سبک زندگی پیامبران و امامان و دیگر بزرگان اسلام

1393 / 9 / 29، 08:48 عصر,
#1
سلام
این بخش به فکرم رسید تا راه اندازی بشه در انجمن تا با هم مروری کنیم * سبک زندگی پیامبران و امامان و دیگر بزرگان اسلام * را تا آشناتر بشیم با منش و سیرت و سبک زندگی ای عزیزان بلکه سعی خودمان را کنیم تا از آن بزرگان الگو بگیریم.

گلگلگلگلگلگلگلگلگلگلگلگل


فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و سبک زندگی اجتماعی



(بسم الله الرحمن الرحیم)

حضرت زهرا علیهاالسلام در این دنیا عمر زیادی نکرد و قسمت عمده زندگانیش همراه وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام بود.طبیعی است

با وجود آن دو بزرگوار ـ خصوصا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ـ جایی برای درخشش شخصیت دیگری نخواهد بود،

آن هم در عصری که هنوز نگاه به زن نگاهی منفی، و عرصه ای برای تجلی توانمندیهای مثبت و مفید زنان کارآمد وجود نداشت.
البته تعالیم عالیه اسلام و آموزه های علمی و عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به شخصیت دادن به زن توانست زمینه ساز رشد و شکوفایی شخصیت این قشر از انسان باشد. بانوی بزرگوار اسلام که در چنین مکتبی پرورش یافته است و خود نیز از علم و آگاهی و معرفت بالایی برخوردار است، توانست در عمر کوتاه خود، در عرصه های مختلف فردی، خانوادگی و اجتماعی در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام درخشش نماید و منشأ خیر و برکت برای تمام بشریت باشد.


فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و سبک زندگی اجتماعی
بخشی از فعالیتهای اجتماعی آن بانوی گرانقدر را می توان در موارد زیر تبیین کرد:
1. مرجعیت فکری، فرهنگی
در اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام در بین جامعه آن روز مورد مراجعه مردم بود و در امور مختلف اجتماعی نقش داشت، شکی نیست. چنانکه علامه سید جعفر مرتضی عاملی می نویسد:
«تاکیدهای مکرر و مداوم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در گفتار و رفتار، به علاوه مقام و موقعیت حضرت زهرا علیهاالسلام سبب شد تا ایشان مورد مراجعه مردم باشند و از درجه و موقعیت خاصی برخوردار گردند. چنانکه منزل ایشان پایگاه و پناهگاهی برای کسان زیادی بود که به آنجا رفت و آمد می کردند. علاوه بر زنان همسایه، دیگر بانوان مدینه نیز به آن حضرت مراجعه کرده و به منزلش رفت و آمد داشتند.»(1)
الف. بیان احکام شرعی بانوان:
زنان مدینه خدمت آن حضرت می رسیدند و پرسشهای شرعی خود را از محضرش می پرسیدند و ایشان نیز با صبر و حوصله به پاسخ آنها می پرداخت؛ چنانکه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:
زنی به حضور فاطمه علیهاالسلام رسید و عرض کرد، من مادری ناتوان دارم که نسبت به مسائل و احکام نمازش دچار شبهه و اشتباهی شده است، مرا نزد شما فرستاده تا آنرا بپرسم. حضرت به پرسش او پاسخ گفت. وی مسئله ای دیگر پرسید و حضرت پاسخ گفت. پرسش سومی مطرح کرد و همین طور تا ده پرسش را مطرح کرد و حضرت نیز پاسخ گفتند. آن زن از اینکه پرسشهایش زیاد شد خجالت کشید و عرض کرد ای دختر پیامبر! شما را زحمت ندهم. حضرت فرمودند: هر وقت خواستی بیا و هر چه می خواهی بپرس... .(3)
ب. حل اختلاف در مسائل دینی
امام حسن عسکری علیه السلام می فرماید:
دو زن که در یکی از مباحث دینی با هم اختلاف داشتند، خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام آمدند. بحث آن دو به نزاع و دعوا کشید، یکی از آن دو با ایمان بود و دیگری معاند و مخالف با اسلام. حضرت به زن مسلمان در گفتن دلایل و ادله خود کمک کرد تا بتواند مطالب حق خود را ثابت کند. او که توانست حرف خود را اثبات کند، از این جهت خیلی خوشحال شد. حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: «اِنَّ فَرَحَ الْمَلائِکَةِ بِاسْتِظْهارِکِ عَلَیْها اَشَدُّ مِنْ فَرَحِکِ وَ اِنَّ حُزْنَ الشَّیْطانِ وَ مَرَدَتِهِ بِحُزْنِها اَشَدُّ مِنْ حُزْنِها؛(4) خشنودی فرشتگان از پیروزی تو بر او بیش از خشنودی تو می باشد، چنانکه غمگین شدن شیطان و پیروانش بیش از ناراحتی و حزن آن زن می باشد.»
ج. بیان معارف الهی
از رسالتهایی که آن حضرت در اجتماع آن روز خود را عهده دار آن می دانست، بیان معارف الهی بود؛ هر چند حوادث بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و کوتاهی عمر آن حضرت، جامعه را از کسب فیض بیشتر محروم ساخت.
ابن مسعود از بزرگان اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می گوید:
مردی به نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و عرض کرد: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله چیزی نزد شما گذاشته است که من نیز از آن بهره مند شوم؟ آن حضرت به خدمتکار منزل فرمود که برود آن دستمال ابریشمی را بیاورد. او هر چه به دنبال آن گشت آن را پیدا نکرد، حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: حتما آن را پیدا کن؛ زیرا به اندازه حسن و حسین علیهماالسلام برایم ارزش دارد. خدمتکار پس از جستجو آن را پیدا کرد، در آن صحیفه و نوشته ای بود که بر آن چنین نوشته شده بود:
«قال محمد النبی صلی الله علیه و آله : لَیْسَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ مَنْ لَمْ یَأْمَنْ جارُهُ بَوائِقَهُ. مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّه ِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ فَلایُؤْذی جارَهُ. وَ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّه ِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْرا اَوْ یَسْکُتْ. اِنَّ اللّه َ یُحِبُّ الخَیِّرَ الْحَلیمَ الْمُتَعَفِّفَ وَ یُبْغِضُ الْفاحِشَ الضَّنینَ السَّئّال المُلْحِف. اِنَّ الْحَیاءَ مِنَ الایمانِ وَ الایمانُ فِی الْجَنَّةِ وَ اِنَّ الْفُحْشَ مِنَ الْبَذاءِ وَ الْبَذاءُ فِی النّارِ؛(5)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
کسی که همسایه اش از شر او در امان نباشد از مؤمنان نیست. هر کس به خداوند و روز قیامت ایمان دارد همسایه اش را آزار ندهد. کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد یا سخن نیکو بگوید یا سکوت کند. همانا خداوند انسان نیکوکار بردبار و پاکدامن را دوست دارد و انسان زشت کار بخیل و بسیار سؤال کننده و پررو را مبغوض دارد. همانا حیاء از ایمان است و ایمان نیز در بهشت جای دارد و فحش [و ناسزاگویی] از بی حیایی است و [آدم] بی حیا در آتش است.»
در مواردی بعضی از مؤمنان همسران خود را خدمت آن بانوی بزرگ می فرستادند تا پرسشهای خود را از محضر آن بزرگوار بپرسند، چنانکه مردی همسرش را فرستاد تا به نزد حضرت برود و از ایشان بپرسد که آیا او از شیعیان و پیروان شما می باشد یا خیر؟ او به حضور حضرت آمد و چنین پاسخ شنید که به شوهرت بگو: «اِنْ کُنْتَ تَعْمَلُ بِما اَمَرْناکَ وَ تَنْتَهی عَمّا زَجَرْناکَ عَنْهُ فَاَنْتَ مِنْ شیعَتِنا وَاِلاّ فَلا؛ اگر به آنچه که به شما امر کرده ایم عمل می کنی و از آنچه که نهی کرده ایم دوری می کنی، از شیعیان ما هستی وگرنه خیر.»
مرد بعد از شنیدن پاسخ آن حضرت مضطرب شد و به خود گفت: وای بر من، چه کسی پیدا می شود که از گناه و خطا به دور باشد؟ پس من همواره در جهنم خواهم بود؛ زیرا هر کس از شیعیان آنان نباشد در آتش جهنم جاودان است.
همسرش به حضور حضرت برگشت و سخنان شوهر را بازگو کرد. حضرت فرمودند:
«قُولی لَهُ لَیْسَ هکَذا، شیعَتُنا مِنْ خیارِ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ کُلُّ مُحبّینا وَ مُوالی اَوْلیاءِنا وَ مُعادی اَعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا. لَیْسُوا مِنْ شیعَتِنا اِذا خالَفُوا اَوامِرَنا وَ نَواهینا فی سائِرِ الْمُوبِقاتِ وَ هُمْ مَعَ ذلِکَ فِی الْجَنَّةِ وَ لکِنْ بَعْدَما یُطَهَّرُونَ مِنْ ذُنُوبِهمْ بِالْبَلایا وَ الرَّزایا اَوْ فی عَرَصاتِ القیامَةِ بِاَنْواعِ شَدائِدِها اَوْ فِی الطَّبَقِ الاَْعْلی مِنْ جَهَنَّم بِعَذابِها اِلی اَن نَسْتَنْقِذَهُمْ بِحُبِّنا وَ نَنْقُلَهُمْ اِلی حَضْرَتِنا؛(6)

2. در عرصه سیاست
در اوایل بعثت، حفظ جان پیامبر صلی الله علیه و آله و دفاع و حمایت از آن حضرت از مهم ترین رسالتهای جامعه نو پای اسلام و وظیفه خطیر کسانی بود که علیرغم مشکلات و تنگناهای موجود به حقانیت پیامبر و آیین او ایمان آورده بودند. تعداد انگشت شماری نیز با استفاده از موقعیت اجتماعی، سیاسی و تواناییهای دیگر خود، بیشتر به این امر می پرداختند که از جمله آنها حضرت زهرا علیهاالسلام بود. بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز با پیش آمدن حوادث ناگوار، این رسالت ابعاد دیگری به خود گرفت و از جمله آنها، حمایت و دفاع از امامت و جانشینی به حق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. تنی چند از مسلمانان راستین و بیشتر از همه آنها بانوی عالی مقام جهان اسلام بود که در انجام این رسالت نهایت تلاش را نمود.
الف. دفاع و حمایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
رسول خدا از هنگامی که به رسالت مبعوث شدند تا زمانیکه به مدینه هجرت کردند، در مکه مورد اذیت و آزارهای فراوانی قرار گرفتند. بزرگان قریش و حتی عموهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علاوه بر تشویق و تحریک مردم و حتی کودکان به اذیت و آزار پیامبر، خود نیز به طور مستقیم از هیچ تلاشی در این کار دریغ نداشتند. گاهی خاک بر سر پیامبر می ریختند و زمانی سنگ بارانش می کردند و یا در کنار کعبه و هنگام نماز، شکنبه حیوانات بر سر و پشت حضرت می گذاشتند. در این دوران مردانی مانند حمزه سیدالشهداء به دفاع از پیامبر بر می خاستند؛ اما تاریخ نام بانویی بزرگوار که در آن وقت بین 5 تا 8 سال بیشتر نداشته است را نیز در کنار مدافعان پیامبر ضبط و ثبت کرده است،(7) او علاوه بر اینکه در منزل و خصوصا بعد از رحلت مادر بزرگوارش خدیجه پرستاری پدر را نیز بر عهده داشت، بیرون از منزل نیز همیشه مراقب پدر بود.
ابوبکر بیهقی می نویسد: روایت شده است که مشرکان قریش در حجر اسماعیل گردآمده بودند و می گفتند: چون محمد صلی الله علیه و آله عبور کند، هر یک از ما به او ضربه ای خواهیم زد و چون فاطمه این را شنید پیش مادر رفت و سپس این مطلب را به اطلاع پیامبر رساند... .(8)
و به حمایت و دفاع از پیامبر عزیز می پرداخت.
عبداللّه بن مسعود می گوید: با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در کنار کعبه بودیم، حضرت د رسایه خانه خدا مشغول نماز بود، گروهی از قریش و از جمله ابوجهل در گوشه ای از مکه چند شتر نحر کرده بودند، شکنبه آنها را آوردند و بر پشت پیامبر گذاشتند، فاطمه علیهاالسلام آمد و آنها را از پشت پدرش برداشت.(9)
ب. دفاع و حمایت از امام علی علیه السلام
حضرت زهرا علیهاالسلام مقام و موقعیت و جایگاه امام علی علیه السلام را خوب شناخته بود و از تواناییهای ذاتی و خدادادی و شایستگیهای ایشان نیز مطلع بود.(11) دیدگاههای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را نسبت به امام به صورت مرتب شنیده بود و بدان ایمان و اعتقادی راسخ داشت و صلاح و مصلحت جامعه نوپای اسلام را در رهبری و امامت امام علی علیه السلام می دانست(12) و جایگزین دیگری را با وجود ایشان برای این مقام و منصب جایز نمی دید. از اینرو برای اثبات و تحقق آن از هیچ تلاشی دریغ نکرد و تا آخرین لحظه دست از حمایت و دفاع از امام علیه السلام و مقام امامت بر نداشت.

در بیعت با خلیفه اول سه گروه از قبول بیعت با ابوبکر امتناع کردند:
اول: گروه انصار، که در سقیفه حضور داشتند و هر چند در ابتدا از بیعت با ابوبکر خودداری کردند، ولی مسائلی موجب شد تا بیشتر آنها در همان جلسه به ابوبکر دست بیعت دهند.
دوم: بنی امیه و در رأس آنها ابوسفیان، که منتظر رسیدن به پست و مقام و منصب بودند و در عصر جاهلیت، مقداری از آن برخوردار بودند.
سوم: بنی هاشم و تعدادی دیگر از مسلمانان مانند عمار، سلمان، مقداد و ابوذر و دیگران.
مشکل انصار تا حد زیادی به نفع خلیفه حل شد، بنی امیه نیز با تطمیع مالی و مقام و منصب حکومتی بیعت کردند؛ اما مشکل بنی هاشم همچنان باقی بود، هر چند حزب حاکم در جلب رأی و نظر آنان نیز تلاش زیادی کرد و حتی چند شب بعد از بیعت در سقیفه به منزل عبداللّه بن عباس رفتند و پیشنهاد پست و حکومت به او و دیگر افراد خانواده اش را داده اند اما مورد قبول او قرار نگرفت و ابن عباس مسئله را به امام علی علیه السلام واگذار کرد و هیچ یک از بنی هاشم ـ تا امام بیعت نکرد ـ دست بیعت به ابوبکر ندادند. و تا حضرت زهرا زنده بود، امام نیز بیعت نکرد. به همین جهت حزب حاکم چاره دیگری اندیشید و به فکر تهدید افتاد.(13)
صحبت کرد و فرمود:
«اَیُّهَا الضّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ ماذا تَقُولُونَ وَ اَیُّ شَیْ ءٍ تُریدُونَ؟ یا عُمَرُ اَما تَتَّقِی اللّه َ؟ تَدخُلُ عَلی بَیْتی؟ اَبِحِزْبِکَ الشَّیْطان تُخَوِّفُنی وَ کانَ حِزبُ الشَّیْطانِ ضَعیفا؛(15) ای گمراهان و دروغگویان چه می گویید و چه می خواهید؟ ای عمر! آیا از خدا نمی ترسی؟ می خواهی وارد خانه من شوی؟ آیا با حزبت که حزب شیطان است مرا می ترسانی، در حالی که حزب شیطان ناتوان است.»
و هنگامی که امام علیه السلام را با زور به طرف مسجد می بردند، حضرت زهرا علیهاالسلام با اینکه صدمه دیده بود خود را به میان آنان و امام علیه السلام رساند و فرمود:
«وَاللّه ِ لااَدَعُکُمْ تَجُرُوّنَ اِبنَ عَمّی ظُلْما؛(16) به خدا سوگند نمی گذارم پسر عموی مرا [ظالمانه به سوی مسجد[ بکشانید.»
و بعد از آنکه امام علیه السلام را آنچنان به مسجد بردند، حضرت وارد مسجد شد و با تهدیدی جدی فرمود:
«خَلُّوا عَنْ اِبْنِ عَمّی فَوَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّدا بِالْحَقِّ لَئِنْ لَمْ تُخِلُّوا عَنْهُ لاََنْشُرَنَّ شَعری وَ لاََضَعَنَّ قمیصَ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله عَلی رَأسی وَ لاََصْرُخَنَّ اِلَی اللّه ِ تَبارَکَ وَ تَعالی؛(17) پسر عمویم را رها کنید. قسم به آن خدایی که محمد صلی الله علیه و آله را بر حق برانگیخت، اگر از او دست برندارید گیسوان خود را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر سرافکنده و در برابر خدا فریاد خواهم زد.»
و هنگامی که سلمان فارسی با اشاره امام علیه السلام از آن بانوی بزرگوار خواست تا نفرین نکند و به منزل برگردد، خطاب به سلمان این چنین فرمود:
«یُریدُونَ قَتْلَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ ما عَلی عَلِیٍّ علیه السلام صَبْرٌ؛(18) می خواهند علی علیه السلام را به قتل برسانند و [من] بر قتل علی علیه السلام صبر ندارم.»
خلیفه و دیگران که مرعوب دفاع و حمایت جدی آن بانوی بزرگوار از امام علیه السلام شدند، به ناچار امام علیه السلام را آزاد کردند و حضرت زهرا با دیدن امام علیه السلام به او چنین عرض کرد:

