مباحث وموضوعات مذهبی واجتماعی و...

1393 / 7 / 19، 10:39 عصر,
#1
» عقد اخوت
عقد اخوت: اعمال روز عید غدیر پیمان برادری میان مؤمنین است.
مستحب است برادران و خواهران ایمانی در این روز عقدی را بین خود برقرار سازند که مفاد آن اخوّت و همدلی در دنیا و دستگیری از همدیگر در آخرت است.
» نکاتی درباره عقد اخوت:
الف: این عقد تعهداتی همچون ارث و محرمیت افراد وابسته به طرفین ایجاد نمی‌کند. بنابراین این افراد از هم ارث نمی‌برند و هیچ‌گونه رابطه محرمیت میان وابستگان آن‌ها ایجاد نمی‌شود.
ب: این عقد، فقط میان دو مرد یا دو زن بسته می‌شود و هیچ زن و مردی نمی‌توانند این عقد را بین خود جاری کنند و خواهر و برادر شوند.
ج: لازم نیست صیغه عقد اخوت حتماً به عربی خوانده شود، بلکه اگر آن را به فارسی یا زبان دیگری هم جاری کنند صحیح است؛ اما باید الفاظی را بکار برند که معنی این عقد را برساند.
د: اگر دو خانم، بخواهند با هم عقد خواهری برقرار کنند در صورت خواندن عقد به عربی، باید ضمیرهای مذکر را تبدیل به ضمیر‌های مونث کنند.
با توجه به نکات گفته شده مضمون این عقد رعایت برخی امور معنوی نسبت به یکدیگر در دنیا و پس از مرگ است. مثلاً برادران متعهد می‌شوند که در دنیا همدیگر را از دعا فراموش نکنند و در آخرت هم اگر از اهل نجات و شفاعت باشند، همدیگر را شفاعت کنند.
شیوه برقراری: دو برادر یا دو خواهر دست راست خود را به هم می‌دهند و یکی از آنان صیغه عقد اُخُوَت را می‌خواند و دیگری مفاد آن را قبول می‌کند.
متن عربی عقد: ابتدا یکی از آنها این متن را با توجه به معنای آن می‌خواند: «وَاَخَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَیْتُکَ فِی اللَّهِ وَ صَافَحْتُکَ فِی اللَّهِ وَ عَاهَدْتُ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ وَ کُتُبَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ الْأَئِمَّةَ الْمَعْصُومِینَ (ع) عَلَى أَنِّی إِنْ کُنْتُ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الشَّفَاعَةِ وَ أُذِنَ لِی بِأَنْ أَدْخُلَ الْجَنَّةَ لَا أَدْخُلُهَا إِلَّا وَ أَنْتَ مَعِی»
سپس طرف دیگر در جواب او می‌گوید: «قَبِلْتُ»
باز هم نفر اول می‌گوید : «أَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمِیعَ حُقُوقِ الْأُخُوَّةِ مَا خَلَا الشَّفَاعَةَ وَ الدُّعَاءَ وَ الزِّیَارَة»
ترجمه: نفر اول می‌گوید: «به خاطر خدا با تو برادری و صفا (یکرنگی) می‌ورزم به خاطر خدا دستم را در دستت قرار می‌دهم؛ و در پیشگاه خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و فرستادگان او عهد می‌کنم که اگر از اهل بهشت و شفاعت باشم و اجازه ورود در بهشت را یابم، بدون تو وارد بهشت نشوم».
سپس نفر دوم می‌گوید: «قبول کردم».
باز برادر اول می‌گوید «تمام حقوق برادری به جز حق شفاعت و دعا و دید و بازدید را از تو ساقط کردم».
بدین ترتیب این دو نفر با هم برادر ایمانی یا خواهر ایمانی می‌شوند و باید در دعاها و زیارت‌ها همدیگر را فراموش نکنند.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 10 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, مرتضی, محمد81, محمد حسین, فرید, فاطمه, صدف, سکینه, سوزان, اراز


1393 / 7 / 19، 11:25 عصر,
#2
دوستان عزیز بنا به ضرورت وجود مکانی جهت ارائه مباحث وموضوعات مذهبی واجتماعی وعلمی و...که گاها"در تاپیکهای نامربوط درانجمن مطالب جالب وخواندنی ارائه ودرج میگردید ، اقدام به ایجاد این تاپیک گردید تا عزیزان با فراغ خاطر اقدام به ارائه مطالبشون باموضوعات مذکور نمایند
از همکاری همگان کمال قدر دانی راداریم
علی یارتون
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 9 کاربر به خاطر ارسال این پست از محمد حسین تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, مرتضی, محمد81, فرید, سکینه, سوزان, بهزاد, اراز


1393 / 7 / 20، 12:41 صبح,
#3
خاطره حجت‌الاسلام پناهیان از پاسخ غم‌انگیز یک مصری



(بسم الله الرحمن الرحیم)



حجت‌الاسلام پناهیان می‌گوید: در حج داشتیم با استاد دانشگاه مصر صحبت می‌کردیم. گفت شما از چه مذهبی هستی؟ گفتم مذهب جعفری. گفت شما قرآن را تحریف کرده‌اید؟ گفتم: نه به خدا، قرآن‌مان با شما فرقی نمی‌کند. سپس چهار سؤال دیگر پرسید.







همزمان با فرارسیدن عید غدیر و عید اکمال دین، حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان به بیان سخنانی در این خصوص پرداخته است که در ادامه می‌آید:



در طول سال در کدام شب، طعام دادن و خرج دادن و نذری دادن ثوابش از تمام شب‌های سال بیشتر است؟ شب قدر؟ شب عاشورا؟ شب 28 صفر؟ ایام عید غدیر غذا دادن ثوابش بیشترین ثواب است.

امیرالمومنین(ع) فرمود: اگر در عید غدیر یک وعده عذا بدهی، انگار به یک میلیون پیامبر غذا داده‌اید. اگر به بیش از یک نفر طعام بدهید، ببینید چقدر ثواب دارد؟! آن‌وقت خیلی‌ها وقت‌های دیگر غذا می‌دهند، شب عید غدیر غذا نمی‌دهند.

آن وقت بنده یک سال حج بودم داشتیم با استاد دانشگاه مصر صحبت می‌کردیم. گفت شما از چه مذهبی هستی؟ گفتم مذهب جعفری. گفت شما قرآن را تحریف کرده‌اید؟ گفتم: نه به خدا، قرآن‌مان با شما فرقی نمی‌کند. چهار سوال دیگر هم کرد، گفتم: نه این‌ها هم همه‌اش مانند شماست. گفت: پس شما چه فرقی با ما دارید؟ گفتم «تَعرِف غدیر؟» غدیر را می‌شناسی؟ گفت: نه، گفتم از شیعه چه می‌شناسی؟ گفت: عاشورا. گفتم: غدیر به گوشتان نخورده؟ گفت: نه. خاک بر سر ما! گفتم عاشورا را از کجا می‌شناسی؟ گفت: شیعیان شلوغ می‌کنند. غدیر چی؟ شیعیان ... .

خدایا من شب عید غدیر به 10 نفر، 20 نفر، ... غذا می‌دهم.

آن وقت عید غدیر چند روز است؟ نوروز چند روز است؟ خب عید غدیر چند روز است؟ عاشورا که یک روز است، 28 صفر یک روز است، عید فطر هم یک روز است که البته اخیراً تعطیلاتش شده دو روز، ولی عید غدیر 3 روز است. رسول خدا(ص) فرمود: من سه روز می‌نشینم اینجا، همه بیایند بیعت کنن.

نیت کنید... هرکسی بین خودش و خدایش با صدای بلند بگوید خدایا من به عشق روی امیرالمؤمنین چند نفر را شام می‌دهم؟ بگو ...

غذا بدهید، حالا مسجد هم نیاوردید، یک شله زرد بین همسایه‌ها پخش کنید. اگر گفتند چرا؟ بگویید هیچی برای غدیر است. به عشق روی امیرالمؤمنین(ع). اِ مگر به عشق امیرالمومنین(ع) هم غذا می‌دهند؟ بله، غذا می‌دهند. خدا ان‌شاءالله همه ما را موفق بدارد برای اینکه عید غدیر غذا بدهیم...
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد81, محمد حسین, فرید, سوزان, اراز


1393 / 7 / 20، 03:36 عصر,
#4
* * آيه ولايت در منابع عامه * *

(بسم الله الرحمن الرحیم)


انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون. (سوره مائده آيه ۵۵)
( همانا ولی شما خداوند است و فرستاده او و کسانی که ایمان آورده و نماز را به پا داشته و زکوه خویش را در حال رکوع می پردازند.)
ابو اسحق ثعلبی در تفسیرش به اسنادش از ابی ذر غفاري روایت نموده است که گوید: روزي نماز ظهر را با پیامبر اکرم خواندم، سائلی از مردم درخواست حاجتی کرد و کسی او را پاسخی نداد و به وي توجهی ننمود، سائل دستهاي خود را بسوي آسمان بلند کرده و گفت: خداوندا شاهد باش من در مسجد پیغمبر تو محمد از مردم چیزي خواستم و کسی بمن توجهی نکرد در این هنگام علی (رضی الله عنه) نماز می خواند و در حال رکوع بود با آخرین انگشت دست راست خویش که انگشتري گرانبها در آن بود به سوي سائل اشاره فرمود و او هم به نزدیک علی آمد و انگشتر را از انگشت اوبیرون آورد و رسول اکرم شاهد این منظره بود.
در این هنگام پیامبر اکرم چشم خود را بسوي آسمان گشود و عرض کرد: خداوندا برادرم موسی از تو درخواست کرد و گفت: رب اشرح لی صدري، و یسرلی امري، و احلل عقده من لسانی، یفقهوا قولی، و اجعل لی وزیرا من اهلی هارون اخی، اشدد به ازري و اشرکه فی امري.(آیات ۲۵ تا ۳۲ از سوره طه)
ترجمه: (پروردگارا سینه ام را گشاده فرما، کار مرا برایم آسان گردان، گره از زبانم بگشاي تا سخنم را بفهمند، و براي من برادرم هارون را که از خاندان من است وزیرم گردان. پشت مرا با او محکم ساز و او را در کار من شریک گردان.)
خدایا تو درجواب موسی حاجتش را برآورده و به او فرمودي: سنشد عضدك باخیک و نجعل لکما سلطانا فلا یصلون الیکما. (بزودي بازویت را بسبب برادرت محکم می سازیم و قرار می دهیم براي شما دو نفر برتري و تسلط را، در نتیجه دست رسی بشما پیدا نخواهند کرد).
اللهم و انی محمد نبیک و صفیک اللهم و اشرح لی صدري و یسرلی امري و اجعل لی وزیرا من اهلی علیا اشدد به ظهري. (خداوندا و همانا من محمد پیامبر و برگزیده توهستم پروردگارا سینه مرا نیز گشاده فرما و کارم را آسانی بخش و پشتیبانی از افراد خانواده من براي من انتخاب فرما، علی را براي این کار قرار بده و بسبب او پشت مرا محکم ساز.)
ابوذر رضی الله عنه گوید هنوز دعاي آنحضرت پایان نیافته بود که جبرئیل از جانب پروردگار نازل شد و عرض کرد: اي محمد،بخوان این آیه را:
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا… تا آخر آیه.
این روایت و این شان نزول را درباره امیر المومنین علی (ع) عده بسیاري از پیشوایان تفسیر و حدیث در نوشته هاي خود با دقت و مواظبت در اسنادش ذکر کرده اند از آنجمله عبارتند از:


۱- طبري در تفسیر ج ۲ ص ۱۶۵ از طریق ابن عباس، وعتبه بن ابی حکیم، و مجاهد.
-۲ واحدي در اسباب النزول ص ۱۴۷ از دو طریق و بدو سند.
-۳ فخر رازي در تفسیر کبیر جلد سوم ص ۴۳۱ از عطا از عبدالله بن سلام و ابن عباس و حدیثی که از ابوذر ذکر کردیم.
-۴ الخازن در تفسیرش ج ۱ ص ۴۹۶
-۵ ابو البرکات در تفسیرش جلد یکم صفحه ۴۹۶
-۶ نیشابوري در تفسیرش جلد یکم صفحه ۴۹۶
-۷ ابن صباغ مالکی در ” فصول المهمه ” ص ۱۲۳ حدیث ثعلبی را ذکر کرده است.
-۸ ابنطلحه شافعی در ” مالب السوول ” ص ۳۱ حدیث ابی ذر را آورده است.
-۹ سبط ابن الجوزي در ” التذکره ” ص ۹ از تفسیر ثعلبی از سدي و عتبه و غالب بن عبدالله روایت کرده است.
-۱۰ الکنجی الشافعی در ” الکفایه ” ص ۱۰۶ به اسنادش از انس و درص ۱۲۲ از ابن عباس از طریق و سند حافظ العراقین و خوارزمی و ابن عساکر از ابی نعیم و قاضی ابی المعالی.
-۱۲ خوارزمی در ” مناقب ” ص ۱۸۸ بدو طریق و دو سند.
-۱۳ حمویی در ” فرائد ” در باب چهاردهم از طریق و سند واحدي نقل کرده است و در بابسی و نهم از انس، و از ابن عباس بسند و طریق دیگري، در باب چهلم از ابن عباس و عمار یاسر.
-۱۴ قاضی عضد ایجی در ” المواقف ” جلد سوم ص ۲۷۶
-۱۵ محب الدین طبري در ” الریاض ” جلد دوم ص ۲۲۷ از عبدالله بن سلام از طریق واحدي و ابی الفرج و فضایلی، و هم چنین در صفحه ۲۰۶ همین کتابش و نیز در کتاب ” الذخایر ” ص ۱۰۲ از طریق واقدي و ابن جوزي.
۱۶ – ابن کثیر شامی در تفسیرش جلد دوم ص ۷۱ در یک سند از امیر المومنین نقل کرده و در سند دیگر از ابن ابی حاتم از سلمه بن کهیل، و ازابن جریر الطبري باسنادش از مجاهد و سدي، و از حافظ ابن مردویه باسنادش از سفیان ثوري از ابن عباس و از طریق کلبی از ابن عباس روایت کرده و آنگاه گوید:
این ها سلسله سندي است که هیچگونه اشکال و خدشه اي بر آنها وراد نمی شود، و از حافظ ابن مردویه چنین بود که با لفظ امیر المومنین سند را ذکر کرده بود و عمار و ابی رافعرا نیز آورده بود.
۱۷ – و نیز ابن کثیر در کتاب ” البدایه و النهایه ” جلد هفتم ص ۳۵۷ از طبرانی باسنادش از امیر المومنین، و از طریق ابن عساکر از سلمه بن کهیل.
۱۸ – حافظ سیوطی در کتاب ” جمع الجوامع ” چنانکه در کتاب الکنزش آورده است ص ۳۹۱ جلد ششم از طریق خطیب در کتاب "المتفق ” از ابن عباس و در ص ۴۰۵ همان کتاب از طریق ابی الشیخ و ابن مردویه از امیر المومنین (ع).
. -۱۹ ابن حجر در ” الصواعق ” ص ۲۵
-۲۰ شبلنجی در ” نور الابصار ص ۷۷ حدیث ابی ذر را که از قول ثعالبی نقل شده آورده است.
-۲۱ آلوسی در ” روح المعانی ” جلد دوم ص. ۳۲۹ این بود نمونه از گفتار مفسران بزرگ اسلامی البته افراد دیگري نیز این روایت و این شان نزول را ذکر کرده اند.
الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج‏۲، ص: ۹۲
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مرتضی, محمد حسین, فرید, سوزان, اراز


1393 / 7 / 20، 08:45 عصر,
#5
گفت‌وگو با مادری که فرزند ٥ساله‌اش را برای فروش گذاشته است: پسرم را می‌فروشم تا صاحبخانه شوم
جامعه > آسیب‌ها - روزنامه شهروند نوشت:
نوشته بود «یک پسر پنج‌ساله به فروش می‌رسد» یک آگهی چند خطی روي ديوارهاي شهر با یک شماره موبایل. شوخی نبود. پشت خط صدایی شکسته انگار که صدای پیرزنی سالخورده باشد اما سالخورده نبود. ماجرا، قصه فروش کلیه نیست، روایت فروش یک بچه است، یک پسربچه پنج ساله که مادر و پدرش او را به فروش گذاشته‌اند، آگهی کرده‌اند و گوش به زنگ تلفن که چه کسی پسرشان، پسر پنج ساله‌شان را می‌خرد؟ پدر و مادرش، یک زوج زابلی‌اند که پسر‌شان را برای فروش گذاشته‌اند. به این امید که از اجاره‌نشینی خلاص شوند و در مقابل، پسرشان به دست فرد نیکوکاری بیفتد و آینده روشنی داشته باشد. آگهی چند خطی، تکان‌دهنده است اما از آن تکان‌دهنده‌تر، واگذاری یک کودک ٥ساله در ازای یک خانه است، خانه‌ای در زابل. پسرشان را می‌فروشند چون پدر و مادرش، نمی‌توانند از پس هزینه‌های خود و سه فرزندشان بر بیایند، در پرداخت کرایه ماهیانه منزلشان مانده‌اند و نمی‌خواهند هر شب شاهد شب بیداری‌ها و گرسنگی‌های فرزندان دل‌خسته‌شان باشند.

پسرتان را برای فروش گذاشته‌اید؟
برای فروش نه، در ازایش یک خانه می‌خواهیم.

یعنی پسرتان را در ازای یک خانه می‌دهید؟
بله

چرا؟
چون پول نداریم حاج آقا، چون هیچ چیزی نداریم، صاحبخانه جوابمان کرده است. ما پول نداریم، رعیت هستیم.

خب هر کسی که پول نداشته باشد باید فرزندش را بفروشد؟

این کار را برای آینده بچه‌هایم انجام می‌دهم.

کجا زندگی می‌کنید؟
زابل.

خود زابل یا روستاهای اطراف؟
نه خود زابل.

به سازمان‌های مرتبط برای این‌که به شما کمک کنند مراجعه کرده‌اید؟
بله حاج آقا، همه جا رفتیم.

چی را قبول نمی‌کنند؟
این‌که کمکمان کنند.

یعنی خانه به شما بدهند؟
بله، ولی هیچ کمکی هم نمی‌کنند، ما هیچ چیزی نداریم.

دقیقا به شما چه گفتند؟
گفتند که شوهرم باید ٦٠ساله بشود. شوهرم مریض است، بدحال است، عکس از سینه و ریه‌اش گرفتیم و بردیم، شوهرم حتی ناراحتی قلبی دارد، دست و پاهایش شکسته است، اما باز هم می‌گویند وقتی ٦٠سالش شد کمک می‌کنیم. من سه‌سال است که پیگیر کمک هستم.

نامه‌نگاری مکتوب داشتید؟
بله، ولی گفتند شوهرم باید ٦٠سالش شود.

پیش چه کسی رفتید؟
یادم نیست.

چرا شوهرتان کار نمی‌کند؟
مریض است حاج آقا، کاری نمی‌تواند بکند.

اصلا شغل شوهر شما چیست؟
راننده بوده، ولی ماشین نداره.

یعنی قبلا ماشین داشته؟
نه قبلا هم نداشته.

خب چطوری رانندگی می‌کرده؟ برای کجا کار می‌کرده؟
قبلا که مرزها باز بودند، با ماشین گازويیل می‌برد مرز، ولی الان که مرزها بسته شده دیگه نمیشه گازويیل برد.

