انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران
  • پرتال
  • انجمن
    • مشاهده ارسال های جدید
    • مشاهده ارسالهای امروز
  • لیست اعضا
  • جستجو
  • تقویم
  • راهنما
  • زمان کنونی: 1404 / 2 / 30، 04:27 صبح
  • A+
  • A
  • A-
درود مهمان گرامی! ورود ثبت نام
ورود
نام کاربری:
گذرواژه‌: گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟
 
قابل توجه مهمانان بازدید کننده: با اتخاذ تدابیر و ارائه اعلام شماره حساب بانکی که در ذیل به آن اشاره شده با حفظ ارزش ها و كرامات والای انسانی و تكیه بر مشاركت و همكاری نزدیك شما اعضاء و بازدیدکنندگان درحمایت وکمک به تأمین حداقل نیازهای اساسی این قشر کم بینا، نابینا وكم درآمد، ماراحمایت ویاری نمائید. شماره حساب کارت شتاب بانک رفاه کارگران به شماره: 5894631500966528 به نام حاج آقا ابراهیمی وجوه خود را واریز نمائید. ««در صورت ثبت نام دراین انجمن حتما ازنام کاربری فارسی استفاده نمائید (انتخاب نام کاربری با زبان انگلیسی تائید و فعال نمیگردد) جهت تائید و فعال سازی نام کاربری خود با شماره 09389502752 بنام محسن سروش راس ساعت 10 الی 11صبح بجز روزهای تعطیل تماس حاصل نمائید.»» ایمیل انجمن: FORUM.RPSIRAN.IR@GMAIL.COM

انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران › بخش مخصوص اعضاء › هنرمندان
اشعار زیبای اعضاء

