1394 / 11 / 8، 08:08 عصر
یاسمن گوسفند بع بع بع !!!
سلام به دوستان گلم ، خیلی وقت بود براتون نوشته بودم که وارد دنیای گوسفندا شدم و به قولی شدم یاسمنِ گوسفند !!؟
همه ی ما روزانه با گوسفندان بسیاری سروکار داریم و گاهی خودمون هم در پوست یه گوسفند میخزیم ،عین یاسمن !!!
ومن مدتهاست که نگاهم عین گوسفندا بی تفاوت و ابلهانه ست که انگاری متوجه مسائل دور وبرم نمیشم !همچنین بسیار اروم وسر به زیرم چون زندگی در قالب یه گوسفند رو یاد گرفتم !
اولین بار که احساس گوسفند بودن به من دست داد پارسال بود . اره رفته بودم به ملاقات رئیس اموزش و پرورش کودکان استثنایی !
کودکان معلول باید معلم تلفیقی داشته باشن واز وظایف معلم تلفیقی این هست که وارد کلاس بشن میزان نور رو در کلاس بررسی کنن وبا توجه به مشکل دانش اموزمعلول جای نشستن اونو تعیین کنند بعضی از کودکان باید درجایی باشند که نور زیاد باشه و بعضی ها هم درجایی که نورش کم باشه مثل کودکان البینیسم که در نور کم راحت ترن
معلم تلفیقی محیط مدرسه رو در نظر میگیره و با توجه به پله ها و موانع موجود در مدرسه راهکارهای لازم رو برای اون دانش اموز ارائه میده و ....
معلم تلفیقی که پارسال برای علی فرستاده بودن نابینا بود و من برای اعتراض به این مسئله به اموزش و پرورش رفتم چون برای من این جای سوال بود که این اقا که نابینا هستن چطور میتونن جایگاه فرزند منو درکلاس مشخص کنن و مشکلات پسر منوبرطرف کنه ؟
ایاتدریس بریل از طرف یک نابینا برای علی از نظر روحی مشکل ساز نیست ؟ایا حضور یک نابینا وارتباط برقرار کردن با علی برای علی و سایر دانش اموزان سوال برانگیز نیست ؟
خلاصه رئیس اموزش وپرورش گفتن معلم تلفیقی فرزند شما درسته که نابینا هستن اما اگر شما ایشون رو ببینید نظرتون در رابطه با ایشون تغییر میکنه ! و ازشون خوشتون میاد !!!ایشون بسیار توانمندند و من توصیه میکنم حتما یه ملاقات با ایشون داشته باشین یعنی یه طوری از ایشون تعریف کردن که من ناخوداگاه چشمام شهلا شد و خودمو هیجده ساله تصور کردم و اینکه که قراره این اقا به خواستگاری من بیاد !!! حالا سوال اینجاست که شاید ایشون توانمند باشن اما چه جوری نور کلاس رو تشخیص میدن و جایگاه علی رو برای نشستن تعیین میکنند
هر چی با خودم فکر کردم نتونستم رابطه ای بین این تعریف و تمجید وتوانمندیهای ایشون و حل مشکل پسرم رو پیدا کنم بنابراین ناخوداگاه صدای بع بع از دهنم بیرون اومد !! به دست و پام نگاه کردم دیدم ای وااای عین گوسفندا سم دارم و یقننا اون لحظه نگاه یاسمن هم گوسفندی شده بود اره دیگه من یه چیز میگفتم وایشون یه جواب دیگه به من میدادن !
نتیجه این ملاقات این شد که ایشون گفتن تنها معلم تلفیقی اون منطقه فقط ایشون هستن و اگر نگران مشکل روحی فرزندتون هستید میتونید یه معلم خصوصی برای اموزش بریل و موارد دیگه برای فرزندتون بگیرید ! و خب بنده هم یه تشکر گوسفندی کردم و این شد که اقای حسینی امدن تو زندگی من و علی ! بع بع بع !!!!
