرسیدن چرا کتابهات این قدر بزرگن ؟خیلی راحت گفتی چون چشمای من مشکل دارن !
البته شاید هم گفتن این جمله برات راحت نبوده شاید فکر نمی کردی کسی این سوال رو از تو بپرسه!
حضور بعضی از آدمها در زندگی ما میتونه لحظات تلخ رو شیرین و قابل تحمل کنه .قراره بعداز اتمام ریاضی اقای حسینی به تو جهت یابی رو آموزش بده .از این بهتر نمیشه
ایشون گفتن باید عصای سفید و دو تا چشم بند بیارن و به گونه ای جهت یابی رو به تو آموزش بدن که فکر کنی این یه بازی با چشمای بسته هست که خدای نکرده تو از نظر روحی اسیب نبینی و من مطمئنم که این اقا در کار خودش استاده وجهت یابی رو هم بهت خوب یاد میده
خدایا از تو ممنونم که بهترین گزینه رو بر سر راه پسر کوچولوی من قرار دادی . میدونی خدا جون الطاف تو زیاده اما ما ادمها این قدر خودخواهیم که گاهی خوبیهارو نمی بینیم وفقط هرچی نقصان وزشتی هست رو می بینیم
در این جلسه آقای حسینی از دانش اموزی برامون گفت که در طی یک تصادف بینایی خودشو از دست داده بود .این دانش اموز تا سال دوم ابتدایی در مدارس معمولی درس خونده و بعد مجبور شده بود که به مدرسه ی نابینایان بره ، ایشون گفتند این پسر بچه اصلا بریل رو نپذیرفت و به هیچ عنوان برای یادگیری بریل همکاری نکرد اوگفت از دست دادن تدریجی بینایی بسیار قابل تحمل تره تا این که یه دفعه این حادثه ی تلخ برای کسی بوجود بیاد و خب درست میگفتن چون خیلی سخته که یه دفعه دنیای روشن ادم تاریک و ظلمانی بشه
شکرپنیرم ارزو میکنم بریل رو به عنوان یک هنر یاد بگیری این آرزوی قلبی من ، پدرت و آقای حسینی هست دلم میخواد خانم پرکینز ، خانم درفش وتابلوهایی که با سوزن ته گرد و اکاسیو برای یادگیری بهتر تو درست کردم رو در یک صندوقچه نگه دارم و یه روز که درمان شدی اون صندوقچه رو بهت هدیه بدم
اختاپوس میدانم که هنرمندی ! هنرمندی بسیار ماهر! تو نقاشی،نقاشی چیره دست ! چنان با قلم مویت چین و چروک ها را بر صورت من و همسرم کشیدی که ما هرگز قلم موی تورا برروی صورت خود احساس نکردیم !
اختاپوس توآرایشگری چه زیبا موها را رنگ و مش روشن میکنی !
اختاپوس تو قهرمان میادین ورزشی هستی و چه خوب با یک فن حریفت را به زمین میزنی !
اختاپوس هزاران روانشناس و روانپزشک در پیش پای تو باید زانو بزنند چون مهارت تو در افسرده کردن ادمیان حرف ندارد !
اختاپوس هر کس که هستی باش ،من نیز یک مادرم ! من تا به دندان فرزندم را زره می پوشانم ! من ازاو یک قهرمان خواهم ساخت و میدان رابه راحتی برای تو خالی نخواهم کرد !
پسر نازنینم سلام
چهارشنبه ی هفته ی پیش بلاخره آقای حسینی بعد از مدتی مجددا برای آموزش بریل تو به خونه اومدن
ایشون تنها نبودن و با دوستان جدایی ناپذیرشون آرامش ، لبخند ، ایمان و امید به خونه ی ما اومدن
خوش به حالش علی جون ، اون دوستایی داره که این روزها کیمیاست .این روزها ایمان آرامش و امید رو هر چقدر هم پول داشته باشی نمی تونی پیدا کنی و بخری !
من و تو مثل همیشه از حضور این آقا خوشحال شدیم
خدایا خوشحالم که امسال تو این شهر اومدم . اصلا امدن من به این جا یه خیریت بود ، خیریت اون هم آشنایی با آقای حسینی بود !
میگن هیچ آدمی بی دلیل سر راهمون قرار نمیگیره ، راست میگن !
من اگر دنیا رو می گشتم نمی تونستم یک معلم خوب مثل آقای حسینی که به روحیات بچه ها به خوبی آشنایی داره ، پیدا کنم !
خدایا ! تو خدایی ، تو قادری ، تو توانمندی ،تو آگاهی به همه چیز و همه کس !تو خوب میدونستی که حضور این آدم در زندگی من و علی لازمه
پس خودت اونو سوق دادی به خونه ی من ، به خونه ی علی !چون اون خودش با رغبت و با پای خودش برای آموزش علی آمد !
و آنچنان مهر این آقا به دل پسر من افتاده که هر چی این آقا میگه گوش میکنه و خیلی هم دو ستش داره !
چهار شنبه ی گذشته دومین جلسه ی ریاضی بود . آره تو الان داری ریاضی رو یاد میگیری و چه خوب و سریع هم یاد میگیری
چون تو عاشق معلمتی !ای کاش همه ی معلمها وکسانی که در امر آموزش بچه ها هستند مثل آقای حسینی بودن اونوقت ما دانش اموز تنبل نداشتیم !
