همراه با کلام آسمانی

1393 / 7 / 23، 02:54 عصر, (آخرین ویرایش در این ارسال: 1393 / 7 / 23، 03:02 عصر، توسط ملیحه.)
#16
نیم صغحه اول صفحه سومگل
بسم الله الرحمن الرحیم
در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند چه بيمشان دهى چه بيمشان ندهى بر ايشان يكسان است [آنها] نخواهند گرويد (۶)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۶﴾
خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‏اى است و آنان را عذابى دردناك است (۷)
خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ ﴿۷﴾
و برخى از مردم مى‏گويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آورده‏ايم ولى گروندگان [راستين] نيستند (۸)
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ ﴿۸﴾
با خدا و مؤمنان نيرنگ مى‏بازند ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمى‏زنند و نمى‏فهمند (۹)
يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿۹﴾
در دلهايشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ مى گفتند عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت (۱۰)
في قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴿۱۰﴾
و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد مى‏گويند ما خود اصلاحگريم (۱۱)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ(11


تفسیر

(آيه 6).
گروه دوم ، كافران لجوج و سرسخت.
ـ ايـن گـروه درسـت در نقطه مقابل متقين و پرهيزكاران قرار دارند وصفات آنهادر اين آيه و آيه بـعـد بطور فشرده بيان شده است در اين آيه مى گويد ((آنها كه كافرشدند (و در كفر و بى ايمانى سـخـت و لـجـوجند) براى آنها تفاوت نمى كند كه آنان را ازعذاب الهى بترسانى يا نترسانى ايمان نخواهند آورد)) (ان الذين كفرو اسوآ عليهم انـذرتهم ام لم تنذرهم لايؤمنون) اين دسته چنان در گـمـراهـى خـود سـرسختند كه هرچند حق برآنان روشن شود حاضر به پذيرش نيستند واصولا آمادگى روحى براى پيروى از حق و تسليم شدن در برابر آن را ندارند.
(آيـه 7)ـ
اين آيه اشاره به دليل اين تعصب و لجاجت مى كند و مى گويد: آنهاچنان در كفر و عناد فـرو رفـتـه انـد كـه حـس تـشخيص را از دست داده اند ((خدا بر دلها وگوشهايشان مهر نهاده و برچشمهاشان پرده افكنده شده)) (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة) به هـمـيـن دلـيـل نتيجه كارشان اين شده است كه ((براى آنها عذاب بزرگى است)) (و لهم عذاب عـظـيـم) مسلما انسان تابه اين مرحله نرسيده باشد قابل هدايت است ، هرچند گمراه باشد، اما به هنگامى كه حس تشخيص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد ديگر راه نجاتى براى او نيست ،چرا كه ابزار شناخت ندارد و طبيعى است كه عذاب عظيم در انتظار او باشد.
نكته ها:.
1ـ آيا سلب قدرت تشخيص ، دليل بر جبر نيست ؟.
اگر طبق آيه فوق خداوند بر دلها و گوشهاى اين گروه مهر نهاده ، وبرچشمهايشان پرده افكنده ، آنـها مجبورند در كفر باقى بمانند، آيا اين جبر نيست ؟پاسخ اين سؤال را خود قرآن در اينجا و آيات ديـگـر داده اسـت و آن ايـنـكـه : اصـرار ولـجاجت آنها در برابر حق ، تكبر و ادامه به ظلم و ستم و بـيـدادگـرى و كـفر و پيروى ازهوسهاى سركش سبب مى شود كه پرده اى بر حس تشخيص آنها بيفتد، كه در واقع اين حالت عكس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چيز ديگر.
( آيه 8).
گروه سوم (منافقان).
اسـلام در يـك مقطع خاص تاريخى خود با گروهى روبرو شد كه نه اخلاص وشهامت براى ايمان آوردن داشـتـنـد و نـه قـدرت و جـرات بـر مـخـالفت صريح ، اين گروه كه قرآن از آنها به عنوان ((منافقين))((3)) ياد مى كند و ما در فارسى از آن تعبير به ((دورو)) يا ((دو چهره)) مى كنيم ، در صـفـوف مـسلمانان واقعى نفوذ كرده بودند، و ازآنجا كه ظاهر اسلامى داشتند، غالبا شناخت آنها مـشـكـل بـود ولـى قـرآن نشانه هاى دقيق و زنده اى براى آنها بيان مى كند كه خط باطنى آنها را مـشـخـص مـى سـازد والگوئى در اين زمينه به دست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مى دهد نـخست تفسيرى از خود نفاق دارد مى گويد: ((بعضى از مردم هستند كه مى گويند به خدا وروز قـيامت ايمان آورده ايم در حالى كه ايمان ندارند)) (ومن الناس من يقول آمناباللّه و باليوم الا خر و ماهم بمؤمنين).
(آيـه 9ـ
آنـها اين عمل را يكنوع زرنگى و به اصطلاح تاكتيك جالب ، حساب مى كنند: ((آنها با اين عـمـل مـى خـواهـنـد خـدا و مؤمنان را بفريبند)) (يخادعون اللّه والذين آمنوا) ((در حالى كه تنها خودشان را فريب مى دهند، اما نمى فهمند)) (و مايخدعون الا انـفسهم وما يشعرون).
(آيه 10ـ
سپس قرآن به اين واقعيت اشاره مى كند كه نفاق در واقع يكنوع بيمارى است مى گويد: ((در دلهاى آنها بيمارى خاصى است)) (فى قلوبهم مرض) امااز آنجا كه در نظام آفرينش ، هركس در مسيرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسير، رو به جلو مى رود قرآن اضافه مى كند: ((خداوند هم بربيمارى آنها مى افزايد)) (فزادهم اللّه مرضا).
و از آنـجـا كـه سـرمـايـه اصـلى منافقان دروغ است ، تا بتوانند تناقضها را كه درزندگيشان ديده مى شود با آن توجيه كنند، در پايان آيه مى فرمايد: ((براى آنها عذاب اليمى است بخاطر دروغهائى كه مى گفتند)) (ولهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون).
(آيـه 11)
ـ سـپـس بـه ويژگيهاى آنها اشاره مى كند كه نخستين آنها داعيه اصلاح طلبى است در حـالى كه مفسد واقعى همانها هستند: ((هنگامى كه به آنها گفته شود در روى زمين فساد نكنيد مـى گـويـنـد: مـا فـقـط اصـلاح كننده ايم))! (و اذا قيل لهم لاتفسدوا فى الا رض قالوا انما نحن مصلحون) ما برنامه اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته ايم و نداريم !.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 11 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مرضیه, محمد حسین, محسن سروش, ماهان, فرید, فرزاد, غلامرضا1, عاطفه, سکینه, سوزان, خدیجه