امسال هم مجددا رفتم اموزش و پرورش کودکان استثنایی برای اینکه برای علی کتاب درشت خط بگیرم
کارشناس نابینایان خانم .... بود ایشون به من گفتن توی همین کوچه ی پشت اموزش و پرورش یه کتابخونه هست اونجا میتونی کتابهای درشت خط فرزندت رو بگیری
یاسمن گوسفند هم راه افتاد حالا هر چی میرم به کتابخونه نمیرسم ! ای بابا اون خانم طوری ادرس دادکه انگاری کتابخونه خیلی نزدیکه پس چرا نمیرسم ؟
خلاصه هر چی رفتم کتابخونه ای ندیدم بلاخره خسته شدم از چند نفر پرسیدم اما کسی خبر نداشت
مسیری رو که رفته بودم برگشتم و در طول راه از عابرین می پرسیدم حتی از چند مغازه دار پرسیدم گفتم شاید کسانی که ساکن این منطقه باشن کتابخونه رو دیده باشن اما هیچ کس اطلاعی نداشت با ناامیدی رفتم توی اخرین مغازه وازصاحب مغازه پرسیدم : جناب شما کتابخونه مخصوص کم بینایان این جا سراغ ندارین ؟
ایشون گفتن من کتابخونه ندیدم اما این جا توهمین کوچه یه منزل دیدم که توش کتاب میبرن و میارن !!! بعدشم اومد یه درب رو نشونم داد نزدیک درب رفتم یه خونه مسکونی بود ودربش بسته بود کنار زنگ قدیمیش نوشته بود: " بعداز زنگ زدن لطفا کمی صبر کنید !" خب منم ده دقیقه ای منتظر شدم تا در رو برام باز کردن .وقتی در رو باز کردن دیدم اره توش پراز کتابه وناخوداگاه گفتم بع بع بع نمیدونم اون اقا صدای منو شنید یا نه ؟
اونجا بود که گفتم: خاک بر سرگوسفندت کنن یاسمن حداقل نرفتی علم رمال گری و کف بینی رو هم یاد نگرفتی تا بتونی با خوندن یه ورد محل کتابخونه رو پیدا کنی
اره دیگه ارزش ما درحد یه گوسفنده چون کسی فکر وقت و دل اشوبگی والدین معلول رو نمی کنه! کاش حداقل یه تابلوی ناقابل درِ اون خونه بود با عنوان : کتابخانه ی کم بینایان !!! ویا چیزی به این مضمون .بع بع بع
کتابهای درشت خط علی روگرفتم
برام خیلی جالبه که کتابهای کم بینایان درشت اما با خط نستعلیق و شکسته هست !!!!بع بع بع
دوستان شما بهتر از من میدونید که:
افرادی که مشکل ارپی دارن وقتی یه خط ساده رو میخوان بخونن باید به خودشون فشار بیارن و وقتی این خط نستعلیق باشه خب صد درصد این فشار مضاعفه !چیزی که با خودم فکر میکنم اینه که ایا اصلا تحقیقی در رابطه با این مسئله صورت گرفته ؟من که بعید میدونم
ایا کودکان کم بینای ارپی باید کتابهاشون با خط شکسته باشه ؟ ایا با خانواده هاشون در این رابطه صحبت کردن ؟اصلا چه اصراری هست که کتابهاشون با خط شکسته باشه
خب خودم جواب خودمومیدم : ای بابا یاسمن چقدر تو پر توقع و گوسفندی بع بع بع خب از پارس بودن و ایرانی بودن ما درکتابها فقط خط نستعلیق باقی مونده باید هم بچه های کم بینا خط نستعلیق رو بشناسن چون این جوری اونا فرهنگ ایرونی رو میشناسن ! اگه از نسل امروز بپرسی از پارتها و مادها چی میدونی ؟ میگه پارت یعنی پارتی و ماد هم یعنی مادی !!!
والا تو سرزمین ما چه چیزی رو با تحقیق و تفحص انجام میدن که این دومی باشه هر چی یادم میاد کتابها هر سال در حال تغییره مرتب مباحث کم و زیاد میشن و یادوره های اموزشی روبدون هیچ بررسی هی کم و زیاد میکنن
مثلادوره ی ابتدایی یا پنج سال میشه و یا شش ساله و یا سالهای دوران دبیرستان رو کم ویا زیاد میکنن !!!! و بعد از چند سال باز روز از نو و روز ی از نو ..... ...
خب اگه تحقیق و تفحصی صورت میگرفت که سریع نظر اقایون عوض نمیشد!
