قران و خواص اذکار و ادعیه

1393 / 6 / 2، 10:53 عصر,
#1
تفسير قرآن به قرآن، يعني تفسير آيه به کمک ديگر آيات

حضرت علامه محمدحسين طباطبايي صاحب تفسير الميزان فرمودند:«اين از عجايب امر قرآن کريم است که آيه اي از آيات آن ممکن نيست بدون دلالت و بي نتيجه باشد و وقتي يکي از آيات آن با آيه مناسب آن ضميمه شود يک حقيقت بکر و تاز ه اي را نتيجه داده؛ سپس آيه بعد آن را تصديق نموده و شاهد صدق آن مي شود و اين خصوصيت تنها در قرآن کريم است.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 9 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, مرضیه, محمد حسین, محسن سروش, فرزاد, عاطفه, سوزان, سعیده


1393 / 6 / 3، 03:53 عصر,
#2
قران کتابیست سرشار از هدایت و مسیری برای هدایت و بندگی

واقعیات شگفت انگیز در قرآن


دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده‌ است که قید می‌کند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن. گرچه این مسئله از نظر صرف‌و‌نحو دستوری بی‌اشکال است اما واقعیت اعجاب‌آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می‌شود ۲۴ مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده می‌شود هم ۲۴ مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بی‌اشکال است، یعنی ۲۴=۲۴٫ با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نموده ‌است که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق می‌کند. به کلماتی که دفعات به ‌کار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:

دنیا ۱۱۵ / آخرت ۱۱۵

ملائک ۸۸ / شیطان ۸۸

زندگی ۱۴۵ / مرگ ۱۴۵

سود ۵۰ / زیان ۵۰

ملت (مردم) ۵۰ / پیامبران ۵۰

ابلیس ۱۱ / پناه جستن از شر ابلیس ۱۱

مصیبت ۷۵ / شکر ۷۵

صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣

فریب خوردگان (گمراه شدگان) ۱۷ / مردگان (مردم مرده) ١٧

مسلمین ۴١ / جهاد ۴١

طلا ۸ / زندگی راحت ٨

جادو ۶٠ / فتنه ۶٠

زکات ٣٢ / برکت ٣٢

ذهن ۴٩ / نور ۴٩

زبان ٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵

آرزو ٨ / ترس ٨

آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ / تبلیغ کردن ١٨

سختی ١١۴ / صبر١١۴

محمد (صلوات الله علیه) ۴ / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) ۴

مرد ٢۴ / زن ٢۴

همچنین دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن جالب است:

نماز ۵، ماه ١٢، روز ٣۶۵

دریا ٣٢، زمین (خشکی) ١٣

دریا + خشکی = ۴۵=۱۳+۳۲

دریا = %۱۱۱۱۱۱۱/۷۱= ۱۰۰ × ۴۵/۳۲

خشکی = % ۸۸۸۸۸۸۸۹/۲۸ = ۱۰۰ × ۴۵/۱۳

دریا + خشکی = % ۰۰/۱۰۰

دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب ۱۱۱/۷۱% و خشکی ۸۸۹/۲۸% از کره زمین را فراگرفته است. آیا همه اینها اتفاقی است؟ سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمّد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟ قرآن هم دقیقاً همین را بیان می‌کند. التماس دعـا۵
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, مرضیه, محمد حسین, محسن سروش, فرید, عاطفه, سوزان, سعیده


1393 / 6 / 4، 12:02 صبح,
#3
تحدی قرآن یکی از وجوه اعجاز قرآن

خود قرآن خود را معجزه می داند و به تعبیر خود قرآن کریم آیت می داند، بحثی نیست یعنی خود قرآن خودش را اینچنین معرفی می کند که سخنی بی مانند است و برای بشر به هیچ وجه مقدور نیست مانند او را بیاورد، نه برای یک فرد و دو فرد، و اگر فرض شود تمام افراد بشر دست به دست یکدیگر بدهند بلکه جن و انس دست به دست یکدیگر بدهند که مانند آن را بیاورند ممکن نیست «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القران لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا؛ بگو اگر همه انس و جن فراهم آیند که نظیر این قرآن را بیاورند نمی توانند مانند آن را بیاورند، هر چند آنها پشتیبان یکدیگر باشند (اسراء/ 88). برای اینکه کسی گمان نکند مقصود این است که ممکن نیست افراد بشر کتابی به اندازه قرآن مثل قرآن بیاورند، در یک جای دیگر به تناسب بحثی که با مخالفین داشته است می گوید: «فاتوأ بعشر سورة مثله مفتریات» (هود/ 13) شما هم ده تا سوره مثل این قرآن بیاورید.
در دو جای دیگر باز به تناسب بحث دیگر می فرماید: «فأتوا بسورة من مثله؛ یک سوره هم شما بیاورید.» (بقره/ 23) با توجه به اینکه در قرآن سوره های بسیار کوچک یک سطری و دو سطری هم هست می توان گفت این دیگر اقل آن چیزی است که به آن تحدی می شده است. مثلا: «اذا جاء نصرالله و الفتح* و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا* فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا» این شد یک سوره، چند جمله ای بیشتر نیست. و از آن کوچک تر سوره "قل هو الله احد" است: «قل هو الله احد* الله الصمد* لم یلد و لم یولد* و لم یکن له کفوا احد» همه آن یک سطر است. پس در واقع مثل این است که فرموده باشد شما هم یک سطر اینچنین بیاورید. بازهم در قرآن آیاتی که دلالت می کند بر این مطلب که به اصطلاح متکلمین تحدی شده است به قرآن (وجود دارد).
"تحدی" یعنی به مبارزه طلبیدن و تعجیز کردن مردم به اینکه کسی قادر نیست. می گویند "تحدی کرده به این" یعنی این را که آورده است به مبارزه طلبیده و مدعی شده است که مانند این را بشر نمی تواند بیاورد و هرکس می تواند بیاورد این گوی و این میدان. و باز اینکه همین مطلب به همین معنی و مفهوم، مخالفان اسلام را در صدر اسلام و دوره های بعد که باز تاریخ نشان می دهد برانگیخت که مثلش را بسازند و خیلی هم کوشش داشته اند و نتوانسته اند، این هم یک امر تقریبا مسلم و قطعی است که البته ما نمی خواهیم روی آن زیاد تکیه کرده باشیم، فقط می خواهیم این مطلب را عرض کرده باشیم که این یک مسئله ای است که از نظر تاریخی برای مخالفین اسلام مطرح بوده است و حتی جریان هایی که در صدر اسلام در همین زمینه معارضه طلبی و مبارزه طلبی قرآن بوده است، در خود قرآن کم و بیش منعکس شده است، و اصلا پیغمبر ما آن ابزار و وسیله ای که داشت که مردم را به این وسیله جذب می کرد و مخالفین را می کوبید فقط و فقط قرآن بود.
اگر کسی در تاریخ سایر پیغمبران و اقوامشان دقت کند می بیند که عللی که امت ها به پیغمبرهایی آرایش پیدا کرده اند خیلی مختلف است ولی در اسلام وقتی نگاه می کنیم و می بینیم عامل و ابزار قرآن بوده، که در این زمینه تاریخچه های زیادی هست، که لزومی ندارد روی آنها یک یک بحث کنیم. همین که قرآن را سحر و جادو می خواندند و می گفتند این سحر و جادوست، یعنی به این شکل تکذیب می کردند، به قول صادق رافعی همین تکذیب اینها نوعی تصدیق ضمنی است، یعنی نمی گفتند ای بابا! این حرف ها چیست، اینها که چیزی نیست، ولی وقتی می خواستند بگویند این در عین حال یک چیزی است و یک جنبه فوق العادگی دارد، ضمنا آن جنبه فوق العادگی و تأثیر فوق العاده اش را، آن ربایندگی و قوه جاذبه اش را تصدیق می کردند، منتها می گفتند این یک نوع جادوست، هرچه هست طلسمی، جادویی، چیزی در آن هست که اینجور جلب و جذب می کند.