1393 / 8 / 1، 02:05 عصر,
#17
بسم الله الرحمن الرجیم
حفظ نیم صفحه دوم صفحه سوم

و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد مى‏گويند ما خود اصلاحگريم (۱۱)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴿۱۱﴾
بهوش باشيد كه آنان فسادگرانند ليكن نمى‏فهمند (۱۲)
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِن لاَّ يَشْعُرُونَ ﴿۱۲﴾
و چون به آنان گفته شود همان گونه كه مردم ايمان آوردند شما هم ايمان بياوريد مى‏گويند آيا همان گونه كه كم خردان ايمان آورده‏اند ايمان بياوريم هشدار كه آنان همان كم‏خردانند ولى نمى‏دانند (۱۳)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَكِن لاَّ يَعْلَمُونَ ﴿۱۳﴾
و چون با كسانى كه ايمان آورده‏اند برخورد كنند مى‏گويند ايمان آورديم و چون با شيطانهاى خود خلوت كنند مى‏گويند در حقيقت ما با شماييم ما فقط [آنان را] ريشخند مى‏كنيم (۱۴)
وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ ﴿۱۴﴾
خدا [است كه] ريشخندشان مى‏كند و آنان را در طغيانشان فرو مى‏گذارد تا سرگردان شوند (۱۵)
اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ﴿۱۵﴾
همين كسانند كه گمراهى را به [بهاى] هدايت‏خريدند در نتيجه داد و ستدشان سود[ى به بار] نياورد و هدايت‏يافته نبودند (۱۶)
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرُوُاْ الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ﴿۱۶﴾


تفسیر
(آیـه 12)ـ
قـرآن اضـافـه مى کند : ((بدانید اینها همان مفسدانند و برنامه اى جزفساد ندارند ولى خـودشان هم نمى فهمند))! (الا انهم هم الـمـفسدون ولکن لایشعرون) بلکه اصرار و پافشارى آنها در راه نـفـاق و خوگرفتن با این برنامه هاى زشت و ننگین سبب شده که تدریجا گمان کنند این برنامه ها مفید وسازنده و اصلاح طلبانه است.
(آیـه 13)ـ نشانه دیگر اینکه : آنها خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه وساده لوح و خوش باور مى پندارند، آن چنانکه قرآن مى گوید: ((هنگامى که به آنهاگفته مى شود ایمان بیاورید آنگونه که توده هاى مردم ایمان آورده اند، مى گویند: آیاما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم))؟! (و اذا قیل لـهـم آمـنوا کما آمن الناس قالواانـؤمن کما آمن السفه) و به این ترتیب افراد پاکدل و حق طلب و حـقـیـقـت جـو راکـه بـا مـشـاهـده آثـار حقانیت در دعوت پیامبر (ص) و محتواى تعلیمات او، سـرتـعـظـیـم فـرو آورده انـد بـه سـفـاهـت مـتـهـم مـى کنند لذا قرآن در پاسخ آنها مى گوید: ((بدانیدسفیهان واقعى اینها هستند اما نمى دانند)) (الا انهم هم السفها ولکن لایعلمون).
آیـا این سفاهت نیست که انسان خط زندگى خود را مشخص نکند و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه درآید، استعداد و نیروى خود را در طریق شیطنت وتوطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمرد؟!.
(آیـه 14) ـ سومین نشانه آنها آن است که هر روز به رنگى در مى آیند و در میان هرجمعیتى با آنها هـم صدا مى شوند، آنچنانکه قرآن مى گوید: ((هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات کنند مى گویند ایـمان آوردیم)) (و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا) ما از شماهستیم و پیرو یک مکتبیم ، از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقى نداریم !.
((اما هنگامى که با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه مى روند مى گویندما با شمائیم))! (و اذا خـلـوا الى شیاطینهم قالوا انا معکم) ((و اگر مى بینید ما در برابرمؤمنان اظهار ایمان مى کنیم ما مسخره شان مى کنیم))! (انما نحن مستهزؤن).
(آیـه 15)ـ سـپس قرآن با یک لحن کوبنده و قاطع مى گوید: ((خدا آنها رامسخره مى کند)) (اللّه یـستهز بهم) ((و خدا آنها را در طغیانشان نگه مى دارد تا به کلى سرگردان شوند)) (و یمدهم فى طغیانهم یعمهون).
(آیـه 16) ـ ایـن آیه ، سرنوشت نهائى آنها را که سرنوشتى است بسیارغم انگیز و شوم و تاریک چنین بـیـان مـى کـند: ((آنها کسانى هستند که در تجارتخانه این جهان ، هدایت را با گمراهى معاوضه کـرده اند)) (اولئک الذین اشتروا الضلاله بالهدى) و به همین دلیل ((تجارت آنها سودى نداشته)) بلکه سرمایه را نیز از کف داده اند (فما ربحت تجارتهم) ((و هرگز روى هدایت را ندیده اند)) (و ما کانوامهتدین).
خـلاصـه دوگـانـگـى شـخـصـیـت و تضاد برون و درون که صفت بارز منافقان است پدیده هاى گـونـاگـونـى در عـمـل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد که به خوبى مى توان آن را شناخت.
وسعت معنى نفاق
گرچه نفاق به مفهوم خاصش ، صفت افراد بى ایمانى است که ظاهرا در صف مسلمانانند، اما باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هرگونه دوگانگى ظاهر وباطن ،گفتار وعـمـل را شـامـل مى شود هرچند در افراد مؤمن باشد که ما از آن به عنوان ((رگه هاى نفاق)) نام مـى بـریم مثلا درحدیثى مى خوانیم : سه صفت است که در هرکس باشد منافق است هرچند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود رامسلمان بداند: کسى که در امانت خیانت مى کند، وکسى که به هنگام سـخـن گـفـتـن دروغ مـى گـوید، و کسى که وعده مى دهد و خلف وعده مى کند)) مسلما این گـونـه افـراد رگـه هائى از نفاق در وجود آنها هست ، مخصوصا در باره ریاکاران از امام صادق (ع) مـى خـوانـیـم کـه فـرمـود: ((ریـا و ظاهرسازى ، درخت (شوم وتلخى) است که میوه اى جز شرک خفى ندارد و اصل و ریشه آن نفاق است)).
فریب دادن وجدان
آیـه فـوق ، اشـاره روشـنـى به مساله فریب وجدان دارد و اینکه بسیار مى شود که انسان منحرف و آلـوده ، براى رهائى از سرزنش و مجازات وجدان ، کم کم براى خوداین باور را به وجود مى آورد که این عمل من نه تنها زشت و انحرافى نیست بلکه اصلاح است و مبارزه با فساد (انما نحن مصلحون) تا با فریب وجدان آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 9 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
محمد حسین, محسن سروش, ماهان, فرید, فرزاد, غلامرضا1, عاطفه, سکینه, سوزان


1393 / 8 / 7، 03:49 عصر, (آخرین ویرایش در این ارسال: 1393 / 8 / 7، 04:38 عصر، توسط ملیحه.)
#18
بسم الله الرحمن الرحیم
حفظ نیم صفحه اول صفحه چهارم سوره بقره