همسرتان از کجا ماشین می‌آورد؟
ماشین از آشناها می‌گرفت، یک ماشین از داماد خواهرزاده مادرم می‌گرفت و با رفیق‌هایش گازويیل می‌برد. با خود صاحب ماشین می‌رفتند مرز و گازويیل می‌فروختند.

الان پول از کجا میارید؟
از یارانه.

چقدر می‌گیرید؟
٢٠٠هزار تومان.

چرا شوهر شما کار نمی‌کند، به جز رانندگی کار دیگری بلد است؟
زمانی که در تهران بودیم کار می‌کرد، ولی کار برایش سخت بود و نمی‌توانست کار کند.

تهران به چه کاری مشغول بود؟
٢‌سال در کوره می‌کرد، ولی کارخانه بیمه‌اش نمی‌کرد، کارش هم سخت بود، دیگر نتوانست کار کند.

شوهرتان چند سالش است، شما چند‌ سال دارید؟
شوهرم ٥٥ ساله است و من ٣٥‌سال دارم.

خب شوهرتان نمی‌تواند مثلا سرایدار شود، نگهبانی بدهد، کارهایی از این دست؟
دست‌ها و پاهای شوهرم شکسته، نمی‌تواند کارهای سنگین انجام بدهد، هیچ جای دیگری هم نتوانست کار نگهبانی و سرایداری پیدا کند. اگر از این کارها پیدا شود حتما کار می‌کند.

دست و پای شوهرتان به چه دلیل شکسته است؟
تصادف کرده، موقعی که رانندگی می‌کرد، تصادف کرد و دست‌ها و پاهایش آسیب دید.

شما چند تا بچه دارید؟
سه تا.

چند ‌سالشان است؟ اسم‌هایشان را می‌گویید؟
پسرم ابوالفضل کلاس ششم است. دخترم زهرا کلاس پنجم است و پسرم آریا.

که ٥ سالشه و برای فروش گذاشتید.
بله. حاج آقا برای من هم خیلی سخته، از وقتی که کوچک بود، بزرگش کردم، من خودم شبانه‌روز گریه می‌کنم، ولی چه کاری می‌توانم انجام بدهم، گفتم شاید از طرف کمیته امداد کاری بکنند، ولی هیچ خبری نشد.

آریا خودش چیزی نمی‌گوید؟ خبردار شده که می‌خواهید بفروشیدش؟ زهرا و ابوالفضل چطور با این مسأله برخورد کرده‌اند؟
گریه می‌کنه، همه‌شان گریه می‌کنند، زهرا، ابوالفضل و آریا گریه می‌کنند، می‌گویند چرا این‌جوری شد، من هم ناراحت هستم، ولی جایی از خودمان نداریم، این کار را برای آینده خود بچه‌ها می‌خواهم انجام بدهم، برای این‌که معتاد نشوند، من جوان‌های دیگر را می‌بینم که پلاستیک جمع می‌کنند تا بفروشند برای عمل‌شان (اعتیادشان)، نمی‌خواهم بچه‌های من این‌طوری بشوند.

خب شما می‌خواهید یکی از بچه‌هایتان را فدا کنید تا بقیه بچه‌ها سرنوشت بهتری داشته باشند؟
من باید چه کار کنم؟ چه کاری از دست من بر می‌آید؟

خیلی‌ها هستند که خانه اجاره‌ای دارند، باید بچه‌های‌شان را بفروشند؟
ما که پول نمی‌خواهیم، فقط یک خانه می‌خواهیم.

فکر می‌کنید آخر و عاقبت آریا چی میشه اگر بفروشیدش؟
نمی‌دانم حاج آقا.

به این فکر نکردید که آریا دست یک آدم ناجوری بیفتد؟
خب همین جوری که بچه‌ام را نمی‌دهم، به کسی می‌دهم که امکاناتش خوب باشد، نه این‌که شرایطی مانند ما داشته باشد و فردا دوباره بچه‌ام را بفروشد.

چطور می‌فهمید کسی که برای بردن آریا آمده آدم خوبی است؟
خب باید بروم و خانه‌شان را ببینم، کجا زندگی می‌کنند، از چهارتا همسایه‌شان سوال کنم، باید مطمئن شوم بعد بچه‌ام را بدهم وگرنه اگر خوب نباشه من را هم بکشند بچه‌ام را نمی‌دهم.

به نظرتان فروختن پسرتان چه تأثیری هم روی آریا و هم بچه‌های دیگرتان دارد؟
من این کار را برای بچه‌هایم می‌کنم، می‌خواهم یک آدم خیرخواهی پیدا شود و به داد ما برسد. اگر می‌خواستم بچه‌ام را بفروشم در بیمارستان و موقع زایمان این کار را می‌کردم. من سر آریا سزارین شدم، مریض شدم. شوهرم هم که سکته کرده، من هم مریض هستم.

چه بیماری دارید؟
من بیماری کلیه دارم، یکی از کلیه‌های من کار نمی‌کند، فردا هم من می‌میرم هم شوهرم، می‌خواهم از آینده بچه‌هایم مطمئن شوم، من به آینده امید ندارم، مسئولان هم به داد ما نمی‌رسند، من خیلی وقته که رنگ دکتر را هم ندیده‌ام. چه کاری باید بکنم؟

شوهرتان معتاد که نیست؟
نه نیست.

هیچ‌وقت اعتیاد نداشت؟
قبلا بوده ولی الان رها کرده، معتاد اون‌طوری نبوده، معتاد شیره بوده، ولی چون قند داشته، دکتر گفته که خطرناکه، برای همین رها کرده، الان اصلا معتاد نیست.

شما که وضعتان این‌طوری بود، بی‌پول بودید و بیکار، شوهرتان هم که زمانی اعتیاد داشت، چرا سه بچه آوردید؟
خب قبلا این‌طوری نبودیم، اولش خوب بود. در خانه پدرم زندگی می‌کردیم، ولی بعد مشکلات ما زیاد شد.

شما خودتان نمی‌توانید کار کنید؟
کار نیست اصلا، زابل کار ندارد.

مثلا نمی‌توانید در خانه مردم کار کنید؟
من خیلی وقت‌ها در خانه مردم کار می‌کنم، ولی بیشتر مواقع به جای پول و مزد به من لباس می‌دهند، لباس که به کار من نمیاد. هیچ‌وقت حاضر نیستم لباس‌های کهنه دیگران را ببرم و بفروشم. در خانه‌ها کارگری می‌کردم، بادنجان و گوجه‌فرنگی پاک می‌کردم.

از وقتی این آگهی را پخش کردید چند نفر به شما زنگ زدند؟

خیلی‌ها زنگ زدند. می‌گفتند که بچه‌ات را نفروش، به تو کمک می‌کنیم خانه بگیری، گفتند به تو پول می‌دهیم، ولی دیگر خبری نشد. حتی یک نفر می‌گفت شخص خیری را معرفی می‌کند که کمکمان کند. ولی معرفی نکرد. می‌گفت برایتان با بلوک و آجر خانه درست می‌کنیم، ولی هنوز خبری نشده، من اگر می‌خواستم بچه‌ام را بفروشم، موقع زایمان این کار را می‌کردم، ولی الان راهی ندارم. الان آب و نان من گلی است.

چند وقت است آگهی فروش پسرتان را گذاشته‌اید؟
دو ماه.

از اقوام و فامیل و دوست و آشنا کسی به کمکتان نیامد؟
فامیلی که بتواند کمکمان کند و خانه بگیریم نداریم.

همسایه‌ها چی؟ همسایه‌ها کاری نکردند؟
نه، هیچ چیزی نگفتند.

چه وسایلی در خانه‌تان دارید؟
ما فقط یک یخچال داریم و یک تلویزیون، چیز دیگه‌ای نداریم. یخچال را هم یک نفر به شکل امانت به ما داده که تابستان را بگذرانیم.

غذا روی چی درست می‌کنید؟
یک گاز پیک‌نیکی دارم.

کرایه خانه شما چقدر است؟
ماهیانه صد‌هزار تومان.

چقدر پول پیش؟
پول پیش ندارد.

خانه‌تان چند متر می‌شود؟
حدودا ١٢٥ متر با یک سالن بزرگ.

خرج مدرسه بچه‌هایتان را چگونه تأمین می‌کنید؟
از طریق یارانه و کمک همسایه‌ها.

همسایه‌هایی که به مدرسه رفتن بچه‌هایتان کمک می‌کنند، نمی‌توانند کاری کنند که پسر ٥ساله‌تان را نفروشید؟
خب کمک می‌کنند ولی ما خانه می‌خواهیم، نمی‌توانند این کار را بکنند.

غذا را چه کار می‌کنید، با این توضیحاتی که دادید چه غذایی به بچه‌هایتان می‌دهید؟
خب بچه‌های من رنگ میوه را نمی‌بینند، گوشت و مرغ نمی‌توانم بخرم، همسایه‌ها کمکمان می‌کنند، دو همسایه قدیمی داریم که خیلی به فکر ما هستند، ولی برای آینده بچه‌هایم حاضرم همیشه گرسنه باشم، ولی در مقابل یک خانه داشته باشم تا بچه‌هایم بدون سقف نباشند.

شوهرتان با فروش پسرتان مخالف نیست؟
نه، مخالفتی ندارد. او کاری به این مسائل ندارد، او وضع خوبی ندارد. من هم چندان وضع خوبی ندارم.

منزل شما کجای زابل است؟
روبه‌روی مصلی، کوچه (...) ، پلاک (...) است. یک آزمایشگاه مرکزی نزدیک خانه ما است.
منبع: خبر آنلاین سه شنبه 15 مهر 1393 -
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از حسین تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مرتضی, محمد حسین, فرید, سکینه, سوزان, بهزاد, اراز


1393 / 7 / 20، 11:09 عصر,
#6
بهترین اعمال در روز عید غدیر خم
همچنان صدای پیامبر اکرم(ص) به گوش می‌رسد که فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» تا پیام ولایت تا روز قیامت ابلاغ شود، برای این روز بزرگ اعمالی از جمله عقد اخوت و اطعام دادن توصیه شده است.


