انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران

نسخه‌ی کامل: مشاوره ی خواستگاری و ازدواج افراد کم بینا
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
به نام آن که بندگان را به خطاب کرامت با هزاران لطافت می نوازد و به سوی خود می نماید و می خواند،و سپاس و ثنای بی حد بر آستان صفات بی همتای احدیت که در کمال رافت و در نهایت عطوفت رخصت سخن گفتن بر بندگان خود عطا فرموده است...دوستان عزیز پست ذیل،مخاطب ام فردخاصی نمی باشد و جهت اطلاع همگان میباشد...

چند نکته باریک تر از موارد راقبل از ازدواج در نظر ومورد سنجش قرار دهید که کدام یک برایتان ارجحیت دارد:""همسر ایده آل""یا ""همسر تمام و کمال""؟!!!پاسخ صادقانه شما به این سوال می تواند تکلیفتان را روشن کند،- اگر شخصی دچار مشکل بینایی نسبی است پیشنهاد نمیشه در بدو آشنایی شخص مقابل را از نقص خود مطلع کند زیرا ممکن است دو طرف از لحاظ مسائل دیگر برای یکدیگر متناسب نباشندو دلیلی ندارد طرف مقابل را از این موضوع که راز زندگی او محسوب می شود مطلع کند.بنابراین پیشنهاد من این است،اگر خواستگاری تا دو یا سه جلسه به طول انجامد و دو طرف از لحاظ عاطفی،ظاهری،عقلی،دینی و… موردپذیرش یکدیگر واقع شدندآنوقت مسئله نقص بینایی را مطرح کند.

بعد از مطرح شدن نقص بینایی ابتدا باید با پزشک مشورت کرد.باید دید که این نقص واقعاً چیه و چه مشکلاتی در زندگی ایجاد می کند و آیا راه درمانی دارد یا خیر.اگر این مشکلات برای فرد مقابل قابل تحمل است باید منطقی باشد و بپذیرد که این نقص وجود دارد.اما در صورتی که پزشک معالج ازدواج را برای فرد بیمار توصیه نمی کند دو طرف ناگزیر باید از هم جدا شوند.برای هر ازدواجی باید دو چکاپ انجام شود:چکاپ روانی چکاپ جسمانی،بهتر است خود دختر باید برای این کار پیش قدم شده و تحت معاینه روانی و جسمانی قرار گرفته و متقابلاً این موضوع را از پسر بخواهد.فرد کم بینا به علت نقصی که دارد همیشه ترس و دلهره از خیانت،ترک شدن و طرد شدن از سوی همسر را با خود دارد.اگر مساله اعتماد طرفین به طور کامل حل نشده باشد و هر دو بر این یقین نرسیده باشند که هدف آنها از ازدواج چیزی فراتر از این افکار بوده است این مشکل دامن گیر و معضل سخت زندگی مشترکشان خواهد شد.کسی که شما را که بیمارید برای زندگی انتخاب کرده پس مطمئنا دیدگاه مادی گرایانه به ازدواج نداشته و ظاهر همسر برایش مهم نبوده بلکه باطن و مهم تر از همه به اصل ازدواج که همانا “تکامل” و “رسیدن به آرامش” است اعتقاد داشته است.

بنابراین باید این اعتقاد را همواره حفظ کرد...در ازدواج با یک فرد کم بینا نباید از روی احساس تصمیم گرفت چرا که با احساس نمی توان از پس مشکلات زندگی برآمدچه برسد یک عمر زندگی مشترک با شرایط خاص.فردسالمی که تصمیم به ازدواج با فرد کم بینا را دارد باید تمامی جوانب را سنجیده باشد،با پزشک و روانشناس مشورت کرده باشد،قضیه را برای خانواده خود حل و فصل کرده باشد و آنها را برای داشتن یک عروس یا داماد بیمار آماده کرده باشد.و مهم تر از همه این ها بتواند با نگاه اطرافیان،جامعه و حرف های مردم کنار بیاید و در واقع بی توجه به حرم دیگران باشد و بی توجه هم بماند.بنابراین باید این اعتقاد را همواره حفظ کرد.شما با فردی ازدواج کنید که محدودیت داشتن برای او عادت شده و یک مساله حل شده است بنابراین باید خودتان هم این محدودیت ها را بپذیرید و هضم کنید.این که به راحتی نمی توانید همه جا بروید،نمی توانید برخی کارهای موردعلاقه تان را انجام دهید.در عوض ممکن است این موارد را با داشتن یک همسر ایده آل و یک عشق واقعی عوض کنید.همیشه به یاد داشته باشید که همه ما نقص هایی داریم اما برخی ممکن است این نقص را در جسم شان داشته باشند.

