انس با قرآن/تفسیر سوره نصر
(بسم الله الرحمن الرحیم)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (1) وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً (3)
ترجمه:
1- هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد.
2- و مردم را ببينى گروه گروه وارد دين خدا مىشوند.
3- پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبهپذير است.
تفسير: هنگامى كه پيروزى نهايى فرا رسد! ...
در نخستين آيه اين سوره كه مىفرمايد:" هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد" ... (إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ).
و مردم را به بينى كه گروه گروه در دين خدا وارد مىشوند" ... (وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ، أَفْواجاً).
به شكرانه اين نعمت بزرگ و اين پيروزى و نصرت الهى، پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبهپذير است" (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً).
در اين سه آيه كوتاه و پر محتوا، ريزهكاريهاى فراوان است كه دقت در آنها كمك به فهم هدف نهايى سوره مىكند:
1- در آيه اول" نصرت" اضافه به" خداوند" شده است (نصر اللَّه) تنها در اينجا نيست كه اين اضافه ديده مىشود، در بسيارى از آيات قرآن اين معنى منعكس است، از جمله در آيه 214 بقره مىخوانيم: أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ:
" بدانيد يارى خدا نزديك است".
و در آيه 126 آل عمران و 10 انفال آمده است: وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ:" نصرت جز از ناحيه خدا نيست".
اشاره به اينكه به هر حال يارى و پيروزى به اراده حق است.
درست است كه براى غلبه بر دشمن بايد تامين قوا و تهيه نيرو كرد، ولى يك انسان موحد، نصرت را تنها از ناحيه خدا مىداند و به همين دليل به هنگام پيروزى مغرور نمىشود، بلكه در مقام شكر و سپاس الهى درمىآيد.
2- در اين سوره نخست از نصرت الهى، و سپس فتح و پيروزى، و بعد نفوذ و گسترش اسلام، و ورود مردم دسته دسته در دين خدا سخن به ميان آمده، و اين هر سه علت و معلول يكديگرند، تا نصرت و يارى الهى نباشد فتح و پيروزى نيست، و تا فتح و پيروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مردم گروه گروه مسلمان نمىشوند، و البته به دنبال اين سه مرحله كه هر كدام نعمتى است بزرگ، مرحله چهارم يعنى مرحله شكر و حمد و ستايش خدا فرا مىرسد.
و از سوى ديگر نصرت الهى و پيروزى همه براى اين است كه هدف نهايى يعنى ورود مردم در دين خدا و هدايت همگانى صورت گيرد.
3-" فتح" در اينجا به صورت مطلق گفته شده، و با قرائنى كه قبلا اشاره كرديم بدون شك منظور از آن فتح مكه است كه چنين بازتاب گستردهاى داشت، و به راستى فتح مكه، فصل نوينى در تاريخ اسلام گشود، چرا كه مركز اصلى شرك متلاشى شد، بتها از ميان رفت، اميد بتپرستان به ياس و نوميدى مبدل گشت، و موانعى كه بر سر راه ايمان مردم به اسلام وجود داشت، برچيده شد.
به همين دليل فتح مكه را بايد مرحله تثبيت اسلام، و استقرار آن در جزيرة العرب، و سپس در جهان دانست، و لذا بعد از فتح مكه ديگر هيچ مقاومتى از ناحيه مشركان (جز در يك مورد كه آن هم به سرعت سركوب شد) ديده نشد، و مردم از تمام نقاط جزيره براى پذيرش اسلام خدمت پيامبر ص مىآمدند.
4- در ذيل آيه سه دستور مهم به پيغمبر اكرم ص (و طبعا به همه مؤمنان) مىدهد كه در حقيقت شكرانهاى براى اين پيروزى بزرگ، و واكنش مناسبى در برابر اين نصرت الهى است، دستور به" تسبيح" و" حمد" و" استغفار".