«روُحی لِروُحِکَ الْفِداءُ وَ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوَقاءُ یا اَبَاالْحَسَنِ اِنْ کُنْتَ فی خَیْرٍ کُنْتُ مَعَکَ وَ اِنْ کُنْتَ فی شَرٍّ کُنْتُ مَعَکَ؛(19)
ج. اعتراض و انتقاد
آن حضرت می دید که با خروج رهبری امت از محور خود چه بسا ممکن است امور مهم دیگری نیز دچار این آفت شود و هر گونه ساکت ماندن نوعی تایید بر کارهای ناروا باشد و چه بسا حتی برای همیشه کاری قانونی جلوه داده شود و نشانی بر حقانیت مدعیان خلافت تلقی گردد. بدین جهت حضرت زهرا علیهاالسلام در مواردی مخالفت خود را با اعتراض و انتقاد و شِکوه به اثبات رساند.
ـ اعتراض به غصب فدک
بعد از آنکه حضرت چند بار برای گرفتن فدک(20) ـ که حق آن حضرت بود ـ به خلیفه اول مراجعه کرد(21) و او نیز با استناد به حدیثی که کسی غیر از او آن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشنیده و نقل نکرده است و بعد از استناد حضرت زهرا به آیاتی از قرآن و بیانات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حتی شهادت شاهدان، از باز گرداندن فدک به آن حضرت خودداری کرد، آن بانوی بزرگوار به اعتراض چنین فرمود:
«وَاللّه ِ لاََدْعُوَنَّ اللّه َ عَلَیْکَ وَ اللّه ِ لا اُکَلِّمُکَ بِکَلِمَةٍ ما حَیَیْتُ؛(22) سوگند به خدا تو را نفرین می کنم و بخدا قسم تا زنده هستم با تو یک کلمه سخن نخواهم گفت.»
ـ اعتراض به یورش به خانه حضرت
بعد از آنکه تعدادی به درب منزل حضرت علی علیه السلام آمدند و با تهدید خواستند امام علیه السلام را با اجبار به بیعت وادارند و یا متعرض اهل خانه شوند و خانه را به آتش بکشانند ـ که متأسفانه این کارها نیز به انجام رسید(23) ـ حضرت زهرا علیهاالسلام در مسجد و خطاب به خلیفه اول فرمود:
«یا اَبابَکْر! ما اَسرَعَ ما اَغَرْتُمْ عَلی اَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله وَ اللّه ِ لااُکَلِّمُ عُمَرَ حَتّی اَلْقَی اللّه َ؛(24)
ای ابوبکر! چه زود کینه های پنهانی خود را علیه اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله ظاهر کردید، سوگند به خدا تا زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت.»
ـ اعتراض به بی حرمتی به امام علیه السلام
بعد از آنکه امام علی علیه السلام را به طرز نامناسبی به مسجد بردند، حضرت زهرا علیهاالسلام خود را به مسجد رساند و اعتراض خود را به مهاجمان و دیگر کسانی که آنجا بودند ابلاغ کرد. از جمله خطاب به خلیفه دوم که نقش اصلی را در این کارها داشت فرمود:
«طُغْیانُکَ یا عُمَر اَخْرَجَنی اَلْزَمَکَ الْحُجَّةَ وَ کُلَّ ضالٍّ غَوِیٍّ. اَما وَاللّه ِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا اَنّی اَکْرَهُ اَنْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ اَنّی سَأقْسِمُ عَلَی اللّه ِ ثُمَّ اَجِدُهُ سَریعَ الاِْجابَةِ؛(25)
سپس خدا را سریع الاجابة می یافتم.»
ـ اعتراض به مردمان ساکت و خاموش
فرازهایی از خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام در مسجد مدینه گواهی گویا بر این مطلب است. آن حضرت با دلی پر خون ازحوادث ناگوار پیش آمده، با زبان شکوه و اعتراض خطاب به انصار فرمودند:
«یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَصَنَةَ الاِْسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟؛(26)
همسایه اش را آزار ندهد.
در مورد حق من چیست؟ و چرا در برابر دادخواهی من سهل انگارید؟»
در فراز دیگری ضمن بیان علتهای سستی و تساهل مردم فرمودند:
«اَلا وَقَدْ اَری اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلیَ الخَفْضِ وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بالبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضّیقِ بِالسَّعَةِ فَمَجَجْتُم ما وَعَیْتُمْ وَ دَسَعْتُمُ الَّذی تَسَوَّغْتُم؛(27)
بردید، استفراغ کردید.»
ـ اعتراض به عملکرد خلیفه اول و دوم
در روزهای آخر عمر حضرت زهرا علیهاالسلام هنگامی که آندو با اجازه امام علی علیه السلام به ملاقات آن بانوی بزرگوار رفتند، آن حضرت صورت خود را به سوی دیوار برگرداند و از آنان پرسید: شما را به خدا سوگند می دهم، آیا شنیده اید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی، مَنْ آذاها فَقَدْ آذانی، رِضا فاطِمَةَ مِنْ رِضایَ وَ سَخَطُ فاطِمَةَ مِنْ سَخَطی؛
فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است، رضایت فاطمه از رضایت من و خشم فاطمه از خشم من است.»
گفتند. آری شنیدیم.
حضرت فرمودند:
«فَاِنّی أُشْهِدُ اللّه َ وَ مَلائِکَتَهُ اَنَّکُما اَسْخَطْتُمانی وَ ما اَرَضَیْتُمانی وَ لَئِن لَقیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله لاََشْکُوَنَّکُما اِلَیهِ؛(28)
کنم شکایت شما را نزد او خواهم برد.»
3. با همسایگان
حضرت زهرا علیهاالسلام که تربیت یافته مکتب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود، نسبت به همسایگان توجه خاصی داشت. برخی از موارد توجهات حضرت زهرا علیهاالسلام درباره همسایگان را می توان در امور زیر جستجو کرد.
الف. دعا در حق همسایگان
امام حسن علیه السلام چنین نقل می کنند: «رَأَیْتُ اُمّی فاطِمَةَ علیهاالسلام قامَتْ فی مِحْرابِها لَیْلَةَ جُمْعَتِها فَلَمْ تَزَلْ راکِعَةً ساجِدَةً حَتّی اِتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُها تَدْعُو لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ تُسَمّیهِمْ وَ تَکْثُرُ الدُّعاءَ لَهُمْ وَ لاتَدْعُو لِنَفْسِها بِشَیْ ءٍ فَقُلْتُ لَها یا أُمّاهُ لِمَ لاتَدعِیَنَّ لِنَفْسِکِ کَما تَدْعینَّ لِغَیْرِکِ. فَقالَتْ یا بُنَیَّ الْجارُ ثُمَّ الدّارُ؛(29)
ننمودی؟ فرمود: پسرم! اول همسایه، سپس خانه.»
امام صادق علیه السلام نیز این سیره و روش حضرت را چنین بیان فرموده است:
«کانَتْ فاطِمَةُ علیهاالسلام اِذا دَعَتْ تَدْعُو لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لاتَدْعُو لِنَفْسِها فَقیلَ لَها فَقالَتْ اَلْجارُ ثُمَّ الدّارُ؛(30) فاطمه علیهاالسلام چنین بود که هر گاه دعا می کرد، برای مردان و زنان مؤمن دعا می کرد ولی برای خودش دعا نمی کرد. به او گفته شد [و از او علت این ماجرا سؤال شد]، پس فرمود: همسایه و سپس خانه.»
چنانکه از حدیث امام حسن مجتبی علیه السلام بر می آید، حضرت زهرا علیهاالسلام هنگام دعا برای همسایگان، آنها را با نام دعا می کرده است و این بیانگر ارتباط آن بانوی بزرگوار با مردم و همسایگان می باشد.
ب. سرکشی و کمک به همسایه ها
حضرت زهرا علیهاالسلام هم به عیادت مریضهای همسایه می رفت و هم به جهت تعزیت و تسلیت در مورد اموات آنها در بعضی از مجالس شرکت می کرد، چنانکه نوشته اند:
«کانَتْ تَعُودُ مَرْضاهُمْ؛(31) از مریضهایشان عیادت می کرد.»
(32)
همسایگانش [از خانه [خارج شد.»
در سیره آن بانوی گرانقدر آمده است:
حضرت زهرا علیهاالسلام فقیران و بینوایان را اطعام می داد و به همسایگان مستضعف خود رسیدگی می کرد و به زنان و اطفال مخصوصا یتیمان توجه می کرد و به آنها رسیدگی می نمود و غذا می داد تا جاییکه اثر گرسنگی بر صورت مبارکش آشکار می شد.(33)
بخشید.(35)
4. ایثار و انفاق
با هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه، مسلمانان و پیروان حضرت نیز به این شهر مهاجرت کردند، تنگناهای اقتصادی و سیاسی مسلمانان را در شرایط بسیار سختی قرار داد، انصار هر چه داشتند به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله در نهایت اخلاص و فداکاری با مهاجران تقسیم کردند، غنیمتهای جنگی نیز که گاهی به دست می آمد آنقدر نبود که نیاز جامعه نو پای اسلام را بر طرف سازد، پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله مسلمانان و فقرای مسلمان را بر خود و خانواده و بستگانش ترجیح می داد، و علی و فاطمه علیهماالسلام نیز در اجرای این رسالت اخلاقی، اجتماعی بیش از توان معمول بر خود سخت می گرفتند. آنها علاوه بر تحمل مشکلات طاقت فرسا، در ایثار و انفاق نیز بر همه پیشی گرفته بودند.
خانه فاطمه علیهاالسلام محل مراجعه نیازمندان و فقیران بود، هر کس به آنجا مراجعت می کرد ناامید برنمی گشت، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در موارد زیادی نیازمندان را به ایشان ارجاع می داد.(36)
است، لباسم بپوشان، تهیدستم، بی نیازم فرما.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ما اَجِدُلَکَ شَیْئاً، اِنْطَلِقْ اِلی مَنْزِلِ مَنْ یُحِبُّ اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ یُحبُّهُ اللّه ُ وَ رَسُولُهُ، یُؤْثِرُ اللّه َ عَلی نَفْسِهِ، اِنْطَلِقْ اِلی حُجْرَةِ فاطِمَةَ؛
«چیزی برای تو نمی یابم، به در خانه کسی برو که هم او خدا و رسولش را دوست دارد و هم خدا و رسولش او را دوست دارند، او خدا را بر خودش مقدم می دارد، برو به خانه فاطمه علیهاالسلام .»
آنگاه پیامبر به بلال فرمود که او را به منزل فاطمه علیهاالسلام برسان. بلال با او آمد و قضیه را به عرض زهرای مرضیه علیهاالسلام رساند. حضرت زهرا علیهاالسلام گردن بندی را که دختر عمویش فاطمه دختر حمزه سیدالشهداء به او هدیه داده بود، از گردن درآورد و به آن مرد فقیر داد و فرمود: «خُذْهُ وَبِعْهُ فَعَسَی اللّه ُ اَنْ یُعَوِّضَکَ بِهِ ما هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ؛(37) این را بگیر و بفروش. امید است خداوند در مقابل آن چیزی به تو دهد که از آن بهتر است.» همچنین ابن عباس نقل می کند:
سلمان فارسی برای آنکه چیزی خانه فاطمه علیهاالسلام محل مراجعه نیازمندان و فقیران بود، هر کس به آنجا مراجعت می کرد ناامید برنمی گشت، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در موارد زیادی نیازمندان را به ایشان ارجاع می داد.
برای عرب تازه مسلمان شده ای تهیه کند به خانه زنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رفت اما چیزی نیافت، چشمش به خانه حضرت زهرا علیهاالسلام افتاد و با خود گفت: اگر خیری باشد از خانه فاطمه علیهاالسلام ، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود. رفت و در خانه آن حضرت را کوبید و قضیه را به عرض ایشان رساند. آن حضرت فرمودند: «وَالَّذی بَعَثَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله بِالْحَقِّ نَبِیّا اِنَّ لَنا ثَلاثا ما طَعِمْنا وَ اِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ قَدِ اضْطَرَبا عَلَیَّ مِنْ شِدَّةِ الْجُوعِ .... وَلکِنْ لا اَرُدُّ الْخَیْرَ اِذا نَزَلَ الْخَیْرُ بِبابی؛ سوگند به آن کسی که محمد صلی الله علیه و آله را به حق به پیامبری بر انگیخت، سه روز است که چیزی نخورده ایم و حسن و حسین علیهاالسلام از شدت گرسنگی می لرزیدند [تا اینکه خوابشان برد... .] اما خیری را که به در خانه ام آمده است برنمی گردانم.»
حضرت علیهاالسلام پیراهن خود را به سلمان داد تا ببرد و از شمعون یهودی مقداری خرما و جو بگیرد. سلمان آنها را گرفت و آورد. آن حضرت بلافاصله آنها را آسیاب کرد و نان پخت و به سلمان داد تا برای آن مرد فقیر ببرد. سلمان عرض کرد: یک قرص از این نانها را برای حسن و حسین بردارید. حضرت فرمودند: «یا سَلْمانُ هذا شَیْءٌ اَمْضَیناهُ للّه ِِ عَزَّوَجَلَّ لَسْنا نَأْخُذُ مِنْهُ شَیْئا؛(38) اینها را در راه خدای عزیز و بزرگ داده ایم، چیزی از آن را بر نمی داریم.»



پی نوشت:
1. جعفر مرتضی العاملی، ماساة الزهراء، ص 53؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 9، ص193 و 197.
2. همان، ص 54.
3. بحارالانوار، ج2، ص3.
4. همان، ص 8؛ الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص18، ح 15.
5. دلائل الامامه، ابن جریر طبری، ج 1؛ مستدرک الوسایل، ج 12، ص81؛ سفینة البحار، «انتشارات اُسوه»، ج 2، ص112.
6. بحارالانوار، چاپ ایران، ج68، ص155؛ نهج الحیاة، ص 217، ح 121.
7. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: دلائل النبوة، ابوبکر احمد بن حسین بیهقی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ج 2، ص 41 ـ 47؛ بحارالانوار، ج 18، باب 8 از ابواب معجزات پیامبر و باب 1 از ابواب احوال آن حضرت.
8. دلائل النبوة، ج 2، ص43.
9. بحارالانوار، ج 18، ص57؛ دلائل النبوة، ج2، ص 44.
10. دلائل النبوة، ج 2، ص43.
11. برای آشنایی با ویژگیهای حضرت امام علیه السلام از نگاه حضرت زهرا علیهاالسلام ر.ک: خطبه حضرت در جمع زنان مدینه. برای استفاده از متن شرح و تفسیر دو خطبه آن حضرت که یکی را در مسجد مدینه و دیگری در جمع زنان مدینه ایراد فرمود، ر.ک: الاحتجاج، ج1، ص253 ـ 293 و شرح نهج البلاغه، ج16، ص210 به بعد و شرح خطبه حضرت زهرا، سید عزالدین زنجانی در دو جلد و قطره ای از دریا، علی ربانی گلپایگانی.
12. ویژگیها، آثار و برکات رهبری امام علیه السلام را در خطبه حضرت در جمع زنان مدینه ببینید، در ادامه بحث چند مورد در حد اشاره بیان خواهد شد.
13. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج2، ص21 به بعد و ج 6، ص5 ـ 52؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 32 ـ 33؛ فروغ ولایت، جعفر سبحانی، بخش چهارم وپنجم، ص 145 ـ 193.
14. برای اطلاع بیشتر از چگونگی بردن امام به مسجد جهت بیعت و اهانت به اهل بیت پیامبر و آتش زدن درب منزل حضرت زهرا علیهاالسلام ر.ک: فروغ ولایت، جعفر سبحانی، بخش چهارم، فصل سوم، ص 179 ـ 194؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص47 ـ 49؛ امام علی بن ابی طالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، فصل 15، ص 321 ـ 328.
15. بحارالانوار، ج 53، ص18.
16. نهج الحیاة، ص 152، ح 68.
17. بحارالانوار، ج 43، ص47؛ روضه کافی، ج 8، ص238 با اندکی تفاوت.
18. تفسیر عیاشی، ج2، ص66 و 67.
19. نهج الحیاة، ص159، ح 75.
20. جهت اطلاع بیشتر از فدک، ارزش و مقدار درآمد آن، چگونگی بخشش آن توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام و سرنوشت آن و... ر.ک فروغ ولایت، جعفر سبحانی، 195 ـ 258 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص210 ـ 286.
21. هدف اصلی حضرت زهرا علیهاالسلام از باز گرفتن فدک استفاده مادی از آن نبود، بلکه اثبات و احقاق حق خود بود؛ چون همان سالهایی نیز که فدک در اختیار ایشان بود، تنها به اندازه نیاز اولیه خود از آن بر می داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم می کرد و تا هنگام رحلت پیامبر نیز این چنین بود. ر.ک: بحارالانوار، ج29، ص118 به نقل از چشمه در بستر، ص 269؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص216.
22. شرح نهج البلاغه، ج16، ص214.
23. جهت اطلاع بیشتر ر.ک الاحتجاج، ج1، ص209 ـ 213.
24. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج6، ص49.
25. اصول کافی، ج1، ص 460، ح 5.
26. الاحتجاج، ج1، ص269؛ دلائل الامامه، ص 36.
27. همان، ص272 و 273.
28. الامامة و السیاسة، ص 13 و 14؛ بحارالانوار،، ج28، ص356 و ج29، ص627 و ج43، ص 203 و 204.
29. همان، ج43، ص 82 و ج 86، ص 313.
30. همان، ج 90، ص 388.
31. اعلموا انی فاطمة، ج 4، ص534.
32. بحارالانوار (بیروت)، ج 57، ص 216.
33. ر.ک: اعلموا انّی فاطمه، ج4، ص217. به نقل از فاطمة الزهراء، توفیق ابوعلم، ص130 و تفسیر کشاف زمخشری.
34. دهر/ 7 ـ 8؛ بحارالانوار، ج35، ص 237 به بعد.
35. بحارالانوار، ج35، ص255 و ج47، ص27.
36. مأساة الزهراء، ج 1، ص54.
37. بحارالانوار، ج 43، ص56 ـ 58، ح 50.
38. تفصیل این قضیه را ملاحظه کنید: بحارالانوار، ج 43، ص 69 ـ 75.منبع حوزه نت (با اندکی دخل و تصرف)
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 2 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد حسین