به گزارش تسنیم عید غدیر خم که همان بزرگ‌ترین جشن عالم فرا رسیده است و مسلمانان به خصوص شیعیان امیرالمؤمنین(ع) خود را برای برگزاری هر چه با شکوه‌تر آن آمده می‌کنند،‌ هجدهم ماه ذی‌الحجه که یادآور ابلاغ پیام امامت و ولایت به آحاد جامعه اسلامی است را عیدالله اکبر و عید آل محمد(ص) هم گفته‌اند که از جایگاه بسی عظیم برخوردار است به گونه‌ای که اعمالی متفاوت از سایر اعیاد دیگر برای آن توصیه شده است،‌آنچه در ادامه می‌آید تنها گوشه‌ای از اعمال عید غدیرخم است:


-افطارى دادن


در میان اعامل روز غدیر افطارى دادن به مؤمن جایگاهى والا دارد. بر اساس روایات در این عمل فضیلتى بزرگ نهفته است. امام على(ع) مى‏‌فرماید: کسى که مؤمن روزه‌‏دارى را در غدیر افطار دهد، مانند این است که ده فئام را افطار داده است، فردى پرسید: اى امیرمؤمنان(ع) «فئام» چیست؟ حضرت فرمود: صد هزار پیامبر(ص) و صدیق و شهید، آنگاه ادامه داد: پس چگونه خواهد بود فضیلت کسى که جمعى از مؤمنین و مؤمنات را تکفل کند.


-عقد اخوت(برادر شدن)


روز ولایت روز برادرى است و روز برادرى روز ولایت است، این دو با یکدیگر پیوندى ناگسستنى دارند و حلقه وصلشان ایمان است؛ زیرا از سویى ایمان با ولایت پا مى‏گیرد و از سوى دیگر اهل ایمان برادر یکدیگرند«انما المؤمنون اخوة»، به همین دلیل عقد برادرى یکى از آداب روز غدیر شمرده شده است.


این عقد به صورت زیر است: یکى از دو نفر دست راست خود را بر دست راست دیگرى مى‏‌گذارد و مى‏‌گوید:


«وَآخَیْتُکَ فِى اللهِ، وَصافَیْتُکَ فِى اللهِ، وَصافَحْتُکَ فِى اللهِ، وَعاهَدْتُ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ وَکُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَاَنْبِیآءَهُ وَالاَْئِمَّةَ الْمَعْصُومینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ عَلى اَنّى اِنْ کُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَالشَّفاعَةِ وَاُذِنَ لى بِاَنْ اَدْخُلَ الْجَنَّةَ لا اَدْخُلُها اِلاّ وَاَنْتَ مَعى»


با تو در راه خدا برادر مى‌‏شوم، با تو در راه خدا راه صفا و صمیمیت در پیش مى‌‏گیرم، با تو در راه خدا دست مى‏‌دهم و با خدا، ملائکه، کتاب‌ها، فرستادگان و پیامبرانش و ائمه معصومین(ع) عهد مى‌‏بندم که اگر از اهل بهشت و شفاعت شده، اجازه ورود به بهشت یافتم، داخل آن نشوم مگر آنکه تو با من همراه شوى.


آنگاه دیگرى مى‏گوید: «قَبِلْتُ» قبول کردم. سپس مى‌‏گوید: «اَسْقَطْتُ عَنْکَ جَمیعَ حُقُوقِ الاُخُوَّةِ ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَالدُّعآءَ وَالزِّیارَةَ»؛ جز شفاعت و دعا و زیارت، همه حقوق برادرى را ساقط کردم.


- پوشیدن لباس پاکیزه و نو


امام صادق(ع) فرمود: در روز غدیر لازم است مؤمن پاکیزه‏ترین و فاخرترین لباس خود را بپوشد، مرحوم میرزا جواد آقا تبریزى این عمل را از مستحبات مؤکد غدیر مى‌‏شمرد.


-تبریک و تهنیت


تبریک و تهنیت از برجسته‌‏ترین آداب هر عیدى است، در اسلام نیز سنت تبریک و تهنیت در عید غدیر جایگاهى ویژه یافته است.


امام صادق(ع) شیوه تهنیت گفتن در روز غدیر را چنین آموزش داده است: وقتى یکدیگر را ملاقات کردید، بگویید: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا بِهَذَا الْیَوْمِ وَ جَعَلَنَا مِنَ الْمُوفِینَ بِعَهْدِهِ إِلَیْنَا وَ مِیثَاقِهِ الَّذِی وَاثَقَنَا بِهِ مِنْ وِلاَیَةِ وُلاَةِ أَمْرِهِ وَ الْقُوَّامِ بِقِسْطِهِ‏ وَ لَمْ یَجْعَلْنَا مِنَ الْجَاحِدِینَ وَ الْمُکَذِّبِینَ بِیَوْمِ الدِّین»؛ سپاس خداى را که ما را به این روز گواهى داشت و ما را از مؤمنان و کسانى قرار داد که به پیمان و میثاقى که درباره والیان امرش و بر پا دارندگان قسط و عدالتش از ما گرفته است، وفا کردیم و ما را از انکارکنندگان و تکذیب‏کنندگان رستاخیز قرار نداد.


-تبسم


امام رضا(ع) فرمود: روز غدیر روز تبسم به روى مؤمنان است، کسى که در این روز به روى برادر مؤمنش تبسم کند، خداوند، در روز قیامت، نظر رحمت به او مى‏‌افکند، هزار حاجتش را برآورده ساخته و قصرى از در سفید برایش بنا مى‏‌کند و صورتش را زیبا مى‏‌سازد.


-جشن گرفتن


امام رضا(ع) در عید غدیر احوال کسان و اطرافیان خود را تغییر داد و وضع تازه‏‌اى در آنان ایجاد کرد.


-حمد کردن


پیامبر(ص) فرمود: یکى از سنت‌ها این است که مؤمن، در روز غدیر 100 بار بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ».


-دید و بازدید


امام رضا(ع) فرمود: «کسى که در روز غدیر به دیدار مؤمنى برود خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد و قبرش را وسیع مى‏سازد، هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت کرده، به او بشارت بهشت مى‏دهند.


-روزه


امام على(ع) فرمود: اگر بنده مخلصى در روزه این روز اخلاص داشته باشد، همه روزهاى دنیا توان برابرى با آن را ندارد؛ به عبارت دیگر، اگر کسى تمام روزهاى دنیا زنده باشد و همه را روزه‌‏دار سپرى کند، ثوابش کمتر از ثواب روزه این روز خواهد بود، با این وجود روزه روز غدیر خم نزد خداوند در هر سال برابر با صد حج و صد عمره مقبول است..


-زیارت


یکى از اعمال روز غدیر زیارت امیرمؤمنان على(ع) است.


-زینت دادن


امام رضا(ع) فرمود: روز غدیر روز زینت است، کسى که براى روز غدیر زینت کند خداوند همه گناهان کوچک و بزرگش را آمرزیده، فرشتگانى به سویش مى‏‌فرستد تا حسنات او را بنویسند و تا عید غدیر سال بعد بر درجات او بیفزایند.


-صدقه دادن


روز غدیر یکى از مستحبات مؤکد صدقه دادن است. امام على(ع) فرمود: فضیلت یک درهم که در روز غدیر داده شود، با فضیلت 200 هزار درهم برابر است.


-صلوات فرستادن


امام صادق(ع) فرمود: در روز غدیر، بر محمد و اهل بیتش صلوات بسیار مى‏‌فرستی.


-طعام دادن


امام رضا(ع) در فضیلت این عمل فرمود: کسى که مؤمنى را در روز غدیر غذا دهد، مانند فردى است که تمام پیامبران و صدیقین را غذا داده است.


-عبادت


امام رضا(ع) فرمود: غدیر روزى است که خداوند بر مال کسى که در آن عبادت کند، مى‏‌افزاید.


-عطر زدن


بر اساس برخى از روایات امام صادق(ع) مؤمنان را به استعمال عطر در روز غدیر سفارش کرده است.


-غسل کردن


علماى شیعه بر استحباب غسل در روز غدیر اجماع دارند و آن را مستحب مؤکد مى‏‌دانند، بهتر این است که غسل در اول روز انجام گیرد.


-مصافحه


امام على(ع) فرمود: وقتى در روز غدیر یکدیگر را ملاقات کردید، به هم دست بدهید و سلام کنید.


-نماز شب عید غدیر


این نماز 12 رکعت است، هر دو رکعت یک تشهد دارد و در پایان رکعت دوازدهم باید سلام داد، در هر رکعت، بعد از سوره «حمد»، سوره «توحید» 10 بار و آیةالکرسى یک بار خوانده مى‏شود. در رکعت دوازدهم باید هر یک از «حمد» و «توحید» را هفت بار خوانده و این ذکر را 10 بار در قنوت تکرار کرد: «لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ یُحْیی وَیُمِیتُ وَهُوَ حَیّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلى‏ کُلّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌ».


در دو سجده رکعت آخر، این ذکر 10 بار خوانده مى‏شود: «سبحان من احصى کل شى علمه سبحان من لا ینبغى التسبیح الا له سبحان ذى المن و النعم سبحان ذى الفضل و الطول سبحان ذى العز و الکرم اسألک بمعا قد العز من عرشک و منتهى الرحمة من کتابک و بالاسم الاعظم و کلماتک التامة ان تصلى على محمد رسولک و اهل بیته الطیبین الطاهرین و ان تفعل بى کذا و کذا»(به جاى کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند) و سپس بگوید: «انَّکَ سَمِیعٌ مُجِیبٌ».


-نماز روز عید غدیر


نیم ساعت پیش از ظهر غدیر، دو رکعت نماز مستحب است. در هر رکعت بعد از «حمد»، سوره‏هاى «توحید»، «قدر» و «آیةالکرسى» 10 بار خوانده مى‏شود.