در این میون والدین و دانش اموزان هم عین یاسمن سر درگم و بع بع کنان پشت سرشون راه میوفتن ! چون چاره ای ندارن
الان چون ابتدایی شش ساله شده تو مدرسه ی علی معلم کم اوردن ، معلمی داریم که ایشون تخصصشون زبان انگلیسی هست و باید دبیرستان تدریس میکردن اما الان دارن کلاس سوم ابتدایی تدریس میکنن بع بع بع !!!!البته ازجمله ایشون در مدرسه چند نفرند که مجبورند ابتدایی رو تدریس کنن!!!! تازه کلاسهای اول و دوم وسوم مدرسه ی علی اصلا معلم ورزش ندارن بع بع بع یه دانشجو بعنوان کاراموز تا همین چند وقت پیش میامد و زنگ ورزششون اونا رو تو حیاط میبرد خب وقتی مسئولین بدون بررسی وبدون در نظر گرفتن امکانات یه دفعه صبح که از خواب بیدار میشن و تصمیم میگیرن نتیجه اینه که اینجوری میشه حالا درا ین میون معلم و بچه ها که اسیبی نمی بینن !!!!! به نظرتون اسیب می بینن ؟
نه البته که نمی بینن!! چون کسی که نمرده همه دارن نفس میکشن !! بع بع بع
ورزش که اصلا درس نیست و در ثانی اگرهم طرحی موفقیت امیز نبود چه اهمیتی داره دوباره برمیگردن به روش قبل !!
وبدین ترتیب قصه ی گوسفند بودن یاسمن تکرار شد و تکرار شد یادم میاد در اخبار کم بینایان و نابینایان خبری خوندم در رابطه دادن تبلت به افراد کم بینا وقتی با کارشناس نابینایان در این زمینه صحبت کردم ایشون گفتن این تبلتها محدود هستن و فقط به تعداد خاصی داده میشن اونجا بود که باز هم صدای گوسفند دراوردم ! و با خودم گفتم خب گوسفندی دیگه یاسمن بس که خوش باوری !البته مشکل از درک یاسمن نبود مشکل این بود که خبر به گونه ای انعکاس داده شده بود که انگاری دادن تبلت به معلولین همگانیست اما وقتی دنبالش رو میگیری میبینی دنبال کدوی خالی امدی !
واما بشنوید از اپتومتریستی که با اموزش و پرورش استثنایی قرداد داره !
من قبل از شروع مدرسه علی رو بردم پیش یه اپتومتریست خصوصی که چشماش معاینه بشه اما کارشناس نابینایان اموزش پرورش استثنایی گفتن باید فرزندتون رو پیش اپتومتریستی که با ما قرار داد دارن ببرین تا توسط ایشون معاینه بشه
منم گفتم وچشم علی رو پیشش بردم .خداییش بسیار باسواد بودن
بنده برای ایشون از مدرسه ی علی گفتم که کلاس و راهروی مدرسه نور کافی نداره و باید برم هر چه سریعتر توی راهرو ی مدرسه و کلاس علی لامپ بزارم چون علی یقیننا به مشکل بر میخوره
ایشون گفتن : نه اینکارو نکنید من خودم میام اونجا یه جلسه با معلم و مدیرش میزارم و در مورد بیماری ارپی توضیح میدم شما هم باید در این جلسه حضور داشته باشی و در مورد علی جان صحبت کنید
در ضمن شما لازم نیست لامپ بزارید علی باید چند روز مدرسه بره و ببینه کجاها مشکل داره تا ما به مدیر بگیم کجاها باید لامپ بزارن و تازه باید به این لامپها زاویه داده بشه تا علی راحت باشه
واااای یاسمن گوسفند چه خوشحال شد فکر کرد تو کشوری غیر از ایران هست !
خلاصه روزها گذشت و از خانم اپتومتریست و جلسه خبری نشد !این بود که یاسمن جان بع بع کنان رفت مثل یه گوسفند رام و مطیع سه تا لامپ خرید دوتا برای راهرو که عین گورستان بود و یکی برای کلاس علی،هزینه اش حدود 50 هزارتومن ناقابل بود ویاسمن خودش جلوی پای پسرش رو روشن کرد چون میدونست که بااااااید این کارو بکنه !بع بع بع
و خودم در مورد بیماری پسرم با معلم و مدیرش صحبت کردم و مثل همیشه فکشون افتاده بود پایین چون اختاپوس خودشو خوب پنهان میکنه و کسی اطلاع زیادی از اون نداره
بعدش میرسیم به دستگاه کپی مدرسه خخخخ
خب باید خدارو شکر کنم که فرزند من در مدرسه عادی درس میخونه !خخخخ اره دیگه این یکی از الطاف اموزش پرورش کودکان استثنایی هست !!!