1393 / 10 / 2، 03:28 عصر,
#2
سبک زندگی در سيره امام هشتم (ع)



(بسم الله الرحمن الرحیم)


در اين مطلب فرازهايي از زندگي حضرت امام رضا(ع) را مرور مي کنيم که تصويري از سبک زندگي در سيره رضوي را براي ما ترسيم مي کند.

امامان معصوم، عليهم السلام قرآن ناطق و امامت تبلور هدايت و نور قرآن در پهنه زمين و زمان و سيره ائمه اطهار(ع) تفسير آيات زندگي بخش آن است. اگر قرآن کريم مردم را به حيات طيبه فرا مي خواند، منش و روش زندگي و اصول حاکم بر رفتار و عمل امامان معصوم(ع) تجسم حيات طيبه اي است که پيامبر اعظم(ص) و قرآن کريم بشر را به آن فراخوانده اند.

در اين مطلب فرازهايي از زندگي حضرت امام رضا(ع) را مرور مي کنيم که تصويري از سبک زندگي در سيره رضوي را براي ما ترسيم مي کند.

دستگيري از نيازمندان


انفاق و تأمين نيازهاي مادي و دستگيري از نيازمندان جزو اصول مسلم قرآني و از آيات محکم الهي است.


به اين معنا که از منظر قرآن کريم، انسان نبايد سر در لاک خود فرو برد و فارغ از دغدغه همنوع و همشهري و هم وطن خود باشد.


در سيره ائمه اطهار(ع) نيز انفاق و کمک به نيازمندان روشي بسيار معمول و متعارف بود، از اين رو همواره فقرا بر سر راه آنان مي نشستند يا در خانه آنان را مي زدند. پيشوايان ما حتي پيش از آن که نيازمندان عرض نياز کنند، به آنان انفاق مي کردند.


شکايت از طلبکار به امام رضا(ع)


نقل شده است شخص محترمي به يکي از بستگان ابورافع، آزاد شده به دست رسول خدا(ص)، بدهي داشت و چون براي پرداخت بدهي در مضيقه و با فشار و اصرار طلبکار روبه رو بود و آبروي خود را در خطر مي ديد، به امام رضا(ع) متوسل شد و در يکي از روزهاي ماه رمضان پس از خواندن نماز صبح در مسجد النبي(ص) به منطقه عريض واقع در نزديکي مدينه که حضرت در آن جا بودند، رفت. او هنگامي به عريض رسيد که امام(ع) از منزل بيرون آمده بودند و سوار بر مرکب قصد رفتن به جايي داشتند.


وي مي گويد: همين که چشمم به امام(ع) افتاد شرم و حيا مانع از عرض حاجت شد. اما، امام(ع) در مسير خود به من که رسيدند، مهربانانه به من نگاه کردند. به اين صورت از گرماي نگاه امام(ع) به وجد مي آيد و پس از عرض سلام و ارادت به امام(ع) عرضه مي دارد: فلان فرد از من طلبي دارد و عرصه را بر من تنگ و مرا پيش مردم رسوا کرده است.

او نقل مي کند در حالي که تصور مي کردم با شکايتم آن حضرت دستور دهد که آن فرد دست از سرم بردارد،. به من فرمود: همين جا باش تا برگردم.


نيازمندان بر سر راه امام(ع) مي نشستند


اين شخص نقل مي کند که تا شب همان جا بودم، خواستم برگردم که ديدم حضرت آمدند در حالي که نيازمندان بر سر راه امام(ع) نشسته بودند و حضرت به آنان صدقه مي دادند.


امام(ع) داخل منزل شدند و سپس بيرون آمدند و مرا فراخواندند و با هم به داخل خانه رفتيم و شروع به صحبت کرديم.


سخن که به پايان رسيد امام(ع) فرمودند: گمان نمي کنم افطار کرده باشي؟ عرض کردم: نه، به دستور امام(ع) براي من غذا آوردند و به خدمتکارشان هم دستور دادند با من هم غذا شود. پس از صرف افطاري امام(ع) فرمودند: تشک را بلند کن و هرچه در زير آن است بردار، من هم تشک را بلند کردم و اشرفي هايي را که در زير آن بود، برداشتم. سپس به چند نفر از خدمتکارانشان دستور دادند مرا تا خانه ام همراهي کنند. چون به خانه رسيدم ديدم ۲۰ اشرفي بيش از مقدار بدهکاري من است.


سادگي در سبک زندگي


هم چنين شيخ صدوق در روايتي ديگر از ابي عباد، ساده زيستي را روش حضرت امام رضا(ع) در پوشش مي شمارد و زندگي حضرت را اين گونه توصيف مي کند: «در تابستان فرش حضرت رضا(ع) حصير و بوريا بود و در زمستان روي نمد مي نشست و پيراهني زبر و خشن مي پوشيد، مگر آن که بخواهد پيش مردم آيد که در آن وقت لباس سنگين و بهتر مي پوشيد.»


ادب معاشرت


در همين کتاب که فصلي از آن به بيان سيره رفتاري و سبک زندگي آن حضرت اختصاص يافته است، از زبان شخصي به نام ابراهيم بن عباس که آن حضرت را ظاهراً بارها زيارت کرده و مدت ها از نزديک با امام(ع) حشر و نشر داشته است، گزارشي را از سيره و ادب رفتاري امام رضا(ع) اين چنين ارائه مي دهد:

«هرگز نديدم حضرت رضا(ع) در سخن گفتن با کسي درشتي کند و هيچ گاه نديدم سخن کسي را پيش از تمام شدن قطع کند بلکه صبر مي کرد تا طرف سخنش تمام شود و بعد اگر لازم مي ديد سخن مي گفت، هرگز درخواست کسي را که قادر به انجام دادن آن بود، رد نفرمود و هرگز نزد کسي پاي خود را دراز نمي کرد و در برابر همنشين تکيه نمي داد، هرگز او را نديدم که از خدمتکاران و کارگزاران خود کسي را بد بگويد يا در پيش چشم کسي آب دهان بيندازد، هرگز نديدم که هنگام خنديدن قهقهه زند بلکه خنده اش تبسم بود و چون مجلس او از مردم خالي و سفره غذا انداخته مي شد، همه خدمتکاران را فرا مي خواند و به دور سفره غذا مي نشاند. آن حضرت عليه السلام، بسيار کم خواب بود و بيشتر شب را به بيداري سپري مي کرد.


بسيار روزه مي گرفت و سه روز روزه هر ماه از ايشان فوت نمي شد و مي فرمود: اين روزه مانند روزه گرفتن همه سال است و بسيار پنهاني صدقه مي داد و احسان مي کرد و بيشتر اين کار را شب هاي تاريک انجام مي داد و هر کس گمان مي کند که در فضيلت مانند او را ديده است، از او باور نکن.»


پذيرايي از ميهمان


در فرهنگ ما اين جمله معروف است که «ميهمان حبيب خداست» و به اين گونه براي ميهمان ارج و احترام قائل مي شويم. اين رفتار و نگرش پسنديده ريشه در آموزه هاي اسلامي و سنت و سيره امامان معصوم دارد.


شيخ صدوق در کتاب «عيون اخبار الرضا(ع)» از يک ميهماني ويژه گزارشي مي دهد که در آن نحوه پذيرايي از ميهمان و ادب ميهمان داري را بازگو مي کند. احمد بن ابي نصر از اصحاب برجسته امام رضا(ع) نقل مي کند که در ايام حضور آن حضرت در مدينه، روزي حضرت رضا(ع) برايم مرکبي فرستاد که نزد آن حضرت بروم. من نيز سوار بر مرکب شدم و به خدمت حضرت رسيدم و تا پاسي از شب نزد ايشان ماندم.


چون امام(ع) خواستند از مجلس برخيزند، به من فرمودند: فکر نمي کنم در اين موقع بتواني به مدينه برگردي. عرض کردم: آري فدايت شوم. فرمودند: امشب را نزد ما بمان و صبح به ياري خدا حرکت کن. عرض کردم: مانعي ندارد همين کار را مي کنم فدايت شوم. حضرت خدمتکارشان را صدا زدند و به او فرمودند:«بستر خواب مرا براي او پهن کن و ملحفه مرا که زير آن مي خوابم بر آن بستر بيفکن و بالش مرا هم زير سر او بگذار.»


با خود گفتم:کيست که اين اندازه مقام و منزلتي که نصيب من شده، نصيبش شده باشد؟! خداوند نزد حضرت مقامي به من عطا فرموده که به احدي از اصحاب و شيعيان ما عطا نکرده است، مرکب خود را برايم فرستاد تا سوار شوم، فراش خود را گسترد تا در لحاف و رختخواب آن حضرت بخوابم و شب را به روز آورم و هيچ يک از اصحاب ما را نصيبي اين چنين نشده است.

احمد ادامه مي دهد: من نشسته بودم و اين خيالات را در دل مي گذراندم که ناگهان امام(ع) فرمودند: اي احمد! اميرمومنان علي(ع) وقتي صعصعه بن صوحان مريض بود به عيادت او رفت و صعصعه اين را سبب افتخار خود شمرد و بر مردم به آن فخر مي کرد، پس تو اين کار را نکن و از براي خدا تواضع و کوچکي کن، سپس آن حضرت بر دست خويش تکيه کردند و از جا برخاستند.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 3 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, محمد حسین


1393 / 11 / 24، 11:13 عصر,
#3
سیره امام علی علیه السلام در دوران حکومت

بهترین و کامل ترین نمونه حکومت اسلامی، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حکومت مولای متقیان علی علیه السلام است. سیاست وی، سیاست راستین اسلام است و از تعالیم عالیه اسلام سرچشمه می گیرد.

تاریخ پرافتخار آن حضرت بویژه در دوران حکمرانی کوتاهش گواه اجرای دقیق مبانی و تعالیم حیاتبخش اسلام است. از این رو سیره و روش حکومت و شیوه زندگی او، بهترین نمونه و سرمشق برای تمام امرا و حکام اسلامی در طول تاریخ است.

در این نوشتار بر آنیم، تا مختصری از سیره و روش زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام در دوران زمامداری را بیاوریم. اگر چه میزان شدت زهد و تقوا و مراقبت شدیدش در زندگی و امور فرمانداران و جلوگیری از حیف و میل اموال مسلمانان چیزی نیست که در این مختصر بتوان آن را به شرح و بیان آورد.

روش امام در وضع خوراک و پوشاکش در دوران حکومت

امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن خطبه ای می فرماید:

«ان الله جعلنی اماما لخلقه، ففرض علی التقدیر فی نفسی و مطعمی و مشربی و ملبسی کضعفاء الناس، کی یقتدی الفقیر بفقری ولایطغی الغنی غناه » (1)

«خدا مرا امام و پیشوا قرار داده و بر من واجب کرده است که در رفتار و خوراک و پوشاکم مانند مردم ضعیف و مستمند، بر خود تنگ گیرم، تا فقیر از فقر من پیروی کند و ثروتمند هم به واسطه ثروتش طغیان نکند.»

امام علیه السلام در پاسخ «عاصم بن زیاد» که به آن حضرت عرض کرد:

پس شما چرا به خوراک سخت و پوشاک درشت، اکتفا نموده ای و این چنین بر خود سخت گرفته ای؟!

فرمود:

«ویحک، ان الله عزوجل فرض علی ائمة العدل، ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کی لایتبیغ بالفقیر فقره » (2)

«وای بر تو، خدای عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را در ردیف مردم ضعیف و ناتوان گیرند، تا فقر و تنگدستی، فقیر را از جا به در نبرد.»

علی علیه السلام در دوران حکومتش، عبای کهنه و لباس وصله دار به تن می کرد. روزی از ایشان سؤال کردند:

چرا لباس وصله دار می پوشی؟

فرمود:

این گونه لباس پوشیدن برای خشوع قلب و ذلت نفس اماره، مفید است.

این جریان مربوط به آن زمانی است که بیشتر مسلمانان در فقر و ناداری به سر می بردند.

ابن عباس می گوید: روزی بر امیرمؤمنان علی علیه السلام وارد شدم، در حالی که آن حضرت نعلین خود را پینه می زد، عرض کردم:

ما قیمة هذه النعل حتی تخصفها ارزش این کفش چیست، تا آن که تو خود آن را پینه زنی؟

فقال:

«هی والله احب الی من دنیاکم او امارتکم هذه، الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا» (3)

به خدا قسم این کفش نزد من از دنیای شما یا از حکومت شما محبوب تر است! مگر اینکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را دفع کنم.

«سوید بن غفله » نیز می گوید: روزی بر علی علیه السلام وارد شدم در حالی که در خانه اش جز حصیر کهنه ای نبود و آن حضرت روی آن نشسته بود به او گفتم: یا امیرالمؤمنین، تو حاکم مسلمانان هستی و در بیت المال نیز حکمت روا است و این همه مردم بر تو وارد می شوند و در خانه ات جز این حصیر نیست. حضرت گریه کرد و فرمود:

«یا سوید، ان اللبیب لاتیاثت فی دار النقله وامامنا دار المقامة قد نقلنا الیها متاعنا، و نحن ینقلبون الیه » (4)

ای سوید! آدم عاقل در خانه ای که باید از آن منتقل شود، اثاث نمی چیند. در حالی که در جلوی ما خانه اقامت و آخرت است. ما متاع خود را به آنجا انتقال دادیم. خود هم بدانجا منتقل خواهیم شد.

سوید می گوید:

به خدا قسم سخن آن حضرت مرا به گریه انداخت.

علی بن ابراهیم از امام باقرعلیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:

«والله کان علی لیاکل اکل العبد و یجلس جلسة العبدو انه کان لیشتری القمیصین السنبلانیین فیخیر غلامه خیرهما فاذا جاز اصابعه قطعه و اذا جاز کعبه حذفه و لقد ولی خمس سنین ما وضع اجرة علی اجرة » (5)

به خدا سوگند علی علیه السلام چنان غذا می خورد و چنان می نشست که برده ای می خورد و می نشیند. او دو پیراهن سنبلانی می خرید و بهترین آن را برای غلامش اختیار می کرد و هر گاه آستین آن از انگشتانش تجاوز می کرد، آن را قطع می نمود و اگر از کعبش تجاوز می نمود آن را کم می کرد، او پنج سال حکومت کرد و آجر بر روی آجر [برای ساخت خانه ای شخصی] ننهاد.

هارون بن عنتره از پدر خود نقل می کند:

من در خور نق بر علی علیه السلام وارد شدم، فصل زمستان بود و علی علیه السلام قطیفه کهنه ای بر تن انداخته بود، در آن هنگام از شدت سرما می لرزید.

من به او گفتم: خداوند برای تو و خانواده ات در این مال (بیت المال) سهمی قرار داده است و تو با خود این چنین می کنی؟!

فرمود:

«والله ما ازرؤکم شیئا و ما هی الاقطیفتی التی اخرجتها من المدینة » (6)

من نمی خواهم به شما اندک چیزی تحمیل کنم، این همان قطیفه کهنه ای است که از مدینه با خود آورده ام.

امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر نبود از بیت المال برای خود چیزی زیاده بر دارد، حتی در بیت المال چیزی نگه نمی داشت. هر روز جمعه هر چه در بیت المال بود، میان مردم تقسیم می کرد، بعد زمین بیت المال را جارو می کرد و بر جای آن نماز می خواند و پس از نماز می گفت روز رستاخیز گواه من باشید.

و بنابر نقلی دیگر بر زمین اش آب می پاشید و آنجا استراحت می کرد.

می گویند وقتی به بیت المال می آمد و در آنجا پاره های زر و سیم را می دید زیر لب زمزمه می کرد:

ای زردها و سپیدها، دیگری را فریب دهید. خداوند بر من احسان می کند و از فتنه شما مرا نگه می دارد. (7)

ابوعمروزاذان فارسی می گوید:

من با قنبر نزد امیرالمؤمنین علی علیه السلام رفتیم. قنبر گفت:

یا امیرالمؤمنین برای تو ذخیره یی نگه داشته ام.

علی علیه السلام فرمود:

آن چیست؟

قنبر پاسخ داد برویم به خانه، چون وارد خانه شدند، در آنجا کیسه بزرگی پر از سیم و زر بود.

قنبر رو به علی علیه السلام کرد و گفت:

ای امیرالمؤمنین علیه السلام تو هر چه از اموال و غنایم بود، همه را قسمت کردی. من این را برای تو ذخیره کردم.

علی علیه السلام رو به قنبر کرد و گفت:

آیا می خواهی که آتش فراوانی به خانه من داخل کنی.

سپس شمشیر خود را کشید و به حامهای سیم و زر نواخت و شعری خواند که مفادش این بود که، هیچگاه از آنچه در نزد او فراهم شده است، خوب آن را برای خود برنگزیده، بلکه همه را به حقداران و مستحقان بخشیده است. سپس رو به زر و سیم انباشته کرد و گفت:

ای سیم سپید فام غیر مرا فریب ده! ای زر زرد گونه غیر مرا فریب ده! (8)

علت روش امیر المؤمنین در توزیع بیت المال

حضرت علی علیه السلام روش خود را در تقسیم بیت المال این گونه بیان می کرد:

حبیب من رسول خداصلی الله علیه وآله، از غنایم و اموال هیچ چیزی برای روز بعد در بیت المال نگه نمی داشت.

ابوبکر به همین گونه رفتار می کرد چون نوبت به عمر رسید، رایش بر تدوین دیوان ها و تاخیر اموال از سالی تا سال دیگر قرار گرفت.

اما من به همان روش عمل می کنم، که حبیبم رسولخداصلی الله علیه وآله عمل می کرد. (9)

امیرالمؤمنین علیه السلام در تقسیم بیت المال دقت و احتیاطی بی مانند داشت از این رو طاغیان، آن حضرت را «محدود» می خواندند. (10) حکام و زمامداران دیگر، دست فرزندان و نزدیکان و نور چشمی های خود را در حیف و میل بیت المال کاملا باز می گذارند. ولی علی علیه السلام پیشوای پرهیزگاران در کار بیت المال نسبت به فرزندان و نزدیکان خود کمال سخت گیری را به عمل می آورد. به حدی که برادرش عقیل نیز نتوانست آن را تحمل کند. (11)

رفتار با دوستان و خویشاوندان در بیت المال

علی بن ابی رافع - کلیددار بیت المال می گوید که بر بیت المال علی علیه السلام امین و نیز کاتب آن حضرت بودم. در بیت المال گردنبند مرواریدی بود که در روز بصره به دست آمده بود. روزی دختر علی علیه السلام کسی پیش من فرستاد و گفت:

به من خبر رسیده است که در بیت المال امیرالمؤمنین رشته مرواریدی است و آن هم در دست تو است و من دوست دارم که آن را به من عاریه بدهی تا روز عید اضحی خود را با آن زینت کنم.

گفتم:

من آن را به عاریه مضمونه می دهم، او قبول کرد که عاریه با قید ضمانت باشد و بعد از سه روز برگرداند، پس من آن را به وی تسلیم کردم.

امیرالمؤمنین آن گردنبند مروارید را دیده و شناخته، به او فرموده بود:

این گردنبند را از کجا آورده ای؟!

او گفته بود آن را از علی بن ابی رافع به عنوان عاریه گرفته ام تا روز عید خود را بدان زینت کنم آنگاه به او رد نمایم!

ابن ابی رافع می گوید: امیرالمؤمنین به دنبال من فرستاد، همین که آمدم فرمود:

ای پسر ابورافع آیا به مسلمانان خیانت می کنی؟

عرض کردم:

پناه می برم به خدا که به مسلمانان خیانت کنم!

فرمود:

پس چگونه بدون اجازه من و رضایت مسلمانان گردنبندی را که در بیت المال مسلمین است به دختر امیرالمؤمنین عاریه داده ای؟

عرض کردم:

ای امیرمؤمنان او دختر تو است و از من درخواست نمود که آن را به وی عاریه دهم، تا خود را بدان در روز عید زینت کند، من نیز به قید ضمانت دادم و با مال خود آن را ضمانت کردم که آن را سالم به محل خود برگردانم.

فرمود:

همین امروز آن را برگردان! و بر حذر باش که دیگر آن را تکرار نکنی که در آن صورت مستحق عقاب خواهی شد.

به دخترش نیز فرمود:

دخترم هرگاه عاریه با ضمانت نبود، دستت را به خاطر دزدی از بیت المال قطع می کردم و این نخستین دستی از بنی هاشم بود که به خاطر سرقت قطع می نمودم.

پسر ابو رافع می گوید: دخترش عرض کرد:

یا امیرالمؤمنین من دختر تو و پاره تن تو هستم، چه کسی به این مروارید از من سزاوارتر بود؟!

امام فرمود:

ای دختر علی بن ابی طالب خود را گم مکن و از راه حق دور مشو؟ آیا تمام زنان مسلمان در این عید بمانند این مروارید خود را زینت می کنند؟!

پس آن مروارید را گرفته به محل برگردانید. (12)

ابن ابی الحدید روایت کرده است که عبدالله بن جعفر بن ابی طالب گفت، به عمویم علی علیه السلام عرض کردم:

اگر امر کنی که به من کمکی شود، یا نفقه ام را زیاد کنند، بسی بجا است. به خدا سوگند که من نفقه خود را ندارم مگر اینکه اسبم را بفروشم.

امام در پاسخ فرمود:

«لا والله ما اجد لک شیئا الا ان تامرعمک ان یسرق فیعطیک »

نه به خدا، من چیزی برای تو نمی یابم جز اینکه بخواهی عموی تو دزدی کند و به تو ببخشد. (13)

و همچنین عتاب آن حضرت به یکی از فرزندانش که برای مهمانش مقداری عسل از بیت المال به عنوان قرض درخواست می کرد، در حکایات تاریخی آمده است.

مؤلف کتاب «الغارات » ابوسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی (متوفی 283 ه) می نویسد:

اشراف اهل کوفه از علی علیه السلام ناراضی بودند و به معاویه گرایش داشتند زیرا علی علیه السلام هیچ کس را از غنایم بیت المال بیشتر از حقش نمی داد، ولی معاویه به اشراف و بزرگان دو هزار درهم بیشتر می داد. (14)

یکی از شیعیان و یاران آن حضرت نزد او آمد و درخواست مالی خاص از آن حضرت کرد. امام در پاسخ او فرمود:

این مال نه از آن من است، نه از آن تو، بلکه غنیمتی است برای مسلمانانی که به وسیله شمشیر آن را به دست آورده اند. اگر تو با آنان در جنگ شریک بودی، برای تو از آن سهمی است به اندازه سهم آنان، و گرنه آنچه را آنان به دست خود چیده اند، شایسته نیست که به دهان دیگران برود. (15)

و ده ها جریان دیگر که در کتب تواریخ مسطور است، همه نمایانگر جدیت آن حضرت در مساله بیت المال است و روش قاطع ایشان را در سیاست مالی نشان می دهد.

زهد و پارسایی امام علیه السلام

هیچ انسانی زاهدتر و قانع تر از او شناخته نشده است. او سرور پارسایان و قناعت کنندگان است، موقعیت های سخت تر و دشوارتر را برمی گزید. او در دوران زندگیش، هیچ گاه از غذایی سیر نخورد، خوراکش خشک ترین غذاها بود. بر سر سفره اش نمک و یا سرکه و اگر گهگاهی چیز دیگری بر آن می افزود، از سبزی ها بود. کمی بالاتر که می رفت اندکی شیر بود. گوشت خیلی کم می خورد و چنین می گفت:

لاتجعلوا بطونکم مقابر الحیوان (16)

شکم های خود را گورستان حیوانات قرار ندهید.

از زهد سخن می راند وبه اختصار و بیانی نیکو آن را به کلام خدا مستند می ساخت و می فرمود:

«الزهد، کله بین کلمتین من القرآن: قال الله سبحانه (لکیلا تاسوا علی مافاتکم ولا تفرحوابما آتاکم) و من لم یاس علی الماضی و لم یفرح بالآتی، فقد اخذ الزهد بطرفیه » (17)

تمام معنی زهد در دو جمله از قرآن مجید خلاصه شده است: خداوند سبحان می فرماید: بر آنچه از دستتان رفته اندوه و دریغ مخورید و بر آنچه به شما رسیده، شادمان مباشید. هر کس بر گذشته تاسف نخورد و بر آینده شادمان نباشد همه زهد را، از هر دو سو به دست آورده است.

او زهد را محرومیت نمی دانست بلکه آن را ثروتی گرانقدر به شمار می آورد که به آن رغبت داشت. آن حضرت می فرمود:

«الزهد ثروة » (18) بی میلی به دنیا ثروت و دارایی است.

او گوینده این شعر است که می گوید:

افادتنی القناعة کل عز

وای غنی اعز من القناعة؟! (19)

قناعت همه گونه عزتی به من بخشید و کدام ثروتی گرامی تر از قناعت است؟!

فصیرها لنفسک راس مال

و صیر بعدها التقوی بضاعة (20)

قناعت را برای خود، سرمایه قرار ده و بعد از آن تقوا را نقدینه و کالای خویش ساز؟

تجارتی سودآورتر و تواناتر از قناعت برای تضمین آزادی انسان نیست.

عمربن عبدالعزیز، خلیفه اموی که در زمان خود به زهد معروف بود، می گوید:

در این امت، بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله زاهدتر از علی بن ابی طالب نیامده است. (21)

خواجه نصیرالدین طوسی در برتری امام علی بن ابی طالب علیه السلام می گوید:

و کان ازهد الناس بعدالنبی:صلی الله علیه وآله او پارساترین مردم پس از پیامبرصلی الله علیه وآله بود.

و علامه در شرح آن می گوید: لباس و طعام او از همه خشن تر و غلیظتر بود، هرگز از طعام سیر نخورد.

علامه می فرماید: این برنامه ویژه امام بود و دیگری با او مشارکت نداشت و هیچ کس حتی به بعضی از درجات او نرسید. کفش های او از شاخ درخت خرما بود پیراهن خود را گاهی با پوست و دیگر گاه با لیف خرما وصله می کرد. (22)

انعطاف ناپذیری در برقراری مساوات

به خاطر بر پا داشتن مساوات و محو بدعت ها، در دوران خلافت آن حضرت فتنه ها برپا شد و حوادث ناگواری پیش آمد. بزرگانی از یارانش برای خاموشی این فتنه ها از آن حضرت استدعا کردند که فعلا مصلحت ایجاب می کند به اعیان و بزرگان اصحاب، مقدار بیشتری از بیت المال داده شود تا امام را در مقابل دشمن یاری کنند. البته این پیشنهاد، به خاطر این بود که معاویه چنین می کرد، امام از شنیدن این سخن برآشفت و گفت:

«اتامرونی ان اطلب النصر بالجور، لا و الله لاافعل ما طلعت شمس و ما لاح فی السماء نجم والله لوکان المال لی، لواسیت بینهم، فکیف و انما هی اموالهم » (23)

آیا به من دستور می دهید که بوسیله بذل و بخشش های نابجا و ستم کردن به امت اسلام به دنبال پیروزی باشم؟ به خدا قسم هرگز این کار را تا جهان باقی است انجام نمی دهم. اگر این مال، مال شخصی من بود آن را به طور مساوی تقسیم می نمودم. پس چگونه یکی را بر دیگری ترجیح دهم و حال آنکه مال، مال عموم مسلمانان است؟!!

علی علیه السلام در کار حق نفع خویش را نمی جست و به جلب دوستان و استمالت دشمنان هم نمی اندیشید، در اجرای عدالت و در طلب حق، از هرگونه میل و تعصب خودداری می ورزید.

برخورد قاطع امام با تخلفات یارانش

یکی از وسایل تبلیغ در صدر اسلام و دوران خلفا، شاعران سخنور بودند که از راه شعر خلیفه را به نیکوترین وجهی تعریف می کردند. از این رو، این طایفه نزد خلفای اموی و عباسی جایگاهی شایسته داشتند و اگر گاهی مرتکب خلاف اخلاق می شدند، عذرشان پذیرفته بود. و این جمله معروف حکم مثل جاری پیدا کرده بود.

«یجوز للشاعر مالا یجوز لغیره »

برای شاعر رواست آنچه برای غیر شاعر نارواست. اگر چه این جمله در آغاز مربوط به کیفیت استعمال الفاظ بود، ولی کم کم توسعه یافت و شامل گفتار و رفتار نیز شد!.

حال رفتار علی علیه السلام را با یکی از شعرای معروف که نخست از یاران وی بود، بررسی می کنیم. نام این شاعر «نجاشی » است. وی در جنگ صفین شاعر امام علیه السلام بود.

پس از جنگ صفین هنگامی که در کوفه بود در روز اول ماه رمضان به شاعر دیگری به نام «ابوسمال » برخورد، او نجاشی را به خانه خود فرا خواند و وسوسه اش کرد و هر دو باهم به باده نوشی پرداختند. این خبر به امام رسید، جمعی را فرستاد تا آن دو را دستگیر کنند. ابوسمال خود گریخت، ولی نجاشی گرفتار شد و او را نزد امام علیه السلام بردند. امام فرمود او را 80 تازیانه زدند، پس از آن 20 تازیانه بر آن افزودند.

نجاشی رو به امام کرد و گفت:

یا امیرالمؤمنین آنچه به عنوان حد بود، دانستم، ولی نفهمیدم 20 تازیانه اضافی برای چه بود؟

فرمود:

برای گستاخی تو نسبت به پروردگارت و روزه خوردن در ماه رمضان (24).

این ماجرا انعطاف ناپذیری امام را در اجرای عدالت و احکام الهی نشان می دهد. علی علیه السلام هیچگونه تبعیض و ترس و ملاحظه ای در اجرای حق نداشت. آن حضرت در پاسخ یکی از یاران خود که از دوستان و همشهریان نزدیک نجاشی بود و با جمعی دیگر از مردم یمن درباره تازیانه زدن نجاشی اعتراض کردند و گفتند:

تو میان دوستان و بیگانگان و مطیعان و مخالفان یکسان عمل می کنی؟! و با برادر ما نجاشی بدانگونه شدت عمل نشان دادی، از این جهت دل ما را آزردی و میان ما جدایی افکندی و ما را به راهی وادار کردی که عاقبت آن رفتن به دوزخ است؟!

فرمود:

احکام خدا فقط بر مردمی پارسا و مطیع دستور خدا آسان است. ای برادر یمنی، نجاشی یکی از مسلمانان است که آنچه را خداوند حرام کرده است، انجام داده و حرمت حریم الهی را از بین برده است. درباره او حدی اجرا شد که خداوند کیفر چنین گناهی قرار داده است.

می گویند که این فرد اعتراض کننده (که نامش «طارق » بود) با نجاشی شبانه از کوفه نزد معاویه می روند. معاویه بسیار شاد می شود و در مجلسی که سران و بزرگان یارانش جمع بودند شرحی در ستایش خود و نکوهش علی علیه السلام بیان می کند. طارق طاقت نمی آورد و بپا می ایستد و بر شمشیر خود تکیه می کند، آنگاه خطبه ای بسیار شیوا در ستایش و تنزیه خدا و مدح رسول خداصلی الله علیه وآله می خواند و می گوید:

ای معاویه! ما نزد امامی پرهیزگار و عادل بودیم که در پیرامون او گروهی از اصحاب پرهیزگار و هدایت یافته پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جمع شده اند که همگی اهل دین هستند نه مردم دنیا، آنان همیشه شمع فروزان هدایت بوده اند. اگر کسانی از پیرامون او کنار می روند، نه برای آن است که حق را در جای دیگر می بینند، بلکه برای این است که تحمل حق بر مردم سخت است!.