- دعا


این دعا را که سید بن طاوس از شیخ مفید نقل کرده است،‌ بخواند:


اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَعَلِىٍّ وَلِیِّکَ وَالشَّاْنِ وَالْقَدْرِ الَّذى خَصَصْتَهُما بِهِ دُونَ خَلْقِکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَعَلِی وَاَنْ تَبْدَءَ بِهِما فى کُلِّ خَیْرٍ عاجِلٍ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ الاْئِمَّةِ الْقادَةِ وَالدُّعاةِ السّادَةِ وَالنُّجُومِ الزّاهِرَةِ وَالاْعْلامِ الْباهِرَةِ وَساسَةِ الْعِبادِ وَاَرْکانِ الْبِلادِ وَالنّاقَةِ الْمُرْسَلَةِ وَالسَّفینَةِ النّاجِیَةِ الْجارِیَةِ فِى الْلُّجَجِ الْغامِرَةِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ خُزّانِ عِلْمِکَ وَاَرْکانِ تَوْحِیدِکَ وَدَعآئِمِ دینِکَ وَمَعادِنِ کَرامَتِکَ وَصِفْوَتِکَ مِنْ بَرِیَّتِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ الاْتْقِیآءِ الاْنْقِیآءِ النُّجَبآءِ الاْبْرارِ وَالْبابِ


الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ مَنْ اَتاهُ نَجى وَمَنْ اَباهُ هَوى اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَهْلِ الذِّکْرِ الَّذینَ اَمَرْتَ بِمَسْئَلَتِهِمْ وَذَوِى الْقُرْبَى الَّذینَ اَمَرْتَ بِمَوَدَّتِهِمْ وَفَرَضْتَ حَقَّهُمْ وَجَعَلْتَ الْجَنَّةَ مَعادَ مَنِ اقْتَصَّ اثارَهُمْ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما اَمرَوُا بِطاعَتِکَ وَنَهَوْا عَنْ مَعْصِیَتِکَ وَدَلّوُا عِبادَکَ عَلى وَحْدانِیَّتِکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَنَجیبِکَ وَصَفْوَتِکَ وَاَمینِکَ وَرَسُولِکَ اِلى خَلْقِکَ وَبِحَقِّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَیَعْسُوبِ الدّینِ وَقاَّئِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ الْوَصِىِّ الْوَفِىِّ وَالصِّدّیقِ الاْکْبَرِ وَالْفارُوقِ بَیْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالشّاهِدِ لَکَ وَالدّالِّ عَلَیْکَ وَالصّادِعِ بِاَمْرِکَ


وَالْمُجاهِدِ فى سَبیلِکَ لَمْ تَاْخُذْهُ فیکَ لَوْمَةُ لاَّئِمٍ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَجْعَلَنى فى هذَا الْیَوْمِ الَّذى عَقَدْتَ فیهِ لِوَلِیِّکَ الْعَهْدَ فى اَعْناقِ خَلْقِکَ وَاَکْمَلْتَ لَهُمُ الّدینَ مِنَ الْعارِفینَ بِحُرْمَتِهِ وَالْمُقِرّینَ بِفَضْلِهِ مِنْ عُتَقآئِکَ وَطُلَقائِکَ مِنَ النّارِ وَلا تُشْمِتْ بى حاسِدِى النِّعَمِ اَللّهُمَّ فَکَما جَعَلْتَهُ عیدَکَ الاْکْبَرَ وَسَمَّیْتَهُ فِى السَّمآءِ یَوْمَ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَفِى الاْرْضِ یَوْمَ الْمیثاقِ الْمَاْخُوذِ وَالجَمْعِ المَسْئُولِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَقْرِرْ بِهِ عُیُونَنا


وَاجْمَعْ بِهِ شَمْلَنا وَلا تُضِلَّنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَاجْعَلْنا لاِنْعُمِکَ مِنَ الشّاکِرینَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى عَرَّفَنا فَضْلَ هذَا الْیَوْمِ وَبَصَّرَنا حُرْمَتَهُ وَکَرَّمَنا بِهِ وَشَرَّفَنا بِمَعْرِفَتِهِ وَهَدانا بِنُورِهِ یا رَسُولَ اللّهِ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ عَلَیْکُما وَعَلى عِتْرَتِکُما وَعَلى مُحِبِّیکُما مِنّى اَفْضَلُ السَّلامِ ما بَقِىَ اللّیْلُ وَالنَّهارُ وَبِکُما اَتَوَجَّهُ اِلىَ اللّهِ رَبّى وَرَبِّکُما فى نَجاحِ طَلِبَتى وَقَضآءِ حَوآئِجى وَتَیْسیرِ اُمُورى اَللّهُمَّ


اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَلْعَنَ مَنْ جَحَدَ حَقَّ هذَا الْیَوْمِ وَاَنْکَرَ حُرْمَتَهُ فَصَدَّ عَنْ سَبیلِکَ لاِطْفآءِ نُورِکَ فَاَبَى اللّهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَاکْشِفْ عَنْهُمْ وَبِهِمْ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ الْکُرُباتِ اَللّهُمَّ امْلاَءِ الاْرْضَ بِهِمْ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً وَاَنْجِزْ لَهُمْ ما وَعَدْتَهُمْ اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد حسین, فرید, سکینه, سوزان, بهزاد, اراز


1393 / 7 / 30، 07:26 عصر,
#7
امام علی(ع) در کدام جنگ سقوط خلافت امویان را پیش‌بینی کردند؟



(بسم الله الرحمن الرحیم)



حضرت امام علی(ع) در جنگ صفین به مالک اشتر فرمودند: مردی به نام ابومسلم از ناحیه مشرق ظهور کند و خداوند به وسیله او اهل شام را هلاک گرداند و حکومت را از ایشان بستاند.
در جنگ صفین، ناگاه لشکر شام، میمنه لشکر عراق را فراری داد، مالک اشتر سردار لشکر حضرت امیر علیه‏ السّلام در تلاش برای جلوگیری از متلاشی شدن سپاه، سربازان را با فریاد به بازگشت و ادامه جنگ فرا می‏‌خواند.

در این میان مالک اشتر شنید که حضرت می‏‌فرمود: ای ابومسلم بگیر ایشان را! حضرت سه بار این جمله را تکرار کرد.

مالک که به منظور حضرت پی نبرده بود خیال کرد منظور حضرت ابومسلم خولانی از سپاهیان شام است، به همین جهت به حضرت عرض کرد: آیا ابومسلم با لشکر شام نیست؟ حضرت فرمود: منظورم ابومسلم خولانی که در سپاه شام است نیست، بلکه مقصود من مردی است که از ناحیه مشرق ظهور کند و خداوند به وسیله او اهل شام را هلاک گرداند و حکومت را از ایشان بستاند.

و باز در طی نام‌ه‏ای که به معاویه فرستاده فرمود: از طرف خراسان پرچم‌های سیاه ظاهر می‏‌شود و حکومت بنی امیه را برمی‌‏اندازد.



*مختصری از جریان قیام ابومسلم خراسانی

حوادث همانگونه شد که حضرت خبر داده بود، زیرا ابومسلم خراسانی به طرفداری از ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس و امامت او پرداخت، در خراسان کار او بالا گرفت،و لباس سیاه را شعار خود قرار داد و به سپاه خود دستور تا جامه سیاه بپوشند و پرچم سیاه بردارند و در رمضان سال129 هجری به عنوان سردار لشکر ابراهیم عباسی قیام کرد و سرانجام پس از پیروزی‌های مکرر و آزادسازی مناطق بسیار سرانجام لشکر بنی امیه شکست خورده و آخرین آنها یعنی مروان حمار کشته شد،



گویند پس از کشته شدن، زبان او را قطع کردند و دور انداختند، گربه‏ ای پیدا شد و زبان مروان را خورد و از عجائب روزگار آنکه قبل از این به دستور مروان زبان یکی از خادمین خود را که سخن چینی کرده بود بریدند و همین گربه زبان او را خورده بود!!



ابراهیم مذکور قبلا به دستور مروان دستگیر شده بود و چندی در حران زندانی شد و چون از رهائی مأیوس گردید، و در وصیت نامه ‏ای خلافت را برای برادر خود عبدالله سفاح قرار داد و نزد شخصی امانت نهاد، و سرانجام به دستور مروان سر او را در کیسه‏ای از آهک کردند، مدتی دست و پا زد و جان داد، و چون مروان به دست ابومسلم کشته شد برادر او عبدالله سفاح به خلافت رسید، و به این ترتیب در سال132 هجری حکومت بنی امیه منقرض و حکومت بنی عباس آغاز شد.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, فرید, سکینه, سوزان, بهزاد


1393 / 8 / 4، 11:56 عصر,
#8
كهيعص

كهيعص از حروف مقطعه قرآن در اول سوره مريم. طبق برخى تفاسير،اين حروف رمزى اشاره به حوادث يا فضايل يا مسايلى دارد كه اهل بيت به علم آن آگاهند.از جمله تفسيرهاو تاويلهاى اين حروف،انطباق آن با حادثه كربلاست.در روايات است:حضرت زكريا نام پنج تن آل عبا را از جبرئيل فرا گرفت و چون به نام امام حسين «ع »مى رسيد،اندوهگين مى شد و اشك در چشمش مى آمد،اما با نامهاى ديگر،اندوهش مى رفت.راز آن را ازخداوند پرسيد.خداوند با«كهيعص »قصه آن را خبر داد.«كاف »،نام كربلاست ،«ها»،كشته شدن عترت طاهره است، «ياء»يزيد ستمگر،قاتل حسين «ع »است،«عين »عطش حسين «ع »و«صاد»صبر و مقاومت اوست. زكريا سه روز در مصيبت حسين «ع »گريست و از خدا خواست كه فرزندى به او عطا كند و با محبت او،آزمايشش كند و آنگونه كه محمد«ص »را در سوگ فرزندش به داغ نشاند،او را هم داغدار كند.خداوند،يحيى را به او عطا كرد.يحيى هم همچون حسين «ع »شش ماهه به دنيا آمد. (50) ميان يحيى بن زكريا وحسين بن على شباهتهاى ديگر نيز وجود دارد.سر هر دو مظلومانه بريده شده و سر هر دودر طشت و طبقى پيش طاغوت زمانشان نهاده شد.

