قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1394 / 1 / 15، 10:11 عصر,
|
|||
|
|||
خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بی رحمی نزدیک آمد، گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صميمانه به او گفت سلام... گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود، زندگی، عشق، اسارت، قهر و آشتی، همه بی معنا بود . . . . (فریدون مشیری)
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
|
|||
7 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کردهاند: محمد81, محمد حسین, فرید, صدف, سایه سایت, راضیه, خدیجه |
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 74 مهمان