مرتضی مطهری - نبوت - صفحه 218-220
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 9 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, مرضیه, محمد حسین, محسن سروش, عاطفه, سوزان, سعیده, ابراهیم


1393 / 6 / 4، 01:47 عصر,
#4
** ** داستان ذوالقرنین از دیدگاه روایات ** **

در تفسیر قمى مى گوید: بعد از آنکه رسول خدا (ص) مردم را از داستان موسى و همراهش و خضر خبر داد، عرض کردند داستان آن شخصى که دنیا را گردید و مشرق و مغرب آن را زیر پا گذاشت بگو ببینم چه کسى بوده. خداى تعالى آیات" و یسئلونک عن ذی القرنین... " را نازل فرمود. البته در این معنا در الدر المنثور از ابن ابى حاتم از سدى از عمر مولى غفره نیز روایتى آمده است.

روایاتی از امام علی (ع) در مورد ذوالقرنین
در کتاب کمال الدین به سند خود از اصبغ بن نباته روایت کرده که گفت: ابن الکواء در محضر على (ع) هنگامى که آن جناب بر فراز منبر بود برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین ما را از داستان ذو القرنین خبر بده، آیا پیغمبر بوده و یا ملک؟ و مرا از دو قرن او خبر بده آیا از طلا بوده یا از نقره؟ حضرت فرمود: نه پیغمبر بود، و نه ملک. و دو قرنش نه از طلا بود و نه از نقره. او مردى بود که خداى را دوست مى داشت و خدا هم او را دوست داشت، او خیرخواه خدا بود، خدا هم برایش خیر مى خواست، و بدین جهت او را ذو القرنین خواندند که قومش را به سوى خدا دعوت مى کرد و آنها او را زدند و یک طرف سرش را شکستند، پس مدتى از مردم غایب شد، و بار دیگر به سوى آنان برگشت، این بار هم زدند و طرف دیگر سرش را شکستند، و اینک در میان شما نیز کسى مانند او هست. ظاهرا کلمه" ملک" در این روایت به فتح لام فرشته باشد نه به کسر آن (پادشاه)، براى اینکه در روایاتى که به حد استفاضه از آن جناب و از دیگران نقل شده همه او را سلطانى جهان گیر معرفى کرده اند. پس اینکه در این روایت آن را نفى کرده و همچنین پیغمبر بودن او را نیز نفى کرده به خاطر این بوده که روایات وارده از رسول خدا را که در بعضى آمده که پیغمبر بوده، و در بعضى دیگر فرشته اى از فرشتگان که همین قول عمر بن خطاب است هم چنان که اشاره به آن گذشت، تکذیب نماید. و اینک فرمود" اینک در میان شما مانند او هست" یعنى مانند ذو القرنین در دو بار شکافته شدن فرقش، و مقصودش خودش بوده، چون یک طرف فرق سر ایشان از ضربت ابن عبد ود شکافته شد و طرف دیگر به ضربت عبد الرحمن ابن ملجم (لعنة الله علیه) که با همین ضربت دومى شهید گردید. و نیز به دلیل روایت کمال الدین که از روایات مستفیضه از امیر المؤمنین (ع) است و شیعه و اهل سنت به الفاظ مختلفى از آن جناب نقل کرده اند.
و در الدر المنثور است که ابن مردویه از سالم بن ابى الجعد روایت کرده که گفت: شخصى از على (ع) از ذو القرنین پرسش نمود که آیا پیغمبر بوده یا نه؟ فرمود: از پیغمبرتان شنیدم که مى فرمود: او بنده اى بود معتقد به وحدانیت خدا و مخلص در عبادتش، خدا هم خیرخواه او بود. و در احتجاج از امام صادق (ع) در ضمن حدیث مفصلى روایت کرده که گفت: سائل از آن جناب پرسید مرا از آفتاب خبر ده که در کجا پنهان مى شود؟ فرمود: بعضى از علما گفته اند وقتى آفتاب به پائین ترین نقطه سرازیر مى شود، فلک آن را مى چرخاند و دوباره به شکم آسمان بالا مى برد، و این کار همیشه جریان دارد تا آنکه به طرف محل طلوع خود پائین آید، یعنى آفتاب در چشمه لایه دارى فرو رفته سپس زمین را پاره نموده، دوباره به محل طلوع خود برمى گردد، به همین جهت زیر عرش متحیر شده تا آنکه اجازه اش دهند بار دیگر طلوع کند، و همه روزه نورش سلب شده، هر روز نور دیگرى سرخ فام به خود مى گیرد. اینکه فرمود:" به پائین ترین نقطه سرازیر مى شود" تا آنجا که فرمود" به محل طلوع خود برمى گردد" بیان سیر آفتاب است از حین غروب تا هنگام طلوعش در مدار آسمان بنا بر فرضیه معروف بطلمیوسى، چون آن روز این فرضیه بر سر کار بود که اساسش مبنى بر سکون زمین و حرکت اجرام سماوى در پیرامون آن بود، و به همین جهت امام (ع) این قضیه را نسبت به بعضى علماء داده است. و اینکه داشت" یعنى آفتاب در چشمه لاى دارى فرو رفته سپس زمین را پاره مى کند و دوباره به محل طلوع خود برمى گردد" جزء کلام امام نیست، بلکه کلام بعضى از راویان خبر است، که به خاطر قصور فهم، آیه" تغرب فی عین حمئة"( کهف، 86) را به فرو رفتن آفتاب در چشمه لاى دار، و غایب شدنش در آن، و چون ماهى شنا کردن در آب، و پاره کردن زمین، و دو باره به محل طلوع برگشتن، و سپس رفتن به زیر عرش، تفسیر کرده اند. به نظر آنها عرش، آسمانى است فوق آسمانهاى هفتگانه، و یا جسمى است نورانى که ما فوق آن نیست، و آن را بالاى آسمان هفتم گذاشته اند، و آفتاب شبها در آنجا هست تا اجازه اش دهند طلوع کند، آن وقت است که نورى قرمز به خود مى گیرد و طلوع مى کند.