صفحه‌ها (6): « قبلی 1 2 3 4 5 6 بعدی »
حالت‌های نمایش موضوع
اشعار زیبای اعضاء
سکینه آفلاین
عضو غریبه
*
ارسال‌ها: 0
تشکر اهداء کرده: 157
تشکر دریافتی: 120 بار در 10 پست
موضوع‌ها: 2
تاریخ عضویت: 1393 / 6 / 13
اعتبار: 1
#31
1393 / 7 / 21، 06:46 عصر
من دختری هستم با مشکل شبکیه زندگی را نمی شود دوبار تجربه کرد یک بار و این یک بار هم با این مشکل هست برایم تا ابد. جوانی ام می گذرد و هر روز چشمانم بدتر از دیروز. دوستانم می گویند چرا کوه نمی آیی چرا مساغرت نمی آیی چرا اجتماعی نیستی چرا جوانی نمی کنی چرا ازدواج نمی کنی و.. اشک پاسخ انهاست پاسخ بیماری که مانند یک ویلچرنی در نگاه اول تشخیص داده نمی شود . باید هر بار توضیح دهی چرا می بینی و چرا نمی بینی مادرم که نزدیک ترینم است امروز شکایت داشت چرا در خیابان به دوستت که به توسلام کرد سلام نکردی گفتم مامان اگر دیدی اشنایی را از دور به من قبلش بگو گفت باشه مادرم غصه می خورد چون می پنداشت من تا این حد وضعیتم بد شده باشد کار پرتاب کردن لوازم خانه شده کار هر روزم ..دلم لک زده است برای سفری بدون ترس بدون کلمه ای چرا اینطور می کنی واقعیت این است اگر چشم نباشد تمام اعضا لنگ می زنند پسری که دو پایش را در تصادف از دست داده بود بهم می گفت مشکلت وحشتناک است من که نمی توانم روزی فکرش را کنم که چشمی نداشته باشم من یک کم بینا هستم با تمام دردها و غصه هایم با مشکلی نشان نمی دهد اما بزرگترین مشکل است چه مقدار می بینی تا کجا می بینی ایا این را میبینی ایا ان را می بینی این چیزیست که حتی موجب شده ازدواح هم شود برایم امری محال برای من که دختری از حیث بارانم
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
11 کاربر به خاطر ارسال این پست از سکینه تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, ماهان, لیلا, فاطمه, علی کوچولو, سوزان, خدیجه, حسین, بهزاد, افسانه
خدیجه آفلاین
عضو با سابقه
*
ارسال‌ها: 1,395
تشکر اهداء کرده: 1,186
تشکر دریافتی: 208 بار در 19 پست
موضوع‌ها: 6
تاریخ عضویت: 1393 / 2 / 23
اعتبار: 9
#32
1393 / 7 / 21، 08:42 عصر
سکینه جان این تیکه از صحبتت ک گفتی مشکلت مثله ی ویلچری نیست ک همه تشخیص بدن عااااالی بود...اخه منم همیشه همینجوری ب قضیه نگاه میکنم ب خودم میگم شاید از دید اطرافیانم مشکل من کمرنگتر و قابل تحملتراز یک معلول حرکتی و یا یک نابینای مطلق باشه اما اگه خدا بخاد ب من حق انتخاب بده ک بین ارپی(درصورتیکه هیچ امیدی ب درمان نباشه) و نابینایی مطلق و یا معلولیت حرکتی یکی رو انتخاب کنم مطمئنا ارپی رو انتخاب نمیکنم چون ی معلول حرکتی و ی نابینا نیازی ندارن ب کسی توضیح بدن مشکلشونو و همه کاملا میتونن درک کنن ک اونا چه وضعیتی دارن اما ما ارپی ها چی؟ با وجود اینکه همه ی خونواده و فامیل من مشکلمو میدونن و حتی دوستان نزدیکم ب جرات میتونم بگم جز خواهرام ک مشکل خودمو دارن هیچ کس دیگه ای اونجوری ک باید منو درک نمیکنه و گاها سوتیهای من رو ب حساب سر ب هوایی میذارن...بعضی موقه ها ب ارپی حسودیم میشه اخه ما باهم ب دنیا اومدیم اون پیشرفتش فوق العادست اما من چی؟ ی ذره هم پیشرفت نکردم اون اهوی تیزرو من لاک پشت پیر خرفت
