1394 / 5 / 26، 05:07 عصر
اسمنِ برج زهرمار
سلام به دوستان خوبم
امیدوارم خوب باشید راستش تو این چند روز اصلا حالم خوش نبود یه سلسله عوامل دست به دست هم داده بود تا تبدیل بشم به یاسمنِ برج زهرمار! اره با خودمم قهر بودم و این روزها به هر کس که زنگ زدم گریه کردم از دکتر درویش گرفته تا پزشک متخصص اطفال که همیشه علی رو پیشش می برم و هر کسی که این روزها در دسترسم بود از دست من درامان نبود
وای چقدر دلم تنگ بود وای وای وای
چقدر دراز گوشم ، چقدر بی تحمل شدم حس میکنم مثل یه کریستال یکی دل منو عمدا زده زمین و دلم هزار تیکه شده هر چی دنبال تیکه های دلم میگردم تا اونا رو جمع کنم پیداشون نمیکنم فقط خرده های کوچک دلم رو روی زمین می بینم که زیر دست و پا ی اختاپوس دارن له میشن
من منتظرم تا سلولهای بنیادی بیان و چاره ای برای این دل شکسته ی من پیداکنن شاید این سلولها خرده تکه های دل یاسمنو به هم بچسبونن و بعد دل یاسمن کامل بشه
بیچاره دکتر درویش چه اشتباهی کرد که شمارشو در دسترس یاسمن گذاشت و چقدر صبورانه با من برخورد میکنن فکر میکنم این دفعه اگه شماره ی منو ببینه حالت تهوع بگیره
روزهای گذشته روزهای خوبی نبود امروز که با دکتر علی صحبت می کردم حرف جالبی زد گفت با بیماری پسرت دوست بشو ، باهاش کنار بیا ، با اون مدارا کن این جنگیدن اخر سر تورو از پا درمیاره وخب راستشو میگفت
تصمیم دارم ظرف یک ماه اینده خیلی کارها بکنم اولا میرم روانپزشک چون واقعا افسرده شدم و شاید خود من بیشتر نیاز به درمان دارم تا علی دوما باید برم کلاسهای ورزشی شاید این کلاسها قدرت اینو داشته باشن که اختاپوس رو از ذهن من بیرون کنن وقتی تو خونه نباشم طبعا کل کلهای من و اختاپوس کمتر میشه چون وقت کمتری رو با هم میگذرونیم
گاهی اوقات فکر میکنم اون افکار منو میخونه و اون هم تو کلاسهای پیلاتز و یوگا شرکت خواهد کرد ! اره تعجب نکنید چون اون همه جا هست و به هر شکلی درمیاد من باید مراقب باشم چون گاهی حتی ممکنه اون به عنوان یه پزشک دلسوز هم به من راهکار ارائه بده
اصلاخل شدم رفت
اره دوستان فکر خوبیه من باید ازخونه برم بیرون !حالا که قراره اختاپوس تو خونه ی من باشه ، خب باشه من خونه رو برای اون میزارم تا به تنهایی توی قصر یاسمن حکمفرمایی کنه
اصلا این خونه باشه مال اون !
البته اجرایی شدن این تصمیم کمی زمان خواهد برد اما من این کارو به امید خدا میکنم
این روزها اختاپوس شعله ی گاز رو زیاد میکنه و غذاهای من میسوزن این روزها وقتی نون تو فر میزارم اختاپوس میاد و منو مشغول میکنه و نونهای تو فر میسوزن این روزها این قدر انرژی منو میگیره که من حال درست کردن یه غذای درست و حسابی رو هم ندارم
اینجا رو یواش بخونین امروز که رفتم پیش پزشک علی ایشون یه مقدار داروی خواب اور به من دادن که تو ظرف غذای اختاپوس بریزم اون الان خوابه و حال من کمی بهتره
واای اگه بفهمه که من بهش قرص خواب اوردادم چقدر حرصش می گیره فکرکنم تغییر رنگ بده چشماش قرمر و خودش مشکی بشه
خب بشه به درک بزار یه بار هم اون عصبانی بشه بزار بفهمه چی به سر یاسمن شاد و شنگول اورده بزار بفهمه که نفرت تا خرخره ی یاسمن اومده
من یه روزی بلاخره میکشمش حالا ببینید کی گفتم !