روایاتى در مورد آیات راجع به ذو القرنین
در احتجاج در جمله" پس در زیر عرش متحیر شده، تا آنکه اجازه اش دهند طلوع کند" به روایت دیگرى اشاره کرده که از رسول خدا (ص) روایت شده که ملائکه آفتاب را بعد از غروبش به زیر عرش مى برند، و نگاه مى دارند در حالى که اصلا نور ندارد، و در همانجا هست در حالى که هیچ نمى داند فردا چه ماموریتى به او مى دهند، تا آنکه جامه نور را بر تنش کرده، دستورش مى دهند طلوع کند. فهم قاصر او در عرش همان اشتباهى را مرتکب شده که در تفسیر غروب در اینجا مرتکب شده بود، در نتیجه قدم به قدم از حق دورتر شده است. و در تفسیر" عرش" به فلک نهم و یا جسم نورانى نظیر تخت، در کتاب و سنت چیزى که قابل اعتماد باشد وجود ندارد. همه اینها مطالبى است که فهم این راوى آن را تراشیده. و همین که امام (ع) مطلب را به بعضى از علماء نسبت داده خود اشاره به این است که آن جناب مطلب را صحیح ندانسته، و این امکان را هم نداشته که حق مطلب را بیان فرماید، و چگونه مى توانسته اند بیان کنند در حالى که فهم شنوندگان آن قدر ساده و نارسا بوده که یک فرضیه آسان و سهل التصور در نزد اهل فنش را اینطور که دیدید گیج و گم مى کردند. در چنین زمانى اگر امام حق مطلب را که امرى خارج از احساس به خواص ظاهرى و بیرون از گنجایش فکر آن روز شنونده بود بیان مى کردند شنوندگان چگونه تلقى اش نموده، و چه معانى برایش مى تراشیدند؟
و در الدر المنثور است که عبد الرزاق، سعید بن منصور، ابن جریر، ابن منذر و ابن ابى حاتم از طریق عثمان بن ابى حاضر، از ابن عباس روایت کرده اند که به وى گفته شد: معاویة بن ابى سفیان آیه سوره کهف را" تغرب فى عین حامیة" قرائت کرده. ابن عباس مى گوید: من به معاویه گفتم: ما این آیه را جز به لفظ" حمئة" قرائت نکرده ایم، (تو این قرائت را از که شنیدى؟). معاویه به عبد الله عمر گفت: تو چه جور مى خوانى؟ گفت: همانطور که تو خواندى. ابن عباس مى گوید: به معاویه گفتم قرآن در خانه من نازل شده، (تو از این و آن مى پرسى؟) معاویه فرستاد نزد کعب الاحبار و احضارش نموده، پرسید در تورات محل غروب آفتاب را کجا دانسته؟ کعب گفت: از اهل عربیت بپرس، که آنان بهتر مى دانند، و اما من در تورات مى یابم که آفتاب در آب و گل غروب مى کند،- و در اینجا با دست اشاره به سمت مغرب کرد- ابن ابى حاضر به ابن عباس گفت: اگر من با شما دو نفر بودم چیزى مى گفتم که سخن تو را تایید کند، و معاویه را نسبت به کلمه" حمئة" بصیرت بخشد. ابن عباس پرسید: چه مى گفتى؟ گفت این مدرک را ارائه مى دادم که تبع در ضمن خاطراتى که از ذو القرنین و از علاقه مندى او به علم و پیروى از آن نقل کرده گفته است.
قد کان ذو القرنین عمر مسلما ملکا تدین له الملوک و تحشد
فاتى المشارق و المغارب یبتغى اسباب ملک من حکیم مرشد
فرأى مغیب الشمس عند غروبها فى عین ذى خلب و ثاط حرمد
ترجمه: ذو القرنین مردى مسلمان بود که عمرى را به اسلام گذارنده و پادشاهى بود که پادشاهان خدمتش کردند و نزدش جمع شدند. پس به مشارق و مغارب عالم سفر کرد و در جستجوى اسباب ملک بود که حکیمى مرشد بیابد و از او بپرسد. پس محل غروب آفتاب را در هنگام غروب دید که در چشمه اى گل آلود و سیاه رنگ فرو مى رفت.
ابن عباس پرسید" خلب" چیست؟ اسود گفت: در زبان قوم تبع به معناى گل است، پرسید" ثاط" به چه معنا است؟ گفت: به معناى لاى است، پرسید" حرمد" چیست؟ گفت:سیاه. ابن عباس غلامى را صدا زد که آنچه این مرد مى گوید بنویس. این حدیث با مذاق جماعت که قائل به تواتر قراءتها هستند آن طور که باید سازگارى ندارد.
و از تیجان ابن هشام همین حدیث را نقل کرده، و در آن چنین آمده که: ابن عباس این اشعار را براى معاویه خواند، معاویه از معناى" خلب" و" ثاط" و" حرمد" پرسید، و در جوابش گفت: خلب به معناى لایه زیرین است، و حرمد شن و سنگ زیر آن است، آن گاه قصیده را هم ذکر کرده. و همین اختلاف خود شاهد بر این است که در این روایت نارسایى وجود دارد. و در تفسیر عیاشى از ابى بصیر از ابى جعفر (ع) روایت کرده که در ذیل این کلام خداى عز و جل:" لم نجعل لهم من دونها سترا"ترجمه: که براى آنها در برابر آن پوششى قرار نداده بودیم [و هیچ گونه سایبانى نداشتند]( کهف ،90) فرمود: چون هنوز خانه ساختن را یاد نگرفته بودند و در تفسیر قمى در ذیل همین آیه نقل کرده که امام فرمود: چون هنوز لباس دوختن را نیاموخته بودند.
و در الدر المنثور است که ابن منذر از ابن عباس روایت کرده که در ذیل جمله" حتى إذا بلغ بین السدین" ترجمه: تا وقتى که به میان دو سد (دو کوه) رسید( کهف ،93) گفته: یعنى دو کوه که یکى کوه ارمینیه و یکى کوه آذربیجان است.
و در تفسیر عیاشى از مفضل روایت کرده که گفت از امام صادق (ع) از معناى آیه" أجعل بینکم و بینهم ردما" ترجمه: تا میان شما و آنها سد [محکمى ] بسازم( کهف ،95) پرسش نمودم، فرمود: منظور تقیه است که" فما اسطاعوا أن یظهروه و ما استطاعوا له نقبا" ترجمه: پس نتوانستند از آن سد بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند( کهف ،97)اگر به تقیه عمل کنى در حق تو هیچ حیله اى نمى توانند بکنند، و خود حصنى حصین است، و میان تو و اعداء خدا سدى محکم است که نمى توانند آن را سوراخ کنند. و نیز در همان کتاب از جابر از آن جناب روایت کرده که آیه را به تقیه تفسیر فرموده است.
و در تفسیر عیاشى از اصبغ بن نباته از على (ع) روایت کرده که روز را در جمله" و ترکنا بعضهم یومئذ یموج فی بعض" ترجمه: و در آن روز آنها را چنان رها کنیم که در یکدیگر موج زنند(کهف، 99) به روز قیامت تفسیر فرموده است. ظاهر آیه به حسب سیاق این است که این آیه مربوط به علائم ظهور قیامت باشد، و شاید مراد امام هم از روز قیامت همان مقدمات آن روز باشد، چون بسیار مى شود که قیامت به روز ظهور مقدماتش هم اطلاق مى شود.