50 تفسير البرهان،ج 3،ص 3،بحار الانوار،ج 44،ص
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 9 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
یاسمن, ملیحه, مرضیه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, سکینه, سوزان, بهزاد


1393 / 8 / 6، 01:27 صبح,
#9
پنج كس بسيار گريسته ‏اند
پنج كس بسيار گريسته‏ اند: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه
زهرا عليه‏ السلام، على بن حسين عليه‏ السلام .آدم براى بهشت به اندازه‏اى گريست كه رد اشك بر گونه‏اش افتاد.يعقوب به اندازه‏ اى بر يوسف خود گريست كه نور ديده‏ اش رااز دست داد. به او گفتند:يعقوب! تو هميشه به ياد يوسف هستى يادر اين راه از گريه، آب يا هلاك مى‏ شوى. يوسف از دورى پدرش يعقوب آن قدر گريه كرد كه زندانيان ناراحت شدند و به او گفتند: ياشب گريه كن روز آرام باش! يا روز گريه كن شب آرام باش!
فاطمه زهرا عليه السلام آن قدر گريست، اهل مدينه به تنگ آمدند وعرض كردند: ما را از گريه‏ ات به تنگ آوردى، آن بانوى دو جهان روزها را از شهر مدينه بيرون مى ‏رفت و در كنار قبرستان شهداء تامى‏ توانست مى ‏گريست و سپس به خانه بر مى‏ گشت.
و على بن الحسين عليه‏ لسلام بيست تا چهل سال براى پدرش حسين عليه ‏السلام گريه كرد. هر گاه خوراكى را جلويش مى ‏گذاشتند گريه مى‏ كرد. غلامش عرض كرد:سرور من! مى‏ ترسم شما خودت را از گريه هلاك كنى. حضرت فرمود: من از غم غصه خود به خدا شكوه مى‏ كنم، من چيزى رامى ‏دانم كه شما نمى ‏دانيد من هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به ياد مى ‏آورم گريه گلويم را مى ‏فشارد.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مرضیه, مرتضی, محمد حسین, سکینه, سوزان, بهزاد


1393 / 8 / 6، 01:57 صبح,
#10
ماجرای بوی سیب حرم امام حسین(ع) چیست؟

«بوی سیب و حرم حبیب و حسین غریب و کرب و بلا». این نوحه مشهور را بارها شنیده اید. اما بوی سیب چه ارتباطی با حرم امام حسین(ع) دارد؟ آیا درست است که می گویند از قتلگاه و ضریح مطهر امام حسین(ع) می شود عطر سیب استشمام کرد؟

ابن شهر آشوب( از علماي و محدثين بزرگ شيعه) نقل کرده است : ام سلمه گوید: پیامبر (ص) نزد من بود. جبرئیل نازل شد. آن دو با هم گفتگو می کردند که [حضرت] حسن بن علی (ع) در زد. رفتم تا در را باز کنم. دیدم [حضرت] حسین (ع) هم با اوست. هر دو وارد شدند. چون چشمشان به جدّشان پیامبر خدا افتاد، جبرئیل در نظرشان مانند دحیه کلبی (فردي خوش سيما از اهالي مدينه که از ياران رسول خدا(ص) بود )آمد. دور او می چرخیدند. جبرئیل (ع) گفت: یا رسول الله (ص)! دو کودک را نمی بینی که چه می کنند؟ فرمود: تو را همچون دحیه کلبی دیده اند. او زیاد سراغ این دو می آید و هرگاه می آید هدیه ای برایشان می آورد.

جبرئیل شروع کرد به اشاره کردن با دستش، مثل کسی که چیزی را می گیرد ناگهان در درستش یک سیب و به و انار بود. آنها را به امام حسن (ع) داد، همان گونه با دستش اشاره کرد و به [حضرت] حسین (ع) هم داد. هر دو خوشحال و خندان شدند و نزد جدّشان شتافتند.

پیامبر (ص) سیب و انار و به را گرفت و بویید، سپس آنها را همان طور به هر یک آن دو داد و فرمود: با آنچه دارید نزد مادرتان بروید و اگر ابتدا پیش پدرتان بروید، بهتر است. آن دو طبق دستور پیامبر خدا رفتند و چیزی از آنها را نخوردند، تا پیامبر (ص) نزدشان برود، سیب و میوه های دیگر به همان حال بود. فرمود: یا علی(ع)! چرا از میوه نخوردی و به همسر و فرزندانت ندادی و ماجرا را فرمود. پس پیامبر (ص) و [حضرت] علی(ع) و [حضرت] فاطمه(س) و [حضرت] حسن (ع)و [حضرت] حسین (ع) از آن خوردند و به ام سلمه هم دادند. انار و به و سیب به همان حال باقی بود و هر چه از آن خورده می شد باز به حالت اول برمی گشت، تا اینکه رسول خدا (ع) از دنیا رفت.

امام حسین (ع) می فرماید : در دوران حضرت فاطمه (س) هم تغییر و کاهشی در آنها پیش نیامد. چون فاطمه (س) به شهادت رسید ، انار را از دست دادیم و سیب و به در دوران پدرم باقی بود. چون امیرالمؤمنین (ع) شهید شد، بِه هم ناپدید شد و سیب به همان حالت نزد امام حسن (ع) باقی بود؛ تا آنکه مسموم و شهید شد.

سیب باقی بود تا وقتی که در محاصره و بی آبی قرار گرفتم. هر گاه تشنه می شدم، آن را که می بوییدم، شدت عطشم فرو می نشست. چون تشنگی ام افزون شد، بر آن دندان زدم و دیگر یقین به مرگ داشتم.

امام سجاد (ع) می فرماید : این سخنان را پدرم ساعتی پیش از شهادت به من گفت. چون به شهادت رسید، بوی آن سیب از قتلگاهش می آمد. در پی آن سیب بودند و اثری از آن دیده نشد، ولی بوی سیب، پس از [حضرت] حسین (ع) هم باقی ماند؛ قبر او را زیارت کردم، دیدم بوی آن سیب از قبر او به مشام می رسد.

پس هر کس از شیعیان ما که زائران قبر او باشند بخواهند آن بو را استشمام کنند، هنگام سحر دنبال آن روند. اگر مخلص باشند، آن را خواهند یافت.

منبع: عقیق از (منتهي الامال، شيخ عباس قمي، ج1)
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
یاسمن, ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, سکینه, سوزان, بهزاد


1393 / 8 / 6، 10:54 عصر,
#11
ماجرای نبش قبر حضرت رقیّه(ع) در سال ۱۲۴۲ شمسی
عالم بزرگوار مرحوم آیت‌الله علامه “ملاّ محمّد هاشم خراسانی”* می‌نویسد: عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود: جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیه‌السلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.»
دختر به سیّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان “رقیّه بنت الحسین” شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را “سیّد مصطفی” گذاشت.



آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کرد.
این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»
پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.
فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به “مستجاب الدعوه هستند به گونه‌ای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام می‌شود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده‌اند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانه‌روز است.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
یاسمن, ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, سکینه, سوزان, بهزاد


1393 / 8 / 7، 10:19 عصر,
#12
عبارت «و عجّل فرجهم» از چه زمانی به صلوات اضافه شد؟ و دلیل آن چه بود؟



(بسم الله الرحمن الرحیم)






پرسش

عبارت «و عجّل فرجهم» از چه زمانی به صلوات اضافه شد؟ و دلیل آن چه بود؟






پاسخ اجمالی


با تحقیق و جستجو در روایات به دست می‌آید؛ اضافه شدن واژه «و عجّل فرجهم» و «عجّل اللهمّ فرجهم» به صلوات در زمان پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) بوده است، برای نمونه به چند روایت اشاره می‌شود:
1. در دعایی با نام «دعای حریق»[1] که امام صادق(ع) از امامان پیش از خود نقل می‌کند که جبرئیل بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد و این دعا را به آن حضرت تعلیم داد[2] در فرازی از آن آمده است: «...اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَّ فَرَجَهُم‏...».[3]
2. امام حسین(ع) از امام علی(ع) دعایی را نقل می‌کند که در فرازی از آن چنین آمده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى طَیِّبِ الْمُرْسَلِین ... ‏صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏...».[4]
3. اسحاق ابن عمار می‌گوید به امام صادق(ع) عرض کردم من از عقرب‌ها می‌ترسم، امام(ع) پس از بیان آداب خاص، فرمود، سه مرتبه بگو: «اللَّهُمَّ رَبَّ أَسْلَمَ‏ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ‏...».[5]
4. در روایت دیگری امام صادق می‌فرماید: هرکس بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ‏»، نمی‌میرد مگر این‌که قائم از آل محمد را درک کند.[6]
5. عمرو بن ابی مِقدام می‌گوید: امام صادق(ع) دعایی را به من یاد دادند و فرمودند خیر دنیا و آخرت در این دعا جمع شده است، در یک فقره از آن دعا آمده: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‏ فَرَجَهُمْ‏ وَ رُوحَهُمْ وَ رَاحَتَهُمْ وَ سُرُورَهُمْ وَ أَذِقْنِی طَعْمَ فَرَجِهِمْ وَ أَهْلِکْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس»‏.[7]
دلیلش هم درخواست رهایی از غم و اندوه و تقاضای گشایش در کارهای اهل بیت(ع) بوده است.