ازتمامی دوستانی که این روزها مزاحمشون شدم و غصه هامو رو سرشون اوار کردم معذرت میخوام منو ببخشید ودر این میون شانس با جناب سروش بود که تلفنشون خاموش بود و گرنه همیشه ایشون برای من در دسترسترین شماره بودند تبریک میگم قربان
به امید روزی که تکه های دل یاسمن پیدا بشن و به هم بچسبن
سلام به دوستان خوبم
امیدوارم خوب باشید راستش تو این چند روز اصلا حالم خوش نبود یه سلسله عوامل دست به دست هم داده بود تا تبدیل بشم به یاسمنِ برج زهرمار! اره با خودمم قهر بودم و این روزها به هر کس که زنگ زدم گریه کردم از دکتر درویش گرفته تا پزشک متخصص اطفال که همیشه علی رو پیشش می برم و هر کسی که این روزها در دسترسم بود از دست من درامان نبود
وای چقدر دلم تنگ بود وای وای وای
چقدر دراز گوشم ، چقدر بی تحمل شدم حس میکنم مثل یه کریستال یکی دل منو عمدا زده زمین و دلم هزار تیکه شده هر چی دنبال تیکه های دلم میگردم تا اونا رو جمع کنم پیداشون نمیکنم فقط خرده های کوچک دلم رو روی زمین می بینم که زیر دست و پا ی اختاپوس دارن له میشن
من منتظرم تا سلولهای بنیادی بیان و چاره ای برای این دل شکسته ی من پیداکنن شاید این سلولها خرده تکه های دل یاسمنو به هم بچسبونن و بعد دل یاسمن کامل بشه
بیچاره دکتر درویش چه اشتباهی کرد که شمارشو در دسترس یاسمن گذاشت و چقدر صبورانه با من برخورد میکنن فکر میکنم این دفعه اگه شماره ی منو ببینه حالت تهوع بگیره
روزهای گذشته روزهای خوبی نبود امروز که با دکتر علی صحبت می کردم حرف جالبی زد گفت با بیماری پسرت دوست بشو ، باهاش کنار بیا ، با اون مدارا کن این جنگیدن اخر سر تورو از پا درمیاره وخب راستشو میگفت
تصمیم دارم ظرف یک ماه اینده خیلی کارها بکنم اولا میرم روانپزشک چون واقعا افسرده شدم و شاید خود من بیشتر نیاز به درمان دارم تا علی دوما باید برم کلاسهای ورزشی شاید این کلاسها قدرت اینو داشته باشن که اختاپوس رو از ذهن من بیرون کنن وقتی تو خونه نباشم طبعا کل کلهای من و اختاپوس کمتر میشه چون وقت کمتری رو با هم میگذرونیم
گاهی اوقات فکر میکنم اون افکار منو میخونه و اون هم تو کلاسهای پیلاتز و یوگا شرکت خواهد کرد ! اره تعجب نکنید چون اون همه جا هست و به هر شکلی درمیاد من باید مراقب باشم چون گاهی حتی ممکنه اون به عنوان یه پزشک دلسوز هم به من راهکار ارائه بده
اصلاخل شدم رفت
اره دوستان فکر خوبیه من باید ازخونه برم بیرون !حالا که قراره اختاپوس تو خونه ی من باشه ، خب باشه من خونه رو برای اون میزارم تا به تنهایی توی قصر یاسمن حکمفرمایی کنه
اصلا این خونه باشه مال اون !
البته اجرایی شدن این تصمیم کمی زمان خواهد برد اما من این کارو به امید خدا میکنم
این روزها اختاپوس شعله ی گاز رو زیاد میکنه و غذاهای من میسوزن این روزها وقتی نون تو فر میزارم اختاپوس میاد و منو مشغول میکنه و نونهای تو فر میسوزن این روزها این قدر انرژی منو میگیره که من حال درست کردن یه غذای درست و حسابی رو هم ندارم
اینجا رو یواش بخونین امروز که رفتم پیش پزشک علی ایشون یه مقدار داروی خواب اور به من دادن که تو ظرف غذای اختاپوس بریزم اون الان خوابه و حال من کمی بهتره
واای اگه بفهمه که من بهش قرص خواب اوردادم چقدر حرصش می گیره فکرکنم تغییر رنگ بده چشماش قرمر و خودش مشکی بشه
خب بشه به درک بزار یه بار هم اون عصبانی بشه بزار بفهمه چی به سر یاسمن شاد و شنگول اورده بزار بفهمه که نفرت تا خرخره ی یاسمن اومده
من یه روزی بلاخره میکشمش حالا ببینید کی گفتم !
ازتمامی دوستانی که این روزها مزاحمشون شدم و غصه هامو رو سرشون اوار کردم معذرت میخوام منو ببخشید ودر این میون شانس با جناب سروش بود که تلفنشون خاموش بود و گرنه همیشه ایشون برای من در دسترسترین شماره بودند تبریک میگم قربان
به امید روزی که تکه های دل یاسمن پیدا بشن و به هم بچسبن