متون ادبی وتاثیر گذار
|
1393 / 11 / 15، 03:04 عصر,
|
|||
|
|||
دوستان به جهت حذف تصادفی تاپیک متون ادبی ،مجددا"اقدام به ایجاد تاپیک جدید مذکور جهت بهره مندی از مطالب مربوطه عزیزان نمودم.
انشالله که مشکل ایجاد شده مرتفع گردد. منتظر پستهای زیباتون هستیم.
علی یارتون
|
|||
8 کاربر به خاطر ارسال این پست از محمد حسین تشکر کردهاند: ملیحه, محمد81, فرید, علی کوچولو, سوزان, سعیده, افسانه, اراز |
1393 / 11 / 15، 05:40 عصر,
|
|||
|
|||
ﺑﺎﻧﻮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ... ﻣﺮﺩ ﺗﻮ ﺳﻨﮓ ﺑﻨﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ،ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻏﺮﻭﺭﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻟﮕﺎﻡ ﻟﺠﺎﺟﺘﺖ ﻟﻪ ﮐﻨﯽ ... ﺑﺎﻧﻮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .. ﻣﺮﺩ ﺗﻮ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﮕﻔﺘﻪ .. ﮔﻮﺵ ﺷﻨﻮﺍﯼ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﺑﺎﺵ ... ﺑﺎﻧﻮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .. ﻣﺮﺩ ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺶ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﯿﺪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺗﻌﻬﺪ ﺧﻢ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ ﺗﺎ ﺁﺷﯿﺎﻧﯽ ﺑﺴﺎﺯﺩ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﻋﺸﻖ ...ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻣﮕﺬﺍﺭ ... ﺑﺎﻧﻮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .. ﻣﺮﺩ ﺗﻮ .. ﻣﺮﺩ ﺗﻮﺳﺖ ؛ ﺳﺎﻻﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺧﻮﺩﺕ ؛ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺁﺳﻤﺎﻥ ؛ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻏﯿﺮﺕ ... ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ... ﺑﺎﻧﻮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ... ﻣﺮﺩ ﺗﻮ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮﺳﺖ .. ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺖ ﺩﺭ ﭘﺲ ﭘﺮﺩﻩ ﯼ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﺗﻼﺵ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﺩ ...ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ... ﺑﺎﻧﻮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ... ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ... ﺩﺭﮐﺶ ﮐﻦ .. ﺑﺎﻧﻮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .. ﺍﺯ ﺩﺍﻣﻦ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﻮﺕ ﻣﯿﺮﺳﺪ ... ﺑﺎﻧﻮ ... ﻋﺰﯾﺰ ﺑﺎﺵ .. ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
12 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: مهدی, محمد81, محمد حسین, فرید, صدف, سوزان, سعیده, راضیه, خدیجه, افسانه, اراز, msnmsn |
1393 / 11 / 16، 07:51 صبح,
|
|||
|
|||
نه حوصله دوست داشتن دارم/ نه می خواهم کسی دوستم داشته باشد/ این روزها سردم... مثل دی مثل بهمن مثل اسفند مثل زمستان/ احساسم یخ زده / آرزوهایم قندیل بسته/ امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده... نه به آمدنی دلخوشم و نه از رفتنی غمگین/ این روزها پر از سکوتم
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
9 کاربر به خاطر ارسال این پست از راضیه تشکر کردهاند: مهدی, ملیحه, محمد81, محمد حسین, فرید, صدف, سوزان, افسانه, اراز |
1393 / 11 / 17، 12:49 عصر,
|
|||
|
|||
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﯽ؛ ﺑﺪﻓﻬﻤﯽ ﻫﺎ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ! ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ؛ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻫﺎ، ﮐﺞ ﻓﻬﻤﯽ ﻫﺎ، ﺳﻮ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﻫﺎ! ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﺪ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪﻡ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻗﻀﺎﻭﺗﻢ ﮐﻨﻨﺪ . ﻭﻗﺖ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺻﺮﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻥ ﺧﻮﺩﻡ، ﺭﻓﻊ ﺳﻮﺀ ﺗﻔﺎﻫﻢ، ﮐﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻢ؛ ﻣﻦ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻧﯿﺴﺘﻢ ! ﺍﺷﺘﺒﺎﻩﻗﻀﺎﻭﺗﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ... ﺣﺎﻻ ﺍﻣﺎ .... ﻣﻮﺿﻌﻢ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﺷﺎﻥ . ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ! ﺗﺎﺯﮔﯽ ﻫﺎ، ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ ! ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﻻﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ؛ ... ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﮐﻮﺭ ﻭ ﮐﺮ ...! ﮐﻪ ﻧﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ، ﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻡ ... ﺩﯾﮕﺮ، ... ﻧﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ ! ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ... . ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺩﯾﺮ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳﺕﺑﮕﻮﯾﺩ ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮐﻨﺩ ... ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ... ﻣﯿﺮﻭﻡ ﺩﺭ ﻻﮎ ﺧﻮﺩﻡ ، ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ! فروغ فرخزاد |
|||
10 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کردهاند: مهدی, ملیحه, محمد81, محمد حسین, صدف, سوزان, راضیه, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 11 / 17، 01:44 عصر,
|
|||
|
|||
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ ﺑـﻌـﻀـﯽ
ﺍﺯ ﺁﺩﻣـﺎ ﺑـﺪﻭﻧـﻦ ﮐـﻪ ﺍﮔـﺮ ﭼـﻴـﺰﯼ ﺭﻭ ﺑـﻪ ﺭﻭﺷـﻮﻥ ﻧـﻤـﻴـﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺳـــــــــــﺎﺩﮔـيتـــــ ﻧـﻴـــــــــﺴـﺖ ! بلکه ﺩﺍﺭﯼ ﺣـﺮﻣـﺖ ﻳـﻪ ﺭﻭﺯﺍﻳـﯽ ﺭﻭ ﻧـﮕـﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮐـﻪﺍﻭﻧـــــــــﺎ ﻳـﺎﺩﺷـﻮﻥ ﺭﻓـﺘـﻪ!!!
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
11 کاربر به خاطر ارسال این پست از راضیه تشکر کردهاند: مهدی, ملیحه, محمد81, محمد حسین, غلامرضا1, صدف, سوزان, سعیده, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 11 / 20، 08:04 عصر,
|
|||
|
|||
ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ "
ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ " ﺗﺤﻤﻞ " ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﻗﻀﺎﻭﺕ " ﻧﮑﻨﻴﻢ . ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮﺍﻱ " ﺷﺎﺩﮐﺮﺩﻥ " ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ " ﺁﺯﺍﺭ " ﻧﺮﺳﺎﻧﻴﻢ. ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ " ﮐﻨﻴﻢ، ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ ﺑﻪ " ﻋﻴﻮﺏ " ﺧﻮﺩ ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ. ﺣﺘﻲ ﻻﺯﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﻳﮑﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ "ﺩﻭﺳﺖ " ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻓﻘﻂ ﮐﺎﻓﻴﺴﺖ " ﺩﺷﻤﻦ " ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﻴﻢ . ﺁﺭﻱ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺷﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺯﻳﺴﺘﻦ، ﺳﺨﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
11 کاربر به خاطر ارسال این پست از راضیه تشکر کردهاند: یاسمن, مهدی, ملیحه, محمد81, محمد حسین, غلامرضا1, صدف, سوزان, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 11 / 22، 09:11 عصر,
|
|||
|
|||
♚ﺭﻓــــﯿـــــــــــــﻖ ♚
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺭﺍﺳــــــــﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾــﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿــــــــﺎﯼ ﭘــﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﺗﻨﻬـــــــﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﯿﻠــــــــﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﮐﺴـــﯽ ﺍﺳــــﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫــﯽ ﺩﺍﺋــــــــﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﯾﺎﺩﺍﻭﺭﯼ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷــــــــﺖ ﻧﮑﻨﺪ........