گاها تومدرسه به علی پیک و برگه ی سوال میدن چه برگه هایی !!! کم رنگ و بسیار ریز که حتی من نمیتونم اونا رو بخونم وقتی به معلم رابطش هم گفتم سکوت کرد !!! خب چی بگه !؟
دستگاه کپی مدرسه خرابه ! بنابراین یاسمن گوسفند بعبع کنان خودش پیک علی رو میخونه تا اون جواب بده
دست اموزش پرورش استثنایی درد نکنه خیلی به ما میرسه من شرمنده ی این همه رسیدگی هستم !!!! بع بع بع اخه اموزش و پرورش استثنایی میدونه که ما خیلی مشکل روحی روانی داریم و میدونه که بچه های ما در کنار بچه های عادی حتما یه سری مشکلات برای تطابق دارند بنابراین هر هفته برای ما جلسه میزاره و یه کارشناس میفرسته تا مشکلات روحی ما رو برطرف کنه خخخخ بع بع بع (شتر در خواب ببیند پنبه دانه )
بیچاره بچه های مارو انداختن توی مدرسه ی عادی و هر از چند گاهی معلم رابطش میاد میگه سلام و علیک سلام ومن تا به حال نقش معلم رابط علی رو نفهمیدم
تنها خیری که از اموزش پرورش کودکان استثنایی به ما رسید کتاب درشت خط و معلم تلفیقی است حالا دستشون درد نکنه !
اما قضایای دیگری هم پیش اومد که یاسمن عمیقا در جلد یه گوسفند رفت :
یکی از موضاعاتی که بسیار جالب بود قضیه ی کتابخونه ی مدرسه ی علی بود .
معلم پرورشی سر صف اعلام کرد که هردانش اموزی یه کتاب بخره و بیاره تا تعداد کتابهای کتابخونه زیاد بشه اما ظاهرا همکاری خانواده ها بسیار کم بود چون تعداد کتابهای کتابخونه چندان تغییری نکرد اما وقتی صحبت از دیگ نذری شد یکی از والدین 300 هزارتومن یه جا تحویل داد!!!! و چشم چپ یاسمنِ گوسفند از تعجب پایین افتاد وتا مدتها یاسمن زیر دست و پای سایرین دنبال چشم چپش می گشت بع بع بع
ودیگه اینکه یه روز تو کلاس علی جلسه داشتیم جلسه ی اولیا ء و مربیان
مدیر مدرسه عنوان کرد که هر کس مشکلی داره عنوان کنه یه دفعه یکی از والدین ازته کلاس گفت لطفا به راننده های سرویس بگید که وقتی بچه ها رو سوار ماشین میکنن موسیقی نزارن !!!!؟؟؟
بیچاره یاسمنِ گوسفند این دفعه چشم راستش از تعجب افتاد زیر صندلیها ! صحبت این خانم بسیار جالب بود !!!!بع بع بع
ویاسمن گوسفند به این نتیجه رسید که :
خلایق هرچه لایق . گاهی با خودم فکر میکنم حقمون هست که گوسفند باشیم و گوسفند بمیریم اخه با این فضای مجازی و این همه شبکه های اجتماعی ادم چقدر باید سطح فکرش پایین باشه بع بع بع البته مدیر مدرسه ی علی بسیار خوب جوابشو داد گفت : خانم فنر رو هر چی بیشتر جمع کنی بالاتر میپره !!!
دوستان حوادث زیادی در اطراف ما رخ میده که حس گوسفند بودن رو به ما بسیار خوووب القاء میکنند از جمله خبر درمان ارپی در ایران از یک رسانه ی عمومی !!!! اره یاسمن گوسفند اینقدر خوشحال شده بود که تصمیم گرفته بود بره و مدرسه ی علی شیرینی بده ! خوب شد شیرینی ندادم والا همه فکر میکرند من علاوه برگوسفند بودن درازگوش هم هستم ! بعدش معلوم شد که اینگاری این خبر صحت نداره !!!!بع بع بع
خلاصه دوستان مجموعه ی این جریانات از من چنان گوسفند ی ساخته که ادم بودن رو فراموش کردم ! دیگه از هیچ چیز تعجب نمیکنم دروغ ، تهمت ، دزدی ،توهین وهمه چیز عادی هست من یاسمن گوسفندی هستم که به همه چیز عادت کردم الان اگر کسی حرف راست رو بزنه و دزدی نکنه و راه راست رو بره ، من تعجب میکنم بع بع بع
عزیزان به جرات میتونم بگم این دلنوشته میتونست بسیار زیباتر از این باشه اما: قلم من جوهرش کم بود !!! بع بع بع
سلام به دوستان گلم ، خیلی وقت بود براتون نوشته بودم که وارد دنیای گوسفندا شدم و به قولی شدم یاسمنِ گوسفند !!؟
همه ی ما روزانه با گوسفندان بسیاری سروکار داریم و گاهی خودمون هم در پوست یه گوسفند میخزیم ،عین یاسمن !!!