ای خدااااااااااااااااا شر این ارپی رو از سرمون کم کن و همچنین شر این فامیلاش لبر و اشتارگات رو از سر دوستام کم کندعادعادعا
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
14 کاربر به خاطر ارسال این پست از خدیجه تشکر کرده‌اند:
یاسمن, ملیحه, محمد81, محمد حسین, ماهان, لیلا, فرید, فاطمه, علیرضا, سکینه, سوزان, حسین, بهزاد, افسانه
ملیحه آفلاین
عضو نیمه فعال
*
ارسال‌ها: 677
تشکر اهداء کرده: 1,124
تشکر دریافتی: 2,467 بار در 282 پست
موضوع‌ها: 20
تاریخ عضویت: 1393 / 5 / 13
اعتبار: 13
#33
1393 / 7 / 21، 09:36 عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: 1393 / 7 / 21، 09:38 عصر، توسط ملیحه.)
سلام خدیجه نازنینم و سکینه گلم نثر بسیار زیبایی دارید.من هم با نظرت موافقم خدیجه گلم یکی از آشناهایمان که مشکل نخاعی دارد هیچ مشکلی بابت توضیح دادن ندارد چون همه با یکی دو بار بعد از برخورد تمام توانایی های اون رو متوجه می شوند در صورتی که در رابطه من هنوز خانواده ام که بسیار هم دوستشان دارم گاها در برخی اوقات مشکلم را کوچک می بینند و گاها بزرگ تر از حدش .موضوع اینجاست فقط ما بیماران آرپی همدیگر را درک می کنیم حتی من مشکلم را برای اشنایمان که مشکل نخاعی دارند هر بار می پرسند به طور کامل توضیح می دهم در صورتی که خودش معلولیتی دارد باز هم هر بار می گوید من آخرش متوجه نشدم شما گاهی بهتر از هزار بینا می شوی گاهی فکر می کنم مانند نابینا هیچ چیز نمی بینی.
می شود حق را هم به دیگران داد چون فقط خودمان می فهمیم چه مقدار می بینیم آنها به جای ما که نمی توانند ببینند.
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
9 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
محمد81, محمد حسین, لیلا, فاطمه, علیرضا, سکینه, خدیجه, بهزاد, افسانه
محمد81 آفلاین
محمد81
*
ارسال‌ها: 2
تشکر اهداء کرده: 1,641
تشکر دریافتی: 385 بار در 37 پست
موضوع‌ها: 2
تاریخ عضویت: 1393 / 7 / 1
اعتبار: 4
#34
1393 / 7 / 22، 03:17 عصر
دوستان عزیزم سلام
متن هاتون بسیار دردناکه و ناخوداگاه سیل اشک را از چشمان هر کسی سرازیر می کند.فقط این و بدونیین که غم و غصه پدر مادرهاتون اگه بیشتر از شما نباشه کمتر نیست.چون نمی دونن به جگر گوشه هاشون چی میگذره،فقط ترس و اظطراب رو تو قیافه هاشون میبینن.هزاران بار ازخدای خودشون می خوان کاش اونها جای شما باشن.شما میدوننین چه وضعییتی دارین ،ولی اونها ...
پسر من هیچوقت در مورد دیدش توضیح کافی به من نمی ده.و این ترس ونگرانی من رو بیشتر میکنه.شاید به این دلیله که نمی خواد من رو نگران تر کنه ،در صورتی که این ندانستن من وحشتم رو بیشتر میکنه و نمی دونم چه جوری باید بهش کمک کنم.
اللهمّ اشفِ کلّ مریض
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
13 کاربر به خاطر ارسال این پست از محمد81 تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد حسین, لیلا, فاطمه, علیرضا, عبدالحسین, شکوفه, سکینه, سوزان, روح الله, خدیجه, بهزاد, افسانه
خدیجه آفلاین
عضو با سابقه
*
ارسال‌ها: 1,395
تشکر اهداء کرده: 1,186
تشکر دریافتی: 208 بار در 19 پست
موضوع‌ها: 6
تاریخ عضویت: 1393 / 2 / 23
اعتبار: 9
#35
1393 / 7 / 24، 09:15 عصر
گلبنام خداوند بخشنده ی مهربانگل