و پس از آنکه شرح مبسوطی بیان می کند به نجاشی می گوید که اینجا جای تو نیست. (25)

این سخت گیری ها در اجرای عدالت نه فقط طلحه و زبیر و طارق و نجاشی و... را از وی رنجانید بلکه برادرش عقیل ابن ابی طالب و پسرعمش عبدالله بن عباس را هم از وی ناخشنود کرد.

سختگیری در اجرای دین و قانون

آن حضرت در کار دین، سخت گیر و بی اغماض بود. همین عامل او را برای بعضی از اهل زمانه تحمل ناپذیر کرده بود.

می گویند: علی علیه السلام امر کرد، قنبر، مردی را حد بزند. قنبر تحت تاثیر احساسات، سه تازیانه اضافه زد. علی علیه السلام آن مرد را وادار کرد قنبر را، برای جبران آن زیادی، سه تازیانه بزند. (26)

علی علیه السلام با مشاهده کوچکترین انحراف از نمایندگان و عمال خویش شدیدا دلتنگ می شد و با ارسال نامه ای شدید اللحن آنان را به خطای خویش متوجه می ساخت. این نامه ها فراوان است. در اینجا تنها به نقل قسمتی از نامه علی علیه السلام به عثمان بن حنیف مبادرت می ورزیم.

عثمان بن حنیف، پیر مرد با سابقه و پرهیزگاری بوده است که از طرف امیرمؤمنان علی علیه السلام به فرمانداری بصره برگزیده می شود. شبی یکی از توانگران بصره او را مهمان می کند و مجلس ضیافتی بس باشکوه به خاطر وی ترتیب می دهد. گزارش این ضیافت به گوش آن حضرت می رسد بر پیشوای بینوایان، بس گران می آید که میان یکی از عمال وی، با طبقه مرفه و اشراف «روابط سر سفره » برقرار شود، لذا نامه ای را به «عثمان بن حنیف » می نگارد:

ای پسر حنیف! شنیده ام، مردی از متمکنان اهل بصره تو را به مهمانی فرا خوانده و تو هم دعوت او را پذیرفته و به سرعت به سوی آن شتافته ای، در حالی که طعام های رنگارنگ و ظرف های بزرگ غذا یکی بعد از دیگری پیش تو قرار داده می شد. من گمان نمی کردم تو دعوت جمعیتی را قبول کنی که نیازمندان شان ممنوع و ثروتمندان شان دعوت شوند. به آنچه می خوری بنگر (آیا حلال است یا حرام؟).

«الا و ان لکل ماموم اماما یقتدی به ویستضی ء بنور علمه، الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه، الاوانکم لاتقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفة وسداد فوالله ماکنزت من دنیاکم تبرا ولاادخرت من غنائمها و فرا...»

آگاه باش! هر مامومی امامی دارد که باید به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره گیرد، بدان امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است. آگاه باش! شما توانایی آن را ندارید که چنین باشید، پس لااقل مرا با ورع، تلاش، عفت، پاکی و پیمودن راه صحیح یاری دهید.

«به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام و از غنایم و ثروت های آن مالی، ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه بدلی مهیا نساخته ام و از زمین آن حتی، یک وجب برای خود برنداشته ام و از دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی برنگرفته ام.

این دنیا در چشم من بی ارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخه درخت بلوطی بروید...

اگر می خواستم می توانستم از عسل مصفا و مغز گندم و بافته های ابریشم برای خود خوراک و لباس تهیه کنم، اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعام های لذید برگزینم، در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان را نداشته باشد و نه هرگز شکمی سیر خورده باشد. آیا من با شکمی سیر بخوابم در حالی که در اطرافم شکم های گرسنه و کبدهای سوزانی باشند؟ و آیا آنچنان باشم که آن شاعر گفته است:

و حسبک داء ان تبیت ببطنة

وحولک اکباد تحن الی القد

«این درد ترا بس که شب با شکم سیر بخوابی، در حالی که در اطراف تو شکمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشند»!

ااقنع من نفسی بان یقال: هذا امیرالمؤمنین ولااشارکهم فی مکاره الدهر او اکون اسوة لهم فی جشوبة العیش.

آیا به همین قناعت کنم که گفته شود: من امیر مومنانم، اما با آنان در سختی های روزگار شرکت نکنم؟! و پیشوا و مقتدایشان در تلخی های زندگی نباشم؟ من آفریده نشده ام که خوردن خوراکی های پاکیزه مرا به خود مشغول دارد و همچون حیوان پرواری که تمام همش علف است و یا همچون حیوان رها شده ای که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم می باشد و از سرنوشتی که در انتظار او است بی خبر است، آیا بیهوده و عبث آفریده شده ام. (27)

ما عالی ترین مظهر تحقق آرمان بزرگ اسلامی را، در روش «حکومت علی » و در مکاتبات او به فرماندارانش، به خوبی مشاهده می کنیم. آری او، خوراک و پوشاک و آسایش را بر خود ممنوع می کند تا مبادا لحظه ای از درد توده ها، از رنج اکثریت محروم جامعه خود، غافل بماند.

احترام به شخصیت و حقوق مردم

امیرمؤمنان علی علیه السلام حساسیت عجیبی به عدالت و مهربانی و محترم شمردن شخصیت و حقوق مردم داشت و این حقیقت در بخشنامه هایی که به مامورین دولتی فرستاده است کاملا آشکار است.

در بخشنامه ای که برای مامورین جمع آوری مالیات نوشته است، پس از چند جمله موعظه و تذکر می فرماید:

...فانصفوا الناس من انفسکم واصبروالحوائجهم فانکم خزان الرعیة و وکلاء الامة و سفراء الائمة... (28)

به عدل و انصاف رفتار کنید و به مردم در باره خودتان حق بدهید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم صبر و استقامت به خرج دهید که شما خزانه داران رعیت و نمایندگان ملت و سفیران حکومتید. بر هیچ کس به خاطر نیازمندیش خشم نگیرید، هیچ کس را از خواسته های مشروعش باز مدارید و به خاطر گرفتن خراج از بدهکار، لباس تابستانی یا زمستانی و مرکبی را که با آن به کارش می رسد، به فروش نرسانید و نیز به خاطر گرفتن درهمی، کسی را تازیانه نزنید، همچنین برای جمع آوری بیت المال، به مال هیچکس، چه مسلمان و چه غیرمسلمان که در پناه اسلام است، دست نزنید مگر اینکه اسب یا اسلحه ای باشد که برای تجاوز به مسلمانان به کار گرفته شود، چرا که برای مسلمان درست نیست بگذارد چنین اسلحه ای در اختیار دشمنان اسلام باشد...

در بخشنامه دیگری که به سران سپاه نوشته است، می فرماید:

«...فان حقا علی الوالی الا یغیره علی رعیته فضل ناله ولا طول خص به و ان یزیده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفا علی اخوانه...»

... حقی که بر والی و زمامدار، انجام آن لازم است این است:

فضل و برتری که به او رسیده و مقام خاصی که به او داده شده نباید او را نسبت به رعیت دگرگون کند و این نعمتی که خداوند به او ارزانی داشته، باید هر چه بیشتر او را به بندگان خدا نزدیک، و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد.

در سفارش نامه ای که عمومی است [لمن یستعمله علی الصدقات]و در اختیار مامورین زکات قرار می گرفت، امام علیه السلام می فرماید:

«انطلق علی تقوی الله وحده لاشریک له ولاتروعن مسلما ولاتجتازن علیه کارها ولا تاخذن منه اکثر من حق الله فی ماله...»

«با تقوا و احساس مسؤولیت در برابر خداوند یکتا و بی شریک، حرکت کن و در این راه هیچ مسلمانی را مترسان! آنگونه رفتار نکن که از تو کراهت داشته باشند. بیش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او مگیر. وقتی بر قبیله ای که بر سر آبی فرود آمده اند وارد شدی، تو هم در کنار آن آب فرود آی، بدون اینکه به خانه های مردم داخل شوی، سپس با آرامش و وقار به سوی آنان برو، تا رسیدی به آن ها سلام کن، و درود بفرست.

سپس بگو: ای بندگان خدا، مرا ولی خدا و خلیفه او به سوی شما فرستاده تا حق خدا را که در اموال شما است بگیرم. آیا در اموال شما حقی از خدا هست که آن را به نماینده اش بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه، دیگر به او مراجعه مکن و اگر کسی پاسخ داد بلی، همراهش برو، بدون اینکه او را بترسانی و یا تهدید کنی و یا او را به کار مشکلی اجبار سازی، هرچه از طلا و نقره به تو داد، بستان، اگر گوسفند یا شتر دارد که باید زکات آن ها را بدهد، بدون اجازه صاحبش داخل آن مشو، زیرا بیشتر آن ها از آن او است. وقتی داخل گله شدی همچون شخص مسلط و سخت گیر رفتار مکن، حیوانی را فرار مده و ناراحت مساز... (29)

این سفارش، مفصل است و همین اندازه کافی است که دیدگاه امام را به عنوان حکمران درباره توده مردم روشن سازد.

سادگی در میهمانی و معاشرت

مولای متقیان در زندگی بسیار ساده و بی تکلف بود. و انتظار داشت دوستانش نیز همین طور باشند. روزی حارث ابن اعور همدانی به آن حضرت عرض کرد یا امیرالمؤمنین آیا به منزل ما تشریف می آورید؟ حضرت فرمود: به شرط آنکه چیزی زیاده از آنچه در خانه داری برای من تهیه نکنی و با تهیه چیزی که بیرون از خانه تو است خود را به زحمت نیندازی!

حارث قبول کرد. امیرالمؤمنین وارد خانه او شد، حارث به خود می پیچید و میل داشت که چیزی برای حضرت تهیه کند، ولی گمان می کرد که حضرت به او این اجازه را ندهد، تا این که حضرت به او فرمود: ای حارث تو را چه می شود؟ عرض کرد: اینها پول است، دلم می خواهد هر چیزی برای تو بخرم و لکن قادر نیستم! امام فرمود: «او لیس لک قلت لاتکلف لی مماوراء بابک فهذه مما فی بیتک »

مگر یادت نیست که به تو گفتم که با تهیه چیزی که بیرون از خانه تو است خود را برای من به زحمت نیفکنی، پس همین که در خانه تو است کافی است. (30)

پیشوای پرهیزکاران برای جلوگیری از تکبر و فخر فروشی امرا و رؤسا در خطبه «قاصعه » چنین دستور می دهد:

الا فالحذر الحذر من طاعة ساداتکم و کبرائکم الذین تکبروا عن حسبهم و ترفعوا فوق نسبهم... (31)

آگاه باشید، بترسید، بترسید! از پیروی بزرگترهایتان، یعنی آن کسانی که به واسطه موقعیت خود تکبر می فروشند، همان ها که خویشتن را بالاتر از نسب خود می شمارند...

سرزنش تملق گویان

امام از اظهار کرنش و تملق دیگران در برابرش به شدت نفرت داشت. در سیستم حکومتی اسلام، حاکم یا خلیفه در فرمانروایی، اصیل نیست، بلکه امانت داری است که در عین حکمرانی فرمانبر است و تنها مسؤول اجرای احکام الهی می باشد. حاکم واقعی، خدا است و جز خدای واحد پرستش نمی شود، و احدی جز ذات احدیت سزاوار مدح و ثنا نیست و سجده و تعظیم ویژه خداوند آسمان ها و زمین است و اظهار کرنش و تملق و چاپلوسی و سر بر خاک نهادن و پیشانی بر توده های غبار ساییدن، در برابر حاکم از آثار شرک است و اسلام از آن به شدت نهی کرده است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام از مدح و ثنا خوانی و گزافه گویی و احترامات فوق العاده افراد بیزار بوده و مسلمانان را نیز از این اعمال به شدت نهی فرموده است.

علی علیه السلام از جنگ صفین مراجعت فرموده بود، در کوفه شخصی به نام «حرب بن شرحبیل الشیانی » همراه آن حضرت پیاده می رفت در حالی که خود آن حضرت سواره بود امام ایستاد و به حرب فرمود: برگرد، چون حرب از برگشتن امتناع کرد حضرت دو مرتبه به او فرمود:

«ارجع فان مشی مثلک مع مثلی فتنة للوالی و مذلة للمؤمن » (32)

«برگرد برای اینکه پیاده رفتن شخصی مثل تو با شخصی مثل من، برای والی و زمامدار فتنه است و برای مؤمن ذلت و خواری است »

نقل می کنند «یوسف بن یعقوب » از صالح، فروشنده لباس روایت کرده است که جده او، امیرمؤمنان علی علیه السلام را در کوفه دید، در حالی که آن حضرت مقداری خرما با خود حمل می فرمود، آن زن به حضرت سلام داده و عرض می کرد یا امیرالمؤمنین این خرما را بده تا من به خانه بیاورم، حضرت می فرمود:

«ابوالعیال احق بحمله »

پدر خانواده به حمل آن سزاوار است!

آن زن می گوید: آنگاه حضرت به من فرمود: از این خرماها می خوری؟ عرض کردم میل ندارم.

همین زن می گوید: حضرت به منزل تشریف برد در حالی که، همان عبایی را که با آن خرما حمل کرده بود در وقت نماز به دوش انداخته با مردم به نماز ایستاد. (33)

او نه تنها از تملق و چاپلوسی و ستایش و کرنش بیزار بود، حتی مدح آمیخته به تملق را نیز از عیوب اخلاقی می شمرد و در مقابل رفتار و گفتار ذلت آمیزی که منافی با عز و شرف انسانی بود، سکوت نمی کرد و اگر کسی مرتکب چنین عمل غیر اخلاقی می شد از او انتقاد می کرد.

روزی یکی از اصحاب او را مدح کرد، حضرت به شدت او را از این عمل منع نمود و در خطبه ای که در حضور بیش از پنجاه هزار نفر بعد از جنگ صفین ایراد نمود، چنین فرمود:

«... ان من اسخف حالات الولاة عند صالح الناس، ان یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الکبر و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم انی احب الاطراء و استماع الثناء و لست بحمدالله، کذلک...»

«... بدانید از بدترین حالات زمامداران، نزد صالحان، این است که گمان برده شود که آنان فریفته تفاخر گشته و کارشان شکل برتری جویی، به خود گرفته، من از این ناراحتم که حتی در ذهن شما جولان کند که من مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا خوشم می آید. من -بحمدالله- چنین نیستم.

گاهی هست که مردم ستودن افراد را به خاطر مجاهده ها و تلاش هایشان لازم می شمرند و این برای مردم بی عیب است اما من از شما می خواهم مرا با سخنان جالب خود نستایید و اینکه می بینید در راه اجرای فرمان الهی تلاش می کنم، برای آن است که می خواهم خود را از مسؤولیت حقوقی که برگردنم هست، خارج سازم، حقوقی که خداوند و شما برگردنم دارید و هنوز کاملا از انجام آن ها فراغت نیافته ام و واجباتی که به جای نیاورده ام، باید بجا آورم.

فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابرة ولا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادرة ولا تخالطونی بالمصانعة ولاتظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی، ولا التماس اعظام لنفسی فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه، کان العمل بهما اثقل علیه، فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل...» (34)

با من آن طور که با جباران و زمامداران ستمگر سخن می گویند، سخن نگویید، القاب پرطنطنه برایم به کار نبرید، آن ملاحظه کاری ها و موافقت های مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار می دارند در برابر من اظهار مدارید، با من با ظاهر سازی رفتار ننمایید درباره من گمان بی جا نبرید که گفتن حق بر من سنگین باشد، یا بخواهید مرا به بزرگی تعظیم کنید.

هر کس که گفتن حق یا پیشنهاد عدل بر او سنگین باشد، عمل به آن دو، بر او سنگین تر است. پس از سخن به حق یا مشورت به عدل هیچ خودداری ننمایید.

امام در این جملات دستوراتی برای رفتار مردم با آن حضرت داده است:

1) با آن حضرت به شکلی که با جباران و پادشاهان سخن می گویند با عناوین و القاب پر طنطنه، سخن نگویند.

2) در ملاقات با آن حضرت خیال نکنند که او پادشاهی است و به سبب آن خوف و رعب بر آن ها مسلط شود و نتوانند حرفشان را بزنند.

3) با مجامله و ظاهرسازی با آن حضرت رفتار نکنند.

4) خیال نکنند که شنیدن حرف حق بر آن حضرت سنگین است.

5) حرف حق را آشکارا و بدون پرده بگویند.