ومن مدتهاست که نگاهم عین گوسفندا بی تفاوت و ابلهانه ست که انگاری متوجه مسائل دور وبرم نمیشم !همچنین بسیار اروم وسر به زیرم چون زندگی در قالب یه گوسفند رو یاد گرفتم !
اولین بار که احساس گوسفند بودن به من دست داد پارسال بود . اره رفته بودم به ملاقات رئیس اموزش و پرورش کودکان استثنایی !
کودکان معلول باید معلم تلفیقی داشته باشن واز وظایف معلم تلفیقی این هست که وارد کلاس بشن میزان نور رو در کلاس بررسی کنن وبا توجه به مشکل دانش اموزمعلول جای نشستن اونو تعیین کنند بعضی از کودکان باید درجایی باشند که نور زیاد باشه و بعضی ها هم درجایی که نورش کم باشه مثل کودکان البینیسم که در نور کم راحت ترن
معلم تلفیقی محیط مدرسه رو در نظر میگیره و با توجه به پله ها و موانع موجود در مدرسه راهکارهای لازم رو برای اون دانش اموز ارائه میده و ....
معلم تلفیقی که پارسال برای علی فرستاده بودن نابینا بود و من برای اعتراض به این مسئله به اموزش و پرورش رفتم چون برای من این جای سوال بود که این اقا که نابینا هستن چطور میتونن جایگاه فرزند منو درکلاس مشخص کنن و مشکلات پسر منوبرطرف کنه ؟
ایاتدریس بریل از طرف یک نابینا برای علی از نظر روحی مشکل ساز نیست ؟ایا حضور یک نابینا وارتباط برقرار کردن با علی برای علی و سایر دانش اموزان سوال برانگیز نیست ؟
خلاصه رئیس اموزش وپرورش گفتن معلم تلفیقی فرزند شما درسته که نابینا هستن اما اگر شما ایشون رو ببینید نظرتون در رابطه با ایشون تغییر میکنه ! و ازشون خوشتون میاد !!!ایشون بسیار توانمندند و من توصیه میکنم حتما یه ملاقات با ایشون داشته باشین یعنی یه طوری از ایشون تعریف کردن که من ناخوداگاه چشمام شهلا شد و خودمو هیجده ساله تصور کردم و اینکه که قراره این اقا به خواستگاری من بیاد !!! حالا سوال اینجاست که شاید ایشون توانمند باشن اما چه جوری نور کلاس رو تشخیص میدن و جایگاه علی رو برای نشستن تعیین میکنند
هر چی با خودم فکر کردم نتونستم رابطه ای بین این تعریف و تمجید وتوانمندیهای ایشون و حل مشکل پسرم رو پیدا کنم بنابراین ناخوداگاه صدای بع بع از دهنم بیرون اومد !! به دست و پام نگاه کردم دیدم ای وااای عین گوسفندا سم دارم و یقننا اون لحظه نگاه یاسمن هم گوسفندی شده بود اره دیگه من یه چیز میگفتم وایشون یه جواب دیگه به من میدادن !
نتیجه این ملاقات این شد که ایشون گفتن تنها معلم تلفیقی اون منطقه فقط ایشون هستن و اگر نگران مشکل روحی فرزندتون هستید میتونید یه معلم خصوصی برای اموزش بریل و موارد دیگه برای فرزندتون بگیرید ! و خب بنده هم یه تشکر گوسفندی کردم و این شد که اقای حسینی امدن تو زندگی من و علی ! بع بع بع !!!!