مثل آنان همچون مثل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمى‏بينند رهايشان كرد (۱۷)
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ ﴿۱۷﴾
كرند لالند كورند بنابراين به راه نمى‏آيند (۱۸)
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ ﴿۱۸﴾
يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است [قرار گرفته‏اند] از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند ولى خدا بر كافران احاطه دارد (۱۹)
أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ ﴿۱۹﴾
نزديك است كه برق چشمانشان را بربايد هر گاه كه بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاريك كند [بر جاى خود] بايستند و اگر خدا مى‏خواست‏شنوايى و بينايى‏شان را برمى‏گرفت كه خدا بر همه چيز تواناست (۲۰)
يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۰﴾
اى مردم پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده‏اند آفريده است پرستش كنيد باشد كه به تقوا گراييد (۲۱)
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۲۱﴾


تفسیر
ایه 17
دو مثال جالب براى ترسیم حال منافقان

در مـثـال اول مى گوید: ((آنها مانند کسى هستند که آتشى (درشب ظلمانى)افروخته)) تا در پـرتـو نـور آن راه را از بـیراهه بشناسد و به منزل مقصود برسد)) (مثلهم کمثل الذى استوقد نارا) ((ولـى همین که این شعله آتش اطراف آنها را روشن ساخت ، خداوند آن را خاموش مى سازد، و در ظلمات رهاشان مى کند، به گونه اى که چیزى را نبینند)) (فلما اضت ما حوله ذهب اللّه بنورهم و ترکهم فى ظلمات لایبصرون).
آنـهـا فکر مى کردند با این آتش مختصر و نور آن مى توانند با ظلمتها به پیکاربرخیزند، اما ناگهان بادى سخت برمى خیزد و یا باران درشتى فرو مى ریزد، و یا براثرپایان گرفتن مواد آتش افروز، آتش به سردى و خاموشى مى گراید و بار دیگر درتاریکى وحشتزا سرگردان مى شوند این نور مختصر، یـا اشاره به فروغ وجدان وفطرت توحیدى است و یا اشاره به ایمان نخستین آنهاست که بعدا بر اثر تقلیدهاى کورکورانه و تعصبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها پرده هاى ظلمانى و تاریک بر آن مى افتد.
(آیـه 18)ـ سپس اضافه مى کند: ((آنها کر هستند و گنگ و نابین، و چون هیچ یک ازوسائل اصلى درک حـقایق را ندارند از راهشان باز نمى گردند)) (صم بکم عمى فهم لایرجعون) به هرحال این تـشبیه در حقیقت ، یک واقعیت را در زمینه نفاق روشن مى سازد، و آن اینکه نفاق و دوروئى براى مـدت طـولانـى نـمى تواند مؤثر واقع شود واین امر همچون شعله ضعیف و کم دوامى که در یک بـیـابان تاریک و ظلمانى درمعرض وزش طوفانهاست دیرى نمى پاید، و سرانجام چهره واقعى آنها آشکارمى گردد.
(آیـه 19) ـ در مـثـال دوم قرآن صحنه زندگى آنها را به شکل دیگرى ترسیم مى نماید: شبى است تـاریـک و ظلمانى پرخوف و خطر، باران به شدت مى بارد، ازکرانه هاى افق برق پرنورى مى جهد، صداى غرش وحشتزا و مهیب رعد، نزدیک است پرده هاى گوش را پاره کند، انسانى بى پناه در دل ایـن دشـت وسـیـع و ظـلمانى ،حیران و سرگردان مانده است ، باران پرپشت ، بدن او را مرطوب سـاخته ، نه پناهگاه مورد اطمینانى وجود دارد که به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه مى دهد گامى بـه سوى مقصد بردارد قرآن در یک عبارت کوتاه ، حال چنین مسافر سرگردانى را بازگومى کند: ((یـا هـمـانـنـد بـارانـى کـه در شب تاریک ، توام با رعد و برق و صاعقه (برسررهگذرانى) ببارد)) (اوکصیب من السما فیه ظلمات و رعد و برق).
سـپـس اضافه مى کند ((آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود مى گذارند تاصداى وحشت انگیز صاعقه ها را نشنوند)) (یجعلون اصـابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت) و در پایان آیه مى فرماید: ((وخداوند به کافران احاطه دارد)) وآنها هرکجا بروند در قبضه قدرت او هستند (واللّه محیط بالکافرین).

(آیـه 20)
ـ بـرقها پى در پى بر صفحه آسمان تاریک جستن مى کند: ((نور برق آنچنان خیره کننده است که نزدیک است چشمهاى آنها را برباید)) (یکاد البرق یخطف ابصارهم).
((هـر زمـان کـه بـرق مـى زنـد و صفحه بیابان تاریک ، روشن مى شود، چندگامى درپرتو آن راه مـى رونـد، ولـى بـلافاصله ظلمت بر آنها مسلط مى شود و آنها در جاى خودمتوقف مى گردند)) (کلما اض لهم مشوافیه و اذا اظلم علیهم قاموا).
آنـهـا هرلحظه خطر را در برابر خود احساس مى کنند، چرا که در دل این بیابان نه کوهى به چشم مـى خـورد، و نـه درخـتى تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگیرى کند، هرآن ممکن است هدف صـاعـقـه اى قرار گیرند و در یک لحظه خاکستر شوند!حتى این خطر وجود دارد که غرش رعد، گوش آنها را پاره و نور خیره کننده برق چشمشان را نابینا کند، آرى ((اگر خدا بخواهد گوش و چـشـم آنـهـا را از مـیان مى بردچرا که خدا به هر چیزى توانا است)) (ولو شااللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم ان اللّه على کل شى قدیر).
افـسـوس کـه بـه پـناهگاه مطمئن ایمان پناه نبرده اند تا از شر صاعقه هاى مرگبارمجازات الهى وجهاد مسلحانه مسلمین نجات یابند
.

لزوم شناخت منافقین در هرجامعه :
اگـر چـه شـان نزول این آیات ، منافقان عصر پیامبر(ص) است اما باتوجه به اینکه خط نفاق در هر عـصـر و زمانى ، در برابر خط انقلابهاى راستین وجود داشته ودارد به منافقان همه اعصار و قرون گـسـتـرش مـى یابد، و ما با چشم خود تمام این نشانه ها را یک به یک و مو به مو در مورد منافقان عـصـر خـویـش مـى یابیم ، سرگردانى آنه، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سـیه روزى و رسوائى آنها را درست همانند همان مسافرى که قرآن به روشنترین وجهى حال او را ترسیم کرده است مشاهده مى کنیم.

