قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 6 / 29، 10:40 عصر,
|
|||
|
|||
نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودم بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد . یک روزی که خوشحال تر بودم می آیم و می نویسم که " این نیز بگذرد " مثل همیشه که همه چیز گذشته است و آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است. یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم ، که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست. زندگی پاییز هم می شود ، رنگارنگ ، از همه رنگ ، بخر و ببر! یک روزی که خوشحال تر بودم نذرم را ادا می کنم تا روزهایی مثل حالا که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است بخوانمشان و یادم بیاید که هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد و هیچ آسیاب آرامی بی طوفان. مهدی اخوان ثالث |
|||
4 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کردهاند: ملیحه, محمد حسین, فاطمه, عاطفه |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 16 مهمان