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
10 کاربر به خاطر ارسال این پست از راضیه تشکر کردهاند: مهدی, ملیحه, محمد81, محمد حسین, غلامرضا1, صدف, سوزان, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 11 / 25، 04:48 عصر,
|
|||
|
|||
در روياهايم ديدم كه با خدا گفتگو ميكنم. خدا پرسيد : " پس تو ميخواهي با من گفتگو كني ؟ " من در پاسخش گفتم :" اگر وقت داريد . " خدا خنديد : " وقت من بي نهايت است..... در ذهنت چيست كه ميخواهي از من بپرسي ؟ " پرسيدم : " چه چيز بشر شما را سخت متعجب ميسازد ؟ " خدا پاسخ داد : " كودكي شان . اينكه آنها از كودكي شان خسته ميشوند ،عجله دارند كه بزرگ شوند ، وبعد دوباره پس از مدتها ، آرزو ميكنند كه كودك باشند....... اينكه آنها سلامتي خود را از دست ميدهند تا پول بدست آورند و بعد پولشان را از دست ميدهند تا دوباره سلامتي خود را بدست آورند . اينكه با اضطراب به آينده مينگرند و حال را فراموش ميكنند و بنابراين نه در حال ، زندگي ميكنند نه در آينده . اينكه آنها به گونه اي زندگي ميكنند كه گويي هرگز نمي ميرند ، و به گونه اي ميميرند كه گويي هرگز زندگي نكرده اند ." دستهاي خدا دستانم را گرفت براي مدتي سكوت كرديم و من دوباره پرسيدم : " به عنوان يك پدر ، مي خواهي كدام درسهاي زندگي را فرزندانت بياموزند ؟ " او گفت : " بياموزند كه آنها نميتوانند كسي را وادار كنند كه عاشقشان باشد ، همه كاري كه آنها ميتوانند بكنند اين است كه اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند . بياموزند كه درست نيست خودشان را با ديگري مقايسه كنند ، بياموزند كه فقط چند ثانيه طول مي كشد تا زخمهاي عميقي در آنان كه دوستشان داريم ، ايجاد كنيم اما سالها طول ميكشد تا آن زخم ها را التيام بخشيم . بياموزند كه ثروتمند كسي نيست كه بيشترين ها را دارد كسي است كه به كمترين ها نياز دارد . بياموزند كه آدم هايي هستند كه آنها را دوست دارند ، فقط نمي دانند كه چگونه احساساتشان را نشان دهند . بياموزند كه دو نفر مي توانند با هم به يك نقطه نگاه كنند ، و آنرا متفاوت ببينند . بياموزند كه كافي نيست فقط آنها ديگران را ببخشند ، بلكه آنها نيز بايد خود را ببخشند ." من با خضوع گفتم : " از شما به خاطر اين گفتگو متشكرم . آيا چيز ديگري هست كه مي خواهيد فرزندانتان بدانند ؟ " خداوند لبخند زد و گفت : " فقط اينكه بدانند من اينجا هستم . هميشه ."
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
10 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: مهدی, محمد81, محمد حسین, غلامرضا1, صدف, سوزان, راضیه, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 11 / 27، 10:14 عصر,
|
|||
|
|||
یکی از بزرگترین حقایقی که به آن می اندیشم، این است که هیچ چیز جز خدا ابدی نیست. هیچ چیز در دنیا وجود ندارد که تا ابد غیرقابل تغییر باشد. لحظات خوشی و ناخوشی میآیند و میروند. نباید به لحظات خوشی وابسته، و در لحظات ناخوشی خود را اسیر کنم، در هر صورت چه بخواهم چه نخواهم میگذرد. زندگی مانند رودخانه جاری است، پیچ و خم میخورد ، اما همچنان به مسیر خود به سمت دریا پیش میرود! عبارت تاکیدی: امروز جذر و مدهای زندگی را میپذیرم و منتظر هدایای خداوندم! خدایاشکرت
اللهمّ اشفِ کلّ مریض
|
|||
10 کاربر به خاطر ارسال این پست از محمد81 تشکر کردهاند: یاسمن, مهدی, ملیحه, محمد حسین, غلامرضا1, صدف, سوزان, راضیه, افسانه, اراز |
1393 / 12 / 2، 10:52 صبح,
|
|||
|
|||
مي خواهم از زماني که برايم باقي مانده لذت ببرم شاکر روزهايي که هر يک به هديه اي مي ماند روياها و اميد هايي که هنوز امکان ممکن شدن دارند و عشق ها و مهرباني هايي که هنوز فرصت تجربه کردنشان با ماست يک روز ، روز آخر ما خواهد بود مارگوت بيکل
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
11 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: یاسمن, مهیار, مهدی, محمد81, محمد حسین, غلامرضا1, صدف, سوزان, راضیه, افسانه, اراز |
1393 / 12 / 3، 10:24 عصر,
|
|||
|
|||