[1]. کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، ص 72، دار الرضی (زاهدی)، قم، چاپ دوم، 1405ق؛ شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ج 1، ص 220، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، چاپ اول، 1411ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 83، ص 165، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.



[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 83، ص 171 – 172، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.



[3]. المصباح (جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة)، ص 78؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ج 1، ص 226.



[4]. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق و مصحح: موسوی خرسان، حسن، ج 3، ص 83 – 84، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.



[5]. کلینى، محمد، الکافی، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 2، ص 570، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.


[6]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 83، ص 77، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.


[7]. الکافی، ج ‏2، ص 583.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, فرید, سکینه, سوزان, بهزاد


1393 / 8 / 8، 11:59 عصر,
#13
گلآیا امام حسین(ع) به دستور پیامبر(ص) به کربلا رفت؟!



(بسم الله الرحمن الرحیم)



رفتن کربلا یک امر تشریعی از طرف خداوند است و امر تشریعی هم هیچ اجباری در آن وجود ندارد، بلکه اختیار است که موجب می‌شود کار حسین(ع) جاودانه باشد و باعث شگفتی عالم وجود شود.

آیا امام حسین(ع) در کربلا یک برنامه‌ای برای مبارزه داشت؟ یا بر اساس جمله «ان الله شاء ان یراک قتیلا» برای مرگ می‌رفت؟ مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم در پاسخ این چنین می‌گوید:

سؤال از دو بخش تشکیل یافته است که به همدیگر وابسته هستند که عبارتند از این که ـ آیا امام حسین(ع) طبق بیان پیامبر اکرم(ص) «ان الله شاء ان یراک قتیلا» دستور خصوصی و امر به کربلا رفتن داشت؟ و اینکه آیا واقعه کربلا امر و مشیت تکوینی خداوند بود یا مشیت تشریعی؟

برای روشن شدن قسمت اول سؤال باید به این ماجرا توجه داشته باشیم، سوّمین پیشنهاد انصراف از سفر عراق به امام از طرف برادرش محمد حنفیه انجام گرفته که برای مناسک حج و دیدار حسین بن علی به مکه وارد شده بود و بنا به نقل علامه حلی شدیداً مریض بود.[1]

شبانه قبل از حرکت امام به حضور وی رسید و عرضه داشت که مردم کوفه پیمان شکن هستند به آنجا نروید و پیشنهاد کرد که در این صورت بهتر است به جای عراق به یمن یا منطقه امن دیگری حرکت کند، امام(ع) فرمود: پیشنهاد شما را نیز مورد توجه قرار می‌دهم، ولی امام حسین(ع) صبح به سوی عراق حرکت کرد، چون خبر به محمد حنفیه رسید، سریعاً خود را به امام رساند، به امام عرض کرد که قرار بود در مورد پیشنهاد من فکر کنید، امام فرمود که پیامبر را در خواب دیدم، فرمود که یا حسین اخرج الی العراق فانّ الله تعالی شاء ان یراک قتیلا.[2] حالا بحث در این است که این روایت دستور خصوصی بر امام(ع) است یا نه؟

منظور از دستور خصوصی یا این است که باید حسین(ع) به کربلا برود و در آن جا شهید شود و اگر مثلاً امام صادق(ع) در آن زمان بود به جای امام حسین(ع) تکلیف قیام و رفتن به کربلا را نداشت. چون روایت فقط از حسین(ع) این حرکت را خواسته است و یا منظور از خصوصی بودن این است که چون امام حسین(ع) طبق جریانات زمان خود و خطراتی که اسلام را تهدید می کرد با اختیار خودش اقدام به قیام می‌کند، در خصوص این اقدام امام حسین(ع) و جریان مطالبی از قبل و از سوی پیامبر گفته شده است؟! مسلماً قسم اول درست نیست، چون اوّلاً روایتی نداریم که این نوع دستور خصوصی را ثابت کند، ثانیاً روایت ان الله تعالی شاء ان یراک قتیلاً این دستور را نمی‌رساند. ثالثاً اگر هم دستور خصوصی را می‌رساند اجباری بودن قیام حسین(ع) را از طرف خداوند ثابت می‌کرد که این هم دو نتیجه و تالی فاسد دارد:

1ـ اگر امر و دستور خصوصی باشد، آن وقت شهادت حسین(ع) چندان ارزشی نداشت و این حرکت و عمل بی سابقه و صبر و استقامت فوق‌العاده که نه تنها انسان ها بلکه ملکوتیان را نیز متحیّر ساخته است از شهادت و جانبازی یک فرد معمولی که با اختیار خویش شهادت را پذیرفته است، کم ارزش‌تر خواهد بود. زیرا این فرد با اراده و اختیار خویش این راه را انتخاب کرده ولی حسین(ع) در انتخاب این راه مقدر و معیّن مجبور بوده و نمی‌وانست بر خلاف مشیت و تقدیر خداوند حرکت کند.

2ـ نباید لشکر کوفه و کشندگان حسین(ع) را خیلی مورد ملامت قرار داد، زیرا مگر نه این است که کشته شدن حسین(ع) خواسته خداوند بود و هر مقتولی به ناچار نیازمند قاتل است. خلاصه همان گونه که مقتول مجبور است قاتل نیز مجبور بوده است.[3]

اما اگر منظور از دستور قسم دوّم باشد. این مورد قبول است و روایت نیز دلالتش بر آن آشکار است. چون خداوند می‌دانست که حسین بن علی این فرمان بزرگ الهی را با اراده و اختیار خویش اطاعت خواهد کرد و همه آنچه را که غیر خداست فدای راه خدا خواهد کرد. لذا قبلاً همین موضوع را به پیامبر(ص) خبر داده بود ولی این علم خدا و این خبر قبل از حادثه کربلا کوچک ترین تاثیری در سلب اختیار از امام حسین(ع) ندارد، فقط از باب تاکید بر تصمیم و اراده حسین(ع) است و اینکه خدا می خواهد حسین را کشته ببیند.[4]

پس نتیجه بحث در بخش اول سؤال این است که حسین(ع) دستور خصوصی و اجباری برای ایجاد واقعه کربلا به معنای قسم اول نداشت، ولی طبق وظیفه امامت که حفاظت از دین خدا و اصلاح جامعه است با اختیار خودش حرکت کرد و در مورد این حرکت حسین بن علی(ع) خبرهایی داده شده که دلالت بر تأکید در اراده حسین(ع) دارند که از جمله آن روایت‌ها روایت «ان الله تعالی شاء ان یراک قتیلا» است.

اما بخش دوم سؤال که آیا کار حسین(ع) مشیت تکوینی خداوند بود یا تشریعی! از جواب بخش اول معلوم می‌شود، اصلاً اجبار یا اختیاری بودن واقعه کربلا منشاش همین بخش دوم است که اگر مشیت تکوینی باشد حسین(ع) در کارهایش مجبور است، ولی اگر تشریعی باشد، اختیار دارد کما اینکه ثابت شد که حسین(ع) اختیار داشت، چون اگر اختیار نداشت اصلاً شهادت ارزش نداشت. پس واقعه کربلا نیز مشیت تشریعی خداوند است نه تکوینی.[5] و برای روشن شدن معنای تکوینی و تشریعی به این نکته توجه باید کرد که مشیت و تقدیر خداوندگاهی تکوینی است و گاهی تشریعی. اراده تکوینی خداوند به طور کلی از اختیار بندگان خارج است و انسان‌ها در مقابل این مشیت مجبور و ناچارند، مانند تولد، مرگ، خلقت زمین و آسمان.

اما تقدیر تشریعی عبارت است از اینکه خداوند انجام پذیرفتن و یا ترک شدن را صلاح بداند، وقوع و یا ترک آن را بخواهد و طبق خواسته و صلاح دید امر به انجام آن یا نهی از ترک آن کند.

اما با وجود این تقدیر و اراده الهی و با وجود این امر و نهی اختیار انجام و یا ترک آن را به اراده خود افراد محوّل کند. مانند تکالیف شرعی از قبیل روزه، نماز، حج، جهاد، مشیت خداوند تعلق گرفته که این تکلیف‌ها انجام پذیرد، ولی نه بدون واسطه بلکه امر تعلق گرفته و افراد را نیز مخیر گذاشته است.[6]

اینک با روشن شدن این دو نوع مشیت و اراده بر می‌گردیم به اصل موضوع مورد بحث، حسین(ع) اوضاع و شرایط را چنان می‌بیند که خود را مشمول فرمان الهی کتب علیکم القتال[7] می‌داند که باید قدم به میدان جنگ و جهاد گذاشت و آن گاه به ارزش اقدام و عظمت حرکت حسین(ع) بیشتر پی می‌بریم که بدانیم او نه تنها از نظر اراده تکوینی در انتخاب مسیر خویش مجبور و ملزم نبود و از ابتدا این راه را آزادانه و با اراده و خواست خود انتخاب کرد، بلکه تا مرحله شهادت در هر قدم و در هر لحظه برای وی امکان داشت از راهی که انتخاب کرده بود منصرف شود و مانند تمام عقلای قوم برای متوقف ساختن برنامه سفر عراق دلایل عقلی و شرعی فراوان که برای هر شنونده‌ای مورد قبول باشد، اقامه کند؛ ولی حسین(ع) بر خلاف تمایل و پیشنهاد انسان‌ها امر پروردگار و خواسته او را مقدم داشته و قدم به میدان جهاد بگذارد و با نداشتن نیروی کافی در مقابل دشمن در ظاهر شکست بخورد، ولی نتیجه باطنی آن در درازمدت همان است که به هنگام خروج از مدینه در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدّی ....»[8]

*خلاصه:

رفتن کربلا یک امر تشریعی از طرف خداوند است و امر تشریعی هم هیچ اجباری و دستور خصوصی از نوع قسم اول در آن وجود ندارد، بلکه اختیار است که موجب می‌شود کار حسین(ع) جاودانه باشد و باعث شگفتی عالم وجود شود و هر حدیثی هم در مورد کربلا بیان شده خبر از وقوع و تأکید جریان کربلا است نه امر و دستور به آن.