" تسبيح" به معنى منزه شمردن خداوند از هر گونه عيب و نقص است، و" حمد" براى توصيف او به صفات كماليه است، و" استغفار" در برابر نقصانها و تقصيرهاى بندگان است.
اين پيروزى بزرگ سبب شد كه افكار شركآلود زدوده شود، كمال و جمال خداوند ظاهرتر گردد، و گمكردهراهان به سوى حق بازگردند.
اين فتح عظيم سبب شد كه افراد گمان نكنند خداوند يارانش را تنها مىگذارد (پاكى از اين نقص) و نيز بدانند كه خداوند بر انجام وعدههايش توانا است (موصوف بودن به اين كمال) و نيز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف كنند.
بعلاوه ممكن است به هنگام پيروزى واكنشهاى نامطلوبى در انسان پيدا شود و گرفتار" غرور و خود برتربينى" گردد، و يا در برابر دشمن دست به" انتقامجويى و تصفيه حساب شخصى" زند، اين سه دستور به او تعليم مىدهد كه در لحظه حساس پيروزى بياد صفات جلال و جمال خدا بيفتد، همه چيز را از او بداند، و در مقام استغفار برآيد تا هم غرور و غفلت او زايل گردد، و هم از انتقامجويى بر كنار ماند.
5- مسلم است پيغمبر اسلام ص همچون همه انبياء" معصوم" بود پس دستور به استغفار براى چيست؟
در پاسخ اين سؤال بايد گفت اين سرمشقى است براى همه امت زيرا:
اولا: در طول اين مبارزه طولانى كه سالهاى زيادى به طول انجاميد (حدود بيست سال) و مسلمانان روزهاى بسيار سخت و دردناكى را طى كردند، گاهى آن چنان حوادث پيچيده مىشد كه جانها به لب مىرسيد، و در افكار بعضى گمانهاى بدى در مورد وعدههاى الهى پيدا مىشد، همانگونه كه قرآن در مورد جنگ" احزاب" مىفرمايد: وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا
" و دلها به گلوگاه رسيده بود و گمانهاى (نامناسبى) در باره خدا داشتيد" (احزاب- 10).
اكنون كه پيروزى فرا رسيده مىفهمند كه همه آن گمانها و بيتابيها غلط بوده، و بايد در مقام" استغفار" برآيند.
ثانيا: انسان هر قدر حمد و ثناى الهى كند باز حق شكر او را ادا نخواهد كرد، و لذا در پايان اين حمد و ثنا بايد از تقصير خويش" روى به درگاه خدا آورد" و استغفار كند.
ثالثا: معمولا بعد از پيروزيها وسوسههاى شيطان شروع مىشود، و حالت" غرور" از يك سو، و تندروى و انتقامجويى از سوى ديگر، به وجود مىآيد، در اينجا بايد به ياد خدا بود، و پيوسته استغفار كرد تا هيچيك از اين حالات پيدا نشود، يا اگر پيدا شده بر طرف گردد.
رابعا: همانگونه كه در آغاز سوره گفتيم اعلام اين پيروزى تقريبا به معنى اعلام پايان ماموريت پيامبر ص و اتمام عمر آن حضرت و شتافتن به لقاى محبوب بود، و اين حالت مناسب" تسبيح" و" حمد" و" استغفار" است، و لذا در روايات وارد شده است كه بعد از نزول اين سوره پيغمبر اكرم ص اين جمله را بسيار تكرار مىفرمود:
سبحانك اللهم و بحمدك، اللهم اغفر لى انك انت التواب الرحيم:
" خداوندا! منزهى، و تو را حمد و ستايش مىكنم، خداوندا! مرا ببخش كه تو بسيار توبهپذير و مهربانى"
6- جمله" إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً" بيان علت است براى مساله استغفار، يعنى " استغفار و توبه كن چرا كه خداوند بسيار توبهپذير است".