6) از عرضه عدل و انصاف بر حضرتش خودداری نکنند.

روش حکومت علی علیه السلام عملا نیز مطابق با گفتارش بود، مردم علی علیه السلام را بی پیرایه تر از آنچه تصور می کردند، می یافتند.

یکی از نمونه های برخوردهای حکومت اسلامی را در بسیج علی علیه السلام هنگام لشکرکشی به شام با کشاورزان آزاد شده ایرانی شهر «انبار» مشاهده می کنیم.

هنگامی که نیروی امام به سوی شام حرکت کرد، دهقانان شهر انبار طبق آیین ایران باستان، صف بسته بودند تا موکب همایون امیرمؤمنان را همچون شاهنشاه ایران استقبال کنند و بر آستان او سر برخاک نهند و ملازم رکابش باشند. چون علی علیه السلام نزدیک شد، پیش دویدند، و با هلهله و شادباش به استقبالش شتافتند، آن پیشوای آزاده، از رسم تعظیم و تکریم ایرانیان نسبت به رهبر خویش، انتقاد فرموده و سجده و کرنش را ویژه خداوند آسمان و زمین شمرد و فرمود:

این چه کاری بود که کردید؟

گفتند:

این عادت ما است که شهریاران خود را به آن احترام می نماییم.

امام فرمود:

«والله ماینتفع بهذا امراؤکم وانکم لتشقون علی انفسکم فی دنیاکم و تشقون به فی آخرتکم و ما اخسرالمشقة وراءهاالعقاب.» (35)

«به خدا سوگند شهریاران شما در این کار سود نمی برند و شما خود را در دنیا به زحمت و مشقت می اندازید و در آن جهان هم به کیفر الهی و عذاب ابدی گرفتار می گردید (چون جز خداوند، احدی شایسته پرستش در دنیا نیست) چه بسیار زیان آور است رنجی که در پی آن کیفر و عذاب الهی باشد.»

البته برخورد تند امام علیه السلام با این موضوع به خاطر مفاسد فراوان آن است، اگر تملق و چاپلوسی در جامعه ای باب شود، روح یگانه پرستی و اتکای به خود در آن جامعه خفه می شود. جامعه ای که رهبر خویش را بپرستند، خدای را نخواهند پرستید و بر اراده و عزم خویش ارزش نخواهند گذاشت و همچون گوسفندانی ذلیل و زبون، کورکورانه به دنبال چوپان خواهند رفت و شبان بی خرد را به غرور و اشتباه خواهند انداخت.

جای تردید نیست، وقتی زبان مدیحه در جامعه رایج شد و زبان مردان حقگو و حق شناس در دست حامیان مدیحه قرار گرفت، به جای شرف و فضیلت، باطل و رذیلت رشد می کند. حق، خرید و فروش می شود و انصاف و مروت در اختیار وقاحت و نامردی قرار می گیرد.

اگر خوب دقت کنیم اکثر مفاسدی که از ناحیه زمامداران خود سر در طول تاریخ صادر گردیده، علتش تملق بیجا و مدح و منقبت ناروای شاعران و گویندگان و نویسندگان درباری بوده است.

در تاریخ می بینیم شعرا و مداحان مزدور برای به دست آوردن پول، قصایدی را در مدح و منقبت خلفا و وزرا می سرودند و با آن همه کثافت کاری و پرده دری، خلفا و پادشاهان را «ظل الله » معرفی می کردند. خیلی کم دیده شده امیری را به خاطر دادگری و عدالت پروری تعریف کنند و ظالم و ستمگری را به خاطر ظلم و ستم مورد هجو و نقد قرار دهند، از این رو عدالت کشی و ستمگری تقویت می شد.

بالاخره کدام یک از خلفا و رؤسای جمهور بعد از پنج سال حکومت بر کشور پهناور با راستی و درستی با پیراهن کرباس ست بافت خانواده خود) می سازد و می گوید: «یا اهل بصره ماذاتنقمون منی والله ان هذا من غزل اهلی - واشار الی کمه- (36)

و در آخر، عمر طومار خیانت و امانت را با این جمله می بندد و می گشاید:

«یا اهل العراق، دخلت بلادکم باشمالی هذه و رحلتی و راحلتی ها هی فان انا خرجت من بلادکم بغیر ما دخلت فاننی من الخائنین » (37)

«ای مردم عراق! (پایتخت آن کوفه) من با این بارو بند و رحل و راحله و این چند اثاث از حجاز به دیار شما آمدم و اکنون پس از چند سال فرمانروایی بر شما اگر با غیر این رحل و راحله و این چند شمله از اینجا بیرون رفتم، من از خیانتکاران خواهم بود».

کدام یک از زمامداران بزرگ جهان در طول تاریخ اعلام می دارد که:

«مخارج من از اموال خودم تامین می شود و مادامی که نهالی در مدینه دارم، بار سنگینی به دوش بیت المال شما ندارم.»

«والله لاازرءکم من فیئکم شیئا مادام لی عذق بالیثرب » (38)

آری اینها چند صفحه ای از کتاب پر حجم فضایل مولای متقیان و امیرمؤمنان علی علیه السلام و قطراتی از دریای بیکران فضایل آن حضرت است که در این مقال ذکر گردید.

توجه به شرایط زمانه برای حاکم ضروری است

در پایان این بحث، تذکر یک نکته لازم است:

باید توجه داشته باشیم که وضع حکام و پیشوایان اسلامی باید متناسب با وضع زمان باشد به این معنی اگر مردم دچار فقر و فلاکت باشند باید پیشوای آنان با محرومان و مستضعفان هماهنگی و همدردی کند. وقتی که می بیند عملا راه برخوردار کردن و رفع نیازمندی های آنان مسدود است باید با همدردی و هم سطحی و شرکت عملی در غم محرومان برزخم های دل آنان مرهم بگذارد.

البته همدردی و تشریک مساعی در غم دیگران بویژه از ناحیه پیشوایان امت که چشم ها به آنان دوخته است، اهمیت به سزایی دارد، از این رو علی علیه السلام در دوره خلافت بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگی می کرد. چنانکه در سخنان خود به عاصم بن زیاد و در نامه خود به عثمان بن حنیف نوشت که من قدرت بر خوردن طعام لذیذ دارم اما می ترسم که در حجاز ویمامه افرادی افت شوند که امید همین یک قرص نان را هم ندارند.

و اگر مردم در رفاه و آسایش باشند در آن صورت پیشوای امت نیز می تواند از رفاه و آسایشی که عموم بهره مندند، نیز بهره مند شود. چنانکه امام صادق علیه السلام در نشستی که با زهاد و صوفیان زمان خود داشت به این معنی تاکید فرمود. (39)

و در نامه ای که امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم مصر و محمدبن ابی بکر نوشته، یادآور شده اند که استفاده از نعمت های الهی از مقام اولیای خدا چیزی کم نمی کند. (40)

و این مطلب به طور روشن در روایتی که از امام صادق علیه السلام منقول است بیان شده است. «حمادبن عثمان » می گوید در حضور امام صادق علیه السلام بودم که مردی به آن حضرت عرض کرد:

اصلحک الله، شما فرمودید که علی بن ابی طالب علیه السلام لباس زبر و خشن در برمی کرد و پیراهن چهار درهمی می پوشید و مانند اینها، در صورتی که بر تن شما لباس نو می بینم.

حضرت صادق علیه السلام به او فرمود:

«ان علی بن ابیطالب کان یلبس ذالک فی زمان لاینکر علیه ولو لبس مثل ذلک الیوم شهر به فخیر لباس کل زمان لباس اهله، غیران قائمنا اهل البیت علیهم السلام اذا قام لبس ثیاب علی و سار بسیرة علی علیه السلام. (41)

«علی بن ابی طالب علیه السلام آن لباس ها را در زمانی می پوشید که بدنما نبود و اگر آن لباس را این زمان می پوشید به بدی انگشت نما می شد، پس بهترین لباس هر زمان، لباس آن زمان است، ولی قائم ما اهل بیت علیهم السلام زمانی که قیام کند همان لباس علی علیه السلام را به تن کند و به روش او رفتار نماید. [زیرا آن حضرت هم حکم فرمایی می کند و وظیفه امام در دوران حکومتش این است که خود را در ردیف مردم فقیر آورد].»
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 1 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده است:
محمد81


1394 / 3 / 1، 01:51 عصر,
#4
نمونه‌هایی از سیره رفتاری امام حسین(ع) در خانواده


(بسم الله الرحمن الرحیم)


خداوند متعال، رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی...


خداوند متعال، رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و غیره به آنان اقتدا نمایند.
 
یکی از نکات قابل توجّه در سیره پیشوایان معصوم(ع) نحوه رفتار آنان با خانواده است. در این نوشتار مختصر برآنیم تا با مراجعه در منابع تاریخی به گوشه هایی از سیره اخلاقی امام حسین(ع) در خانواده بپردازیم؛ هر چند به خاطر طبیعت موضوع و نیز شرایط اجتماعی، حجم شواهد و مواردِ بر جای مانده در تاریخ، در این خصوص فراوان نیست؛ همین اندک نیز بسیار ارزشمند و گویاست.
 
احترام به همسر
احترام به همسر از عواملی است که در تربیت فرزندان، تأثیر فراوانی دارد. مادری که در خانه، عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه و آرامش و احساسِ شخصیت، فرزندان را تربیت خواهد نمود. به عکس اگر همسر در خانه مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار گیرد و شخصیتش در خانه و پیش فرزندان تحقیر شود، بدیهی است که از روان سالمی برخوردار نخواهد بود و در نتیجه، آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانیِ او در فرزندان نیز تأثیر خواهد گذاشت.
 
انسان در دوران زندگی با حوادث و مسائلی روبه رو می شود که او را نگران و متأثر می سازد. فردی که احساس کند از طرف دیگران مورد ستم واقع شده، اگر برای رسیدن به حقّ خود تلاش کند و نتواند به آن برسد، دچار نگرانی خواهد شد. حال اگر برای زن یا شوهر چنین مشکلی پیش آید و با حالت تأثر وارد خانه شود، ممکن است گلایه کرده و از همسر انتظار داشته باشد که در این شرایط به او کمک کند و از او دفاع نماید. و در نتیجه، هرگونه تصوّرِ کوتاهی را در این رابطه دور از انتظار می داند.
 
همسر در این حالت های ویژه، باید سعی کند با مهربانی، احترام و دلجویی چنان رفتار کند که از اندوه و تأثر او بکاهد. در چنین شرایطی، سخنان منطقی و محترمانه همسر می تواند اثبات نماید که: من در دفاع از حقّ تو کوتاهی نکرده ام و آنچه مصلحت بوده و توان داشتم انجام داده ام.
 
حضرت زهرا(س) پس از رحلت رسول مکرّم اسلام(ص) وقتی فدک را به ناحق از او گرفتند، برای دفاع از حقّ خویش و بازگرداندن حقّش، نزد خلیفه وقت رفت؛ امّا با ارائه استدلال های منطقی، موفّق نشد حقّ خود را بستاند، بنابراین با ناراحتی و تأثر شدید وارد منزل شد و اظهار ناراحتی نمود، شوهرش، علی(ع) را مورد خطاب قرار داد و گفت:
 
... هیچ کس از من دفاع نکرد و از ظلم آنها جلوگیری ننمود، خشمگین از خانه بیرون رفتم و پریشان و با شکست و افسردگی بازگشتم، و تو این گونه پریشان نشسته ای! تو همان بودی که گرگان عرب را صید می کردی و اکنون زمین گیر شده ای! یا علی! نه گویندگان را مانع هستی و نه یاوه گویان را دافع! اختیار از کفم رفته،... از این که با تو این گونه سخن می گویم، نزد خدا عذر می خواهم، خواه مرا یاری کنی، یا واگذاری! ای وای بر من در هر پگاه که تکیه گاهم از کف بیرون رفت و بازویم بی رمق گشت.
 
علی(ع) با لحنی محترمانه همسر مهربانش را دلداری داد و فرمود:
ویل و وای بر تو مباد؛ بلکه وای بر دشمنان تو باد! ای دختر برگزیده خدا و یادگار نبوّت، از اندوه و غصّه دست بردار. به خدا سوگند! من در انجام وظیفه سستی نکردم و آنچه قدرت و توان داشتم، انجام دادم.
 
حضرت علی (ع) آن چنان با خونسردی، متانت، دلجویی و احترام در برابر ناراحتی و شکوِه حضرت زهرا(س) برخورد می نماید، که حضرت فاطمه (س) آرام می گیرد و می فرماید:
خداوند مرا کفایت می کند. و بدین گونه کار آنها را به خدا وامی گذارد و ساکت می شود.(1)
 
علی(ع) همواره مواظب بود که از حزن و اندوه زهرا(س) که بعد از پدر بزرگوارش بسیار زیاد شده بود، بکاهد. زهرا(س) به پدرش، پیامبر(ص) علاقه زیادی داشت. حضرت می فرمود: پیراهن پدرم را به من بدهید. و چون پیراهن را می گرفت، آنقدر آن را می بویید تا بیهوش می شد.
 
علی(ع) می فرماید: پیامبر(ص) را در پیراهنش غسل دادم و چون وضع زهرا(س) را مشاهده کردم که با بوییدن آن پیراهن بیهوش می شود، آن را پنهان نمودم.(2)
 
حضرت علی (ع) درباره چگونگی برخورد با همسرش می فرماید:
 
به خدا سوگند! هرگز کاری نکردم که فاطمه خشمگین شود و او را به هیچ کاری مجبور نکردم...، او نیز هرگز مرا خشمگین نکرد و برخلاف میل باطنی من، قدمی برنداشت.(3)
 
 
در تاریخ می خوانیم: روز عاشورا هنگامی که هلال بن نافع عازم میدان جنگ بود، همسر جوانش از رفتن او ناراحت شده و به شدّت می گریست. امام حسین(ع) متوجّه آن زوج جوان گردیده و به هلال فرمود:
إنَّ أهلک لایطیبُ لَها فِراقُکَ، فَلَو رأیتَ أن تَختارَ سُرُورَها علَی البَراز(4) همسرت جدایی تو را نمی پسندد، تو آزادی و می توانی خشنودی او را بر مبارزه با شمشیرها مقدم بداری.
 
آن امام همام بالاترین حدّ تکریم را نسبت به فرزند و همسر داشت. حتی آنان را مورد عنایت خاصّ خود قرار داد و آنان نیز علاقه وافری نسبت به حضرتش ابراز می داشتند.
 
مثلاً رباب(س)  علاقه وافری به امام حسین(ع) داشت. او در سفر کربلا همراه امام بود و پس از شهادت آن حضرت نیز وفاداریش را به زبان شعر، و نیز در عمل، نشان داد.
 
دو مرثیه از رباب(س) در دسترس، قرار دارد که هر دو دارای معانی بسیار زیبا بوده و خلوص و ارادت رباب(س) را نسبت به آن حضرت نشان می دهد:
 
ترجمه آن چنین است: آن پرتوی که دیگران از درخشش آن بهره می بردند، در کربلا کشته شده و غیر مدفون رها شده است.
 
ای فرزند پیامبر(ص)! خدا از طرف ما تو را پاداش نیکو داده و در وقت میزان تو را از هر زیانی به دور دارد.
 
تو آن چنان کوه محکمی بوده که من بدان پناه می بردم و تو با رحمت و از سر دینداری با ما همنشینی داشتی.
 
دیگر چه کسی برای یتیمان و فقیران، مانده؟ و چه کسی است که مسکینان بدو پناه برده و او بی نیازشان سازد؟
 
به خدا قسم! دیگر سایه ای بعد از تو بر سرم نخواهم پذیرفت تا در میان خاک، پنهان شوم.(5)
 
رباب (س)در بخشی از این اشعارش ارتباط عمیق خود را با امام حسین(ع) تصویر می کند؛ امام چون کوهی است که پناهگاه آرام بخش رباب(س) بوده و آن حضرت نیز با کمال ملاطفت و از سر دینداری با وی برخورد داشته است.
 
 
توجّه به خواستِ همسر
امام حسین(ع) به خواست، علاقه و حسّ زیبایی دوستی همسرش، توجّه خاصّی می نمود و برخی اوقات به همین خاطر با انتقادات اصحاب و دوستان خود روبه رو می شد؛ ولی به خواستِ طبیعی و مشروع همسر خویش احترام می گذاشت.
 
جابر از امام باقر (ع) نقل می کند:
عدّه ای بر امام حسین(ع) وارد شدند؛ ناگاه فرش های گران قیمت و پشتی های فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت مشاهده نمودند. عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! ما در منزل شما وسایل و چیزهایی مشاهده می کنیم که ناخوشایند ماست (وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمی دانیم!.) حضرت فرمود: إنّا نَتَزَوّجُ النِّساءَ فَنُعطیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشتَرینَ بِها ما شِئنَ، لَیسَ لَنا فیهِ شی ءٌ(6) ما در ازدواج، مهریه زنان را پرداخت می کنیم و آنها هر چه دوست داشتند، برای خود خریداری می کنند. هیچ یک از وسایلی که مشاهده نمودید، از آنِ ما نیست.
 
