1393 / 4 / 31، 10:37 عصر
پدر نگار کوچولو: "نادر سلیمانی"فوق لیسانس مکانیک از انگلستان گرفته و بر اثر یک بیماری ژنتیکی بینایی خود را از دست داده؛
مادر نگار کوچولو: "حبیبه دارابی"هم لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران است و از کودکی نابینا بوده
نگار کوچولو دختر هشت ماه و نیمه که از بدو تولد در شیرخوارگاه آمنه زندگی می کرد، سرانجام پس از فراز و نشیب های فراوان، بعد از هشت ماه به دامن پر مهر پدر و مادر نابینای خود برگشت. از آن روزی که مادر نابینایش در آخرین ماه بارداری در خیابان به دلیل نبودن دریچه فاضلاب به زمین افتاد و بعد مجبور شد چند هفته زودتر از موعد زایمان کند. از آنروزی که به دلیل نداشتن وسع مالی و تاخیر دو روزه در پرداخت هزینه بیمارستان این کودک به شیرخوارگاه آمنه تحویل داده شد. از آنروزی که شیرخوارگاه آمنه طفل را به دلیل نابینا بودن پدر و مادرش به آنها تحویل نداد تا زمانی که بعد از هشت ماه دویدن و دنبال موضوع بودن، پدر نگارکوچولو آخرین راه را تماس با خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) دانست. از آنروزی که پدرش برای اولین بار در تماس با ایرنا برای باز پس گرفتن کودکش به این خبرگزاری پناه آورده بود تا اینکه وکیلی به رایگان وکالت پدر و مادر این طفل را برعهده گرفت.
اما داستان همین جا تمام نشده بود. شیرخوارگاه آمنه که به دلیل نابینایی والدین، نگار کوچولو را به آنها پس نمی داد، با اعلام نظر قاضی حاضر شد سه هفته کودک را به صورت آزمایشی در اختیار والدین قرار دهد. گروه وکلای محامی هزینه سه ماه پرستاری کودک را متقبل شدند و در این میان خبر خوش تری به گوش رسید و آنهم اعلام حمایت یک ایرانی مقیم سوئد از این والدین بود. این ایرانی مقیم سوئد که ادعا کرده بود یک دکتر است و شرکت الکترونیکی دارد به وکیل والدین نگارکوچولو گفته بود 140 هزار دلار به حساب آنها واریز می کند و البته به خاطر تحریم وکیل باید به ترکیه می رفت و از کشور سوم پول را دریافت می کرد. در ترکیه از وکیل خواسته شده تا مبلغ 4 هزار دلار برای عوارض بپردازد که این کار انجام شد و وقتی برای بار دوم از وکیل درخواست عوارض شده بود موضوع مشکوک به نظر امد و وکیل متوجه شد که این ایرانی مقیم سوئد کلاهبرداری بیش نیست که حتی به یک زوج نابینا نیز رحم نمی کند. حال از یک طرف دغدغه وکیل برای به دام انداختن کلاهبردار ایرانی مقیم سوئد و از سویی دیگر بازگشت کودک به دامن والدینش؛ اما والدینی که در این میان آش نخورده و دهن سوخته بودند.
**نگارکوچولو حالا دندان درآورد
در تماس مجدد والدین نگار با ما برآن شدیم تا به همراه عکاس به منزل آقای سلیمانی برویم و از نزدیک وضعیت زندگی آنها و نگهداری از نگار کوچولو را ببینیم. وقتی وارد خانه شدیم پدر نگار در مقابل درب منزل به استقبال ما آمد. وارد طبقه دوم ساختمانی در هشتگرد شدیم؛ خانه ای آپارتمانی که دو طبقه پله بالا و پایین کردن برای یک پدر و مادر نابینا به همراه یک کودک هشت ماهه کار بس مشکلی بود. نگار تازه داشت دندان درمی آورد و البته کمی از سفیدی دندان بالایش از گوشه لبانش به هنگام لبخند پیدا بود. خارش دندانش گویی اذیتش می کرد و به طور مداوم دستانش در دهانش بود ولی از دندان گیر استفاده نمی کرد. مادر نگار در صحبتهایش یکسره از همسایه اش تعریف می کرد و گفت: خدا حفظش کند به اندازه یک مادر و خواهر و شاید حتی بیشتر کمکم می کند. او نگران این بود که خانم حکیم زاده همان خانم خیر همسایه در این ماه رمضان به سفری حدودا 10 روزه برود و دیگر کسی را برای کمک در نزدیکی زندگی خود نداشته باشد. در همین حال بود که همسایه اش (خانم حکیم زاده) هم رسید. او خانم میانسالی بود که در همان لحظه ورود همه خوبیهایی که این مادر نابینا از او گفته بود در چهره اش هویدا بود.