امسال هم مجددا رفتم اموزش و پرورش کودکان استثنایی برای اینکه برای علی کتاب درشت خط بگیرم
کارشناس نابینایان خانم .... بود ایشون به من گفتن توی همین کوچه ی پشت اموزش و پرورش یه کتابخونه هست اونجا میتونی کتابهای درشت خط فرزندت رو بگیری
یاسمن گوسفند هم راه افتاد حالا هر چی میرم به کتابخونه نمیرسم ! ای بابا اون خانم طوری ادرس دادکه انگاری کتابخونه خیلی نزدیکه پس چرا نمیرسم ؟
خلاصه هر چی رفتم کتابخونه ای ندیدم بلاخره خسته شدم از چند نفر پرسیدم اما کسی خبر نداشت
مسیری رو که رفته بودم برگشتم و در طول راه از عابرین می پرسیدم حتی از چند مغازه دار پرسیدم گفتم شاید کسانی که ساکن این منطقه باشن کتابخونه رو دیده باشن اما هیچ کس اطلاعی نداشت با ناامیدی رفتم توی اخرین مغازه وازصاحب مغازه پرسیدم : جناب شما کتابخونه مخصوص کم بینایان این جا سراغ ندارین ؟
ایشون گفتن من کتابخونه ندیدم اما این جا توهمین کوچه یه منزل دیدم که توش کتاب میبرن و میارن !!! بعدشم اومد یه درب رو نشونم داد نزدیک درب رفتم یه خونه مسکونی بود ودربش بسته بود کنار زنگ قدیمیش نوشته بود: " بعداز زنگ زدن لطفا کمی صبر کنید !" خب منم ده دقیقه ای منتظر شدم تا در رو برام باز کردن .وقتی در رو باز کردن دیدم اره توش پراز کتابه وناخوداگاه گفتم بع بع بع نمیدونم اون اقا صدای منو شنید یا نه ؟
اونجا بود که گفتم: خاک بر سرگوسفندت کنن یاسمن حداقل نرفتی علم رمال گری و کف بینی رو هم یاد نگرفتی تا بتونی با خوندن یه ورد محل کتابخونه رو پیدا کنی
اره دیگه ارزش ما درحد یه گوسفنده چون کسی فکر وقت و دل اشوبگی والدین معلول رو نمی کنه! کاش حداقل یه تابلوی ناقابل درِ اون خونه بود با عنوان : کتابخانه ی کم بینایان !!! ویا چیزی به این مضمون .بع بع بع
کتابهای درشت خط علی روگرفتم
برام خیلی جالبه که کتابهای کم بینایان درشت اما با خط نستعلیق و شکسته هست !!!!بع بع بع
دوستان شما بهتر از من میدونید که:
افرادی که مشکل ارپی دارن وقتی یه خط ساده رو میخوان بخونن باید به خودشون فشار بیارن و وقتی این خط نستعلیق باشه خب صد درصد این فشار مضاعفه !چیزی که با خودم فکر میکنم اینه که ایا اصلا تحقیقی در رابطه با این مسئله صورت گرفته ؟من که بعید میدونم
ایا کودکان کم بینای ارپی باید کتابهاشون با خط شکسته باشه ؟ ایا با خانواده هاشون در این رابطه صحبت کردن ؟اصلا چه اصراری هست که کتابهاشون با خط شکسته باشه
خب خودم جواب خودمومیدم : ای بابا یاسمن چقدر تو پر توقع و گوسفندی بع بع بع خب از پارس بودن و ایرانی بودن ما درکتابها فقط خط نستعلیق باقی مونده باید هم بچه های کم بینا خط نستعلیق رو بشناسن چون این جوری اونا فرهنگ ایرونی رو میشناسن ! اگه از نسل امروز بپرسی از پارتها و مادها چی میدونی ؟ میگه پارت یعنی پارتی و ماد هم یعنی مادی !!!
والا تو سرزمین ما چه چیزی رو با تحقیق و تفحص انجام میدن که این دومی باشه هر چی یادم میاد کتابها هر سال در حال تغییره مرتب مباحث کم و زیاد میشن و یادوره های اموزشی روبدون هیچ بررسی هی کم و زیاد میکنن
مثلادوره ی ابتدایی یا پنج سال میشه و یا شش ساله و یا سالهای دوران دبیرستان رو کم ویا زیاد میکنن !!!! و بعد از چند سال باز روز از نو و روز ی از نو ..... ...
خب اگه تحقیق و تفحصی صورت میگرفت که سریع نظر اقایون عوض نمیشد!