در روایت دیگر نقل شده که از امام صادق (ع) سؤال شد: آیا خرید جواهرات برای زینت بچّه ها درست است؟ حضرت فرمود: علیّ بن الحسین(ع) برای بچّه ها و همسرانش زیورآلات از نوع طلا و نقره تهیه می کرد و آنها را با آن زیورها می آراست.(7)
 
از این روایات و نظایر آن، به خوبی استفاده می شود که امام حسین(ع) و سائر ائمه اطهار(ع) به حسّ زیبایی دوستی همسر خود احترام می گذاشتند و امکانات لازم را در حدّ متعارف آن زمان، برای آنها فراهم می نمودند.
 
 
غیرت ورزی نسبت به خانواده
یکی ازخصلت های پسندیده، غیرت است. غیرت، به معنای آن است که سرشت و طبیعت انسان از این که غیر خودش در یک امر مورد علاقه اش با او مشارکت داشته باشد نفرت داشته باشد.(8)
 
غیرت در اصطلاح، آن است که کسی نسبت به ناموس خود و همسر یا فرد مورد علاقه اش به حدّی اهتمام ورزد که به دیگری اجازه و تعرّض به حریم خویش ندهد. انسان غیور، نمی تواند تحمّل کند که دیگران با نگاه های ناپاک یا انگیزه های فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک شوند و قصد سوء داشته باشند.
 
غیرت ورزیدن، خُلقی ارزشمند و پسندیده است. گاهی هم (غیرت دینی) سبب می شود که انسان از هر نوع سوءِ قصد و هجوم مخالفان به دین و ارزش های مقدّس و معتقدات دینی برآشوبد و عکس العمل نشان دهد و در دفع تعرّض بکوشد. پیامبراکرم(ص) فرموده است: اَلْغیرَةُ مِنَ الاِْیمانِ(9) غیرت از ایمان است.
 
غیرت، نشانه ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب می شود. حضرت علی (ع) فرموده است: ارزش انسان به قدر همّت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به اندازه پاکدامنی اوست و عفّت او به قدر غیرت اوست.(10) خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست می دارد.(11)
 
بنی هاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و برای عترت پیامبر(ص) حرمتی فوق العاده قائل بودند. جوانان بنی هاشم نیز پیوسته اهل بیت امام حسین(ع) را در طول سفر به کربلا، محافظت می کردند. شبها نیز با حراست این جوانان، به ویژه قمر بنی هاشم، زنان حرم آسوده و بی هراس می خفتند.
 
غیرت در دریای پهناور وجود اباعبدالله(ع) موج می زد و به همه آموخت که نگهبانان دین و ناموس خود باشند و بیشترین حساسیت را در دفاع و صیانت از آنها داشته باشند.
او تا آخرین نفس از عقیده اسلامی خود دفاع کرد و بر محو باطل پافشاری نمود. او که سرآمد غیرتمندان عالم است در رجز حماسی خویش در روز عاشورا از جمله بر حمایت از ذرّیه پیامبر و خانواده پدرش تأکید می فرمود: اَحْمی عِیالاتِ اَبی، اَمْضی عَلی دینِ النَّبی(12) آن حضرت، روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه ها و تعرّض به زنان و کودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لاتَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا اَحْرارا فی دُنْیاکُمْ...(13) ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید...
 
شمر جلو آمد و گفت: ای پسر فاطمه چه می گویی؟
امام(ع) فرمود: من با شما می جنگم و شما با من می جنگید، پس تجاوزگران و سرکشان و جاهلان خود را تا وقتی من زنده ام، از حرم من بازدارید.(14)
 
از غیرت آن امام همام بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمّل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند. غیرت دینی او و یارانش نیز زمینه ساز آن حماسه بزرگ شد.
 
آن امام همام، کشته شدن را بر ننگ ذلّت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیّت او بود. یاران شهیدش هم شب عاشورا و در فرصت های دیگر تا پای جان ابراز وفاداری کردند و غیرتشان اجازه نداد که امام و اهل بیت او را در صحرا و میان انبوه دشمن رها کنند و خود، در پی زندگی و عافیت خویش روند. عباس، امان نامه دشمن را ردّ کرد، تیغ ها و شمشیرهای دشمن را بر خواری و مذلّت ترجیح داد.
 
امّا فرومایگان، برای کشتن او و به خاطر رضای خاطر والی کوفه و یزید طاغوت، همدست شدند و پس از کشتن عاشورائیان، خانواده آنان را به اسارت بردند.
 
اعتراض حضرت زینب (س) به یزید در شام، که اهل بیت پیامبر را در معرض دید و تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده(15) ریشه در غیرت او داشت.
 
پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان غیرت ناموسی از کربلا می آموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را به عنوان غیرت دینی از حماسه آفرینان کربلا الهام می گیرند.
 
رفتار حضرت نسبت به خانواده و فرزندان در لحظه وداع
امام(ع) در واپسین لحظه های زندگی خویش شرایط ناگواری خانواده و فرزندان، غصّه یتیمی و از دست دادن نزدیکترین عزیزان از یک طرف، طی مسیر کربلا تا شام و از شام به مدینه، همراهی دشمنان سنگدل، از طرف دیگر را مجسّم کرد.
 
در چنین شرایطی آن امام همام شیوه دعوت به صبر و بردباری و توجّه دادن به نصرت الهی را برگزید تا با دم حسینی خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان را برای دست یابی به همه اهداف، تقویت نمایند. در مقاتل آمده است:
هنگامی که امام (ع) همه یارانش را دید که شهید شده اند، برای وداع به خیمه ها آمد و ندا دادند: ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای ام کلثوم، آخرین درود و سلام من بر شما باد.(16)
 
سکینه صدا زد: ای پدر آیا تن به مرگ داده ای؟
فرمود: کسی که یاور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
 
طبق نقل دیگر فرمود: ای نور چشم من! کسی که یار و یاوری ندارد، چگونه تسلیم مرگ نشود، ولی (فرزندم) رحمت و نصرت خداوند در دنیا وآخرت به همراه شما است، دخترم بر قضاء الهی، صبر پیشه کن و زبان به شکوه مگشای، زیرا دنیا محلّ گذر است، ولی آخرت خانه همیشگی است.
 
 
سکینه گفت: ما را به حرم جدّمان (مدینه) بازگردان.
امام فرمود: لَو تُرِکَ القَطا لَغَفا و نامَ؛ اگر پرنده قطا را بگذارند، در جایگاه خود آرام می گیرد و استراحت می کند.
 
سکینه گریه کرد، امام حسین (ع) دختر عزیزش را به سینه چسباند و اشکهایش را پاک نمود و اشعاری خواند که ترجمه اش چنین است:
 
ای سکینه جانم! بدان که بعد از شهادتم، گریه تو بسیار خواهد شد، دل مرا با افسوس، به سرشک خود مسوزان تا جان در بدن دارم، پس وقتی که کشته شدم تو بر هر کس نزدیکتر به بدن من می باشی که کنارم بیائی و گریه کنی، ای برگزیده بانوان.(17)
 
طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنین توصیه نمود: خودتان را برای گرفتاری آماده کنید و بدانید خداوند نگهدار و یاور شما است و شما را از شرّ دشمنان نجات می بخشد و عاقبت امرتان را به خیر خواهد کرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب خواهد نمود و به شما، در برابر این گرفتاری، انواع نعمت و کرامت عطاء خواهد کرد. پس زبان به شکوه مگشایید و سخنی مگویید که از منزلت و ارزش شما بکاهد.
 
 


پی نوشت ها:
1. احتجاج، طبرسی، ج 1، ص 181 و 282.
2. بحارالانوار، ج 43،ص 157، ح 6.
3. کشف الغمّه، ج 1، ص 363 ص.
4. کلمات الامام الحسین (ع)، ص 447،فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، حدیث 8.
5. اعیان الشیعه، ج 6، ص 449 ؛اعلام النسا المومنات، ص 347؛ منتهی الامال، ج 1، ص 335.
6. الکافی، ج 6، ص 476.
7. کافی، ج 6، ص 475، ح1.
8. مجمع البحرین، ج 2، ص 246.
9. من لایحضره الفقیه، ج 3،ص 444.
10. و عفته علی قدر غیرته. (نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت47).
11. اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الغَیُور. (میزان الحکمة، ج 7، ص 357.)
12. بحارالانوار، ج 45،ص 49.
13. همان، ص 51.
14. فَاْمنَعُوا عُتاتِکُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّا. (بحارالانوار، ج 45، ص 51).
15. حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 378.
16. معالی السبطین، ج 1،ص 22 و 23 تذکرة الشهداء، ص307.
17. ترجمه نفس المهموم، ص 184؛ معالی السبطین، ج 2، ص 25.
تشکر از این کاربر پاسخ


1394 / 11 / 1، 03:00 عصر,
#5
زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(س)

********************************************************

(بسم الله الرحمن الرحیم)


ولادت حضرت حضرت فاطمه معصومه(س) در روز اول ذيقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدينه منوره واقع شده است. ديرى نپاييد كه در همان سنين كودكى مواجه با مصيبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربيت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) قرارگرفت.
در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهديد مأمون عباسى سفر تبعيد گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون اين كه كسى از بستگان و اهل بيت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.

 يك سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق ديدار برادر و اداي رسالت زينبي و پيام ولايت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حركت كرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد.
 اين جا بود كه آن حضرت نيز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زينب(س) پيام مظلوميت و غربت برادر گراميشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبيت (ع) را با حكومت حيله گر بنى عباس اظهار مى كرد. بدين جهت تا كاروان حضرت به شهر ساوه رسيد عده اى از مخالفان اهلبيت كه از پشتيبانى مأموران حكومت برخوردار بودند، سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتيجه تقريباً همه مردان كاروان به شهادت رسيدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نيز مسموم كردند.
 به هر حال، يا بر اثر اندوه و غم زياد از اين ماتم و يا بر اثر مسموميت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بيمار شدند و چون ديگر امكان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسيد: از اين شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببريد، زيرا از پدرم شنيدم كه مى فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما است.
 بزرگان شهر قم وقتى از اين خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند و در حالى كه «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى كشيد و عده فراوانى از مردم پياده و سواره گرداگرد كجاوه حضرت در حركت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربيع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى كه امروز «ميدان مير» ناميده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار ميزبانى حضرت نصيب او شد.
 آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در اين شهر زندگى كرد و در اين مدت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود. محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستيه به نام «بيت النور» هم اكنون محل زيارت ارادتمندان آن حضرت است.
 سرانجام در روز دهم ربيع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پيش از آن كه ديدگان مباركش به ديدار برادر روشن شود، در ديار غربت و با اندوه فراوان ديده از جهان فروبست و شيعيان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجليل فراوان پيكر پاكش را به سوى محل فعلى كه در آن روز بيرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشييع نمودند. همين كه قبر مهيا شد دراين كه چه كسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشكل شدند، كه ناگاه دو تن سواره كه نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پيدا شدند و به سرعت نزديك آمدند و پس از خواندن نماز يكى از آن دو وارد قبر شد و ديگرى جسد پاك و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاك نهان سازد.
 آن دو نفر پس از پايان مراسم بدون آن كه با كسى سخن بگويند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.بنا به گفته بعضي از علما به نظر مى رسد كه آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا كه معمولاً مراسم دفن بزرگان دين با حضور اوليا الهي انجام شده است.
 پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سايبانى از بوريا بر فراز قبر شريفش قرار داد تا اين كه حضرت زينب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولين گنبد را بر فراز قبر شريف عمه بزرگوارش بنا كرد و بدين سان تربت پاك آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبيت (ع). و دارالشفاي دلسوختگان عاشق ولايت وامامت شد.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 2 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
مرضیه, صدف


1395 / 2 / 3، 01:50 عصر,
#6
سيره امام علی عليه السلام قسمت 2
*******************************
«سيره در زبان عربي از ماده سير است. سير به معناي رفتن و رفتار است، ولي سيره يعني نوع و سبک رفتار»[1] وقتي سخن از سيره امام علي ـ عليه السلام ـ مي شود يعني نوع سبک و متد رفتار آن حضرت، رفتاري که همواره در طول زندگي آن حضرت مراعات گرديده است و به صورت «سيره» درآمده است. اصول حاکم بر زندگي امام علي ـ عليه السلام ـ در همه ابعاد و زمينه ها مبتني بر قرآن و سنت پيامبر اکرم(ص) بوده است. در زمينه اجتماعي و برخورد با جامعه نيز آن حضرت روابط خويش را بر اساس دستورات الهي و نبوي قرار داده بود؛به اختصار نمایی از سیره اجتماعی حضرت بیان می شود:

1. احترام به حقوق و کرامت انسانها
حضرت علي ـ عليه السلام ـ در برخورد با مردم و جوامع انساني ديدگاهي فراتر از ديد يک مسلمان به مسلماني ديگر داشت. در ديدگاه او مردم از نظر اجتماعي به دو دسته تقسيم مي شدند. «دسته اي از آنها برادر ديني اند و دسته اي ديگر در آفرينش با مسلمانان يکسانند».[2]
بر اساس همين اصل بود که آن حضرت فردي يهودي را که در مسير کوفه همسفر ايشان شده بود و سپس مسيرش عوض شد را چند قدم بدرقه کردند و وقتي آن يهودي علت اين کار را از حضرت پرسيد، امام ـ عليه السلام ـ فرمود: مي خواهم قدري تو را همراهي کنم تا حق رفاقت را به جا آورده باشم، زيرا پيامبر ما دستور داده است: «هر گاه دو نفر در راهي همسفر شدند به گردن يکديگر حق مي يابند و لازم است شخص، رفيق راهش را هنگام جدايي چند گام بدرقه کند».[3] اين حرکت امام سبب شد آن فرد يهودي مسلمان شود.[4]

2. مروت و مدارا با دوست و دشمن:
در زندگي اميرالمؤمنين نمونه هاي بسيار زيادي از مروت و مدارا مي توان مشاهده کرد. يکي از اين موارد مداراي حضرت با عايشه است. عايشه از مسببين اصلي جنگ جمل بود. حضرت بعد از پيروزي بر اصحاب جمل عايشه را با همراهي برادرش محمد بن ابي بکر به مدينه فرستاد.[5] همين رفتار حضرت سبب شد که عايشه همواره از کرده خويش پشيمان باشد و بگويد: اي کاش سالها پيش از اين مرده بودم.[6]
با خوارج نيز حضرت در ابتدا با مدارا رفتار کرد، با اينکه حضرت علي ـ عليه السلام ـ را کافر مي دانستند، اما حضرت مزاحم آنها نمي شد و حتي حقوق آنها را از بيت المال قطع نکرد. اما بعد از اينکه آنها دست به انقلاب زدند و امنيت راهها را سلب کردند و غارتگري و آشوب پيشه کردند، علي ـ عليه السلام ـ آنها را تعقيب کرد و در نهروان رو در روي آنان قرار گرفت.[7]

3. پایبندی کامل به امور دين:
آن حضرت در اموري که به شخص خويش مربوط مي شد گذشت مي کرد. اما در امور ديني و اجراي احکام الهي مدارا و سستي نمي کرد.
شهيد مطهري مي نويسند: «اسلام در مسائل اجتماعي نمي گذرد چون اين گذشت، مربوط به شخص نيست، مربوط به اجتماع است. مثلاً يک کسي دزدي کرده است، مجازات دزد، دست بريدن است. صاحب مال نمي تواند بگويد من گذشتم...».[8]

4. عدالت اجتماعي:
در قاموس زندگي آن حضرت کلمه اي زيباتر از عدل و عدالت نيست؛ رعايت عدالت سرلوحه برنامه هاي امام علي ـ عليه السلام ـ بود؛ حضرت عدالت اجتماعي را به ويژه در برنامه ی حکومت  محور قرار داده بود؛ در راستاي استقرار عدالت با ناکثين و قاسطين و مارقين جنگ کرد و سرانجام جان خويش را نيز در همين راه از دست داد؛بعنوان نمونه حقوق همه را پس از رسیدن به حکومت که دردوره ی خلفا ی پیشین با تبعیض بین عرب وعجم و...تقسیم می شد؛ علی السویه تقسیم کرد؛  جرج جرداق مسيحي مي نويسد: «قتل علي در محراب عبادت به سبب شدت عدالت او بود».[9]

5. برابري اجتماعي:
پس از رحلت رسول اکرم(ص) بار ديگر اشرافيت جاهلي تجديد حيات کرد و مساوات سيره­ي نبوي از بين رفت تا اينکه حضرت علي ـ عليه السلام ـ زمام امور را به دست گرفت و بار ديگر سيره مساوات و برابري اسلامي را زنده کرد. امام اعلام کرد که در همه امور به سيره رسول خدا(ص) عمل خواهد کرد. آن حضرت مي فرمود: «من شما را به راه و روش پيامبرتان خواهم برد و به آن چه فرمان داده شده ام عمل خواهم کرد. موضع من پس از رحلت رسول چون موضع من در دوران زندگي اوست».[10]
برابري طبقاتي، برابري حقوقي و برابري در برابر قانون و قضا نيز از موارد برابري اجتماعي مي باشند که فرصت اشاره به آنها در اين مختصر نمي گنجد.