**همسایه ای مهربان تر از هرآنکس که فکرش را بکنی
با خانم حکیم زاده خواستم صحبت کنم او ابتدا ممانعت کرد و نخواست که کارش ریا شود. در نهایت حاضر به صحبت شد؛ او گفت: روزی که قرار بود پدر و مادر نگار کوچولو کودشان را از شیرخوارگاه آمنه تحویل بگیرند، نزد من آمدند و خواستند با آنها به آنجا بروم. وی ادامه داد: به شیرخوارگاه رفتم و با امضای من، مسوولان شیرخوارگاه حاضر شدند طفل را به والدینش تحویل دادند. این خانم که در اکثر کارهای کودک این مادر نابینا را کمک می کند، اظهار کرد: حتی موقع خواب مادر نگار وی را نزد خودم می آورم تا مبادا هنگام خواب مشکلی برای مادر و کودک بوجود آید. او حتی کودک را خودش می شست و خودش مادر نگار را در بردن کودک به درمانگاه همراهی می کرد. این همسایه نیکوکار شرایط والدین را نامناسب ارزیابی کرد و گفت: این پدر و مادر نابینا برای نگهداری از فرزندشان واقعا با مشکلات متعدد روبرو هستند و نیاز مبرم به یک پرستار 24 ساعته دارند.
وی ادامه داد: کودک اکنون بزرگ می شود و چهار دست و پا راه می رود و از اینرو والدینش نمی توانند آنگونه که باید مراقبش باشند. این خانم با تاکید براینکه نگار باید در خانه در کنار پدر و مادرش بزرگ شود، گفت: نگار به والدینش علاقه بسیار دارد و حتی با وجود هشت ماه دوری آنها را به خوبی می شناسد ولی باید یک پرستار مجرب و مورد اعتماد به آنها در نگهداری نگار کمک کند. خانم حکیم زاده خاطر نشان کرد: این وظیفه سازمان های متولی مانند بهزیستی یا کمیته امداد است که به این زوج نابینا کمک کرده و برای نگارشان پرستار استخدام کنند. پدر نگار در ادامه از سازمان بهزیستی خواست تا یک پرستار خوب برای نگهداری از کودک شان معرفی و هزینه آن را پرداخت کند. مادر نگار هم به این موضوع تاکید داشت.
**والدین نگار همچنان نگران کودکشان
چند روز گذشت مادر نگار در تماسی دیگر گفته بود که همسایه شان برای مسافرت به شهرستان رفته و آنها به تنهایی نمی توانند از کودک نگهداری کنند و از این رو از خواهرش که در فاصله دورتر از آنها زندگی می کند خواسته اند تا در نگهداری این طفل کمک کند. و کاش نگار کوچولو را شما هم می دیدید یک کودک ناز و زیبا با هوشی سرشار. دخترکی که چشمانش به خوبی می بیند و به راحتی با تو انس می گیرد.
دخترکی که هم زندگی یک پدر و مادر نابینا است و ظلم است اگر بگوییم نگار کوچولو با وجود داشتن پدر و مادر حتی نابینا در شیرخوارگاه بزرگ شود؛ چون هر فردی مایل است در کنار پدر و مادرش و در دامن پرمهر آنها رشد کند و هر پدر و مادری نیز آرزو دارند تا خود شاهد بزرگ شدن لحظه به لحظه کودکشان باشند و حتی اگر به ظاهر او را نبینند اما مطمئن باشید ثانیه به ثانیه رشد او را حس و در خاطره های خود حک کنند تا روزی تاریخ زندگیشان باشد.