(آیه 21).
اینچنین خدائى را بپرستید!ب
ـعـد از بـیـان حال سه دسته (پرهیزکاران ، کافران و منافقان) این آیه ، خطس
عادت و نجات را که پـیوستن به گروه اول است مشخص ساخته مى گوید: ((اى مردم پروردگارتان را پرستش کنید کـه هـم شـما و هم پشینیان را آفرید تا پرهیزکارشوید)) (یا ایـها الناس اعبدوا ربکم الذى خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون).
خـطـاب ((یا ایهاالناس)) (اى مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده ویک خطاب جامع و عـمـومـى اسـت نشان مى دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله وطایفه و قشر خاصى نیست ، بلکه هـمـگـان را در ایـن دعوت عام شرکت مى دهد، همه را دعوت به پرستش خداى یگانه ، و مبارزه با هرگونه شرک و انحراف از خط توحیدمى کند
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 11 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
محمد81, محمد حسین, محسن سروش, ماهان, فرید, فرزاد, غلامرضا1, عاطفه, سکینه, سوزان, خدیجه


1393 / 8 / 15، 03:50 عصر,
#19

بسم الله الرحمن الرحیم
حفظ نیم صفحه پایانی صفحه چهارم سوره بقره

همان [خدايى] كه زمين را براى شما فرشى [گسترده] و آسمان را بنايى
[افراشته] قرار داد و از آسمان آبى فرود آورد و بدان از ميوه‏ها رزقى براى شما
بيرون آورد پس براى خدا همتايانى قرار ندهيد در حالى كه خود مى‏دانيد (۲۲)
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ
الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۲۲﴾
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده‏ايم شك داريد پس اگر راست مى‏گوييد
سوره‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد (۲۳)
وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم
مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۳﴾
پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و
سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد (۲۴)
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ
لِلْكَافِرِينَ ﴿۲۴﴾
(آیه 22).
نعمت زمین و آسمان :
در ایـن آیـه بـه قـسمت دیگرى از نعمتهاى بزرگ خدا که مى تواند انگیزه شکرگزارى باشد اشاره کـرده ، نـخست از آفرینش زمین سخن مى گوید: ((همان خدائى که زمین را بستر استراحت شما قرارداد)) (الذى جعل لکم الا رض فراشا).
ایـن مـرکـب را هـوارى که شما را برپشت خود سوار کرده و با سرعت سرسام آورى در این فضا به حـرکـات مـخـتـلـف خـود ادامه مى دهد، بى آنکه کمترین لرزشى بروجود شما وارد کند، یکى از نعمتهاى بزرگ او است نیروى جاذبه اش که به شمااجازه حرکت و استراحت و ساختن خانه ولانه و تهیه باغها و زراعتها و انواع وسائل زندگى مى دهد، نعمت دیگرى است ، هیچ فکر کرده اید که اگر جـاذبه زمین نبود دریک چشم برهم زدن همه ما و وسائل زندگیمان بر اثر حرکت دورانى زمین بـه فضاپرتاپ و در فضا سرگردان مى شد! سپس به نعمت آسمان مى پردازد و مى گوید:((آسمان را همچون سقفى بر بالاى سرشما قرارداد)) (والسم بنا).
کلمه ((سما)) که در این آیه به آن اشاره شده است همان جو زمین است ،یعنى قشر هواى متراکمى که دورتا دور کره زمین را پوشانده ، و طبق نظریه دانشمندان ضخامت آن ، چند صدکیلومتر است اگـر این قشر مخصوص هوا که همچون سقفى بلورین ، اطراف ما را احاطه کرده نبود، زمین دائما در معرض رگبارسنگهاى پراکنده آسمانى بود و عملا آرامش از مردم جهان سلب مى شد.
بـعد از آن به نعمت باران پرداخته مى گوید: ((و از آسمان آبى نازل کرد)) (وانـزل من السم م) اما چه آبى ؟ حیاتبخش ، و زندگى آفرین ، و مایه همه آبادیها وشالوده همه نعمتهاى مادى.
قـرآن سپس به انواع میوه هائى که از برکت باران و روزیهائى که نصیب انسانهامى شود اشاره کرده چـنـیـن مـى گـویـد: ((خـداوند به وسیله باران ، میوه هائى را به عنوان روزى شما از زمین خارج ساخت)) (فاخرج به من الثمرات رزقا لکم).
ایـن بـرنـامه الهى از یکسو، رحمت وسیع و گسترده خدا را بر همه بندگان مشخص مى کند و از سـوى دیـگـر بـیانگر قدرت او است که چگونه از آب بى رنگ صدهزاران رنگ از میوه ها و دانه هاى غـذائى بـا خواص متفاوت براى انسانه، وهمچنین جانداران دیگر آفریده ، یکى از زنده ترین دلائل وجود او است لذابلافاصله اضافه مى کند: ((اکنون که چنین است براى خدا شریکهائى قرار ندهید درحالى که مى دانید)) (فلا تجعلوا للّه اندادا و انـتم تعلمون).