6. مشورت در امور اجتماعي:
استبداد و عدم مشاوره موجبات نابودي و هلاکت حکومت ها و شخصيت ها را فراهم مي کند. حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: هر کس استبداد رأي ورزد، نابود خواهد شد.[11] و در جاي ديگر مي فرمايد: مشورت کن تا از لغزش ها و پشيماني ها در امان باشي.[12]
نصر بن مزاحم مي نويسد: چون علي ـ عليه السلام ـ آهنگ شام کرد، مهاجران و انصار را فرا خواند و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «بي گمان شما کساني هستيد که نظرتان محترم، خِرَدتان ارجمند، سخن تان حق و کردار و رفتارتان نيکو است. اکنون آهنگ آن داريم که به سوي دشمن خود و شما رهسپار شويم. پس رأي خويش را در اين باره بيان نماييد».[13]
آن حضرت نه تنها به مشاوره و تبادل نظر با ديگران فرمان داد و عمل کرده بلکه ويژگي ها و افراد مورد مشاوره را نيز بيان داشته است. در حديثي حضرت مي فرمايد: «طرف مشورت تو اول بايد عاقل باشد، دوم آن که آزاد مردِ متدين باشد و سوم آن که دوستي دلسوز به شمار آيد و چهارم آن که اگر موضوعي مهم و پنهاني را با او در ميان گذاشتي، همچون خود تو از آن آگاه باشد».[14]

نتيجه گيري:
حضرت علي ـ عليه السلام ـ در تمامي امور تابع رسول خدا (ص) بود و سيره رسول خدا (ص) را مو به مو اجرامی کرد. در امور اجتماعي نيز به اين امر توجه داشت. توجه به اصول اجتماعي من جمله مدارا با دوست و دشمن، عدالت اجتماعي، مشورت و... همواره در سيره آن حضرت مورد توجه قرار گرفته است.
 
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ دانشنامه امام علي ـ عليه السلام ـ .
3ـ مطهري، مرتضي، سيري در سيره ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ .




[1] . مطهري، مرتضي، سيري در سيره نبوي، تهران، صدرا، چاپ سي و پنجم، 1385، ص25ـ26.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، نشر الوفاء، 1403ق، ج74، ص241.
[3] . کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، بي جا، دارالکتب الاسلاميه، 1365، ج2، ص670.
[4] . همان، ص670.
[5] . بلعمي، تاريخنامه طبري، تهران، نشر سروش، 1378، ج4، ص633.
[6] . محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، نشر اساطير، 1375، ج6، ص2469 و ج32، ص274.
[7] . مطهري، مرتضي، جاذبه و دافعه امام علي (ع)، تهران، نشر صدرا، 1381، ص142ـ143.
[8] . روحاني، سيد سعيد، تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهري، قم، نشر معارف، 1383، ج1، ص267، به نقل از آشنايي با قرآن، ج4، ص62ـ63.
[9] . جرج جرداق، امام علي صداي عدالت انسانيت، ترجمه سيد هادي خسروشاهي، قم، نشر خرم، 1369، ج1، ص62ـ63.
[10] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بي جا، دار احياء الکتب العربيه، بي تا، ج7، ص36ـ37.
[11] . دشتي، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين(ع)، ص664، حکمت 161.
[12] . محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحکمه، بي جا، دارالحديث، چاپ اول، بي تا، ج2، ص1524.
[13] . نصر بن مزاحم منقري، وقعه صفين، قم، منشورات مکتب المرعشي النجفي، 1404ق، ص92.
[14] . ميزان الحکمه، همان، ج2، ص1527.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 2 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
مرضیه, صدف


1395 / 4 / 1، 11:47 عصر,
#7
سيره ی عملی امام حسن علیه السلام

** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** **

سیره عملی امام حسن علیه السلام را می توان از ابعاد مختلف مورد مطالعه قرار داد.


حسن بن علي (ع) عابد ترين و زاهد ترين مردم بود؛
1. پياده به حج مي رفت و گاهي نيز پاي برهنه راه مي رفت.[1] اما در توضيح دليل اين كار مي فرمود: من شرم دارم خداوند را ملاقات كنم در حالي كه پياده به خانه او نرفته باشم.[2] بنابر نقلي بيست بار و در نقل ديگري بيست و پنج بار با پاي پياده به سفر حج رفت.[3]
2. خوف از خدا: امام حسن(ع) وقتي ياد مرگ مي كرد مي گريست، و چون ياد قبر مي كرد مي گريست، و چون ازقيامت و بعث و نشور ياد مي كرد مي گريست، و چون متذكر عبور از صراط مي شد مي گريست و هرگاه به ياد توقف در پيشگاه خداي تعالي در محشر مي افتاد، فريادي مي زد و روي زمين مي افتاد ... و چون به نماز مي ايستاد بند هاي بدنش مي لرزيد... و پيوسته در هر حالي كه كسي آن حضرت را مي ديد به ذكر خدا مشغول بود.[4]
3. ياد خدا در هر حال: رسم امام حسن (ع) وقتي به بستر خواب مي رفت، سوره كهف را مي خواند و مي خوابيد.[5] حسن بن علي چنان بود كه چون از وضو فارغ مي شد رنگش تغيير مي كرد و مي فرمود: حق است بر كسي كه مي خواهد به محضر خداوند وارد شود، اين كه رنگ چهره اش تغيير كند.[6]
4. رعايت حال و حقوق مردم: امام حسن(ع) از لحاظ اجتماعي به گونه اي رفتار مي كرد كه همسايگان و شهروندان و هيچ كس به خاطر شأن والاي ايشان از دست يابي به ايشان و دست يابي به حقوق خويش محروم  نشوند؛ يعني آثار جلالت امام بر مردم تحميل نمي شد و از جبروت آني امام ضرري به نظم جامعه و حقوق مردم نمي رسيد.
تواضع و ادب اجتماعي امام: سيوطي در كتاب تاريخ الخلفا روايت كرده كه روزي امام حسن (ع) در مكاني نشسته بود و چون خواست از آن جا رود فقيري وارد شد، امام به آن مرد  فقير خوش آمد گفت و با او ملاطفت كرد و سپس به او فرمود: اي مرد تو وقتي نشستي كه ما براي رفتن برخاستيم، آيا اجازه رفتن به من مي دهي؟ مرد فقير عرض كرد: آري اي پسر رسول خدا.[7]
روزي گذر امام به جمعي از گدايان افتاد كه چند پاره نان خشك در پيش داشتند و مشغول خوردن بودند. چون نظر آنان به حضرت افتاد، تعارفش كردند. امام حسن از اسب فرود آمده و فرمود: خدا متكبران را دوست نمي دارد. آن گاه با آنان نشست و از غذايشان تناول كرد. به بركت وجود آن بزرگوار چيزي از غذا كم نيامد. آن وقت، حضرت آنان را به مهماني دعوت  كرده و ضمن دادن غذاي خوب، لباسهاي فاخري نيز به آنها هديه داد.[8]
مهرباني با تمام موجودات: مردي به نام نجيح مي گويد: ديدم امام حسن (ع) دارد غذا مي خورد. در اين حال سگي آمد و پيش روي آن حضرت ايستاد. امام مجتبي (ع) يك لقمه غذا كه مي خورد يك لقمه هم به سگ مي داد. گفتم يابن رسول الله! اجازه مي دهي اين سگ را دور كنم؟ فرمود نه! زيرا دوست ندارم كه جانداري به من بنگرد كه غذا مي خورم و من چيزي به او ندهم. بگذار باشد وقتي سير شد خودش مي رود.[9]
حلم و بردباري امام حسن(ع): حلم و بردباري امام چنان بود كه گاه دشمن كينه توز را كه به قصد كشتن آمده بود، به دوستي مخلص و هواداري مؤمن تبديل مي كرد.[10] امام حسن از نمونه هاي مشهور، به بردباري و نيكي در برابر بدكاران است. و الگوي حقيقي در مكارم اخلاق است. موفق بن احمد خوارزمي روايت كرده كه امام حسن(ع) گوسفندي داشت كه به آن علاقه داشت، روزي مشاهده كرد كه پاي آن گوسفند شكسته شده، به غلامش فرمود چه كسي پاي اين گوسفند را شكسته؟ پاسخ داد: من! فرمود چرا؟ گفت: مي خواستم شما را غمگين كنم! امام فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم كرد و تو در راه خدا آزادي![11] مردي از شاميان گويد: روزي در مدينه شخصي را ديدم با چهره اي آرام و بسيار نيكو و لباسي در بر كرده كه به طرز زيبايي آراسته و سوار بر اسب. درباره او پرسيدم. گفتند حسن بن علي بن ابيطالب است. خشمي سوزان سرتاپاي وجودم را فرا گرفت و بر علي بن ابيطالب حسد بردم كه چگونه او  چنين پسري دارد. پيش او رفته و پرسيدم آيا تو فرزند علي هستي؟ وقتي تأييد كردم، سيل دشنام و ناسزا بود كه از دهان من به سوي او سرازير شد. پس از آن كه به ناسزاگويي پايان دادم از من پرسيد آيا غريب هستي؟ گفتم: آري. فرمود با من بيا اگر مسكن نداري به تو مسكن مي دهم و اگر پول نداري به تو كمك مي كنم و اگر نيازمندي، بي نيازت مي سازم. من از او جدا شدم درحالي كه در روي زمين محبوب تر از او نزد من كسي نبود.[12]
شجاعت امام حسن(ع): ايشان در دوران كودكي هم از بيان حق و اعتراض به حق كشي ابايي نداشت. در يكي از روزها در حالي كه كودكي هفت يا هشت ساله بود خود را به مسجد رسول خدا رسانده و ابوبكر را كه در جايگاه جدش پيامبر (ص) نشسته بود مخاطب ساخته و با همان لحن كودكانه، ولي پرمعني و كوبنده، به  او فرمود: «انزل ... انزل ابي، و أذهب الي منبر ابيك»! (فرود آي و فرود آي از منبر پدرم و به سوي منبر پدرت برو!) امام حسن همه آن چه را كه ممكن بود به صورت مناظره و استدلال بيان دارد، با همين دو جمله كوتاه و پرمعني اظهار فرمود. خليفه كه غافلگير شده بود در پاسخ فرزند رسول خدا گفت: راست گفتي به خدا سوگند كه آن منبر پدر توست نه منبر پدر من.[13] امام حسن تنها كسي بود كه در جنگ جمل حاميان شتر سرخ موي را كه در حمايت جاهلانه از يك شتر فتنه انگيزي و لجاجت مي كردند، پراكنده ساخته و نيزه خود را در شكم بت سرخ فرود آورد.[14] در جنگ صفين نيز وقتي امير المؤمنين تاخت بي باكانه امام حسن را ديد با نگراني متوجه اطرافيان شده فرمود: اين پسر را نگه داريد ... كه من از آمدن اين دو (حسن و حسين) دريغ دارم مبادا به خاطر (آمدن) اين دو نسل رسول خدا (ص) قطع شود.[15]
كنيزيكي آمد و شاخه گلي را به آن حضرت هديه داد. حسن بن علي به او گفت: تو در راه خدا آزادي! من كه آن ماجرا را ديدم به آن  حضرت عرض كردم: كنيزكي شاخه گلي بي ارزش به شما هديه كرد و تو او را آزاد كردي؟ ايشان در پاسخ فرمودند: اين گونه خداي تعالي ما را ادب كرده كه فرمود: «وقتي تحيتي به شما دادند، تحيتي بهتر بدهيد». و بهتر از آن گل آزادي اوست.[16]
ابن كثير از علماي اهل سنت در كتاب البدايه و النهايه روايت كرده كه امام (ع) غلام سياهي را ديد كه گردة ناني در پيش خود نهاده وخودش لقمه اي از آن مي خورد و لقمه اي ديگر را به سگي كه آن جا بود مي دهد. امام (ع) كه آن منظره را ديد به او فرمود: انگيزه تو در اين كار چيست؟ پاسخ داد من از او شرم دارم كه خود بخورم و به او نخورانم! امام (ع) به او فرمود از جاي خود بر نخيز تا من بيايم! سپس به نزد مولاي آن غلام رفت و او را با آن باغي كه در آن زندگي مي كرد از وي خريداري كرد، آن گاه آن غلام را آزاد و باغ را نيز به او بخشيد![17]

كرامت هاي آن حضرت:
مردي نامه اي را به دست امام حسن(ع) داد كه در آن حاجت خود را نوشته بود. امام بدون اين كه نامه را بخواند به او فرمود: حاجتت رواست! شخصي عرض كرد: اي فرزند رسول خدا خوب بود نامه اش را مي خواندي و مي ديدي حاجتش چيست و آن گاه بر طبق حجتش پاسخ مي دادي؟ امام فرمود: بيم آن دارم كه خداي تعالي تا به اين مقدار كه من نامه اش را مي خوانم از خواري مقامش مرا مورد مؤاخذه قرار دهد.[18]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. صلح امام حسن، محمد جواد فضل الله.
2. صلح امام حسن، شيخ راضي آل ياسين با ترجمه آيت الله خامنه اي.
3. مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب السروي مازندراني.
4. حياه الامام حسن، علامه باقر شريف قرشي.
5. الحياه السياسيه لأمام الحسن(ع)، سيد جعفر مرتضي عاملي.


پی نوشت ها:
[1]. رسولي محلاتي، زندگاني امام حسن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، 1376، ص325؛ به نقل از بحار الانوار، ج43، ص 331.
[2]. اصفهاني، ابو نعيم ، اخبار اصبهان، (تهران، النصر، افست، چاپ ليدن، 1934 م،) ج1، ص 44.
[3]. همان و سيوطي، تاريخ الخلفا، تحقيق: محمد محيي الدين عبدالحميد، (مصر، السعاده، 1371ق)، ص 73.
[4]. رسولي محلاتي، همان، صص 225 ـ 226؛ به نقل از بحار الانوار، ج43، ص 331.
[5]. رسول محلاتي، همان، ص 330. به نقل از ملحقات، احقاق الحق، ج11، ص 114. كه اين روايت از سير اعلام النبلاء ذهبي روايت شده است.
[6]. رسولي محلاتي، همان، ص 331، به نقل ازملحقات احقاق الحق، ج11، ص 112.
[7]. رسول محلاتي، همان، ص 330؛ به نقل از تاريخ الخلفاء سيوطي، ص 73.
[8]. جواد نعيمي، همان، ص 59؛ به نقل از جلاء العيون علامه مجلسي، ص 241.
[9]. جواد نعيمي، همان، ص 60؛ به نقل ازجلاء العيون مجلسي و چهارده معصوم عماد زاده اصفهاني.
[10]. غياثي  كرماني، رضا ، «سيره اخلاقي امام حسن»، ره توشه راهيان نور، ويژه رمضان 1427، (قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1385)، ص 314.
[11]. رسولي محلاتي، همان، ص 350؛ به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج11، ص 117 و حياه الامام حسن (ع)، ج1، ص 314، نوشته علامه باقر شريف قرشي.
[12]. مبرد نحوي، محمد بن يزيد ، الامل في اللغه و الادب، تحقيق: تغاريد بيضون، نعيم زرزور، (بيروت، بي نام، 1407ق)، ج1، ص 235.
[13]. همان، ص 100 ـ 101؛ به نقل از شرح نهج البلاغه بن ابي الحديد، ج2، ص 17.
[14]. همان، صص 136 ـ 137؛ به نقل از مناقب آل ابيطالب، (چاپ قم)، ج4، ص 21.
[15]. همان، ص 146؛ به نقل از حياه الامام حسن (ع)، ج1، ص 497.
[16]. رسولي محلاتي، همان، ص 338؛ به نقل از ملحقات احقاق الحق، ج11، ص 149.
[17]. همان، ص 336؛ به نقل از البرايه و النهايه، ابن کثير، چ مصر، ج8، ص 38.
[18]. رسولي محلاتي، همان، ص 339؛ به نقل ازملحقات احقاق الحق، ج11، ص 141.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 2 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
محسن سروش, صدف



پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان

صفحه‌ی تماس | پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران | بازگشت به بالا | | بایگانی | پیوند سایتی RSS
Persian Translation by MyBBIran.com - Ver: 5.8
Powered by