با نام تو اغاز کردم کلامم رو ب یاد اوردم بخشندگیت رو ب یاد اوردم مهربانیت رو ...ب یاد اوردم خداییت رو ب یاد اوردم قدرتت رو ب یاد اوردم نزدیک بودنت رو نزدیک بودنت ب من حتی از رگ گردنم
ای نور نور چشمام کم میشه لحظه ب لحظه بیا با هم ی قراری بذاریم حالا ک چراغ چشمام کم سو شده ی قطره نور از اقیانوس بیکران نورانیتت رو بر من ارزانی بدار
وای نمیتونم تصور کنم وقتی ی قطره نور از وجود نورانیت رو ب من بدی چطوری میبینم... دارم ب این فکر میکنم ک ایا این دنیا ارزش اونو داره ینی کم نیست برا چشمای من این دنیا اون وقتی ک تو قطره ی نوری از وجودت رو بر من تابیدی؟؟؟ حتما کمه حتما دنیا کافی نیست برای چشمای من ک زیبا شده ب نور تو ی فکری ب سرم زده این قطره نور واسه من زیاده میرم صدا میزنم ک هرکی چشماش مثه من کم سو شده بیادو باهم تقسیم کنیم این قطره نوررو وای ک اون روز ک تو این قطره نور رو ب ما هدیه بدی چه گلستونی میشه دنیا اصن بنظرم دیگه رنگ خاکستری میمیره اونروز چشمام نفس میکشه مثه نفس کشیدن اولای اردیبهشت ک روح ادم و نوازش میده خداجونم لطفا خیلی زوووود این قطره نور رو ب من و دوستام هدیه بده خیییییلی زود...
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
17 کاربر به خاطر ارسال این پست از خدیجه تشکر کرده‌اند:
یاسمن, ملیحه, محمد81, محمد حسین, لیلا, فرید, فرزاد, فاطمه, غلامرضا1, علیرضا, عبدالحسین, عاطفه, شکوفه, سکینه, سوزان, بهزاد, افسانه
ملیحه آفلاین
عضو نیمه فعال
*
ارسال‌ها: 677
تشکر اهداء کرده: 1,124
تشکر دریافتی: 2,467 بار در 282 پست
موضوع‌ها: 20
تاریخ عضویت: 1393 / 5 / 13
اعتبار: 13
#36
1393 / 8 / 6، 06:31 عصر
حرف سکوت
سلام بر کشته اشک ها