در ضمن شايد به اين مطلب نيز نظر دارد كه وقتى خداوند توبه شما را مىپذيرد، شما نيز حتى المقدور توبه تقصيركاران را پس از پيروزى بپذيريد و ما دام كه تصميم خلاف يا آثار توطئهاى از آنان ظاهر نباشد آنها را از خود مرانيد، و لذا چنان كه خواهيم ديد پيغمبر اكرم ص در همين ماجراى فتح مكه چهره رأفت و رحمت اسلامى را در مقابل دشمنان كينهتوز شكستخورده، به عالىترين وجهى نشان داد.
تنها پيغمبر اكرم ص نبود كه به هنگام پيروزى نهايى بر دشمن به فكر تسبيح و حمد و استغفار بود بلكه در تاريخ ساير انبياء نيز اين مطلب به خوبى نمايان است.
مثلا حضرت" يوسف" ع هنگامى كه بر اريكه حكومت مصر نشست، و پدر و مادر و برادران بعد از يك فراق طولانى به ديدار او نائل شدند، عرض كرد: رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ:
" پروردگارا! بخش عظيمى از حكومت را به من بخشيدهاى، و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختهاى، تويى آفريننده آسمانها و زمين و تويى سرپرست من در دنيا و آخرت، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق فرما" (يوسف- 101).
و پيامبر خدا" سليمان" ع هنگامى كه تخت ملكه سبا را در برابر خود حاضر ديد گفت: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ:" اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد، آيا شكر او را بجا مىآورم يا كفران مىكنم"؟ (نمل- 40).
نكته: فتح مكه بزرگترين پيروزى اسلام
فتح مكه همانگونه كه اشاره كرديم فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود، و مقاومتهاى دشمن را بعد از حدود بيست سال درهم شكست، در حقيقت با فتح مكه بساط شرك و بتپرستى از جزيره عربستان برچيده شد، و اسلام آماده براى جهش به كشورهاى ديگر جهان گشت.
خلاصه اين ماجرا چنين بود: بعد از پيمان و صلح حديبيه مشركان مكه دست به پيمانشكنى زدند، و آن صلح نامه را ناديده گرفتند، و بعضى از هم پيمانان پيغمبر ص را تحت فشار قرار دادند، هم پيمانهاى رسول اللَّه ص به آن حضرت شكايت كردند رسول اللَّه ص تصميم گرفت هم پيمانان خود را يارى كند.
از سوى ديگر تمام شرائط براى برچيدن اين كانون بتپرستى و شرك و و نفاق كه در مكه به وجود آمده بود فراهم مىشد، و اين كارى بود كه مىبايست به هر حال انجام گيرد، لذا پيامبر ص به فرمان خدا آماده حركت به سوى مكه شد.
فتح مكه در سه مرحله انجام گرفت: نخست مرحله مقدماتى يعنى فراهم كردن قوا و نيروى لازم، و انتخاب شرائط زمانى مساعد، و جمع آورى اطلاعات كافى از موقعيت دشمن و كم و كيف نيروى جسمانى و روحيه آنها بود، مرحله دوم مرحله انجام بسيار ماهرانه و خالى از ضايعات فتح بود و بالآخره مرحله نهايى مرحله پى آمدها و آثار آن بود.
1- اين مرحله با كمال دقت و ظرافت انجام گرفت، و مخصوصا رسول خدا ص چنان جاده مكه و مدينه را قرق كرد كه خبر اين آمادگى بزرگ به هيچوجه به مكيان نرسيد، لذا به هيچگونه آمادگى دست نزدند، و كاملا غافلگير شدند، و همين امر سبب شد كه در آن سرزمين مقدس در اين هجوم عظيم و فتح بزرگ تقريبا هيچ خونى نريزد.