همه ما به طور بالقوه در معرض بیماری وووو ...هستیم اما برخی ممکن است زودتر از ما دچار بیماری شده باشند.منظورم از بیماری چشمی،عدم ابتلای فرد مورد نظر به بیماری های ناتوان،وخیم و غیرقابل درمان و بیماری های ژنتیکی است که می تواند زمینه ساز ابتلای فرزندان به مشکل چشمی(شبکیه)باشد.البته نباید نقش عوامل فرهنگی را در این زمینه نادیده گرفت.متاسفانه با وجود اینکه روند ازدواج فردبا مشکل چشمی در جامعه در چند سال اخیر از رشد بالایی برخوردار بوده است،باز هم درک این موضوع که فردبا مشکل چشمی هم مانند دیگر اعضای جامعه حق زندگی و ازدواج دارند،برای عده زیادی از افراد دشوار است و هنوز هم مردم در برخورد با همسرانی با مشکل چشمی و یا زوجی که یکی از آنها سالم و دیگری فردبا مشکل چشمی،شگفت زده می شوند(مخصوصاً اگر مرد سالم و زن دچار مشکل چشمی باشد).به دلیل این نگرش غلط رایج در جامعه بسیاری از افراد مشکل چشمی نیز در این زمینه خود را باور ندارند و احساس می کنند در صورت ازدواج،مشکلی هستند که طرف مقابل باید آنها را تحمل کند،در حالی که در بیشتر مواقع چنین چیزی صحت ندارد.بنابراین خوب است فرهنگ سازی در این زمینه ادامه یابد.

برای بررسی بهتر ازدواج فرد با مشکل چشمی می توان آن را به دو دسته تقسیم کرد:
(1)ازدواج دو فرد با مشکل چشمی با یکدیگر
این نوع ازدواج دارای نکات منفی و مثبتی به این شرح است***مزیت مهم و ویژگی مثبت این نوع ازدواج آن است که همسران از شرایط یکسانی برخوردارند و یکی بر دیگری برتری ندارد.نکته دوم این است که افرادی که دارای شرایط مشابهی هستند،احتمالاً بهتر یکدیگر را درک می کنند.سومین مزیت این نوع ازدواج این است که اگر میزان فرد با مشکل چشمی به قدری شدید نباشد که همسران از عهده انجام کارهایشان بر آیند،معمولاً خانواده های دو طرف با این ازدواج موافق اند و جامعه نیز نسبت به این ازدواج در مقایسه با ازدواج یک فرد سالم با یک فرد معلول پذیرش بیشتری دارد.(البته مشکل در ایجاد فرزند ناقص را فراموش نکنید)...!!!!از آنجایی که هر دو نفر،مشکل چشمی دارند(به ویژه مشکلات چشمی شدید)طبعاً محدودیت های آنها،در زمینه شغلی،کسب درآمد،پرداختن به امور روزمره و… نیز به مراتب بیشتر است و به کمک وسیع تری نیاز دارند.وچونکه افراد با مشکل چشمی اساس ژنتیکی دارند،احتمال تولد فرزند ناقص در این نوع خانواده ها 70درصد به بالا است.البته در حال حاضر می توان با استفاده از آزمایش های پیشرفته ژنتیکی پیش از ازدواج و آزمایش های تشخیصی در ماه های اول بارداری،از وقوع این رویداد با خبرشد...!!!!


(2)ازدواج فرد با مشکل چشمی با یک فرد سالم
هم مزایایی دارددر این حالت،چون یکی از دو نفر از سلامت جسمانی کامل برخوردار است،می تواند به همسر کم بینای خود کمک کرده و تا حد امکان نقص های ناشی از کم بینایی وی را جبران کند.این نوع ازدواج فقط برای فرد کم بینای مفید نیست،بلکه موجب تعالی روانی طرف مقابل نیز می شود.چنین فردی که برخلاف اکثر افراد جامعه در انتخاب همسر،ملاک های باطنی را بر ملاک های ظاهری ارجحیت داده است،با زندگی با انسانی که به رغم محدودیت هایش در یک زمینه خاص،در ابعاد دیگر موفق عمل کرده است،از الگوی مناسبی بهره مند شده و می تواند با دید وسیع تری به زندگی و دنیا بنگرد.امازیان های این ازدواج ،،،،،،شاید بتوان گفت ***مهم ترین پیامد منفی این نوع ازدواج،پذیرفته نشدن آن توسط جامعه و خانواده است.

