1393 / 12 / 8، 06:23 عصر
سخن پایانی کتاب نیم کیلو باش ولی عاشق باش!!!
باشد تا روزی بیشتر از اینها بدانیمب
و چیزهایی بخوانیم و بنویسیم که پس از خواندن
و نوشتن آنهاب این احسا در ما بیدار شود که
انسانتر و عاشق شدهایم
و در پایان از خاطر نبریم
عشقب راز است.
حسابِ عشقب از حسابِ شهوت جداست.
در شهوتب هیچ رازی نیست.
شهوتب ی بازی بیولوهیکی است؛
هر حیوان و پرنده و گیاهیب با این بازی آشناست.
عشقب با هستی رابطه دارد.
عشقب از چشمهی آگاهی میجوشد.
عشقب از اعمام هستی انسان متولد میشود.
شهوتب زادهی حاشیهی وجود آدمی است.
شهوتب نیاز تن است.
بیشتر آدمها با عشق بیگانهاند.
کسانی که عشق را تجربه میکنندب
در سکوت و آرامشی هرف غوطهور میشوند.
همین سکوت و آرام است که آنها را با روحشان مأنو میکند.
اگر با رو خود انس بگیریب
عشق تو دیگر ی رابطه نیستب
بلکه سایهای است که تو را در همه جا همراهی میکند.
عشقب به کسی یا چیزی محدود نمیشود.
عشق پدیدهای نیست که در حدار بماند.
عشق در دستان گشودهی تو میبالدب
نه در دستان بستهی تو.
به محض آنکه دستان خود را میبندیب
آنها را از عشق تهی میکنی.
وقتی دستان خوی را میگشاییب
همهی هستی خوی را میگشاییب
همهی هستی در آنها جای میگیرد.
خدا در همهی جهان نمیگنجد؛
فقا دل است که گنجای او را دارد.
عشق و حقیقتب دو نام ی تجربهاند.
کسی که عشق را تجربه کردهب
حقیقت را نیز تجربه کرده است.
کسی که حقیقت را تجربه نکردهب
عشق را نیز تجربه نخواهد کرد.
عشقب خود را احتکار نمیکندب
بلکه خود را با دیگران سهیم میشود.
عشق چشمداشتی ندارد.
عشقب سهیم شدن بیقید و شرط است.
عشق خواهشی ندارد و جویای تمل نیست.
عشقب سرمستی بخشیدن است.
عشقب نیازی به تظاهر نداردب
فقا هست و همین برای او کافی است.
عشقب رو را میپرورد و هرگز به ملامت نمیانجامد.
عشقهای دروغین خوراک نفس هستند؛
فقا خویشتن دروغیات را ارضا میکنند.
بندهی عشق باش
و از هر دو جهان آزاد باش.
ببخ و از شور و سرمستی بخشیدن بهرهمند شو.
عشق را وایفه تلقی نکن.
اگر عشق را وایفه تلقی کنیب
همهی شور و هیجان عشق را از بین میبری.
هرگز گمان نکن که به دیگران بدهکار هستی.
عشقب به کسی بدهکار نیست.
وقتی عشق میورزیب
منتظر پاداش و ستای نباش.
توق و چشمداشتب سیمای قدسی عشق را میآلاید.
عشق حقیقی هرگز سرخورده نمیشود
و به یأ نمیانجامد.
زیرا برآورده نشدن توق و چشمداشت است
که موج سرخوردگی و یأ میشود.
عشق دروغین نیز هرگز خود را کامیاب نمییابد.
زیرا چنین عشقیب
چنان در توقعات و چشمداشتها
ریشه دوانده است که همهی دستاوردها را نیز کافی نمیداند و باز میخواهد.
هیچکس نمیتواند توقعات عشق دروغین را برآورد.
بنابراینب عشق دروغین همواره سرخورده است.
سعيد گل محمدی
باشد تا روزی بیشتر از اینها بدانیمب
و چیزهایی بخوانیم و بنویسیم که پس از خواندن
و نوشتن آنهاب این احسا در ما بیدار شود که
انسانتر و عاشق شدهایم
و در پایان از خاطر نبریم
عشقب راز است.
حسابِ عشقب از حسابِ شهوت جداست.
در شهوتب هیچ رازی نیست.
شهوتب ی بازی بیولوهیکی است؛
هر حیوان و پرنده و گیاهیب با این بازی آشناست.
عشقب با هستی رابطه دارد.
عشقب از چشمهی آگاهی میجوشد.
عشقب از اعمام هستی انسان متولد میشود.
شهوتب زادهی حاشیهی وجود آدمی است.
شهوتب نیاز تن است.
بیشتر آدمها با عشق بیگانهاند.
کسانی که عشق را تجربه میکنندب
در سکوت و آرامشی هرف غوطهور میشوند.
همین سکوت و آرام است که آنها را با روحشان مأنو میکند.
اگر با رو خود انس بگیریب
عشق تو دیگر ی رابطه نیستب
بلکه سایهای است که تو را در همه جا همراهی میکند.
عشقب به کسی یا چیزی محدود نمیشود.
عشق پدیدهای نیست که در حدار بماند.
عشق در دستان گشودهی تو میبالدب
نه در دستان بستهی تو.
به محض آنکه دستان خود را میبندیب
آنها را از عشق تهی میکنی.
وقتی دستان خوی را میگشاییب
همهی هستی خوی را میگشاییب
همهی هستی در آنها جای میگیرد.
خدا در همهی جهان نمیگنجد؛
فقا دل است که گنجای او را دارد.
عشق و حقیقتب دو نام ی تجربهاند.
کسی که عشق را تجربه کردهب
حقیقت را نیز تجربه کرده است.
کسی که حقیقت را تجربه نکردهب
عشق را نیز تجربه نخواهد کرد.
عشقب خود را احتکار نمیکندب
بلکه خود را با دیگران سهیم میشود.
عشق چشمداشتی ندارد.
عشقب سهیم شدن بیقید و شرط است.
عشق خواهشی ندارد و جویای تمل نیست.
عشقب سرمستی بخشیدن است.
عشقب نیازی به تظاهر نداردب
فقا هست و همین برای او کافی است.
عشقب رو را میپرورد و هرگز به ملامت نمیانجامد.
عشقهای دروغین خوراک نفس هستند؛
فقا خویشتن دروغیات را ارضا میکنند.
بندهی عشق باش
و از هر دو جهان آزاد باش.
ببخ و از شور و سرمستی بخشیدن بهرهمند شو.
عشق را وایفه تلقی نکن.
اگر عشق را وایفه تلقی کنیب
همهی شور و هیجان عشق را از بین میبری.
هرگز گمان نکن که به دیگران بدهکار هستی.
عشقب به کسی بدهکار نیست.
وقتی عشق میورزیب
منتظر پاداش و ستای نباش.
توق و چشمداشتب سیمای قدسی عشق را میآلاید.
عشق حقیقی هرگز سرخورده نمیشود
و به یأ نمیانجامد.
زیرا برآورده نشدن توق و چشمداشت است
که موج سرخوردگی و یأ میشود.
عشق دروغین نیز هرگز خود را کامیاب نمییابد.
زیرا چنین عشقیب
چنان در توقعات و چشمداشتها
ریشه دوانده است که همهی دستاوردها را نیز کافی نمیداند و باز میخواهد.
هیچکس نمیتواند توقعات عشق دروغین را برآورد.
بنابراینب عشق دروغین همواره سرخورده است.
سعيد گل محمدی