قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1393 / 11 / 25، 04:55 عصر,
|
|||
|
|||
چگونه به رقص در می آیند سبزی برگ ها در میان سوزش آفتاب چگونه نگاه ها غرق روشنایی می شوند در میان ظلمت شب چگونه بگریم در میان حراجی لبخندها. لبخندها؟! چگونه در دل به راه اندازم شادی را در میان نگاه های غم. غم؟! چگونه پرواز کنم در میان امواج جاذبه. من مانده ام میان خورشید و چراغانی شب من مانده ام میان باران و شبنم گل من مانده ام میان ستاره و فانوس شب من مانده ام میان آسمان و آسمانی من مانده ام میان برزخ تو و من من مانده ام... کاش جنس فریادم از فریاد بود. کاش غنچه بغضم در باران اشک می شکفت کاش فاصله تن من و آغوش تو پیموده می شد کاش کلید نگاهت را در قفل زنجیر بالهایم می چرخاندی رساتر بخوان مرا... من در کنار تو می مانم... رساتر بخوان مرا...
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
11 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: مرضیه, محمد81, محمد حسین, لیلا, فرید, غلامرضا1, علی کوچولو, سوزان, راضیه, خدیجه, اراز |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 90 مهمان