معمولاً خانواده ها تمایل ندارند فرزندِسالمشان با فردی که دچار نوعی کم بینایی ولو با شدت کم ازدواج کنند،به ویژه اگر فرد کم بینای زن باشد.زیرا سلامت جسمانی یکی از ملاک های انتخاب همسر است که برای مردان از اولویت بیشتری برخوردار است.از آنجایی که سلامت جسمانی یکی از عوامل نشان دهنده قدرت باروری زنان بوده است،مردان در طول تاریخ به طور ناخودآگاه هنگام انتخاب همسر به این ملاک اهمیت داده اند و این موضوع موجب بقای نسل آن ها شده است.اما چون وظیفه باروری به عهده مردان نیست،زنان نسبت به این ملاک چندان سخت گیر نبوده اند.بنابراین احتمال اینکه زن تندرستی،مرد معلولی را برای ازدواج انتخاب کند،بیشتر از این است که یک مرد سالم،یک زن معلول را به همسری برگزیند.این موضوع موجب شده که نگرش جامعه هم در مورد این نوع نقص زن و مرد متفاوت باشد.در مورد افرادی که معلولیت های حادی دارند که بر زندگی آنها تأثیر منفی می گذارد،احتمالا مخالفت خانواده صحیح است.اگر فرد کم بینای از عزت نفس بالایی برخوردار نباشد همیشه نگران این موضوع است که مبادا همسرش وی را ترک کند،بنابراین آرامشش را از دست می دهد.

یه مثال میزنم اگر فردی که با یک شخص ناشنوا ازدواج کرده نمی تواند از گوش دادن موسیقی با وی لذت ببرد.البته همیشه فعالیت های مشترک لذت بخشی برای جایگزین شدن وجود دارند.با توجه به آنچه گفته شد،نمی توان گفت کدام یک از این دو نوع ازدواج بر دیگری برتری دارد.این موضوع به فرهنگ جامعه،فرهنگ دو خانواده،میزان کم بینایی،شرایط اقتصادی و ویژگی های شخصیتی همسران بستگی دارد.چیزی که مهم است،اینه که بدانید که در این نوع ازدواج ها،مراجعه به روان شناس و مشاور و استفاده از کمک های افراد آگاه و با تجربه ضروری است..."