بت پرستى در شکلهاى مختلف

بـطـور کـلى هرچه را در ردیف خدا در زندگى مؤثر دانستن یکنوع شرک است ،ابن عباس مفسر معروف در اینجا تعبیر جالبى دارد مى گوید: ((انداد، همان شرک است که گاهى پنهان تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک ، ازجمله اینکه انسان بگوید: به خدا سوگند، به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند(یعنى خدا و جان دوستش را در یک ردیف قرار بدهد) و بگوید این سـگ اگـردیـشـب نـبـود دزدان آمـده بـودنـد! (پس نجات دهنده ما از دزدان این سگ است) یابه دوستش بگوید: هرچه خدا بخواهد و تو بخواهى ، همه اینها بوئى از شرک مى دهد)).
در تـعـبـیـرات عـامیانه روزمره نیز بسیار مى گویند: ((اول خد، دوم تو))! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحد کامل نیست.
b][size=xx-large[(آیه 23)ـ.[/size][/b]
قرآن معجزه جاویدان :
از آنجا که نفاق و کفر گاهى از عدم درک محتواى نبوت و اعجاز پیامبر(ص)سرچشمه مى گیرد، در اینجا انگشت روى معجزه جاویدان ((قرآن)) مى گذاردمى گوید: ((اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم ، شک و تردید دارید لااقل سوره اى همانند آن بیاورید)) (وان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله).
و به این ترتیب قرآن همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن مى کند تا عـجـز آنـهـا دلـیـلـى بـاشد، روشن بر اصالت این وحى آسمانى در رسالت الهى آورنده آن ، سپس مـى گوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید بلکه ((تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید (تا شـمـا را در این کار یارى کنند) اگر درادعاى خود صادقید که این قرآن از طرف خدا نیست)) (و ادعوا شهدآکم من دون اللّه ان کنتم صادقین).
کـلـمـه ((شـهـدا))
در ایـنجا اشاره به گواهانى است که آنها را در نفى رسالت پیامبر(ص) کمک مـى کردند، و جمله ((من دون اللّه)) اشاره به این است که حتى اگرهمه انسانها جز ((اللّه)) دست به دست هم بدهند، براى اینکه یک سوره همانندسوره هاى قرآن بیاورند قادر نخواهند بود.
(آیـه 24)ـ
در ایـن آیه ، مى گوید: ((اگر شما این کار را انجام ندادید ـ و هرگزانجام نخواهید داد ـاز آتشى بترسید که هیزم آن بدنهاى مردم بى ایمان و همچنین سنگها است))! (فان لم تفعلوا و لن تـفـعـلـوا فاتقوا النار التى و قودها الناس والحجاره)((آتشى که هم اکنون براى کافران آماده شده است)) و جنبه نسیه ندارد! (اعدت للکافرین).
((وقـود)) بـه مـعـنـى ((آتشگیره)) است یعنى ماده قابل اشتعال مانند هیزم و دراینکه منظور از ((حجاره)) چیست ؟ آنچه با ظاهر آیات فوق ، سازگارتر به نظرمى رسد این است که آتش دوزخ از درون خـود انـسـانه، و سنگه، شعله ور مى شود،و باتوجه به این حقیقت که امروز ثابت شده همه اجـسام جهان در درون خود، آتشى عظیم نهفته دارند، درک این معنى مشکل نیست در آیه 6 و 7 سـوره هـمـزه مـى خـوانـیـم : ((آتـش سوزان پروردگار، که از درون دلها سرچشمه مى گیرد و بـرقـلـبـهاسایه مى افکند، و از درون به برون سرایت مى کند)) (به عکس آتشهاى این جهان که از بیرون به درون مى رسد)!
چرا پیامبران به معجزه نیاز دارند؟
هـمـانطور که از لفظ ((معجزه)) پیداست ، باید پیامبر قدرت بر انجام اعمال خارق العاده اى داشته بـاشد که دیگران از انجام آن ((عاجز)) باشند پیامبرى که داراى معجزه است لازم است مردم را به ((مقابله به مثل)) دعوت کند، او باید علامت ونشانه درستى گفتار خود را معجزه خویش معرفى نماید تا اگر دیگران مى توانندهمانند آن را بیاورند، واین کار را در اصطلاح ((تحدى)) گویند.
قرآن معجزه جاودانى پیامبر اسلام (ص)
از میان معجزات و خارق عاداتى که از پیامبر اسلام (ص) صادر شده قرآن برترین سند زنده حقانیت او اسـت عـلـت آن ایـن اسـت کـه قـرآن مـعـجزه اى است ((گویا))، ((جاودانى))، ((جهانى)) و ((روحـانى)) پیامبران پیشین مى بایست همراه معجزات خود باشند در حقیقت معجزات آنها خود زبـان نـداشـت و گـفتار پیامبران ،آن را تکمیل مى کرد ولى قرآن یک معجزه گویاست ، نیازى به مـعـرفـى نـدارد خـودش بـه سـوى خود دعوت مى کند، مخالفانى را به مبارزه مى خواند محکوم مـى سـازد، و ازمـیـدان مـبـارزه ، پـیـروز بـیـرون مـى آیـد لـذا پـس از گـذشت قرنها از وفات پـیـامـبر(ص)همانند زمان حیات او، به دعوت خود ادامه مى دهد، هم دین است و هم معجزه ،هم قانون است و هم سند قانون.
جاودانى و جهانى بودن :
قـرآن مـرز ((زمـان ومـکـان))را در هم شکسته وهمچنان به همان قیافه اى که1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلى کرد، امروز بر ما تجلى مى کند،پیداست هرچه رنگ زمان و مکان به خود نـگـیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت ، بدیهى است که یک دین جهانى و جاودانى باید یـک سـنـد حـقـانیت جهانى وجاودانى هم در اختیار داشته باشد اما ((روحانى بودن قرآن)) امور خـارق الـعـاده اى کـه از پـیـامـبـران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جـنبه جسمانى داشته زنده کردن مردگان ، سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره ، و همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر مى کنند، ولى الفاظ قرآن که ازهمین حروف الفبا و کـلـمات معمولى ترکیب یافته در اعمال دل و جان انسان نفوذمى کند، افکار و عقول را در برابر خـود وادار به تعظیم مى نماید معجزه اى که تنها بامغزها و اندیشه ها و ارواح انسانها سروکار دارد، برترى چنین معجزه اى بر معجزات جسمانى احتیاج به توضیح ندارد.
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 9 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
یاسمن, محمد حسین, محسن سروش, ماهان, فرید, غلامرضا1, علیرضا, عاطفه, سوزان


1393 / 8 / 21، 08:49 عصر,
#20

بسم الله الرحمن ارحیم
حفظ نیم صفحه اول صفحه پنجم سوره بقره

و كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته انجام داده‏اند مژده ده كه ايشان را باغهايى خواهد بود كه از زير [درختان] آنها جويها روان است هر گاه ميوه‏اى از آن روزى ايشان شود مى‏گويند اين همان است كه پيش از اين [نيز] روزى ما بوده و مانند آن [نعمتها] به ايشان داده شود و در آنجا همسرانى پاكيزه خواهند داشت و در آنجا جاودانه بمانند (۲۵)
وَبَشِّرِ الَّذِين آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵﴾
خداى را از اينكه به پشه‏اى يا فروتر [يا فراتر] از آن مثل زند شرم نيايد پس كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏دانند كه آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست ولى كسانى كه به كفر گراييده‏اند مى‏گويند خدا از اين مثل چه قصد داشته است [خدا] بسيارى را با آن گمراه و بسيارى را با آن راهنمايى مى‏كند و[لى] جز نافرمانان را با آن گمراه نمى‏كند (۲۶)
إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ ﴿۲۶﴾
[/align]

گلتفسیرگل



(آیه 25).
ویژگى نعمتهاى بهشتى
!

از آنـجا که در آیه قبل ، کافران و منکران قرآن به عذاب دردناکى تهدید شدند،در این آیه سرنوشت مـؤمـنـان را بیان مى کند نخست مى گوید: ((به آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند بـشـارت ده کـه بـراى آنها باغهائى از بهشت است که نهرها از زیر درختانش جریان دارد)) (وبشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الا نهار).
مـى دانیم باغهائى که آب دائم ندارند و باید گاهگاه از خارج ، آب براى آنهابیاورند، طراوت زیادى نـخواهند داشت ، طراوت از آن باغى است که همیشه آب در اختیار دارد، آبهائى که متعلق به خود آن اسـت و هـرگـز قـطـع نـمى شود، خشکسالى و کمبود آب آن را تهدید نمى کند و چنین است بـاغـهـاى بهشت ، سپس ضمن اشاره به میوه هاى گوناگون این باغها مى گوید: ((هرزمان از این بـاغـهـا مـیوه اى به آنها داده مى شود مى گویند: این همان است که از قبل به ما داده شده است)) (کـلـمـا رزقـوا مـن ثمره رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل) سپس اضافه مى کند: (( و میوه هائى بـراى آنـهـا مـى آورنـد که با یکدیگر شبیهند)) (و اتوابه متشابها) یعنى همه از نظر خوبى وزیبائى هـمـانـندند، آنچنان در درجه اعلا قرار دارند که نمى شود یکى را بر دیگرى ترجیح داد، یک از یک خوشبوتر، یک از یک شیرینتر و یک از یک جالبتر و زیباتر! وبالاخره آخرین نعمت بهشتى که در این آیه به آن اشاره شده همسران پاک و پاکیزه است مى فرماید: ((براى آنها در بهشت همسران مطهر و پـاکـى اسـت)) (و لـهم فیهاازواج مطهره) پاک از همه آلودگیهایى که در این جهان ممکن است داشـتـه بـاشـنـد،پـاک از نـظـر روح و قـلـب و پـاک از نظر جسم و تن و در پایان آیه مى فرماید: ((مؤمنان جاودانه در آن باغهاى بهشت خواهند بود)) (و هم فیها خالدون).
همسران پاک :