امروز یاد می کنیم تو را مو لای غریبم .و امشب از یارانت باز می گوییم.

باز اشک های روان گشته بر روی گونه هایم غزلی خواهند ساخت.

که دیگر رنگی نمانده به روی دختر دردانه.

امان از اسیری .امان از جهل زمانه .امان از گیسوان یک شبه سفید گشته .

اه ای بابا اه بابا باز نغمه این سکوت صحرا گشته

نغمه ای که هنوز هم صدایش به گوش می رسد

باز اشک هاست می شوید گونه هایم را

باز این بغض است که می فشارد وحودم را

بماند که چه ها شنیده ام

بماند از قتلگاه ناله فغان بانوی فد خمیده ای را شنیدم

بماند برخاستن از روی خنجر شکسته ای را دیدم که گوید بابا هست هنوز دختر نازم

بماند جای سیلی بزرگتر از صورتی را دیدم

بماند تیر سه شعبه و حنحر پاره شده ای را دیدم

مرا ببرید با خود امشب مولایم

باز حری دگر امده .حری که ابی را بر درون خویش بسته است

مولای غریبم ایا راهی است برای بازگشت حری دگر
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
14 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
یاسمن, محمد81, محمد حسین, لیلا, فرید, فرزاد, فاطمه, عاطفه, شکوفه, سکینه, سوزان, سعیده, راضیه, خدیجه
عاطفه آفلاین
عضو غریبه
*
ارسال‌ها: 0
تشکر اهداء کرده: 518
تشکر دریافتی: 191 بار در 15 پست
موضوع‌ها: 2
تاریخ عضویت: 1393 / 5 / 24
#37
1393 / 8 / 8، 11:41 صبح
سلام به همه دوستان عزیزم نوشتهای غم انگیزتونو رو خوندو درسته ما هممون از کم بینایی رنج میکشیم وتی باید باور کنیم خدایی که این درد و به ما از روی حکمتش داده خودش همیشه هوامونو داشته همین که قلب مهربون به تک تک شماها داده و از همه مهمتر امید به درمانو شفارو در دلامون زنده نگه داشته خیلی باید خدارا شکر کرد حتی برای اینکه سلامتی جسمی داریم راه میریم واز بیمارییای خیلی سخت و بی درمان همراه با دردهای شدید جسمی رنج نمیبریم با ارزوی شفای هممون به زودی زود انشاالله
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
12 کاربر به خاطر ارسال این پست از عاطفه تشکر کرده‌اند:
یاسمن, ملیحه, محمد81, لیلا, فرید, علیرضا, عبدالحسین, شکوفه, سکینه, سوزان, خدیجه, بهزاد
ماهان آفلاین
عضو غریبه
*
ارسال‌ها: 2
تشکر اهداء کرده: 316
تشکر دریافتی: 144 بار در 13 پست
موضوع‌ها: 1
تاریخ عضویت: 1393 / 8 / 6
اعتبار: 2
#38
1393 / 8 / 8، 09:40 عصر
سر کوچه جلوی سوپرماکتی خونمون بازی میکردم یه دفه دیدم مامانم داره به طرف من میاد با خودمگفتم یادم نمیاد شیطنتی کردم یا خطایی کرده باشم از بس شر و شور بودم به طرز عجیبی به خودم شک کردم تا بهم برسه به چشمانش خیره شده بودم بالاخره بهم رسید و دستمو گرفت گفت بیا بریم گفتم نمیام دارم بازی میکنم الان دوستام میان میبینند من نیستم کفت وقتت رسیده دیکه بری مدرسه باید بریم اسمتو بنویسیم باهم رفتیم مدرسه ای که بچه همسایمون اسم نوشته بود گفتند که اینجا جا نداریم برگشتیم رفتیم یه مدرسه دیگه که اتفاقا نزدیک ترم بود اونجا اسممو نوشتند ناظم یه کابل تقریبا چهل سانتی دستش بود این نشانه خوبی نبود یعنی اینجا شر و شوری موقوف.
همه چی رو مثل آینه میدیدم هیچ مشکلی حس نمیکردم حتی متوجه نزدیک بینی شدید خود نبودم بعد چند رور مدرسه ها شروع شد و همزمان با آن داستان پر فراز و نشیب یک آرپی هم آغاز شد. چند تا پله جلوی در ورودی بود اونا رو اکثرا می پریدمو روشون راه نمیرفتم اصلا به پله ها توجه نمیکردمو میرفتم کلاس درس می نشستم. اما پله... بله پله... نمیدونستم این پله ها یه روزی از روزها بزرگترین معضل زندگیم بشه . نمیدونستم این در ورودی که مثل برق و باد جلدی ار آن رد شدمو رفتم سر کلاس بعدا مثل سدی جلوم خواهد شد و باید آروم و با احتیاط تمام از آن وارد بشمو بعد از تنظیم نور تازه به سراغ مقصد برم . نمیدونستم باید چه عوامل و نکاتی را باید برا ورود رعایت میکردم وای چقد داخل شدن سخت است یا بهتره بگم آرپی بودن ناجوانمردانه سخت است.
انشالا روزای بعد ادامه داستانو باهاتوت پیش خواهم رفت.....
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
14 کاربر به خاطر ارسال این پست از ماهان تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, محمد حسین, لیلا, فرید, علیرضا, علی کوچولو, عاطفه, شکوفه, سوزان, راضیه, خدیجه, بهزاد, افسانه
سکینه آفلاین
عضو غریبه
*
ارسال‌ها: 0
تشکر اهداء کرده: 157
تشکر دریافتی: 120 بار در 10 پست
موضوع‌ها: 2
تاریخ عضویت: 1393 / 6 / 13
اعتبار: 1
#39
1393 / 8 / 9، 02:17 عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: 1393 / 8 / 9، 02:18 عصر، توسط سکینه.)
سلام بر کشته اشک ها
سلام بر کشته اشک ها
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
4 کاربر به خاطر ارسال این پست از سکینه تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, سوزان, خدیجه
عاطفه1 آفلاین
عضو غریبه
*
ارسال‌ها: 0
تشکر اهداء کرده: 29
تشکر دریافتی: 162 بار در 10 پست
موضوع‌ها: 1
تاریخ عضویت: 1393 / 5 / 27
اعتبار: 1
#40
1393 / 8 / 15، 12:43 عصر
عشق یعنی راز پائیز
باز باران باترانه,مخمل مه,باز پاييز


بوي خاک خيس و تازه,کوچه دل ناز پاييز


عطرجنگلهاي نمناک وصداي پاي باران


بوي روح تازه و خيس و پراز اعجازپاييز


برگهاي سرخ تراز عشق ومجنون تراز عاشق


کوچه هاي زرد از برگ وصداي سازپاييز


نم نم باران ,صداي اشک جنگلهاي ساکت


مي رسداز دهکده اينبار هم آوازپاييز


گونه هاي سرخ جنگل,آسماني مات ومبهوت


روي شيشه بوسه اي خيس و نگاه ناز پاييز


برگهاشاعرترازمن ,جاده ها قابي طلايي


عشق يعني سرخ,زيبا,ع


عشق يعني راز پاييز
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
16 کاربر به خاطر ارسال این پست از عاطفه1 تشکر کرده‌اند:
یاسمن, نساء3, ملیحه, محمد81, محمد حسین, لیلا, فرید, فرزاد, فاطمه, علیرضا, عاطفه, شکوفه, سوزان, سحر, خدیجه, بهزاد
ملیحه آفلاین
عضو نیمه فعال
*
ارسال‌ها: 677
تشکر اهداء کرده: 1,124
تشکر دریافتی: 2,467 بار در 282 پست
موضوع‌ها: 20
تاریخ عضویت: 1393 / 5 / 13
اعتبار: 13
#41
1393 / 8 / 16، 04:58 عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: 1393 / 8 / 16، 05:02 عصر، توسط ملیحه.)



دوستت دارم مهربانم نوشته هایت بوی عشق وطراوت زندگی را برایم می اورد

تو هستی دختری از دل نور از کوچه های مه گرفته سکوت و من همراه تمام

ثانیه های بودنتجشنفرشته

حضورت معنا می دهد واژه هایم را جشنفرشته

کاش انقدر بزرگ بودم که تمام غم هایت را بر شانه های خودم می گذاشتم تو

تنها فقط می خندیدیجشنفرشته

بخند عاطغه نازم انقدر که یادت نرود دل من با لبخند تو معنا می گیرد و سکوتت

گاهی می ازرد تار و پود وجودم را پس بگو از راز پنهان افتاب گردانهای باغمان از

شالیزارهای سبز بگو از دستان من و تو در دست هم ان هنگام که می خندیم

به تمام این دنیا که می خواهد ما را بگریاند اما محو ارامش حضور خدا میشویم فرشتهجشن


دوستت دارم بهتری بهترینهایم
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
16 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
محمد81, محمد حسین, لیلا, فرید, فرزاد, فاطمه, علیرضا, علی کوچولو, عاطفه1, سوزان, سعیده, روحان, روحان, خدیجه, بهزاد, افسانه
عاطفه1 آفلاین
عضو غریبه
*
ارسال‌ها: 0
تشکر اهداء کرده: 29
تشکر دریافتی: 162 بار در 10 پست
موضوع‌ها: 1
تاریخ عضویت: 1393 / 5 / 27
اعتبار: 1
#42
1393 / 8 / 17، 11:52 عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: 1393 / 8 / 17، 11:53 عصر، توسط عاطفه1.)

تقديم به /مليحه مهربانم: نام تو زيبايي است روح تو

باراني چشمهايت عشق است درصدايت احساس. تو

انارسرخي پُرِاز آرامش عاطفه در دست

و آسمان در قلبت.