جهات اختلاف روایات در مورد داستان ذوالقرنین
روایات مروى از طرق شیعه و اهل سنت از رسول خدا (ص) و از طرق خصوص شیعه از ائمه هدى (ع) و همچنین اقوال نقل شده از صحابه و تابعین که اهل سنت با آنها معامله حدیث نموده (احادیث موقوفه اش مى خوانند) در باره داستان ذى القرنین بسیار اختلاف دارد، آن هم اختلافهایى عجیب، و آن هم نه در یک بخش داستان، بلکه در تمامى خصوصیات آن. و این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت آورى است که هر ذوق سلیمى از آن وحشت نموده، و بلکه عقل سالم آن را محال مى داند، و عالم وجود هم منکر آن است. و اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه نموده مورد دقت قرار دهد، هیچ شکى نمى کند در اینکه مجموع آنها خالى از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست. و از همه مطالب غریب تر روایاتى است که علماى یهود که به اسلام گرویدند- از قبیل وهب ابن منبه و کعب الاحبار- نقل کرده و یا اشخاص دیگرى که از قرائن به دست مى آید از همان یهودیان گرفته اند، نقل نموده اند.

اختلاف در خود ذو القرنین
از جمله اختلافات، اختلاف در خود ذو القرنین است که چه کسى بوده. بیشتر روایات بر آنند که از جنس بشر بوده، و در بعضى از آنها آمده که فرشته اى آسمانى بوده و خداوند او را به زمین نازل کرده، و هر گونه سبب و وسیله اى در اختیارش گذاشته بود. و در کتاب خطط مقریزى از جاحظ نقل کرده که در کتاب الحیوان خود گفته ذو القرنین مادرش از این قول را الدر المنثور از احوص بن حکیم از پدرش از رسول خدا (ص) و از شیرازى از جبیر بن نفیر از رسول خدا (ص) و از عده اى از خالد بن معدان از رسول خدا (ص) و نیز از عده اى از عمر بن خطاب روایت کرده است. جنس بشر و پدرش از ملائکه بوده است.

اختلاف در سمت ذو القرنین
و از آن جمله اختلاف در این است که وى چه سمتى داشته. در بیشتر روایات آمده که ذو القرنین بنده اى از بندگان صالح خدا بوده، خدا را دوست مى داشت، و خدا هم او را دوست مى داشت، او خیرخواه خدا بود، خدا هم در حقش خیرخواهى نمود. و در بعضى دیگر آمده که محدث بوده یعنى ملائکه نزدش آمد و شد داشته و با آنها گفتگو مى کرده. و در بعضى دیگر آمده که پیغمبر بوده است.

اختلاف در اسم ذو القرنین
و از آن جمله، اختلاف در اسم او است. در بعضى از روایات آمده که اسمش عیاش بوده، و در بعضى دیگر اسکندر و در بعضى مرزیا فرزند مرزبه یونانى از دودمان یونن فرزند یافث بن نوح. و در بعضى دیگر مصعب بن عبد الله از قحطان. و در بعضى دیگر صعب بن ذى مرائد اولین پادشاه قوم تبع ها (یمنى ها) که آنان را تبع مى گفتند، و گویا همان تبع، معروف به ابو کرب باشد. و در بعضى عبد الله بن ضحاک بن معد. و همچنین از این قبیل اسامى دیگر که آنها نیز بسیار است.

