قطعه های عاشقانه و اشعار زیبا و عاشقانه
|
1394 / 1 / 17، 08:05 صبح,
|
|||
|
|||
کوچه دوازدهم
چقدر پنجره را بیبهار بگذاری؟ و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری مگر قرار نشد شیشهای از آن می ناب برای روز مبادا کنار بگذاری؟ بیا که روز مبادای ما رسید از راه که گفته است که ما را خمار بگذاری؟ درین مسیر و بیابان بیسوار خوشا به یادگار خطی از غبار بگذاری گمان کنم تو هم ای گل بدت نمیآید همیشه سر به سر روزگار بگذاری نیایی و همه سررسیدهامان را مدام چشم به راه بهار بگذاری جواب منتظران را بگو چه خواهی داد همین بس است که چشم انتظار بگذاری؟ به پای بوس تو خون دانه میکنیم و رواست که نام دیگر ما را انار بگذاری گمان کنم وسط کوچه دوازدهم قرار بود که با ما قرار بگذاری چراغ بر کف و روشن بیا، مگر داغی به جان این شب دنبالهدار بگذاری
«اِلهی رِضیً بِرِضاکَ مُطیعاً لاِءَمْرِ قَضاکَ لا مَعْبُودَ سِوَاکَ»(دعا)
|
|||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان