1393 / 12 / 20، 09:44 صبح
سال 93
سال 93داره واسه ی خودش میره ساکشو بسته ،چادرشو گذاشته کنار که دم دستش باشه ، کفشاشواز تو جاکفشی دراورده و واکس زده . مدارکش که شامل خاطرات تلخ وشیرین هر کدوم ازماها ست رو توی یه پوشه گذاشته که با خودش ببره !
بیخودی زحمت میکشه چون خاطرات در ذهن ما و در دل ما میمونه شاید اون پوشه حکم دفترچه ی خاطرات رو برای سال 93 داره و قاعدتا میخواد دفترچه رو برای خودش ببره !
سال93 موهاش سفید شده ! نمیدونم چرا موهاشو رنگ نمیزنه این جوری روحیه ی خودش بهتر میشه ! فرسوده شده وکمرش خم !
با عصا راه میره و نفسش حسابی تنگه !
دائم از پنجره ی خونه به بیرون نگاه میکنه و منتظره !
اون منتظره ! منتظر سال 94 هست میخواد زمان رو به اون بسپره و خودش برای همیشه از میون ما بره !
ایندگان و تاریخ در باره ی سال 93 قضاوت خواهند کرد !
گاهی دلم براش میسوزه چون هیچکس تو این موقعیت بهش فکر نمی کنه و همه یه جورایی دارن مهیا میشن برای ملاقات با سال94
به نظر میرسه روزگار حتی نسبت به زمان هم نامرده!
یه روز با کلی کبکبه و دبدبه و با شور و هیجان منتظرش بودیم والان روزشماری میکنیم که سال 93 چادرشو سرش کنه وبره !و به نظرم سرنوشت سالهایی که میان ومیرن درست مثل یه انسان باشه! دوره ی جنینی ، دوره ی کودکی ، جوانی ، میانسالی و کهنسالی ! سال 93 دردوره ی کهنسالیست و به نظر ما دیگه از رده خارجه و باید بره ! چه سرنوشت تلخی !
من نمیدونم که باید از رفتنش خوشحال باشم یا نه ؟ چون سال 93 برام هم تلخی داشت و هم شیرینی
گاهی فکر میکنم تلخیهاش بیشتر بوده و وقتی کمی فکر وتامل میکنم با خودم میگم: نه شیرینیهاش بیشتر بوده
در هرصورت بهترین خاطره و زیباترین خاطره ای که از سال 93 دارم فقط و فقط معلم بریل علی هست ومیدونم که تا عمر داشته باشم از خداوند به خاطر حضور این اقا ممنونم !
من هم مثل بقیه بااغوش باز منتظر سال 94 هستم ، من با دید مثبت منتظر سال 94 هستم
خانم ویا اقای سال 94 لطفا با کوله باری ازمهربانی بیا ! 93/12/20
سال 93داره واسه ی خودش میره ساکشو بسته ،چادرشو گذاشته کنار که دم دستش باشه ، کفشاشواز تو جاکفشی دراورده و واکس زده . مدارکش که شامل خاطرات تلخ وشیرین هر کدوم ازماها ست رو توی یه پوشه گذاشته که با خودش ببره !
بیخودی زحمت میکشه چون خاطرات در ذهن ما و در دل ما میمونه شاید اون پوشه حکم دفترچه ی خاطرات رو برای سال 93 داره و قاعدتا میخواد دفترچه رو برای خودش ببره !
سال93 موهاش سفید شده ! نمیدونم چرا موهاشو رنگ نمیزنه این جوری روحیه ی خودش بهتر میشه ! فرسوده شده وکمرش خم !
با عصا راه میره و نفسش حسابی تنگه !
دائم از پنجره ی خونه به بیرون نگاه میکنه و منتظره !
اون منتظره ! منتظر سال 94 هست میخواد زمان رو به اون بسپره و خودش برای همیشه از میون ما بره !
ایندگان و تاریخ در باره ی سال 93 قضاوت خواهند کرد !
گاهی دلم براش میسوزه چون هیچکس تو این موقعیت بهش فکر نمی کنه و همه یه جورایی دارن مهیا میشن برای ملاقات با سال94
به نظر میرسه روزگار حتی نسبت به زمان هم نامرده!
یه روز با کلی کبکبه و دبدبه و با شور و هیجان منتظرش بودیم والان روزشماری میکنیم که سال 93 چادرشو سرش کنه وبره !و به نظرم سرنوشت سالهایی که میان ومیرن درست مثل یه انسان باشه! دوره ی جنینی ، دوره ی کودکی ، جوانی ، میانسالی و کهنسالی ! سال 93 دردوره ی کهنسالیست و به نظر ما دیگه از رده خارجه و باید بره ! چه سرنوشت تلخی !
من نمیدونم که باید از رفتنش خوشحال باشم یا نه ؟ چون سال 93 برام هم تلخی داشت و هم شیرینی
گاهی فکر میکنم تلخیهاش بیشتر بوده و وقتی کمی فکر وتامل میکنم با خودم میگم: نه شیرینیهاش بیشتر بوده
در هرصورت بهترین خاطره و زیباترین خاطره ای که از سال 93 دارم فقط و فقط معلم بریل علی هست ومیدونم که تا عمر داشته باشم از خداوند به خاطر حضور این اقا ممنونم !
من هم مثل بقیه بااغوش باز منتظر سال 94 هستم ، من با دید مثبت منتظر سال 94 هستم
خانم ویا اقای سال 94 لطفا با کوله باری ازمهربانی بیا ! 93/12/20