وقتی دخترک دستش در دهانش بود خوب یادم است که مادر نابینایش می گفت: خانم نگاه کن دخترم دندانش دارد در می آید و لثه اش می خارد اما این وروجک دندان گیر به دهان نمی زند و فقط با دستانش خارش دندانش را کاهش می دهد. و حال با این اوصاف و این حس زیبای مادر - فرزندی حیف نیست کودک در خانه خود زندگی نکند و آیا واقعا بی انصافی نیست که سازمان های مرتبط با امور این افراد نتواند هزینه پرستار این کودک را متقبل شود؟
منبع:ایرنا
مادر نگار کوچولو: "حبیبه دارابی"هم لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران است و از کودکی نابینا بوده
نگار کوچولو دختر هشت ماه و نیمه که از بدو تولد در شیرخوارگاه آمنه زندگی می کرد، سرانجام پس از فراز و نشیب های فراوان، بعد از هشت ماه به دامن پر مهر پدر و مادر نابینای خود برگشت. از آن روزی که مادر نابینایش در آخرین ماه بارداری در خیابان به دلیل نبودن دریچه فاضلاب به زمین افتاد و بعد مجبور شد چند هفته زودتر از موعد زایمان کند. از آنروزی که به دلیل نداشتن وسع مالی و تاخیر دو روزه در پرداخت هزینه بیمارستان این کودک به شیرخوارگاه آمنه تحویل داده شد. از آنروزی که شیرخوارگاه آمنه طفل را به دلیل نابینا بودن پدر و مادرش به آنها تحویل نداد تا زمانی که بعد از هشت ماه دویدن و دنبال موضوع بودن، پدر نگارکوچولو آخرین راه را تماس با خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) دانست. از آنروزی که پدرش برای اولین بار در تماس با ایرنا برای باز پس گرفتن کودکش به این خبرگزاری پناه آورده بود تا اینکه وکیلی به رایگان وکالت پدر و مادر این طفل را برعهده گرفت.
اما داستان همین جا تمام نشده بود. شیرخوارگاه آمنه که به دلیل نابینایی والدین، نگار کوچولو را به آنها پس نمی داد، با اعلام نظر قاضی حاضر شد سه هفته کودک را به صورت آزمایشی در اختیار والدین قرار دهد. گروه وکلای محامی هزینه سه ماه پرستاری کودک را متقبل شدند و در این میان خبر خوش تری به گوش رسید و آنهم اعلام حمایت یک ایرانی مقیم سوئد از این والدین بود. این ایرانی مقیم سوئد که ادعا کرده بود یک دکتر است و شرکت الکترونیکی دارد به وکیل والدین نگارکوچولو گفته بود 140 هزار دلار به حساب آنها واریز می کند و البته به خاطر تحریم وکیل باید به ترکیه می رفت و از کشور سوم پول را دریافت می کرد. در ترکیه از وکیل خواسته شده تا مبلغ 4 هزار دلار برای عوارض بپردازد که این کار انجام شد و وقتی برای بار دوم از وکیل درخواست عوارض شده بود موضوع مشکوک به نظر امد و وکیل متوجه شد که این ایرانی مقیم سوئد کلاهبرداری بیش نیست که حتی به یک زوج نابینا نیز رحم نمی کند. حال از یک طرف دغدغه وکیل برای به دام انداختن کلاهبردار ایرانی مقیم سوئد و از سویی دیگر بازگشت کودک به دامن والدینش؛ اما والدینی که در این میان آش نخورده و دهن سوخته بودند.
**نگارکوچولو حالا دندان درآورد
در تماس مجدد والدین نگار با ما برآن شدیم تا به همراه عکاس به منزل آقای سلیمانی برویم و از نزدیک وضعیت زندگی آنها و نگهداری از نگار کوچولو را ببینیم. وقتی وارد خانه شدیم پدر نگار در مقابل درب منزل به استقبال ما آمد. وارد طبقه دوم ساختمانی در هشتگرد شدیم؛ خانه ای آپارتمانی که دو طبقه پله بالا و پایین کردن برای یک پدر و مادر نابینا به همراه یک کودک هشت ماهه کار بس مشکلی بود. نگار تازه داشت دندان درمی آورد و البته کمی از سفیدی دندان بالایش از گوشه لبانش به هنگام لبخند پیدا بود. خارش دندانش گویی اذیتش می کرد و به طور مداوم دستانش در دهانش بود ولی از دندان گیر استفاده نمی کرد. مادر نگار در صحبتهایش یکسره از همسایه اش تعریف می کرد و گفت: خدا حفظش کند به اندازه یک مادر و خواهر و شاید حتی بیشتر کمکم می کند. او نگران این بود که خانم حکیم زاده همان خانم خیر همسایه در این ماه رمضان به سفری حدودا 10 روزه برود و دیگر کسی را برای کمک در نزدیکی زندگی خود نداشته باشد. در همین حال بود که همسایه اش (خانم حکیم زاده) هم رسید. او خانم میانسالی بود که در همان لحظه ورود همه خوبیهایی که این مادر نابینا از او گفته بود در چهره اش هویدا بود.