در این میون والدین و دانش اموزان هم عین یاسمن سر درگم و بع بع کنان پشت سرشون راه میوفتن ! چون چاره ای ندارن
الان چون ابتدایی شش ساله شده تو مدرسه ی علی معلم کم اوردن ، معلمی داریم که ایشون تخصصشون زبان انگلیسی هست و باید دبیرستان تدریس میکردن اما الان دارن کلاس سوم ابتدایی تدریس میکنن بع بع بع !!!!البته ازجمله ایشون در مدرسه چند نفرند که مجبورند ابتدایی رو تدریس کنن!!!! تازه کلاسهای اول و دوم وسوم مدرسه ی علی اصلا معلم ورزش ندارن بع بع بع یه دانشجو بعنوان کاراموز تا همین چند وقت پیش میامد و زنگ ورزششون اونا رو تو حیاط میبرد خب وقتی مسئولین بدون بررسی وبدون در نظر گرفتن امکانات یه دفعه صبح که از خواب بیدار میشن و تصمیم میگیرن نتیجه اینه که اینجوری میشه حالا درا ین میون معلم و بچه ها که اسیبی نمی بینن !!!!! به نظرتون اسیب می بینن ؟
نه البته که نمی بینن!! چون کسی که نمرده همه دارن نفس میکشن !! بع بع بع
ورزش که اصلا درس نیست و در ثانی اگرهم طرحی موفقیت امیز نبود چه اهمیتی داره دوباره برمیگردن به روش قبل !!
وبدین ترتیب قصه ی گوسفند بودن یاسمن تکرار شد و تکرار شد یادم میاد در اخبار کم بینایان و نابینایان خبری خوندم در رابطه دادن تبلت به افراد کم بینا وقتی با کارشناس نابینایان در این زمینه صحبت کردم ایشون گفتن این تبلتها محدود هستن و فقط به تعداد خاصی داده میشن اونجا بود که باز هم صدای گوسفند دراوردم ! و با خودم گفتم خب گوسفندی دیگه یاسمن بس که خوش باوری !البته مشکل از درک یاسمن نبود مشکل این بود که خبر به گونه ای انعکاس داده شده بود که انگاری دادن تبلت به معلولین همگانیست اما وقتی دنبالش رو میگیری میبینی دنبال کدوی خالی امدی !
واما بشنوید از اپتومتریستی که با اموزش و پرورش استثنایی قرداد داره !
من قبل از شروع مدرسه علی رو بردم پیش یه اپتومتریست خصوصی که چشماش معاینه بشه اما کارشناس نابینایان اموزش پرورش استثنایی گفتن باید فرزندتون رو پیش اپتومتریستی که با ما قرار داد دارن ببرین تا توسط ایشون معاینه بشه
منم گفتم وچشم علی رو پیشش بردم .خداییش بسیار باسواد بودن
بنده برای ایشون از مدرسه ی علی گفتم که کلاس و راهروی مدرسه نور کافی نداره و باید برم هر چه سریعتر توی راهرو ی مدرسه و کلاس علی لامپ بزارم چون علی یقیننا به مشکل بر میخوره
ایشون گفتن : نه اینکارو نکنید من خودم میام اونجا یه جلسه با معلم و مدیرش میزارم و در مورد بیماری ارپی توضیح میدم شما هم باید در این جلسه حضور داشته باشی و در مورد علی جان صحبت کنید
در ضمن شما لازم نیست لامپ بزارید علی باید چند روز مدرسه بره و ببینه کجاها مشکل داره تا ما به مدیر بگیم کجاها باید لامپ بزارن و تازه باید به این لامپها زاویه داده بشه تا علی راحت باشه
واااای یاسمن گوسفند چه خوشحال شد فکر کرد تو کشوری غیر از ایران هست !
خلاصه روزها گذشت و از خانم اپتومتریست و جلسه خبری نشد !این بود که یاسمن جان بع بع کنان رفت مثل یه گوسفند رام و مطیع سه تا لامپ خرید دوتا برای راهرو که عین گورستان بود و یکی برای کلاس علی،هزینه اش حدود 50 هزارتومن ناقابل بود ویاسمن خودش جلوی پای پسرش رو روشن کرد چون میدونست که بااااااید این کارو بکنه !بع بع بع
و خودم در مورد بیماری پسرم با معلم و مدیرش صحبت کردم و مثل همیشه فکشون افتاده بود پایین چون اختاپوس خودشو خوب پنهان میکنه و کسی اطلاع زیادی از اون نداره
بعدش میرسیم به دستگاه کپی مدرسه خخخخ
خب باید خدارو شکر کنم که فرزند من در مدرسه عادی درس میخونه !خخخخ اره دیگه این یکی از الطاف اموزش پرورش کودکان استثنایی هست !!!