جـالـب اینکه تنها وصفى که براى همسران بهشتى در این آیه بیان شده وصف ((مطهره)) (پاک و پاکیزه) است و این اشاره اى است به اینکه : اولین و مهمترین شرطهمسر، پاکى و پاکیزگى است ، و غـیـر از آن هـمـه تـحـت الشعاع آن قرار دارد،
گلگلگل
حدیث معروفى که از پیامبر(ص) نقل شده نیز این حـقـیـقـت را روشـن مـى کـند آنجا که مى فرماید: ((از گیاهان سرسبزى که بر مزبله ها مى روید بپرهیزید! عرض کردند: اى پیامبر! منظور شما از این گیاهان چیست ؟ فرمود: زن زیبائى است که در خانواده آلوده اى پرورش یافته)).
نعمتهاى مادى و معنوى در بهشت

گـرچـه در بـسـیارى از آیات قرآن ، سخن از نعمتهاى مادى بهشت است ولى درکنار این نعمتها اشـاره به نعمتهاى معنوى مهمترى نیز شده است ، مثلا در آیه 72سوره توبه مى خوانیم : ((خداوند بـه مـردان و زنـان بـا ایـمان ، باغهائى از بهشت وعده داده که از زیر درختانش نهرها جارى است ، جـاودانه در آن خواهند بود، ومسکن هاى پاکیزه در این بهشت جاودان دارند، همچنین خشنودى پروردگار که ازهمه اینها بالاتر است و این است رستگارى بزرگ)).

آیـه 26
ـ شـان نزول :

هنگامى که در آیات قرآن ، مثلهائى به ((ذباب)) (مگس) و((عنکبوت)) نازل گردید، جمعى از مشرکان این موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره کردند که این چگونه وحى آسمانى است که سخن از((عنکبوت)) و ((مگس)) مى گوید؟ آیه نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.
:
آیا خدا هم مثال مى زند؟!

نـخـست مى گوید: ((خداوند از اینکه به موجودات ظاهرا کوچکى مانند پشه ویا بالاتر از آن مثال بزند هرگز شرم نمى کند)) (ان اللّه لا یستحیى ان یضرب مثلا مابعوضه فما فوقها) مثال وسیله اى اسـت بـراى تجسم حقیقت ، گاهى که گوینده درمقام تحقیر و بیان ضعف مدعیان است بلاغت سخن ایجاب مى کند که براى نشان دادن ضعف آنه، موجود ضعیفى را براى مثال انتخاب کند مثلا در آیـه 73 سـوره حـج مـى خـوانـیـم : ((آنـهـا کـه مـورد پرستش شما هستند هرگز نمى توانند ((مـگـسـى))بـیـافرینند اگرچه دست به دست هم بدهند، حتى اگر مگس چیزى از آنها برباید آنهاقدرت پس گرفتن آن را ندارند، هم طلب کننده ضعیف است و هم طلب شونده)).
در ایـنـکـه منظور از ((فمافوقها)) (پشه یا بالاتر از آن) چیست ؟ مفسران دوگونه تفسیر کرده اند: گـروهـى گـفـته اند ((بالاتر از آن در کوچکى)) است ، زیرا مقام ، مقام بیان کوچکى مثال است ، و بـرترى نیز از این نظر مى باشد، این درست به آن مى ماند که گاه به کسى بگوئیم تو چرا براى یک تـومـان اینهمه زحمت مى کشى شرم نمى کنى ؟او مى گوید شرمى ندارد من براى بالاتر از آن هم زحـمـت مى کشم حتى براى یک ریال ! بعضى دیگر گفته اند: مراد ((بالاتر از نظر بزرگى)) است ، یـعـنـى خـداونـد هـم مثالهاى کوچک را مطرح مى کند و هم مثالهاى بزرگ را ـ ولى تفسیر اول مـنـاسـبـتـربـنـظـر مـى رسـد ـ سـپـس در دنـبال این سخن مى فرماید: ((اما کسانى که ایمان آورده اندمى دانند که آن مطلب حقى است از سوى پروردگارشان)) (فاما الذین آمنوافیعلمون انـه الحق من ربهم) آنها در پرتو ایمان و تقوا از لجاجت و عناد و کینه توزى با حق دورند ((ولى آنها که کـافرند مى گویند: خدا چه منظورى از این مثال داشته که مایه تفرقه و اختلاف شده ، گروهى را بـه وسـیله آن هدایت کرده ، و گروهى راگمراه))؟! (و اما الذین کفروا فیقولون ماذآ اراداللّه بهذا مثلا یضل به کثیرا و یهدى به کثیرا).
ولـى خـداوند به آنها پاسخ مى گوید که ((تنها فاسقان و گنهکارانى را که دشمن حقند به وسیله آن گمراه مى سازد)) (و ما یضل به الا الفاسقین) منظور از ((فاسقین))کسانى هستند که از راه و رسـم عبودیت و بندگى پا بیرون نهاده اند زیرا ((فسق)) از نظرلغت به معنى خارج شدن هسته از درون خـرمـا اسـت سـپس در این معنى توسعه داده شده و به کسانى که از جاده بندگى خداوند بیرون مى روند اطلاق شده است.
هدایت و اضلال الهى

هـدایت و ضلالت در قرآن به معنى اجبار بر انتخاب راه درست یا غلطنیست ، بلکه به شهادت آیات مـتـعددى از خود قرآن ((هدایت)) به معنى فراهم آوردن وسائل سعادت و ((اضلال)) به معنى از بین بردن زمینه هاى مساعد است ، بدون اینکه جنبه اجبارى به خود بگیرد.
التماس دعا
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 10 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
یاسمن, محمد81, محمد حسین, محسن سروش, ماهان, غلامرضا1, عاطفه, سوزان, راضیه, بهزاد


1393 / 8 / 29، 01:46 عصر,
#21
بسم الله الرحمن الرحیم
حفظ نیم صفحه پایانی صفحه پنجم سوره بقره

چگونه خدا را منكريد با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد باز شما را مى ميراند [و] باز زنده مى‏كند [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى‏شويد (۲۸)
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۲۸﴾
اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست (۲۹)
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۲۹﴾

تفسیر
(آیه 28)



نعمت اسرار آمیز حیات !