حتى يك نفر از مسلمانان ضعيف الايمان بنام" حاطب بن ابى بلتعه" كه نامهاى براى قريش نوشت و با زنى از طائف" مزينه" بنام" كفود" يا" ساره" مخفيانه به سوى مكه فرستاد، با طريق اعجازآميزى بر پيغمبر اكرم ص آشكار شد، و على ع با بعضى ديگر به سرعت به سراغ او اعزام فرمود و آنها زن را در يكى از منزلگاههاى ميان مكه و مدينه يافتند، و نامه را از او گرفته و خودش را به مدينه بازگرداندند كه داستانش در ذيل آيه اول سوره ممتحنه مشروحا بيان شد «1».
به هر حال پيغمبر اكرم ص جانشينى از خود بر مدينه گمارد و روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجرى به سوى مكه حركت كرد، و پس از ده روز به مكه رسيد.
پيامبر ص در وسط راه عباس عمويش را ديد كه از مكه به عنوان مهاجرت به سوى او مىآيد، حضرت به او فرمود اثاث خود را به مدينه بفرست و خودت با ما بيا، و تو آخرين مهاجرى.
2- سرانجام مسلمانان به نزديكى مكه رسيدند و در بيرون شهر در بيابانهاى اطراف در جايى كه" مر الظهران" ناميده مىشد و چند كيلومتر بيشتر با مكه فاصله نداشت اردو زدند، و شبانه آتشهاى زيادى براى آماده كردن غذا (و شايد براى اثبات حضور گسترده خود) در آن مكان افروختند جمعى از اهل مكه اين منظره را ديده در حيرت فرو رفتند.
هنوز اخبار حركت پيغمبر اكرم ص و لشگر اسلام بر قريش پنهان بود، در آن شب ابو سفيان سركرده مكيان و بعضى ديگر از سران شرك براى پىگيرى اخبار از مكه بيرون آمدند در اين هنگام عباس عموى پيغمبر ص فكر كرد كه اگر رسول اللَّه ص به طور قهرآميز وارد مكه شود كسى از قريش زنده نمىماند، از پيامبر ص اجازه گرفت و بر مركب آن حضرت سوار شد، و گفت مىروم شايد كسى را ببينم به او بگويم اهل مكه را از ماجرا با خبر كند تا بيايند و امان بگيرند.
عباس حركت كرد و نزديكتر آمد اتفاقا در اين هنگام صداى" ابو سفيان" را شنيد كه به يكى از دوستانش بنام" بديل" مىگويد من هرگز آتشى افزونتر از اين نديدم!" بديل" گفت: فكر مىكنم اين آتشها مربوط به قبيله" خزاعه" باشد، ابو سفيان گفت: قبيله خزاعه از اين خوارترند كه اينهمه آتش برافروزند! در اينجا" عباس" ابو سفيان را صدا زد، ابو سفيان عباس را شناخت گفت راستى چه خبر؟
عباس پاسخ داد اين رسول اللَّه ص است كه با ده هزار نفر سربازان اسلام به سراغ شما آمدهاند! ابو سفيان سخت دستپاچه شد و گفت: به من چه دستورى مىدهى.
" عباس" گفت همراه من بيا و از رسول اللَّه ص امان بگير، زيرا در غير اين صورت كشته خواهى شد! و به اين ترتيب" عباس"" ابو سفيان" را همراه خود سوار بر مركب رسول اللَّه ص كرد و با سرعت به سوى پيامبر ص برگشت، از كنار هر گروهى و آتشى از آتشها مىگذشت مىگفتند اين عموى پيغمبر ص است كه بر مركب او سوار شده، شخص بيگانهاى نيست، تا بجايى رسيد كه عمر بن خطاب بود هنگامى كه چشم عمر به ابو سفيان افتاد، گفت: شكر خدا را كه مرا بر تو (ابو سفيان) مسلط كرد در حالى كه هيچ امانى ندارى! فورا خدمت پيغمبر ص آمده و اجازه خواست تا گردن ابو سفيان را بزند.
ولى عباس فرا رسيد عرض كرد اى رسول خدا! من به او پناه دادهام.
پيغمبر اكرم ص فرمود: من نيز فعلا به او امان مىدهم تا فردا كه او را نزد من آورى.