:توهماني هستي که تمام روحم از صدايش خيس ا

ست تو هماني هستي که تمام قلبم پُرِازعطر گل

سرخ ونسيم و نور است. تومليحي,مثل دريا آبي مثل جنگل

آرام مثل رويا زيبا نام تو زيبايي است.عاطفه
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
8 کاربر به خاطر ارسال این پست از عاطفه1 تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, فرید, فرزاد, فاطمه, علیرضا, سوزان, سعیده
عاطفه آفلاین
عضو غریبه
*
ارسال‌ها: 0
تشکر اهداء کرده: 518
تشکر دریافتی: 191 بار در 15 پست
موضوع‌ها: 2
تاریخ عضویت: 1393 / 5 / 24
#43
1393 / 8 / 20، 07:41 عصر
آرزوی چشمانم
چشمانم آرزوی دیدن دارد
وقلب آرزوی تپیدت در دنیای خوب دیدن
انگار دور همیشه دور است وناپیدا
و نزدیک احساس کمی آرامش
یاری خدا همیشگیست
اما چشمانم دیگر یاریگرم نیست
نزدیک ونزدیکتر ولی تاب وتوانم نیست
شب وتاریکی غم غربت چشمانم را دوچندان میکند
مادر این کوه صبر ومحبت دستان گرمش گره در دستانم
راهنمای چشمانم در دل تاریکیست
گفته اند چشمانم همچون ستارگان غروب خواهد کرد
باور نمیکنم
آری ستارگان را نمی توانم ببینم
ولی دوباره آرزو میکنم
وخدارا قسم می دهم به غروبگاه ستارگان
که قسمی بس بزرگ می باشد
که نزدیک کند روزی را که چشمانمان خوب ببیند
آمین یا رب العالمین
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
13 کاربر به خاطر ارسال این پست از عاطفه تشکر کرده‌اند:
محمد81, لیلا, فرید, فرزاد, علیرضا درویشپوریان, علیرضا, علی کوچولو, شکوفه, سکینه, سوزان, سعیده, سحر, راضیه
سایه سایت آفلاین
عضو خودمانی
*
ارسال‌ها: 192
تشکر اهداء کرده: 188
تشکر دریافتی: 437 بار در 32 پست
موضوع‌ها: 25
تاریخ عضویت: 1393 / 2 / 24
اعتبار: 9
#44
1393 / 9 / 16، 02:26 عصر
نفس من
می دانی نفس کشیدن من در چه خلاصه می شود ؟
نگاه در کردن در چشم های زیبایت که شاید
زیبایی ظاهریم را نبینی،نفس کشیدن یعنی دیدن
خنده هایت وقتی می شنویی که راهی جدید
برای بهبهودی حاصل شده.
قول می دهم حتی اگر سالیان سال طول بکشد ،
تا زمانی که این نفسهایم دم و بازدم می کند ،
تا زمانیکه چشم هایم می بیند دو چشم من برای هر
دونفرمان کفایت می کند . خودت بارها گفته ای یک
روحیم در دو تن ، پس بدان چشم های من برای هر
دو نفرمان کافی است به شرط آنکه
تو غصه ای بابت چشم های زیبایت نداشته باشی ،
چون غصه ی تو نفس را تنگ خواهد کرد .
کسی که بر خدا توکل کند خدا برایش کافی است
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
21 کاربر به خاطر ارسال این پست از سایه سایت تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مرضیه, محمد81, محسن سروش, قاسم, فرید, فرزاد, فاطمه, غلامرضا1, علیرضا, علی کوچولو, صدف, شکوفه, سوزان, سعیده, روژین, روح الله, راضیه, خدیجه, اراز, آرزو
سایه سایت آفلاین
عضو خودمانی
*
ارسال‌ها: 192
تشکر اهداء کرده: 188
تشکر دریافتی: 437 بار در 32 پست
موضوع‌ها: 25
تاریخ عضویت: 1393 / 2 / 24
اعتبار: 9
#45
1393 / 9 / 19، 02:47 عصر
زندگی،عشق،امید

ﻗﻠﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺑﻨﻮﯾﺲ

ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻋﺸﻖ، ﺍﻣﯿﺪ

و ﻫﺮ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎ ﻫﺴﺖ

ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ، ﮔﻞ ﺭﺯ

ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻭﺻﺎﻝ

ﺍﺯ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻨﻮﯾﺲ

ﺍﺯ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﯾﮏ ﻏﻨﭽﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺷﻮﺩ

ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺑﯽ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﯾﺎﻗﻮﺕ ﻭ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺳﺮخ است

ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﻟﺒخند

ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﮐﻪ پر ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﺩ

ﻗﻠﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ...

ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺲ : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ …
کسی که بر خدا توکل کند خدا برایش کافی است
ارسال‌ها
تشکر از این کاربر پاسخ
23 کاربر به خاطر ارسال این پست از سایه سایت تشکر کرده‌اند:
یاسمن, ملیحه, محمد81, محمد حسین, محسن سروش, قاسم, فرید, فرزاد, فاطمه, غلامرضا1, علیرضا, شکوفه, سوزان, سعیده, سحر, روژین, روح الله, راضیه, خدیجه, بهزاد, افسانه, اراز, آرزو
« قدیمی‌تر | جدیدتر »
صفحه‌ها (6): « قبلی 1 2 3 4 5 6 بعدی »


  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ
  • مشترک شدن در این موضوع
پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان
  • صفحه‌ی تماس
  • پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران
  • بازگشت به بالا
  • بایگانی
  • پیوند سایتی RSS

تمامی حقوق مادی و معنوی برای انجمن حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبر و اشتارگات در ایران محفوظ بوده و هر گونه کپی برداری از مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.

حالت خطی
حالت موضوعی