سلامت وتندرست باشیددر پناه حق
سلام آقای سروش .مطلبتون رو مطالعه کردم.فوق العاده بود.راستش مدتیه که در رابطه با همین موضوع با خانوادم درگیرم.خواستگارانی داشتم که به خاطر مشکلم جرات نکردم باهاشون صحبت کنم.راستش اصلا نمیدونم چطور در مورد بیماریم باهاشون حرف بزنم.اگه جلسه اول نگم وبعد از چند جلسه دیدار وآشنایی بیشتر بهشون بگم واونوقت اونها بخاطر این مساله قید همه چیز رو بزن اون زمان با حس پس زده شدن چه کنم؟می ترسم.....اصلا سردرگم شدم .میشه لطفا به عنوان برادر بزرگتر منو راهنمایی کنید؟
دوستدار شما برادر بزرگوار سماء
سلام منم دقیقامشکل سماجونودارم من ارپی دارم دیدمم الان خوبه اصلابایدچطوری بیماریمو برای خواستگارتوضیح بدم راجع به درمانش چی بایدگفت منم سردرگمم لطفاراهنماییم کنید
سلام ازدواج دو فرد معلول خیلی خوب است اما به این علت که دو فرد کم بینا بهتره با هم ازدواج نکنند ازدواج گروهی و زیر نظر انجمن ها مانند معلولین دیگه از بین میره و امکان ازدواج کم بینایان حتی با معلولین که مشکلی جدا از اونها دارند مخصوصا برای خانمها با نگرشی که جامع خواستگاری از سوی اقایان خیلی کم است
سلام جالب بود ممنون از مطالبتون اموزنده بود
داداش محسن مطالب بسیار آموزنده و منطقی بود. ولی من شخصا تصمیم گرفتم تا درمان نشدم ازدواج نکنم چون دوس ندارم کسی بهم ترحم کنه و اینکه میخام عزت نفسم حفظ بشه . با اینکه چندین مورد پیش اومده که با شرایط من حاضر بودن کنار بیان ولی خودم نخاسم کسی رو در مشکل خودم شریک کنم.
سلام روحان جان
این دو موضوع زمین تا آسمان با هم فاصله دارند
۱_شرایط من ۲_شرایط ازدواج
شما اول ببین شرایط روحی ،جسمی،اقتصادی واجتماعی را برای ازدواج داری یا نداری؟
بعد از آن نظر دیگران را مورد بررسی قرار بده!
سلام، بنظر من که وقتی دیدی که طرف مقابل ازت خوشش اومد و تو هم، باید کامل درمورد بیماریت بهش اطلاع بدی، و حتی اگه قبول کردن، شرط ضمن عقد بزاری،
چون هم افرادی رو دیدم که ازدواج کردن و زندگیشون همیشه شده دعوا که چرا از اول نگفتی، واقعا کسی یکیو بخواد با هر مشکلی میخوادش، اونموقع زندگی خوبی میشه
الا یا ایها ساقی ادر کسا وناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها سلام من اگر چندین سال پیش آگاهی الان رو داشتم با یه فردی که بیماری خودم روداشت ازدواج میکردم چون با مدت زمان تجربهای تازه کسب میکنیم وقتی بیماری من هر سال پیشرفته تر شد یواش یواش متوجه پیش اومدن مشکلها میشم حتی شوخیها اذیتم میکنه وروحمو
آزار میبینه تو خودم میشکنم که چرا هیچ گناهی ندارم نه این بیماری رو میخواستم نه خریدم نه دست من بوده و نه انتخابم بوده ولی میشنوی که هم پول قرص باید بدن هم پول برق و لامپها زیادی که روشن هستند و اونوقته که عشق پا در میونی نمیکنه و ذهنیت رو عوض نمیکنه این مثال رو واسه ی آگاهی دوستان گفتم شاید پیش پا افتاده بنظر بیاد ولی اون که چشمش سالمه شاید قدرت درک و فهمش به اندازه ی سالمی چشمش یاریش نکنه بعد راهی که آدم رفته صاف بوده ولی برگشتش موانعی رو بوجود آورده و اون آسفالت صاف تبدیل به گودالهای بدی شده اگر بیوفتیم بدتره وباید با شرایط هر چند بد کنار بیای بر خلاف میل باطنی

سراج

سلام آبجی افسانه من بانظرتون مخالفم و میدونم شما اون زندگی رو تجربه نکردید که میگید و نمیتونید بگید بهتر میشد که شایدم بدتر میشد، بنظر من دو فرد ارپی تا میتونن نباید باهم ازدواج کنن چون وضع براشون سختتر میشه و همیشه نیازمند کمک دیگرانند، درسته همو درک میکنن و برای ندیدن همدیگه رو نمیشکنن ولی فقط مگه زندگیشون همون خودشونه؟ زندگی یعنی با اجتماع بودن و خودتو با شرایط وفق دادن. ازدواج یه فرد بیمار با یه فرد سالم بسیار بسیار مزیت داره اما باید فردی رو انتخاب کرد که از اول مشکلتو بدونه و اینجوری قبولت کنه اگه دونست و قبولت کرد مطمئن باش طوری هواتو داره که از کسی که بخواد درکت کنه بیشتر. مزیتاش اینه فقط وابسته کمک اونی جای خانواده ها که همیشه نیستن، میتونید تنهایی برین مسافرت، احتمال بدنیا امدن فرزند سالم بیشتره و خیلی چیزا
زندگی خوب نیاز به دقت خوب. انتخاب خوب و قبول کردن شرایطه
مطمئن باش هرکسی از چیزی ناراحته و این دست خود طرفه و میتونه نباشه
من آرپی دارم استادام میدونستن دوستام میدونستن و همه کککم مبکردن. درسته دلم میخواد سالم باشم ولی دیگه قسمتم این بوده و باید مسیری رو انتخاب کنم که با شرایطم موافق باشه و اون موقع توکل بر خدا کنم نه اینکه از روی بی عقلی عمل کنم و بگم توکل بر خدا، مثل این میمونه برم وسط اتوبان وایسم بگم اگه خدا بخواد ماشین نمیزنتم. درسته؟ خدا قدرت تفکر و اختیار داده به انسان تاخودش راهشو انتخاب کنه
انشالله که همسر شما آدم بزرگواریه و زندگیتون خوب شما باید با خوبیتون باعث بشید اون رابطش باهاتون خیلی خوب باشه تا احساس ناراحتی نکنید
انشالله درمان هم هرچه سریعتر میاد
سلام
وقتی فردی تصمیم به ازدواج می گیرد باید مستقل باشد حال چه سالم باشد و جه بیمار نباید در بیشتر کارهایش نیاز به طرف مقابلش داشته باشد
ازدواح دو بیمار از هر نوع معلولیتی هم بر این اساس می باشد مستقل بودن هر دو فرد در بیشتر کارهایی که مسولیتش در زندگی برعهده ان زوج می باشد
اگر فردی می داند که در بعضی از کارهایش استقلال ندارد (و به نظر من این ارتباطی به ارپی داشتن فرد ندارد و بیشتر ترسهایی است که در وجودش وجود دارد)بهتر است با فردی سالم ازدواج کند اما باید به این نکته هم دقت کند که زندگی همیشه بر وقت مراد نمی چرخد ممکن است خدای نکرده همسرش هم دجار مشکلی شود ان زماان چه کاری انجام میدهد ایا می تواند مستقل باشد بله می تواند فقط کافی است بخواهد
من نابینایی را دیدم که خودش به تنهایی به مسافرت می رود خودمان هم اگر دقت کنیم بیشتر نیازهایمان از ترسهای وجودی خودمان است از ترس بازگو نکردن مشکلمان و....
اگر فردی که پاهایش را ازدست داده است قهرمان دو جهان نشود خودش مقص است فکر می کنم این مثال را شنیده اید من هم به ان باور دارم
بهتر است دوستان عزیزم بیشتر سعی کنیم استقلال کافی را درزندگیمان کسب کنیم تا بر این بحث که با فرد سالم ازدواج کنیم بهتر است یا نه بمانیم