اختلاف در اینکه چرا او را ذو القرنین خوانده اند؟
و از آن جمله اختلاف در این است که چرا او را ذو القرنین خوانده اند؟ در بعضى از روایات آمده که قوم خود را به سوى خدا دعوت کرد، او را زدند و پیشانى راستش را شکافتند پس زمانى از ایشان غایب شد، بار دیگر آمد و مردم را به سوى خدا خواند، این بار طرف چپ سرش را شکافتند، بار دیگر غایب شد پس از مدتى خداى تعالى اسبابى به او داد که شرق و غرب زمین را بگردید و به این مناسبت او را ذو القرنین نامیدند. و در بعضى دیگر آمده که مردم او را در همان نوبت اول کشتند، آن گاه خداوند او را زنده کرد، این بار به سوى قومش آمد و ایشان را دعوت نمود، این بار هم کتکش زدند و به قتلش رساندند، بار دیگر خدا او را زنده کرد و به آسمان دنیاى بالا برد، و این بار با تمامى اسباب و وسائل نازلش کرد. و در بعضى دیگر آمده که: بعد از زنده شدن بار دوم در جاى ضربت هایى که به او زده بودند دو شاخ بر سرش روئیده بود، و خداوند نور و ظلمت را برایش مسخر کرد، و چون بر زمین نازل شد شروع کرد به سیر و سفر در زمین و مردم را به سوى خدا دعوت کردن. مانند شیر نعره مى زد و دو شاخش رعد و برق مى زد، و اگر قومى از پذیرفتن دعوتش استکبار مى کرد ظلمت را بر آنان مسلط مى کرد، و ظلمت آن قدر خسته شان مى کرد تا مجبور مى شدند دعوتش را اجابت کنند. و در بعضى دیگر آمده که: وى اصلا دو شاخ بر سر داشت، و براى پوشاندنش همواره عمامه بر سر مى گذاشت، و عمامه از همان روز باب شد، و از بس که در پنهان کردن آن مراقبت داشت هیچ کس غیر از کاتبش از جریان خبر نداشت، او را هم اکیدا سفارش کرده بود که به کسى نگوید، لیکن حوصله کاتبش سر آمده به ناچار به صحرا آمد، و دهان خود را به زمین گذاشته، فریاد زد که پادشاه دو شاخ دارد، خداى تعالى از صداى او دو بوته نى رویانید. چوپانى از آن نى ها گذر کرد خوشش آمد، و آنها را قطع نموده مزمارى ساخت که وقتى در آن مى دمید از دهانه آنها این صدا درمى آمد،" آگاه که براى پادشاه دو شاخ است"، قضیه در شهر منتشر شد ذو القرنین فرستاد کاتبش را آوردند، و او را استنطاق کرد و چون دید انکار مى کند تهدید به قتلش نمود. او واقع قضیه را گفت. ذو القرنین گفت پس معلوم مى شود این امرى بوده که خدا مى خواسته افشاء شود، از آن به بعد عمامه را هم کنار گذاشت.
بعضى گفته اند: از این جهت ذو القرنینش خوانده اند که او در دو قرن از زمین، یعنى در شرق و غرب آن، سلطنت کرده است و بعضى دیگر گفته اند: بدین جهت است که وقتى در خواب دید که از دو لبه آفتاب گرفته است، خوابش را اینطور تعبیر کردند که مالک و پادشاه شرق و غرب عالم مى شود، و به همین جهت ذو القرنینش خواندند.
بعضى دیگر گفته اند: بدین جهت که وى دو دسته مو در سر داشت. و بعضى «4» گفته اند: چون که هم پادشاه روم و هم فارس شد. و بعضى «5» گفته اند: چون در سرش دو برآمدگى چون شاخ بود. و بعضى گفته اند: چون در تاجش دو چیز به شکل شاخ از طلا تعبیه کرده بودند. و از این قبیل اقوالى دیگر.

اختلاف در مسافرتهای ذو القرنین
و از جمله، اختلافى که وجود دارد در سفر او به مغرب و مشرق است که این اختلاف از سایر اختلافهاى دیگر شدیدتر است. در بعضى روایات آمده که ابر در فرمانش بوده، سوار بر ابر مى شده و مغرب و مشرق عالم را سیر مى کرده. و در روایاتى «8» دیگر آمده که او به کوه قاف رسید، آن گاه در باره آن کوه دارد که کوهى است سبز و محیط بر همه دنیا، و سبزى آسمان هم از رنگ آن است. و در بعضى «1» دیگر آمده که: ذو القرنین به طلب آب حیات برخاست به او گفتند که آب حیات در ظلمات است، ذو القرنین وارد ظلمات شد در حالى که خضر در مقدمه لشگرش قرار داشت، خود او موفق به خوردن از آن نشد و خضر موفق شد حتى خضر از آن آب غسل هم کرد، و به همین جهت همیشه باقى و تا قیامت زنده است. و در همین روایات آمده که ظلمات مزبور در مشرق زمین است.

اختلاف در محل سد ذو القرنین
و از آن جمله اختلافى است که در باره محل سد ذو القرنین هست. در بعضى از روایات آمده که در مشرق است. و در بعضى دیگر آمده که در شمال است. مبالغه روایات در این مورد به حدى رسیده که بعضى گفته اند: طول سد که در بین دو کوه ساخته شده صد فرسخ، و عرض آن پنجاه فرسخ، و ارتفاع آن به بلندى دو کوه است. و در پى ریزى اش آن قدر زمین را کندند که به آب رسیدند، و در درون سد صخره هاى عظیم، و به جاى گل مس ذوب شده ریختند تا به کف زمین رسیدند از آنجا به بالا را با قطعه هاى آهن و مس ذوب شده پر کردند، و در لابلاى آن رگه اى از مس زرد به کار بردند که چون جامه راه راه رنگارنگ گردید.

اختلاف در وصف یاجوج و ماجوج
و از آن جمله اختلاف روایات است در وصف یاجوج و ماجوج. در بعضى روایات آمده که از نژاد ترک از اولاد یافث بن نوح بودند، و در زمین فساد مى کردند. ذو القرنین سدى را که ساخت براى همین بود که راه رخنه آنان را ببندد. و در بعضى از آنها آمده که اصلا از جنس بشر نبودند. و در بعضى دیگر آمده که قوم" ولود" بوده اند، یعنى هیچ کس از زن و مرد آنها نمى مرده مگر آنکه داراى هزار فرزند شده باشد، و به همین جهت آمار آنها از عدد سایر بشر بیشتر بوده. حتى در بعضى روایات آمار آنها را نه برابر همه بشر دانسته. و نیز روایت شده که این قوم از نظر نیروى جسمى و شجاعت به حدى بوده اند که به هیچ حیوان و یا درنده و یا انسانى نمى گذشتند مگر آنکه آن را پاره پاره کرده مى خوردند. و نیز به هیچ کشت و زرع و یا درختى نمى گذشتند مگر آنکه همه را مى چریدند، و به هیچ نهرى برنمى خورند مگر آنکه آب آن را مى خوردند و آن را خشک مى کردند. و نیز روایت شده که یاجوج یک قوم و ماجوج قومى دیگر و امتى دیگر بوده اند، و هر یک از آنها چهار صد هزار امت و فامیل بوده اند، و به همین جهت جز خدا کسى از عدد آنها خبر نداشته است. و نیز روایت شده که سه طائفه بوده اند، یک طائفه مانند ارز بوده اند که درختى است بلند. طائفه دیگر طول و عرضشان یکسان بوده و از هر طرف چهار زرع بوده اند، و طائفه سوم که از آن دو طائفه شدیدتر و قوى تر بودند هر یک دو لاله گوش داشته اند که یکى از آنها را تشک و دیگرى را لحاف خود مى کرده، یکى لباس تابستانى و دیگرى لباس زمستانى آنها بوده اولى پشت و رویش داراى پرهایى ریز بوده و آن دیگرى پشت و رویش کرک بوده است. بدنى سفت و سخت داشته اند. کرک و پشم بدنشان بدنهایشان را مى پوشانده. و نیز روایت شده که قامت هر یک از آنها یک وجب و یا دو وجب و یا سه وجب بوده. و در بعضى دیگر آمده که آنهایى که لشکر ذو القرنین با ایشان مى جنگیدند صورتهایشان مانند سگ بوده است.