گاها تومدرسه به علی پیک و برگه ی سوال میدن چه برگه هایی !!! کم رنگ و بسیار ریز که حتی من نمیتونم اونا رو بخونم وقتی به معلم رابطش هم گفتم سکوت کرد !!! خب چی بگه !؟
دستگاه کپی مدرسه خرابه ! بنابراین یاسمن گوسفند بعبع کنان خودش پیک علی رو میخونه تا اون جواب بده
دست اموزش پرورش استثنایی درد نکنه خیلی به ما میرسه من شرمنده ی این همه رسیدگی هستم !!!! بع بع بع اخه اموزش و پرورش استثنایی میدونه که ما خیلی مشکل روحی روانی داریم و میدونه که بچه های ما در کنار بچه های عادی حتما یه سری مشکلات برای تطابق دارند بنابراین هر هفته برای ما جلسه میزاره و یه کارشناس میفرسته تا مشکلات روحی ما رو برطرف کنه خخخخ بع بع بع (شتر در خواب ببیند پنبه دانه )
بیچاره بچه های مارو انداختن توی مدرسه ی عادی و هر از چند گاهی معلم رابطش میاد میگه سلام و علیک سلام ومن تا به حال نقش معلم رابط علی رو نفهمیدم
تنها خیری که از اموزش پرورش کودکان استثنایی به ما رسید کتاب درشت خط و معلم تلفیقی است حالا دستشون درد نکنه !
اما قضایای دیگری هم پیش اومد که یاسمن عمیقا در جلد یه گوسفند رفت :
یکی از موضاعاتی که بسیار جالب بود قضیه ی کتابخونه ی مدرسه ی علی بود .
معلم پرورشی سر صف اعلام کرد که هردانش اموزی یه کتاب بخره و بیاره تا تعداد کتابهای کتابخونه زیاد بشه اما ظاهرا همکاری خانواده ها بسیار کم بود چون تعداد کتابهای کتابخونه چندان تغییری نکرد اما وقتی صحبت از دیگ نذری شد یکی از والدین 300 هزارتومن یه جا تحویل داد!!!! و چشم چپ یاسمنِ گوسفند از تعجب پایین افتاد وتا مدتها یاسمن زیر دست و پای سایرین دنبال چشم چپش می گشت بع بع بع
ودیگه اینکه یه روز تو کلاس علی جلسه داشتیم جلسه ی اولیا ء و مربیان
مدیر مدرسه عنوان کرد که هر کس مشکلی داره عنوان کنه یه دفعه یکی از والدین ازته کلاس گفت لطفا به راننده های سرویس بگید که وقتی بچه ها رو سوار ماشین میکنن موسیقی نزارن !!!!؟؟؟
بیچاره یاسمنِ گوسفند این دفعه چشم راستش از تعجب افتاد زیر صندلیها ! صحبت این خانم بسیار جالب بود !!!!بع بع بع
ویاسمن گوسفند به این نتیجه رسید که :
خلایق هرچه لایق . گاهی با خودم فکر میکنم حقمون هست که گوسفند باشیم و گوسفند بمیریم اخه با این فضای مجازی و این همه شبکه های اجتماعی ادم چقدر باید سطح فکرش پایین باشه بع بع بع البته مدیر مدرسه ی علی بسیار خوب جوابشو داد گفت : خانم فنر رو هر چی بیشتر جمع کنی بالاتر میپره !!!
دوستان حوادث زیادی در اطراف ما رخ میده که حس گوسفند بودن رو به ما بسیار خوووب القاء میکنند از جمله خبر درمان ارپی در ایران از یک رسانه ی عمومی !!!! اره یاسمن گوسفند اینقدر خوشحال شده بود که تصمیم گرفته بود بره و مدرسه ی علی شیرینی بده ! خوب شد شیرینی ندادم والا همه فکر میکرند من علاوه برگوسفند بودن درازگوش هم هستم ! بعدش معلوم شد که اینگاری این خبر صحت نداره !!!!بع بع بع
خلاصه دوستان مجموعه ی این جریانات از من چنان گوسفند ی ساخته که ادم بودن رو فراموش کردم ! دیگه از هیچ چیز تعجب نمیکنم دروغ ، تهمت ، دزدی ،توهین وهمه چیز عادی هست من یاسمن گوسفندی هستم که به همه چیز عادت کردم الان اگر کسی حرف راست رو بزنه و دزدی نکنه و راه راست رو بره ، من تعجب میکنم بع بع بع
عزیزان به جرات میتونم بگم این دلنوشته میتونست بسیار زیباتر از این باشه اما: قلم من جوهرش کم بود !!! بع بع بع