منشکرم خواهر کوچکتان

سراج

شرط اول در کسب توانایی واقع بینی و قبول شرایط هست و با خیال انگیزی و تفکرات رویایی هیچ کس به هیچ چیز دست نمی یابد.
وقتی شرایط را ان طور که هست قبول کنیم آنوقت می توان به اهداف خود رسید. من مساله آرپی بودن و آرپی نبودن مد نظرم نیست. نظر من این است انسان تا میتواند راه درست را انتخاب کند چرا کورکورانه تصمیم بگیرد؟
بنظر من بیمار ارپی با نوع دیگر بیماری مثلا تالاسمی آن هم با تشخیص متخصص از دواج کند بهتر از ازدواج دو آرپی است و در اینجا بحث این مساله است و از مستقل بودن یا نبودن جداس. و این نکته نیز قابل گفتن است که هیچ کس نمیتواند هیچ وقت مستقل باشد و همیشه چه فرد سالم باشد چه بیمار با همکاری و همبستگی میتواند به اهدافش برسد و بجای مستقل بودن باید از پرتلاش و مصمم بودن استفاده کرد و اینکه اول تلاش خود را تا جای ممکن انجام داده و خداوند نیز به او کمک می نماید. زندگی و جامعه یعنی وابستگی. همبستگی و تعامل و این مهمترین نکات در زندگی هست، اتحاد و باهم بودن
دقت، واقع بین بودن، صحیح انتخاب کردن ثمره اش موفقیت است.
حرف من هم جدا از مشکل ژنتیک بین دو فرد ارپی می باشد و گرنه در رابطه با مشکل ژنتیک کارشناس ژنتیک در بخش خودشان توضیحات کامل را داده اند و چنین بحث هایی در رابطه با ژنتیک بیشترر موجب سردرگمی دوستان عزیز می شود چون هر فردی دیدگاه خودش را بر طبق نظریه ها و دانشی که کسب کرده است بیان می کند من به نظرتان احترام می گذارم اما در این مورد بهتر است پاسخ را کارشناسان ژنتیک در انجمن بدهند
سلام...به نظر من بنا بر اصل صداقت اول باید معلولیت بیان بشه تا طرف مقابل تصمیم خودشو بگیره نه اینکه اول تصمیم بگیره بعد معلولیت و بش بگیم...
سلام داداش سراج به ایده ی شما احترام میزارم سمیرا جون درست میگن ولی من 20 سال پیش که ازدواج کردیم مشکلم مثل حالا نبود وخیلی راحتر و بهتر زندگی میکردم چون حالا هم با وجود 45 سال سن و بیماری آر پی دکتر تعجب کرد که من تنها و بدون همراه اومدم بیمارستان و گفت و سن شما که 5 دهم دید داری خوبه چشمتون وداری زندگیتو میکنی ولی من بیمار دارم تو سن شما دستشو میگیرن میارن اینجا من موقع ازدواج حتی عینک طبی نداشتم چون مشکلی نداشتم به اون شکل و چون ذهنم این بود که حالا مگر میدونم که تا کی عمر میکنم و کی چششمم دیگه نمی بینه و پیش خودم میگفتم خوب حالا از کجا معلوم که چشمم سالم اگر هم بود تو جوانی بمیرم یا اتفاق دیگه ای واسم بیوفته و من از لحاظ اقتصاد خانواده ی شوهرم قابل قیاص با خانواده ی خودم نبود واونموقع اونه مثلا تو آسمون سیر میکردن و ما رو زمین منهم چون اینو مشکل میدونستم به شوهرم میگفتم من مشکل دارم و اوهم مدام میگفت که من مشکلتو حل میکنم و اول ازدواج فقط ظاهر من هوش آقا رو برده بود و نمی دونست چشمهای من یه روزی دکور میشه و بی کیفیت و باید از دست همین ظاهر حرص بخوره و بعضی وقتها کم بیاره اول ازدواج خوب نمیشه گفت که اخلاقها ثابت می مونه بله بعضی وقتها آدمها جو گیر میشن و به آب و آتیش میزنند وحالا........میشن فرها د و کوه میکنند و طرف هم وقتی واسش کوه میکنند به طبع شیرین نشه یا نباشه حس میکنه و اداشو در میاره خوب من مشکلم اقتصاد خانوادم بود که ساده بودیم و لی کسانی که غرق هستند با گرفتن انگشت کوچیک غریق نجات فقط یه نفس تازه میکنند و دوباره میرن زیر آب وبعد چند سال دید من ضعیف شد وفهمید که مشکل دارم و خوب گاهی ترحم میکرد نا خودآگاه و آزارمیدیدم و گاهی میرفتیم مسافرت و من دوستشو نمیدیدم ومیخوردم بهش که دیگه ناراحت میشد رو غیرتش و میگفت بهشون میگم که تو چشمت مشکل داره بهتره چون میخواست عابروی خودش زیر سوال نره و کاری نداشت که من خجالت میکشم و میشکنم و احساس کمبود وتفاوت با افراد سالم اونجا بهم دست میداد زندگی پیچیده هست داداش سراج من که گفتم اگر عقل حالا رو داشتم با همدرد ازدواج میکردم بهتر بود تا با یه آدم سالم نمیتونمهمه چیز رو تغییر بدم ونظر طرف مقابل رو عوض کنم چون مرور زمان طرف سالم رو خسته کردهو خوب طبیعیه که اون هم آرزو داره که خانمش مثل خانم دوستش وسایرین سالم باشه مثل من که دوست دارم وآرزومه که مریض نباشم وچشمم مثل دیگران سالم بود و خیلی چیزها قلبمو آزار نمیداد داداش سراج اصلا ازدواج نمیکردم بهتر بود تا حتی با همدرد ازدواج میکردم این تجربه ی من هست آبجی سمیرا اولش بگی درست ولی زندگی خیلی پیچیده وریزه کاری داره و قابل پیش بینی نیست گاهی با یک قطره لیوانی لبریز میشود و گاهی میشود گاهی نمیشود که نمیشود گاهی آدم پشیمان میشود در صورتیکه اگر میدونست و قابل پیش بینی بود جلوی اتفاق رو میگرفت بعضی وقتها همه چیز خوب پیش میره ولی یه جایی وقتی زیاد گرم بشه درها باید باز بشه وقتی سرد میشه باید بسته بشه و کمتر کسی تحمل میکنه که با این سرمای اجباری ویا گرما کنار بیاد واسه همیشه پس کم میاره و صداش در میاد