اختلاف در تاریخ زندگى سلطنت ذو القرنین
و از جمله آن اختلافات اختلافى است که در تاریخ زندگى سلطنت ذو القرنین است، در بعضى از روایات آمده که بعد از نوح، و در بعضى دیگر در زمان ابراهیم و هم عصر وى مى زیسته، زیرا ذو القرنین حج خانه خدا کرده و با ابراهیم مصافحه نموده است، و این اولین مصافحه در دنیا بوده. و در بعضى دیگر آمده که وى در زمان داوود مى زیسته است.

اختلاف در مدت سلطنت ذو القرنین
باز از جمله اختلافاتى که در روایات این داستان هست اختلاف در مدت سلطنت ذو القرنین است. در بعضى از روایات آمده که سى سال، و در بعضى دیگر دوازده سال، و در روایات دیگر مقدارهایى دیگر گفته شده است.
===
منـابـع


ترجمه المیزان، ج‏13، ص: 510- 520
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد حسین, فرید, فاطمه, علیرضا, سوزان, سعیده


1393 / 6 / 6، 12:28 عصر,
#5
بعد از درک معجزه بودن قران به شرح و تفسیر و اثار و برکات اولین ایه قران می پردازیم

از مولای متقیان حضرت علی (علیه‌السلام) روایت شده است: وقتی که بسم الله الرحمن الرحیم بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شد، آن حضرت فرمود: اولین بار که این آیه بر حضرت آدم نازل شد فرمود: تا زمانی که فرزندان من این آیه را قرائت کنند از عذاب (الهی) در امان خواهند بود.[۱]

نور دل‌ها

بسم الله نور دل دوستان است، آیینه جان عارفان است، چراغ سینه موحدان است، آسایش رنجوران و مرهم خستگان است، شفای درد و طبیب بیمار دلان است.[۲]

سوگند مقدس

جابر بن عبد الله انصاری می‌گوید: هنگامی که بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد، ابر به سوی مشرق گریخت و باد آرام گرفت و دریا طوفانی شد و حیوانات گوش فرا دادند و شیطان‌ها از آسمان رانده شدند و خدای متعال به عزت و جلالش سوگند یاد کرد که
بسم الله بر هر چه خوانده شد خداوند آن را با برکت گرداند.[۳]
درس اول
امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: چون حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) متولد شد به سرعت رشد کرد تا آن جا که در هفت ماهگی، مادرش دست او را گرفت و نزد معلم برد. در ابتدای تعلیم، معلم گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) آن را تکرار کرد... .[۴]

نامی شگفت

در کتاب تفسیر فاتحه الکتاب در بحث مربوط به بسم الله الرحمن الرحیم از مفاتیح الغیب نقل شده است که: یکی از خواص اسم الله جل جلاله این است که چون الف آن را حذف کنند لله باقی بماند و این هم مختص خدای سبحان است لله الامر من قبل و من بعد[۵] اگر لام اول لله را بیفکنند، له می‌ماند، آن نیز مخصوص حق تعالی است، زیرا غیر خدا مالکیت حقیقی ندارند له الملک و له الحمد[۶] و اگر لام له را حذف کنند، آن نیز بر ذات او دلالت دارد، مانند هو در قل هو الله احد[۷].[۸]

شهر رحمت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: در بهشت شهری است به نام مدینه الرحمه که بی نهایت زیباست، هر که به آن رسید از زحمت رست و به رحمت پیوست. در آن شهر خانه‌ای است به نام بیت الجلال که درهای بسیار دارد و کلید درهای آن
بسم الله الرحمن الرحیم است. چون بنده مؤمن بسم الله را با اخلاص بر زبان راند درها باز شود و از سوی خداوند ندا شود که مُلک این خانه و ولایت این شهر را به تو سپردیم.[۹]

سه هزار نام در سه نام

بعضی گفته‌اند: خدای متعال سه هزار نام دارد، هزار نام مخصوص فرشتگان مقرب است که آنان می‌دانند؛ هزار نام مخصوص پیامبران و نهصد و نود و نه نام مربوط به امت‌هاست. خدای سبحان از آن سه هزار نام یک نام را برای خود برگزیده و هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی از آن خبر ندارد و این اسم را مخزون سر مکنون گویند.
از آن نهصد و نود و نه اسم که سهم امت‌هاست سیصد اسم در تورات ذکر شده است و سیصد اسم در زبور و سیصد نام در انجیل و نود و نه اسم در قرآن و چون امت محمد (صلی الله علیه و آله) بهترین امت‌هاست خداوند مجموع معانی آن سه هزار نام را در سه اسم خود که در بسم الله الرحمن الرحیم (= الله، رحمن، رحیم) وجود دارد به ودیعت نهاده و هر یک را به معنای هزار اسم خود قرار داده و به امت اسلام ارزانی داشته تا هر بنده‌ای که این اسم و معنای آن‌ها را بداند چنان باشد که تمامی نام‌های خداوند را خوانده و دانسته است.
دهندش ز هر خرمنی خوشه‌ای
بیابد ز هر گوشه‌ای توشه‌ای[۱۰]

بزرگ‌ ترین آیه

شخصی به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کرد: کدام آیه در کتاب خداوند بزرگ تر است؟ حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم[۱۱]

وصیت عارف

عارفی وصیت کرد بسم الله الرحمن الرحیم را بر کفن او بنویسند پرسیدند: این کار چه سودی دارد؟ گفت: چون قیامت بر پا شود و همه مردم از قبر برخیزند، گویم: پروردگارا! برای ما کتابی فرستادی و در عنوان و آغاز آن بسم الله الرحمن الرحیم ثبت کردی، امروز با عنوان کتاب خود با ما رفتار کن.[۱۲]