*پی‌نوشت‌ها:


[1]. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، چاپ تهران، ج 1، ص 322.

[2]. لوط ابن یحیی، ابی مخنف، مقتل، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی با تحقیق استاد محمدهادی یوسفی غروی، ص 31.

[3]. نجمی، محمد صادق، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، انتشارات اسلامی، ص 66.

[4]. شیخ محمد بن طاهر السمّاوی، سلحشوران طفّ، انتشارات زائر، ص 61.

[5]. نجمی، محمد صادق، سخنان حسین از مدینه تا کربلا، انتشارات اسلامی، ص 69.

[6]. امامت پژوهی، بهکوشش جمعی از نویسندگان، زیر نظر دکتر محمود یزدی مطلق فاضل، انتشارات دانشکده علوم اسلامی رضوی، ص 230.

[7]. بقره/216.

[8]. نجمی، محمد صادق، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، انتشارات اسلامی، ص 71.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, فرید, سوزان, بهزاد


1393 / 8 / 10، 02:52 عصر,
#14
ادب حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام در دوران كودكى



(بسم الله الرحمن الرحیم)

يكى از فضايل والاى انسانى و اسلامى، رعايت ادب است. ادب در برابر بزرگان و مقدسات و در همه موارد زندگى، زينت اخلاق بوده و از عوامل و اركان مهم شخصيت معنوى انسان است. اميرمومنان على عليه‌السلام ضمن سفارش به فرزندش امام حسن عليه‌السلام در فراگيرى ادب ، فرمود: يا بنى ! الادب لقاح العقل ، و ذكا القلب و عنوان الفضل
پسرم ادب ، مايه بارور شدن عقل و بيدارى قلب و سرلوحه فضل و بزرگوارى است. نيز فرمود: من اخر عدم ادبه ، لم يقدمه كثافه حسبه كسى كه بى ادبى ، او را عقب انداخت ، عظمت و كثرت فاميل، او را به جلو نخواهد انداخت(1) نيز فرمود: لا ميراث كالادب ، هيچ ارثى ارزشمندتر از ادب نيست(2) بر همين اساس حضرت على عليه‌السلام فرزندانش را بخوبى تربيت كرد، و آنها از باادبترين افراد جامعه خود بودند. حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام از همين مكتب درخشان، درس ادب آموخته بود، كه از ويژگي‌هاى زندگى سراسر درخشان وى ادب او در همه دوران‌هاى زندگيش از كودكى تا آخر عمر بود. در اين زمينه نظر شما را به چند نمونه زير جلب مى كنيم :
1. روايت شده: حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام بدون اجازه در كنار امام حسين عليه‌السلام نمى نشست، و اگر پس از اجازه مى نشست، مانند عبد خاضع دو زانو در برابر مولايش مى نشست.(3)
2. روايت شده: در طول 34 سال عمر حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه‌السلام آن بزرگوار هرگز به برادرش امام حسين عليه‌السلام برادر خطاب نكرد، بلكه با تعبيراتى مانند سيدى، مولاى، يابن رسول الله، آقاى من ، سرور من ، اى پسر رسول خدا، آن حضرت را صدا مى زد، جز در آخرين ساعت عمر، در آستانه شهادت ، كه صدا زد: (برادر، برادرت را درياب !)اين تعبير نيز يك نوع ادب بود، زيرا بيانگر آن بود كه برادرت رسم برادرى را با بهترين وجه ادا كرد، اكنون تو نيز اى برادر، با مهر برادرى به من بنگر! در كتاب مستطرف الاحاديث آمده است : روزى امام حسين عليه‌السلام در مسجد آب خواست. حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام كه در آن هنگام كودك بود، بى آنكه به كسى بگويد باشتاب از مسجد بيرون آمد. پس از چند لحظه ديدند، ظرفى را پر از آب كرده و با احترام خاصى ظرف آب را به برادرش امام حسين عليه‌السلام تقديم مى كند. روز ديگر، خوشه انگورى را به او دادند. او با اينكه كودك بود، با شتاب از خانه بيرون آمد، پرسيدند: كجا مى روى ؟ فرمود:(مى خواهم اين انگور را براى مولايم حسين عليه‌السلام ببرم )(4)
در همان خردسالى حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام حضرت امام على عليه‌السلام توجه خاصى به ادب وى داشت و او را به تلاش‌ها و كارهاى مهم و سخت مانند كشاورزى، تقويت روح و جسم، تيراندازى و شمشير زنى و ساير فضايل اخلاقى، تعليم و عادت داده بود. حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السلام گاهى در كنار پدر مشغول كشاورزى و باغدارى و نخلستان‌ها بود و زمانى احاديث و برنامه هاى اسلام را در مسجد به ديگران مى آموخت و به تهيدستان و بينوايان كمك مى كرد. او به برادران و خواهرانش احترام شايان مى نمود و دوش به دوش آنان در بالا بردن سطح فرهنگ مردم مى كوشيد و در يك كلام، بازوى پرتوان پدر و چشم نافذ اسلام و مطيع برادرانش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بود. سخن حضرت على عليه‌السلام در زبان، سيماى حضرت امام حسن عليه‌السلام در چهره، و خون حضرت امام حسين عليه‌السلام را در رگ‌ها داشت .(5)
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرتضی تشکر کرده‌اند:
مصطفی, محمد81, محمد حسین, فرید, صدف, سوزان, سعیده


1393 / 8 / 10، 09:06 عصر,
#15
معنا و فلسفه سلام كردن



(بسم الله الرحمن الرحیم)


معني سلام عليكم چيست؟ علت سلام دادن به همديگر چيست؟ آيا مي توان به جاي اين كلمه( سلام عليكم) از كلمه ديگري استفاده كرد؟
از جمله آداب و اخلاق اسلامي كه در قرآن كريم و روايات اسلامي بر آن تأكيد شده، سلام كردن است كه داراي تأثيرات مثبت فردي و اجتماعي و اخلاقي و رواني و فرهنگي فراواني است و رايحه خوش محبت و همدلي و ادب و تواضع را در فضاي جامعه منتشر مي سازد. در روايات، سلام كردن از عوالم مغفرت الهي شمرده شده است: «ان من موجبات المغفره بذل السلام و حسن الكلام؛ سلام كردن و خوب و زيبا سخن گفتن، موجب مغفرت و بخشش است» (ميزان الحكمه، ج 4، ص 534 ، ح 8836، چاپ دفتر تبليغات اسلامي). در برخي روايات كسي كه از سلام كردن خودداري كند، بخيل ترين فرد شمرده شده است: «ان ابخل الناس من بخل بالسلام؛ بخيل ترين فرد كسي است كه نسبت به سلام بخل بورزد» (همان، ح 8837). در روايتي پيامبر گرامي اسلام(ص) مي فرمايد: آيا مايليد شما را از بهترين اخلاق دنيا و آخرت آگاه سازم؟ اصحاب گفتند: بله يا رسول الله. حضرت فرمود: بهترين اخلاق در دنيا و آخرت، سلام كردن است (همان، ص 535 ، 8844). درباره اهميت سلام در روايتي چنين آمده است: «السلام سبعون حسنه، تسعه و تسعون للمبتدي و واحده للراد؛ سلام كردن 70 ثواب و حسنه دارد كه 69 ثواب آن متعلق به سلام كننده و يك ثواب آن بهره جواب سلام دهنده است» (همان، ص 536 ، ح 8849). در روايتي ديگر مي خوانيم: «ان السلام اسم من اسماء الله تعالي فأفشوه بينكم؛ سلام، اسمي از اسامي خداوند متعال است، پس آن را در بين خود منتشر و شايع كنيد» (همان، ح 8845). فرد سلام كننده، ادب و اخلاق و پايبندي و تعهد خود را نسبت به احكام دين و اخلاق الهي نشان مي دهد و وظيفه اي در برابر جواب دادن يا جواب ندادن فرد ديگر ندارد. البته چون سلام كردن مستحب و رد جواب آن واجب است اگر فردي عمدا از پاسخ به سلام و رد آن امتناع ورزد، مرتكب گناه شده است. مسأله جواب سلام به حدي مهم است كه در نماز هرگونه سخني غير جايز و مبطل نماز است ولي جواب سلام دادن با شرايط خاصش واجب و لازم است به گونه اي كه اگر فرد در نماز جواب سلام، سلام كننده را ندهد هر چند نمازش صحيح است ولي دچار گناه شده است [رجوع كنيد به توضيح المسائل، باب مبطلات نماز]. همچنين در روايتي آمده است: «البادي بالسلام بريء من الكبر؛ آغاز كننده به سلام، از تكبر و خود برتربيني مبرا و پيراسته است» (همان، ح 8848). البته در رساله هاي عمليه در باب امر به معروف و نهي از منكر آمده است كه اگر امر به معروف و نهي از منكر، با قطع رابطه و عبوس بودن و روي ترش كردن و در واقع تحريم عاطفي كردن فردي كه نسبت به معروف و كارهاي خير و دستورات دين بي تفاوت است و يا اهل منكر و انجام كارهاي ناشايست است، موجب تغيير برنامه و روش او يعني انجام معروف و ترك منكر او گردد. اين كار لازم و واجب است [تحريرالوسيله، امام خميني، كتاب امر به معروف و نهي از منكر، باب مراتب امر به معروف و نهي از منكر] و سلام نكردن نوعي بي اعتنايي و تحريم عاطفي است كه مي توان با آن امر به معروف و نهي از منكر نمود. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100112286)» پرسمان دانشجویی
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مرتضی, محمد81, محمد حسین, فرید, صدف, سوزان



پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان

صفحه‌ی تماس | پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران | بازگشت به بالا | | بایگانی | پیوند سایتی RSS
Persian Translation by MyBBIran.com - Ver: 5.8
Powered by