قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 5 / 9، 04:23 صبح,
|
|||
|
|||
گزیده اشعار حسین پناهی
می دانم که هیچ کس نمی تواند عشق را بنویسد اما به جای آن می توانم قصه های خوبی تعریف کنم گوش کن یکی بود یکی نبود زنی بود که به جای آبیاری گلهای بنفشه به جای خواندن آواز ماه خواهر من است به جای علوفه دادن به مادیان ها ی آبستن به جای پختن کلوچه شیرین، ساده و اخمو در سایه بوته های نیشکر نشسته بود و کتاب می خواند صدای شیون در اوج است می شنوی می دانی ؟ از افسانه های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه وار در گذر است کودک خرگوش پروانه و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که بی نهایت بار در نامه ها و شعر ها در شعله ها سوختند تا سند سوختن نویسنده شان باشند پروانه ها آخ تصور کن آن ها در اندیشه چیزی مبهم که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند یادم می آید روزگاری ساده لوحانه صحرا به صحرا و بهار به بهار دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم عشق را چگونه می شود نوشت در گذر این لحظات پرشتاب شبانه که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند من تو را او را کسی را دوست می دارم. (با تلخیص) --------------------------------------------------------------------------------- میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای یاد یادی برای سنگ این بود زندگی . . . ---------------------------------------------------------------------------------- اعتراف من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از كشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم! كودكان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم! سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم ، پس هستم این چنین می گذرد روز و روزگار من من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم |
|||
10 کاربر به خاطر ارسال این پست از افشین تشکر کردهاند: نازیلا, منتظر, مرضیه, محمد81, فرید, فاطمه, سوزان, سعیده, سایه سایت, خدیجه |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 81 مهمان