آثار رحمت الهی

خداوند صفات متعددی دارد ولی در تمام مواقع در کنار عبارت بسم الله؛
الرحمن الرحیم را می‌آورد و خود را با این صفات یاد می‌کند. و حال آن که ممکن بود بگوید بسم الله العلیم الحکیم، بسم الله الجبار المنتقم و همچنین سایر صفات.
نکته مطلب، در جلب قلوب مردم از راه رحمت است. برای جمع آوری مردم هیچ نیرویی بهتر از رحمت ـ که موجد امید است ـ نیست. مردم وقتی امید پیدا کردند حرکت می‌کنند و امید از راه رحمت و بشارت میسر است. پیغمبری که می‌خواهد تمام طبقات مردم را جمع و آنان را امیدوار کند. باید قدرتی در اختیار داشته باشد که به وسیله آن در مردم روح امید ایجاد کند. بشارت و رحمت بهترین ابزار برای ایجاد امید است. از این رو می‌گوید: سبقت رحمته غضبه[۱۳] فضل و رحمتش بر غضبش سبقت دارد.
آوردن رحمن و رحیم در بسم الله باعث امیدواری و تجمع مردم بر گرد پیغمبر است، از این رو تمام مظاهر مختلف اسلام رحمت معرفی شده است، قرآن را هدی و رحمه للمؤمنین[۱۴] رسول را و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین[۱۵] واشداء علی الکفار رحماء
بینهم[۱۶]برمی‌شمرد.[۱۷]

جاذبه آیه رحمت

یکی از مردم ژاپن که به اسلام گروید در بخشی از نامه‌اش می‌نویسد: بسیاری از مردم ما در ژاپن در واقعه هیروشیما و نابودی و مجروح و مقتول شدن هزاران انسان، حتی ادیان خود را از دست دادند زیرا این حمله وحشیانه از سوی کشوری به ما صورت گرفت که از خدا و از مسیح و مذهب دم می‌زد ـ یعنی آمریکا ـ جمعی از در گذشتگان آن فاجعه از نزدیکان خود من بودند لذا من از جنگ و خشونت نفرت دارم و به رحم و عدالت و احسان و ایمان به خدای رحیم و عادل کشش دارم... برای من بیان شد که نخستین آیه‌ای که بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد، بسم الله الرحمن الرحیم است که در آن دو بار از رحمت خداوند سخن به میان آمده است و یکصد و چهارده بار در قرآن تکرار گردیده و هر مسلمانی علاوه بر ضرورت قرائت آن در نمازهایش قبل از شروع هر کار باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوید... و من برای همین امور حیاتی مسلمان شده‌ام.[۱۸]

زیان غفلت

عبد الله بن یحیی می‌گوید: به محضر علی (علیه‌السلام) مشرف شدم و هنگامی که خواستم بر روی تخت بنشینم پایه آن شکست و بر زمین افتادم و سرم آسیب دید.
حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: شکر خداوندی را که کفاره گناهان شیعیان ما را در دنیا قرار داد تا همین جا پاک شوند. عبد الله می‌‌گوید: عرض کردم: چه گناهی کرده‌ام که شکسته شدن سرم کفاره آن باشد؟ حضرت فرمود: وقتی که نشستی بسم الله نگفتی.[۱۹]

جامع ترین نام

در کتاب آیه شریفه بسمله در فرهنگ اسلامی آمده است: محققان و مفسران علوم قرآنی برای اثبات این نکته که کلمه جلاله الله همانا جامع ترین نام برای ذات احدیت است، به دلایلی استناد کرده‌اند که به چند نمونه آن اکتفا می‌شود:
۱ـ اسمای دیگر الهی غالبا به عنوان صفت برای کلمه جلاله الله به کار می‌رود بدون آن که کلمه جلاله الله به عنوان صفت برای دیگر اسمای الهی واقع شود به عنوان مثال صحیح است گفته شود: الله العالم ولی نمی‌توان گفت: العالم الله لذا در قرآن می‌خوانیم
ان الله سمیع علیم و نمی‌خوانیم: ان سمیعا علیما الله و....
۲ـ توصیف قدرت مطلقه حاکم بر نظام هستی با عنوان الله مخصوص مسلمانان جهان است و مذاهب دیگر از معبود حقیقی مسلمانان با همین نام یاد می‌کنند نه اسمای دیگر الهی.
۳ـ در مقام ابراز شهادتین و قبول اسلام و بیان توحید و یگانه پرستی باید گفت: اشهد ان لا اله الا الله و نمی‌توان گفت: اشهد ان لا اله الا العلیم یا الا الخالق، الا الرازق و....
۴ـ تبادر ذهنی. آدمی اصولا با شنیدن لفظ جلاله بدون قرینه شدن لفظ دیگری به یاد معبود و معشوق حقیقی می‌افتد. پس یک مسلمان با ذکر لفظ جلاله الله گویی تمامی اسما و صفات حضرت حق (جل و جلاله) را بیان نموده است چون که صد آمد نود هم پیش ماست.[۲۰]

برکات نام او

بسم الله الرحمن الرحیم: به نام او که زبان‌ها گویا شده به نام او، جان‌‌ها شیدا شده به نام او، بیگانه آشنا شده به نام او، زشت‌ها زیبا شده به نام او، کارهاهویدا شده به نام او، راه‌ها پیدا شده به نام او. به نام او که چشم‌ها گریان به نام او، دل‌های عارفان سوزان به نام او، سرهای والهان خروشان به نام او، تن‌های عاشقان پیچان به نام او.[۲۱]
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 9 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, محمد حسین, محسن سروش, فرید, عاطفه, سوزان, سعیده, بهزاد, امیرعلی


1393 / 6 / 7، 05:35 عصر,
#6
اعجاز قرآن
اعجاز قرآن از مباحث مهم علوم قرآنی، کلام اسلامی و ادبیات عرب است که به دلایل معجزه‌بودن قرآن می‌پردازد که در بین متکلمان به عنوان روشن‌ترین دلیل پیامبری محمد(ص) مطرح است. اعجاز در لغت به معنی عاجز ساختن است و گرچه در قرآن مستقیماً به کار نرفته، اما قرآن مخالفان را دعوت به آوردن ده و حتی یک سوره مشابه سوره‌های قرآن می‌کند (تحدی) و تاکید می‌کند که هرگز کسی نخواهد توانست این کار را انجام دهد.
نظریه آگاهی دادن از غیب از وجوه دیگر اعجاز شمرده شده که همواره مورد توافق دانشوران مسلمان بوده‌است. وجوه اعجاز دیگری مانند اعجاز علمی و اعجاز عددی نیز مورد بحث قرار گرفته‌اند.

الف-اعجاز بیانی قرآن
قرآن‌پژوهان چندین بعد برای اعجاز بیانی قرآن بیان کرده‌اند، از جمله: فصاحت (شیرینی و روانی الفاظ، جایگزین و ترادف ناپذیری در الفاظ قرآن و...)، بلاغت (آرایه‌هایی چون تشبیه، کنایه، تمثیل و...)، حسن بیان، نیکویی تشبیه، زیبایی کنایه، موسیقی ویژه قرآن و... می‌باشد.