قـرآن دلائلـى را کـه در گذشته (آیه 21 و 22 همین سوره) در زمینه شناخت خدا ذکر کرده بود تـکمیل مى کند و در اینجا براى اثبات وجود خدا از نقطه اى شروع کرده که براى احدى جاى انکار بـاقـى نـمـى گذارد و آن مساله پیچیده حیات و زندگى است نخست مى گوید: ((چگونه خدا را انـکـار مـى کـنـید در حالى که اجسام بى روحى بودید و او شمارا زنده کرد و لباس حیات بر تنتان پوشانید)) (کیف تکفرون باللّه وکنتم امواتا فاحیاکم).
قرآن به همه ما یادآورى مى کند که قبل از این شما مانند سنگها و چوبها وموجودات بى جان مرده بـودیـد، و نـسـیـم حـیـات اصلا در کوى شما نوزیده بود ولى اکنون داراى نعمت حیات و هستى مـى بـاشـیـد، اعـضـا و دستگاههاى مختلف ،حواس و ادراک به شما داده شده ، و این مساله آنقدر اسرارآمیز است که افکارمیلیونها دانشمند و کوششهایشان تاکنون از درک آن عاجز مانده !
آیـا هـیـچ کـس مـى تـواند چنین امر فوق العاده دقیق و ظریف را که نیازمند به یک علم و قدرت فـوق الـعـاده اسـت بـه طـبیعت بى شعور که خود فاقد حیات بوده است نسبت دهد! اینجاست که مـى گوئیم پدیده حیات در جهان طبیعت بزرگترین سنداثبات وجود خدا است ، پس از یادآورى ایـن نـعـمت ، دلیل آشکار دیگرى را یادآورمى شود و آن مساله ((مرگ)) است مى گوید: ((سپس خداوند شما را مى میراند)) (ثم یمیتکم).
آرى آفریننده حیات همان آفریننده مرگ است ، چنانکه در آیه 2 سوره ملک مى خوانیم : ((او خدائى است که حیات و مرگ را آفریده که شما را در میدان حسن عمل بیازماید)).
قـرآن پـس از ذکـر ایـن دو دلیل روشن بر وجود خدا به ذکر مساله معاد و زنده شدن پس از مرگ پرداخته ، مى گوید: ((سپس بار دیگر شما را زنده مى کند)) (ثم یحییکم) البته این زندگى پس از مرگ به هیچ وجه جاى تعجب نیست ، و با توجه به دلیل اول یعنى اعطاى حیات به موجود بى جان ، پـذیـرفتن اعطاى حیات پس ازمتلاشى شدن بدن ، نه تنها کار مشکلى نیست بلکه از نخستین بار آسـانـتـر اسـت (هـرچـند آسان و مشکل براى وجودى که قدرتش بى انتهاست مفهومى ندارد!) و درپایان آیه مى گوید: ((سپس به سوى او بازگشت مى کنید)) (ثم الیه ترجعون) مقصود ازرجوع بـه سوى پروردگار بازگشت به سوى نعمتهاى خداوند مى باشد، یعنى درقیامت و روز رستاخیز به نعمتهاى خداوند بازگشت مى کنید.
(آیه 29)

ـ پس از ذکر نعمت حیات و اشاره به مساله مبد و معاد، به یکى دیگر ازنعمتهاى گسترده خـداونـد اشـاره کـرده مـى گوید: ((او خدائى است که آنچه روى زمین است براى شما آفریده)) (هوالذى خلق لکم ما فى الا رض جمیعا).
و بـه ایـن ترتیب ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمینى مشخص مى کند، آرى او عالیترین موجود در این صحنه پهناوراست و از تمامى آنها ارزشمندتر.
تـنـها این آیه نیست که مقام والاى انسان را یادآور مى شود بلکه در قرآن آیات فراوانى مى یابیم که انسان را هدف نهائى آفرینش کل موجودات جهان معرفى مى کند ((4)).
بـار دیـگـر بـه دلائل تـوحـید بازگشته مى گوید: ((سپس خداوند به آسمان پرداخت و آنها را به صـورت هـفت آسمان مرتب نمود، و او به هرچیز آگاه است)) (ثم استوى الى السما فسویهن سبع سموات وهو بکل شى علیم).
جمله ((استوى)) از ماده ((استوا)) در لغت به معنى تسلط و احاطه کامل وقدرت بر خلقت و تدبیر است.
آسمانهاى هفت گانه
در اینکه مقصود از آسمانهاى هفتگانه چیست ؟ آنچه صحیحتر به نظرمى رسد، این است که مقصود هـمان معنى واقعى آسمانهاى هفتگانه است وازآیات قرآن چنین استفاده مى شود که تمام کرات و ثـوابـت و سـیاراتى را که ما مى بینیم همه جز آسمان اول است ، و شش عالم دیگر وجود دارد که از دسـتـرس دیـد مـا وابـزارهاى علمى امروز ما بیرون است و مجموعا هفت عالم را به عنوان هفت آسـمـان تـشکیل مى دهند شاهد این سخن اینکه ، قرآن مى گوید: ((ما آسمان پائین را باچراغهاى ستارگان زینت دادیم)) (فصلت :12).
امـا ایـنکه گفتیم شش آسمان دیگر براى ما مجهول است و ممکن است علوم از روى آن در آینده پرده بردارد، به این دلیل است که علوم ناقص بشر به هر نسبت که پیش مى رود از عجائب آفرینش تازه هائى را به دست مى آورد.


التماس دعا
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 9 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
محمد81, محمد حسین, محسن سروش, ماهان, فرید, غلامرضا1, عاطفه, سوزان, راضیه


1393 / 12 / 15، 03:17 عصر,
#22
تقدیمتقدیمتقدیمتقدیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
به دلیل اینکه این تاپیک را ادامه دهم و دوستان عزیز هم در حین خواندن خسته نشوند روزانه سعی می کنم اشالله روزی یک ایه و تفسیرش را قرار دهم

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت

[فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها

بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى‏كنيم و به تقديست

مى‏پردازيم فرمود من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد (۳۰)


وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ

فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ

تقدیمتقدیم





انسان نماینده خدا در زمین !

در آیـات گـذشته خواندیم که خدا همه مواهب زمین را براى انسان آفریده است و در این سلسله آیات که از آیه۳۰ شروع و به آیه ۳۹ پایان مى یابد سه مطلب اساسى مطرح شده است :.

۱ـ خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستى انسان درزمین.

۲ـ دستور خضوع و تعظیم فرشتگان در برابر نخستین انسان.

۳ـ تـشـریـح وضـع آدم و زندگى او در بهشت و حوادثى که منجر به خروج او ازبهشت گردید و سپس توبه آدم ، و زندگى او و فرزندانش در زمین.



این آیه از نخستین مرحله سخن مى گوید، خواست خداوند چنین بود که درروى زمین موجودى بـیـافـریـنـد کـه نماینده او باشد، صفاتش پرتوى از صفات پروردگار، و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان.