**همسایه ای مهربان تر از هرآنکس که فکرش را بکنی
با خانم حکیم زاده خواستم صحبت کنم او ابتدا ممانعت کرد و نخواست که کارش ریا شود. در نهایت حاضر به صحبت شد؛ او گفت: روزی که قرار بود پدر و مادر نگار کوچولو کودشان را از شیرخوارگاه آمنه تحویل بگیرند، نزد من آمدند و خواستند با آنها به آنجا بروم. وی ادامه داد: به شیرخوارگاه رفتم و با امضای من، مسوولان شیرخوارگاه حاضر شدند طفل را به والدینش تحویل دادند. این خانم که در اکثر کارهای کودک این مادر نابینا را کمک می کند، اظهار کرد: حتی موقع خواب مادر نگار وی را نزد خودم می آورم تا مبادا هنگام خواب مشکلی برای مادر و کودک بوجود آید. او حتی کودک را خودش می شست و خودش مادر نگار را در بردن کودک به درمانگاه همراهی می کرد. این همسایه نیکوکار شرایط والدین را نامناسب ارزیابی کرد و گفت: این پدر و مادر نابینا برای نگهداری از فرزندشان واقعا با مشکلات متعدد روبرو هستند و نیاز مبرم به یک پرستار 24 ساعته دارند.
وی ادامه داد: کودک اکنون بزرگ می شود و چهار دست و پا راه می رود و از اینرو والدینش نمی توانند آنگونه که باید مراقبش باشند. این خانم با تاکید براینکه نگار باید در خانه در کنار پدر و مادرش بزرگ شود، گفت: نگار به والدینش علاقه بسیار دارد و حتی با وجود هشت ماه دوری آنها را به خوبی می شناسد ولی باید یک پرستار مجرب و مورد اعتماد به آنها در نگهداری نگار کمک کند. خانم حکیم زاده خاطر نشان کرد: این وظیفه سازمان های متولی مانند بهزیستی یا کمیته امداد است که به این زوج نابینا کمک کرده و برای نگارشان پرستار استخدام کنند. پدر نگار در ادامه از سازمان بهزیستی خواست تا یک پرستار خوب برای نگهداری از کودک شان معرفی و هزینه آن را پرداخت کند. مادر نگار هم به این موضوع تاکید داشت.
**والدین نگار همچنان نگران کودکشان
چند روز گذشت مادر نگار در تماسی دیگر گفته بود که همسایه شان برای مسافرت به شهرستان رفته و آنها به تنهایی نمی توانند از کودک نگهداری کنند و از این رو از خواهرش که در فاصله دورتر از آنها زندگی می کند خواسته اند تا در نگهداری این طفل کمک کند. و کاش نگار کوچولو را شما هم می دیدید یک کودک ناز و زیبا با هوشی سرشار. دخترکی که چشمانش به خوبی می بیند و به راحتی با تو انس می گیرد.
دخترکی که هم زندگی یک پدر و مادر نابینا است و ظلم است اگر بگوییم نگار کوچولو با وجود داشتن پدر و مادر حتی نابینا در شیرخوارگاه بزرگ شود؛ چون هر فردی مایل است در کنار پدر و مادرش و در دامن پرمهر آنها رشد کند و هر پدر و مادری نیز آرزو دارند تا خود شاهد بزرگ شدن لحظه به لحظه کودکشان باشند و حتی اگر به ظاهر او را نبینند اما مطمئن باشید ثانیه به ثانیه رشد او را حس و در خاطره های خود حک کنند تا روزی تاریخ زندگیشان باشد.
وقتی دخترک دستش در دهانش بود خوب یادم است که مادر نابینایش می گفت: خانم نگاه کن دخترم دندانش دارد در می آید و لثه اش می خارد اما این وروجک دندان گیر به دهان نمی زند و فقط با دستانش خارش دندانش را کاهش می دهد. و حال با این اوصاف و این حس زیبای مادر - فرزندی حیف نیست کودک در خانه خود زندگی نکند و آیا واقعا بی انصافی نیست که سازمان های مرتبط با امور این افراد نتواند هزینه پرستار این کودک را متقبل شود؟
هدف از نوشتن این گزارش توصیفی ناراحت کردن مخاطبان نیست، بلکه هدف این است که همه با هم بتوانیم در کنار هم به این زوج نابینا کمک کنیم تا بتوانند نگارشان را با حمایت مسوولان و مردم در کنار خودشان بزرگ کنند
منبع:ایرنا