1393 / 8 / 6، 06:31 عصر
حرف سکوت
سلام بر کشته اشک ها
امروز یاد می کنیم تو را مو لای غریبم .و امشب از یارانت باز می گوییم.
باز اشک های روان گشته بر روی گونه هایم غزلی خواهند ساخت.
که دیگر رنگی نمانده به روی دختر دردانه.
امان از اسیری .امان از جهل زمانه .امان از گیسوان یک شبه سفید گشته .
اه ای بابا اه بابا باز نغمه این سکوت صحرا گشته
نغمه ای که هنوز هم صدایش به گوش می رسد
باز اشک هاست می شوید گونه هایم را
باز این بغض است که می فشارد وحودم را
بماند که چه ها شنیده ام
بماند از قتلگاه ناله فغان بانوی فد خمیده ای را شنیدم
بماند برخاستن از روی خنجر شکسته ای را دیدم که گوید بابا هست هنوز دختر نازم
بماند جای سیلی بزرگتر از صورتی را دیدم
بماند تیر سه شعبه و حنحر پاره شده ای را دیدم
مرا ببرید با خود امشب مولایم
باز حری دگر امده .حری که ابی را بر درون خویش بسته است
مولای غریبم ایا راهی است برای بازگشت حری دگر
امروز یاد می کنیم تو را مو لای غریبم .و امشب از یارانت باز می گوییم.
باز اشک های روان گشته بر روی گونه هایم غزلی خواهند ساخت.
که دیگر رنگی نمانده به روی دختر دردانه.
امان از اسیری .امان از جهل زمانه .امان از گیسوان یک شبه سفید گشته .
اه ای بابا اه بابا باز نغمه این سکوت صحرا گشته
نغمه ای که هنوز هم صدایش به گوش می رسد
باز اشک هاست می شوید گونه هایم را
باز این بغض است که می فشارد وحودم را
بماند که چه ها شنیده ام
بماند از قتلگاه ناله فغان بانوی فد خمیده ای را شنیدم
بماند برخاستن از روی خنجر شکسته ای را دیدم که گوید بابا هست هنوز دختر نازم
بماند جای سیلی بزرگتر از صورتی را دیدم
بماند تیر سه شعبه و حنحر پاره شده ای را دیدم
مرا ببرید با خود امشب مولایم
باز حری دگر امده .حری که ابی را بر درون خویش بسته است
مولای غریبم ایا راهی است برای بازگشت حری دگر
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