الان تو اعداد رو می نویسی ، جمع و تفریق رو هم یاد گرفتی
هر شب در صورتی که تو چموش بازی در نیاری ، سه خط بریل می خونی و سه خط می نویسی همینطور دو خط ریاضی و چند تا جمع و تفریق رو هم انجام میدی
میدونی شکرم تو بدجنسی من هر شب باید سه خط جدید خودم بنویسم تا تو بخونی چون اگر بنا باشه همون سه خط که خودت نوشتی رو بخونی اونارو حفظ می کنی و طوطی وار میگی ! بنابراین من باید خودم برات سه خط بریل بنویسم واین زیاد هم بد نیست ! چون اینجانب هم دارم بریل رو کم کم خوب یاد میگیرم !
کسی چه میدونه شاید من و تو یه روز به بچه های دیگه بریل رو یاد بدیم این میتونه لذت بخش باشه اما من مطمئنم هیچ کس مهارت آقای حسینی رو در امر تدریس بریل نداره و صد البته ارزو می کنم هیچ بچه ای نیاز به بریل پیدا نکنه !
اقای حسینی تورو در بازی غرق میکنه بعد اونچه رو که باید یاد بگیری در حین بازی به تو یاد میده من همش حس میکنم صدای دوتا بچه ی نُه ساله از اتاق میاد کلاسهای این اقا شاید دو ساعت طول بکشه اما برای تو زیاد خسته کننده نیست چون نیمی اززمان کلاس بر طبق میل تو میگذره
وچه خوب این اقا تورو شناخته چون معتقد هست که تو فقط برای یه ربع یا بیست دقیقه حوصله اموزش داری وزود از کوره در میری و خسته میشی اما اون تورو دوباره تو تنور اموزشی خودش میپزه و با خنده و شوخی تورو میکشونه به وسط درس
ساعت اموزش بریل برای تو ساعت تفریح و خنده های کودکانه است .در کلاس بریل گاهی تو معلم هستی و اقای حسینی دانش آموزواین برای توبسیار خوشاینده
شکرپنیر من ، فرصت نشده بود برات بنویسم که کتابهای درشت خط تو مدتهاست که به دستت رسیده ، و تو با دیدنشون چه خوشحال شدی !میدونی چرا ؟چون اون کتابها رو آقای حسینی برات آورده پس خیلی دوستشون داری
با ذوق و شوق اونا رو مدرسه بردی و وقتی دوستات ازت پرسیدن چرا کتابهات این قدر بزرگن ؟خیلی راحت گفتی چون چشمای من مشکل دارن !
البته شاید هم گفتن این جمله برات راحت نبوده شاید فکر نمی کردی کسی این سوال رو از تو بپرسه!
حضور بعضی از آدمها در زندگی ما میتونه لحظات تلخ رو شیرین و قابل تحمل کنه .قراره بعداز اتمام ریاضی اقای حسینی به تو جهت یابی رو آموزش بده .از این بهتر نمیشه
ایشون گفتن باید عصای سفید و دو تا چشم بند بیارن و به گونه ای جهت یابی رو به تو آموزش بدن که فکر کنی این یه بازی با چشمای بسته هست که خدای نکرده تو از نظر روحی اسیب نبینی و من مطمئنم که این اقا در کار خودش استاده وجهت یابی رو هم بهت خوب یاد میده
خدایا از تو ممنونم که بهترین گزینه رو بر سر راه پسر کوچولوی من قرار دادی . میدونی خدا جون الطاف تو زیاده اما ما ادمها این قدر خودخواهیم که گاهی خوبیهارو نمی بینیم وفقط هرچی نقصان وزشتی هست رو می بینیم
در این جلسه آقای حسینی از دانش اموزی برامون گفت که در طی یک تصادف بینایی خودشو از دست داده بود .این دانش اموز تا سال دوم ابتدایی در مدارس معمولی درس خونده و بعد مجبور شده بود که به مدرسه ی نابینایان بره ، ایشون گفتند این پسر بچه اصلا بریل رو نپذیرفت و به هیچ عنوان برای یادگیری بریل همکاری نکرد اوگفت از دست دادن تدریجی بینایی بسیار قابل تحمل تره تا این که یه دفعه این حادثه ی تلخ برای کسی بوجود بیاد و خب درست میگفتن چون خیلی سخته که یه دفعه دنیای روشن ادم تاریک و ظلمانی بشه
شکرپنیرم ارزو میکنم بریل رو به عنوان یک هنر یاد بگیری این آرزوی قلبی من ، پدرت و آقای حسینی هست دلم میخواد خانم پرکینز ، خانم درفش وتابلوهایی که با سوزن ته گرد و اکاسیو برای یادگیری بهتر تو درست کردم رو در یک صندوقچه نگه دارم و یه روز که درمان شدی اون صندوقچه رو بهت هدیه بدم
اختاپوس میدانم که هنرمندی ! هنرمندی بسیار ماهر! تو نقاشی،نقاشی چیره دست ! چنان با قلم مویت چین و چروک ها را بر صورت من و همسرم کشیدی که ما هرگز قلم موی تورا برروی صورت خود احساس نکردیم !
اختاپوس توآرایشگری چه زیبا موها را رنگ و مش روشن میکنی !
اختاپوس تو قهرمان میادین ورزشی هستی و چه خوب با یک فن حریفت را به زمین میزنی !
اختاپوس هزاران روانشناس و روانپزشک در پیش پای تو باید زانو بزنند چون مهارت تو در افسرده کردن ادمیان حرف ندارد !
اختاپوس هر کس که هستی باش ،من نیز یک مادرم ! من تا به دندان فرزندم را زره می پوشانم ! من ازاو یک قهرمان خواهم ساخت و میدان رابه راحتی برای تو خالی نخواهم کرد !