فردا كه عباس او را به خدمت پيغمبر خدا ص آورد رسول اللَّه ص به او فرمود: واى بر تو اى ابو سفيان! آيا وقت آن نرسيده است كه ايمان به خداى يگانه بياورى؟
عرض كرد آرى، پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا! من شهادت مىدهم كه خداوند يگانه است و همتايى ندارد، اگر كارى از بتها ساخته بود من به اين روز نمىافتادم! فرمود: آيا موقع آن نرسيده است كه بدانى من رسول خدايم؟! عرض كرد پدر و مادرم فدايت باد هنوز شك و شبههاى در دل من وجود دارد، ولى سرانجام ابو سفيان و دو نفر از همراهانش مسلمان شدند.
پيغمبر اكرم ص به عباس فرمود: ابو سفيان را در تنگهاى كه گذرگاه مكه است ببر تا لشگريان الهى از آنجا بگذرند و او ببيند.
عباس عرض كرد: ابو سفيان مرد جاهطلبى است، امتيازى براى او قائل شويد، پيغمبر ص فرمود: هر كس داخل خانه ابو سفيان شود در امان است، و هر كس به مسجد الحرام پناه ببرد در امان است، و هر كس در خانه خود بماند و در را به روى خود ببندد او نيز در امان است.
به هر حال هنگامى كه ابو سفيان اين لشگر عظيم را ديد يقين پيدا كرد كه هيچ راهى براى مقابله باقى نمانده است، رو به عباس كرد و گفت: سلطنت فرزند برادرت بسيار عظيم شده! عباس گفت: واى بر تو، سلطنت نيست، نبوت است.
سپس عباس به او گفت با سرعت به سراغ مردم مكه برو و آنها را از مقابله با لشگر اسلام بر حذر دار! ابو سفيان وارد مسجد الحرام شد و فرياد زد اى جمعيت قريش! محمد با جمعيتى به سراغ شما آمده كه هيچ قدرت مقابله با آن را نداريد، سپس افزود: هر كس وارد خانه من شود در امان است، هر كس در مسجد الحرام برود نيز در امان است، و هر كس در خانه را به روى خود ببندد در امان خواهد بود.
سپس فرياد زد اى جمعيت قريش! اسلام بياوريد تا سالم بمانيد، همسرش" هند" ريش او را گرفت و فرياد زد اين پير مرد احمق را بكشيد! ابو سفيان گفت: رها كن، به خدا اگر اسلام نياورى تو هم كشته خواهى شد، برو داخل خانه باش.
سپس پيغمبر اكرم ص با صفوف لشگريان اسلام حركت كرد تا به نقطه" ذى طوى" رسيد، همان نقطه مرتفعى كه از آنجا خانههاى مكه نمايان است، پيامبر ص به ياد روزى افتاد كه به اجبار از مكه مخفيانه بيرون آمد، ولى مىبيند امروز با اين عظمت وارد مكه مىشود، لذا پيشانى مبارك را به فراز جهاز شتر گذاشت و سجده شكر بجا آورد.
سپس پيغمبر اكرم ص در" حجون" (يكى از محلات مرتفع مكه كه قبر خديجه در آن است) فرود آمد و غسل كرد، و با لباس رزم و اسلحه بر مركب نشست، در حالى كه سوره" فتح" را قرائت مىفرمود وارد مسجد الحرام شد و تكبير گفت، سپاه اسلام نيز همه تكبير گفتند، به گونهاى كه صدايشان همه دشت و كوه را پر كرد.
سپس از شتر خود فرود آمد، و براى نابودى بتها نزديك خانه كعبه آمد، بتها را يكى پس از ديگرى سرنگون مىكرد و مىفرمود: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً:" حق آمد و باطل زايل شد و باطل زايل شدنى است".
چند بت بزرگ بر فراز كعبه نصب شده بود كه دست پيامبر ص به آنها نمىرسيد امير مؤمنان على ع را امر كرد پاى بر دوش مباركش نهد و بالا رود، و بتها را به زمين افكنده بشكند، على ع اين امر را اطاعت كرد.