لـذا نـخست مى گوید: ((بخاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى قرار خواهم داد)) (و اذقـال ربک للملائکه انى جاعل فى الا رض خلیفه).



((خـلیفه)) به معنى جانشین است ، ـ همانگونه که بسیارى از محققان پذیرفته اندـ منظور خلافت الـهـى و نـمایندگى خدا در زمین است ، زیرا سؤالى که بعداز این فرشتگان مى کنند و مى گویند نـسـل آدم ممکن است مبد فساد و خونریزى شود و ما تسبیح و تقدیس تومى کنیم متناسب همین معنى است ، چرا که نمایندگى خدا در زمین با این کارها سازگار نیست.



بـه هـرحـال خدا مى خواست موجودى بیافریند که گل سرسبد عالم هستى باشد و شایسته ، مقام خلافت الهى و نماینده ((اللّه)) در زمین گردد.

سپس در این آیه اضافه مى کند: فرشتگان به عنوان سؤال براى درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض ((عـرض کـردنـد: آیا در زمین کسى را قرار مى دهى که فساد کندو خونها بریزد))؟! (قالوآ اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدما).

((در حـالـى کـه مـا تـو را عـبـادت مى کنیم تسبیح و حمدت بجا مى آوریم و تو را ازآنچه شایسته ذات پاکت نیست پاک مى شمریم)) (ونحن نسبح بحمدک و نقدس لک).



ولى خداوند در اینجا پاسخ سربسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعدآشکار گردید ((فرمود: من چیزهائى مى دانم که شما نمى دانید))! (قـال انى اعلم مالاتعلمون).



آنها فکر مى کردند اگر هدف عبودیت و بندگى است که ما مصداق کامل آن هستیم ، همواره غرق در عـبـادتـیـم و از هـمه کس سزاوارتر به خلافت ! بى خبر از این که عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواستهاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى این انسان که امـیـال و شـهـوات او را احـاطه کرده و شیطان از هرسو او را وسوسه مى کند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى این موجود طوفان زده کج، و عبادت آن ساحل نشینان آرام و سبکبار کجا؟



آنها چه مى دانستند که از نسل این آدم پیامبرانى همچون محمدو ابراهیم ونوح و موسى و عیسى و امـامـانـى هـمـچون ائمه اهل بیت (ع) و بندگان صالح وشهیدان جانباز و مردان و زنانى که همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى دهندقدم به عرصه وجود خواهند گذاشت ، افرادى که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابربا سالها عبادت فرشتگان است !.
تقدیمتقدیمتقدیمتقدیم
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
یاسمن, محمد81, محمد حسین, فرید, سوزان, خدیجه, اراز, ابراهیم


1393 / 12 / 17، 12:19 عصر,
#23
تقدیمتقدیم

و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت‏سپس آنها را بر فرشتگان عرضه

نمود و فرمود اگر راست مى‏گوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد (۳۱)

وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء

هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿۳۱﴾

تقدیمتقدیم


تفسیر

فرشتگان در بوته آزمایش !

آدم بـه لـطـف پـروردگار داراى استعداد فوق العاده اى براى درک حقایق هستى بود خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفته قرآن ((به آدم همه اسما(حقایق و اسرار عالم هستى) را تعلیم داد)) (و علم آدم الا سما کلها).

البته این آگاهى از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستى ، افتخار بزرگى براى آدم بود.

در حـدیـثـى داریـم کـه از امام صادق (ع) پیرامون این آیه سؤال کردند، فرمود:((منظور زمینه، کوهه، دره ها و بستر رودخانه ها (و خلاصه تمامى موجودات)مى باشد، سپس امام (ع) به فرشى که زیر پایش گسترده بود نظرى افکند فرمود: حتى این فرش هم از امورى بوده که خدا به آدم تعلیم داد))!.

هـمچنین استعداد نام گذارى اشیا را به او ارزانى داشت تا بتواند اشیا رانام گذارى کند ودر مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند واین خود نعمتى است بزرگ !.

((سـپـس خداوند به فرشتگان فرمود: اگر راست مى گوئید اسما اشیا وموجوداتى را که مشاهده مى کنید و اسرار و چگونگى آنها را شرح دهید)) (ثم عرضهم على الملائکه فقال انـبئونى باسما هؤلا ان کنتم صادقین).
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
محمد81, محمد حسین, فرید, صدف, سعیده, خدیجه, اراز


1394 / 1 / 16، 12:41 عصر,
#24

تقدیمتقدیم

گفتند منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم (۳۲)

قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿۳۲﴾

(آیـه ۳۲) ـ ولى فرشتگان که داراى چنان احاطه علمى نبودند در برابر این آزمایش فرو ماندند لذا در پـاسـخ ((گـفـتند: خداوندا! منزهى تو، جز آنچه به ما تعلیم داده اى چیزى نمى دانیم))! (قالوا سبحانک لاعلم لنا الا ما علمتنا).
((تو خود عالم و حکیمى)) (انک انت العلیم الحکیم).


-
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 4 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
فرید, صدف, خدیجه, اراز


1394 / 2 / 1، 11:40 صبح,
#25
فرمود اى آدم ايشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ايشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آيا به شما نگفتم كه من نهفته آسمانها و زمين را مى‏دانم و آنچه را آشكار مى‏كنيد و آنچه را پنهان مى‏داشتيد مى‏دانم (۳۳)

قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿۳





(آیـه ۳۳) ـ در ایـنجا نوبت به آدم رسید که در حضور فرشتگان اسماموجودات و اسرار آنها را شرح دهـد ((خـداوند فرمود: اى آدم فرشتگان را از اسما واسرار این موجودات با خبرکن))! (قال یا آدم انـبئهم باسمائهم).

((هـنـگـامـى کـه آدم آنها را از این اسما آگاه ساخت خداوند فرمود: به شمانگفتم که من از غیب آسمانها و زمین آگاهم ، و آنچه را که شما آشکار یا پنهان مى کنید مى دانم)) (فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انى اعلم غیب السموات والا رض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون).



در ایـنـجـا فـرشتگان در برابر معلومات وسیع و دانش فراوان این انسان سرتسلیم فرود آوردند، و برآنها آشکار شد که لایق خلافت زمین تنها او است !.
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
تشکر از این کاربر پاسخ


1394 / 2 / 2، 06:30 صبح,
#26
سلام و عرض ادب و احترام خدمت خادم قران کریم سرکار خانم ملیحه
انشالله خداوند اجر شما را مثتاق ایه های سوره مبارکه انشقت ایه 6 الی 9 فرار دهد
از زحمات شما صمیمانه سپاس گذاریم
تشکر از این کاربر پاسخ



پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان

صفحه‌ی تماس | پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران | بازگشت به بالا | | بایگانی | پیوند سایتی RSS
Persian Translation by MyBBIran.com - Ver: 5.8
Powered by