حسین پناهی چه زیبا گفته روحش شاد , ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!! ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...! ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!! ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!! ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!! ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...! ﺭﺍﺳﺘﯽ ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...! ﻫِـــــــــــــــــﻪ ......! ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...! ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...! ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!! ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...!!! زنده یاد " حسین پناهی "
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
13 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: یاسمن, مهیار, مهدی, محمد81, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, صدف, سوزان, راضیه, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 12 / 4، 09:06 عصر,
|
|||
|
|||
عشق رمز زندگی است و انسان تنها در عشق است که می تواند وقف شدگی را بخاطر کسی که دوست می دارد احساس کند هرگاه کسی را دوست داشتی خواهی فهمید که زندگی چه معنای وسیعی را در بطن دارد
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
14 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: یاسمن, مهیار, مهدی, محمد81, محمد حسین, ماهان, فرید, غلامرضا1, صدف, سوزان, راضیه, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 12 / 5، 11:52 صبح,
|
|||
|
|||
"آدم ها" مي آيند گاهي در زندگي ات مي مانند گاهي در خاطره ات، آن ها كه در زندگي ات مي مانند همسفر مي شوند آن ها كه در خاطرت مي مانند كوله پشتيِ تمامِ تجربياتت براي سفر ... گاهي "تلخ"... گاهي "شيرين" گاهي با يادشان "لبخند" مي زني گاهي يادشان لبخند از "صورتت" برمي دارد اما تو... لبخند بزن به تلخ ترين خاطره هايت حتي... آدمها مي آيند و اين آمدن بايد رخ بدهد تا تو بداني: "آمدن" را همه بلدند اين "ماندن" است كه هنر مي خواهد... (سيمين بهبهاني)
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
12 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: مهیار, مهدی, محمد81, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, صدف, سوزان, راضیه, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 12 / 6، 09:19 صبح,
|
|||
|
|||
مدت هاست چهره ات را
عاشقانه در ذهنم نقاشی می کنم کارم را خوب بلدم هیـــــــــــــس بین خودمان باشد بدجور سر کشیدن چشمانت گیر کرده ام
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
12 کاربر به خاطر ارسال این پست از راضیه تشکر کردهاند: یاسمن, مهدی, ملیحه, مرضیه, محمد حسین, فرید, غلامرضا1, شکوفه, سوزان, خدیجه, افسانه, اراز |
1393 / 12 / 7، 03:31 عصر,
|
|||
|
|||
?????
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﺑﺮﺍﻫﯽ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺋﯽ ﺭﺍ ﺯﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺎﻧﯽ ﺗﺎ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺨﻨﺪﺍﻧﯽ ﺑﺨﻨﺪﺍﻥ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﺮﯾﺎﻧﯽ ﺑﺨﻨﺪﺍﻥ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﺨﻨﺪﺍﻥ ﻣﺎﺭﺍ [۱۲:۴۷ AM، ۲۰۱۵/۲/۲۱] مامان حدی: گر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت دلگیر مباش که نه تو گنه کاری نه او او دلش برای پذیرش مهربانی تنگ است گناه از او نیست تو هم با تمام مهربانیت زیباترین معصوم دنیایی پس خود را گنهکار نبین من خدایی می شناسم ابر رحمتش به عمر زمین و زمان باریده یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر می گویند پس از ناسپاسیشان نرنج، اما برای شادی دلشان بکوش؛ که با مهربانی روح تو آرام می گیرد تو با مهرت بال و پر می گیری خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند تو به پاس زیبایی عشق، عشق بورز |
|||
10 کاربر به خاطر ارسال این پست از افسانه تشکر کردهاند: یاسمن, ملیحه, محمد81, محمد حسین, غلامرضا1, شکوفه, سوزان, راضیه, خدیجه, اراز |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 8 مهمان