سپس كليد خانه كعبه را گرفت و در را بگشود و عكسهاى پيغمبران را كه بر در و ديوار داخل خانه كعبه ترسيم شده بود محو كرد.
3- بعد از اين پيروزى درخشان و سريع پيغمبر اكرم ص دست در حلقه در خانه كعبه كرد و رو به اهل مكه كه در آنجا جمع بودند فرمود و گفت:
" شما چه مىگوئيد؟ و چه گمان داريد؟! در باره شما" چه دستورى بدهم"؟
عرض كردند: ما جز خير و نيكى از تو انتظار نداريم، تو برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار مايى! و امروز به قدرت رسيدهاى، ما را ببخش، اشك در چشمان پيامبر ص حلقه زد، صداى گريه مردم مكه نيز بلند شد.
پيغمبر اكرم ص فرمود: من در باره شما همان مىگويم كه برادرم يوسف گفت،" امروز هيچگونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود، خداوند شما را مىبخشد و او ارحم الراحمين است"و به اين ترتيب همه را عفو كرد و فرمود: همه آزاديد، هر جا مىخواهيد برويد.
در ضمن پيغمبر خدا ص دستور داده بود كه لشگريانش مزاحم هيچكس نشوند، و خونى مطلقا ريخته نشود، تنها مطابق روايتى شش نفر را كه افرادى بسيار بد زبان و خطرناك بودند استثنا كرده بود.
حتى هنگامى كه شنيد" سعد بن عباده پرچمدار لشگر شعار انتقام را سر داده، و مىگويد: اليوم يوم الملحمة" امروز روز انتقام است"! پيغمبر ص به على(ع)فرمود بشتاب پرچم را از او بگير و تو پرچمدار باش و شعار دهيد اليوم يوم المرحمة" امروز روز عفو و رحمت است"! و به اين ترتيب مكه بدون خونريزى فتح شد و جاذبه اين عفو و رحمت اسلامى كه هرگز انتظار آن را نداشتند چنان در دلها اثر كرد كه مردم گروه گروه آمدند و مسلمان شدند و صداى اين فتح عظيم در تمام جزاير عربستان پيچيد و آوازه اسلام همه جا را فرا گرفت. و موقعيت اسلام و مسلمين از هر جهت تثبيت شد.
در بعضى از تواريخ آمده است هنگامى كه پيغمبر اكرم ص در كنار در خانه كعبه ايستاده بود فرمود:
لا اله الا اللَّه وحده وحده، انجز وعده، و نصر عبده، و هزم الاحزاب وحده، الا ان كل مال او ماثرة او دم تدعى فهو تحت قدمى هاتين!.
.." معبودى جز خدا نيست، يگانه است، يگانه، سرانجام به وعده خود وفا كرد، و بندهاش را يارى نمود، و خودش به تنهايى تمام احزاب را درهم شكست، اى مردم! بدانيد هر مالى، هر امتيازى، هر خونى مربوط به گذشته و زمان جاهليت است همه در زير پاهاى من قرار گرفته (يعنى ديگر گفتگويى از خونهايى كه در زمان جاهليت ريخته شد، يا اموالى كه به غارت رفت.
نكنيد، و همه امتيازات عصر جاهليت نيز باطل شده است، و به اين ترتيب تمام پروندههاى گذشته بسته شد).
اين يك طرح بسيار مهم و عجيب بود كه به ضميمه فرمان عفو عمومى، مردم حجاز را از گذشته تاريك و پرماجراى خود بريد، و در پرتو اسلام زندگى نوينى به آنها بخشيد كه از كشمكشها و جنجالهاى مربوط به گذشته كاملا خالى، بود.
و اين كار فوق العاده به پيشرفت اسلام كمك كرد و سرمشقى است براى امروز و فرداى ما.