ب-غیب‌گویی قرآن
غیب‌گویی شامل بیان اموری چون تاریخ‌گویی قرآن، نهان‌گویی قرآن و پیشگویی قرآن که گفته می‌شود تنها از طریق ماورایی ممکن است.
1-تاریخ‌گویی قرآن
بیان جنبه‌هایی از تاریخ انبیاء و گذشتگان توسط قرآن که در جایی بیان نشده است و با واقعیات تاریخی، باستانشناسی و علمی دیگر سازگاری و هماهنگی دارد.
2-نهان‌گویی قرآن
خبر دادن از امور و حوادث جاری زمان پیامبر اسلام توسط قرآن که اشراف بر آن بطور معمول ممکن نبوده و ادعا می‌شود از طریق ماورایی بوده است.
3-پیش‌گویی قرآن
خبر دادن از امور و حوادث آینده در قرآن که اشراف بر آن تنها از طریق غیب ممکن است. مانند: وعده پیروزی روم در کمتر از ۱۰ سال بر ایران، پیش بینی فتح مکه و دهها نمونه دیگر.

ج-اعجاز علمی قرآن
در باور مسلمانان قرآن در تطبیق با دستاورده‌های جدید علمی نیز دارای اعجاز است و در چند آیه از قرآن بدان اشاره شده‌است:
«آیات خود را در دوردست‌ها و در درون خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا جاییکه برای آنان روشن شود که این قرآن حق است»
مفسران و صاحب‌نظران در مورد اعجاز عملی قرآن بیش از ۳۰۰ آیه را مورد استناد قرار داده و آنها را با علوم تجربی منطبق ساخته‌اند. از نمونه‌های مشهور و مهم اعجاز علمی قرآن می‌توان به حرکت خورشید، نیروی جاذبه، لقاح ابرها، زوجیت اشیا، ترتیب مراحل خلقت انسان و ممنوع بودن شرابخواری اشاره کرد.

ویکی پدیا
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد حسین, عاطفه, سوزان, سعیده


1393 / 6 / 9، 12:00 صبح,
#7
آیه 44 سوره هود،نمومه ای از تاریخ گویی قرآن

آیا می دانید کشتی نوح کجا است؟
در سال 1959، یک خلبان ترک، براساس مأموریت محول شده، چندین عکس هوایی برای مؤسسه ژئودتیک ترکیه برداشت. هنگامی که مأموریت به پایان رسید، در میان عکس های او تصویری جلب نظر می کرد که بیشتر شبیه یک قایق بود تا چیزی دیگر، قایقی بزرگ که بر سینه تپه ای، در فاصله بیست کیلومتری کوههای آرارات آرمیده بود. پس از سالها تحقیق ثابت شد این شیء همان کشتی نوح است.

در سوره هود آیه 44 چنین آمده:
"و قضی الامر و استوت علی الجودی"
و کار پایان یافت و کشتی بر کوه «جودی» پهلو گرفت.

جودی به زبان ترکی کودی خوانده می شود و در رشته کوه های آرارات در ترکیه واقع شده است.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد حسین, علیرضا۷۱, عاطفه, سوزان, سعیده


1393 / 6 / 9، 12:06 عصر,
#8
دوست عزیز یکی از معجزات قران را تاریخ گویی قران ذکر کردند به یکی از موارد می پردازیم

تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر حسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد، باقی مانده در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.


حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد وقتی دید نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است و از خود سئوال می کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال ۱۸۹۸ میلادی و تقریبا در حدود ۲۰۰ سال قبل کشف شده است،در حالی که قرآن مسلمانان قبل از ۱۴۰۰ سال پیدا شده است؟!


لذا بعد از اتمام کار به کشورهای اسلامی سفر کرد و به تحقیق پرداخت تا بالاخرة آیه ۹۲ سوره یونس را برایش خواندند.به این صورت بود که به دین مبین اسلام مشرف شد.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, محمد حسین, فرید, فاطمه, عاطفه, سوزان, سعیده


1393 / 6 / 10، 12:04 صبح,
#9
قرآن معجزه جاوید

قابل توجه است که پیامبر اسلام (ص) به جز قرآن ، معجزات دیگری نیز داشت . مثل " شقّ القمر " - شکافته شدن ماه - و تسبیح گفتن سنگریزه ها به فرمان وی، اما قرآن كريم ، مهمترین معجزه حضرت محمد (ص) است.
معجزات دیگر رسول خدا (ص) همچون دیگر پیامبران، موقتی و موردی بود. بديهي است اگر معجزه محدود و منحصر به یک زمان خاص باشد، آیندگان نمی توانند آن را با چشم خود درک کنند و اخبار و نقلهای گوناگون نیز در اثر مرور زمان ، قابل تغییر یا تردید است. لذا برای کسانی که معجزه را از نزديك مشاهده نكرده اند ، حجت تمام نمی شود. به همین دلیل، بايد معجزه آخرين پیامبر الهي، جاودانه و ماندگار باشد. قرآن همانطور که حجت و دلیل بر گذشتگان بود ، بر آیندگان نیز گواهی روشن است و روز به روز همگام با پيشرفت علم و تكنولوژي، اعجاز آن آشكارتر مي شود و این مهمترین دلیل مسلمان شدن بسیاری از دانشمندان غیر مسلمان می باشد.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد حسین, عاطفه, سوزان, سعیده


1393 / 6 / 10، 09:56 عصر,
#10
سوره هود، آیه37

آیا نوح به تنهایی توانسته است کشتی ناوگونه خود را به طول یک زمین فوتبال و به وزن تقریبی 32000 تن بسازد؟ آیا ساخت یک کشتی با دست خالی با امکانات آن زمان ، به گنجایش 494 اتوبوس دو طبقه مسافربری با تصورات ما درباره قدما ، همخوانی دارد؟ آب و غذا چگونه تأمین می شد؟ و سوالات بیشمار دیگر.
آزمایشات دانشمندان وجود قطعات آهن را در فواصل منظم و معین در ساختار کشتی تأیید کرده است. باستان شناسان با کشف رگه ها و تیرهای باریک آهنی، الگویی ترسیم کرده اند که حاصل کار به صورت نوارهای زرد و صورتی بر روی کشتی علامتگذاری شد. آنها همچنین گره ها و اتصالات آهنی محکم و برجسته ای را یافته اند که در 5400 نقطه کشتی بکار رفته اند.
تصویر برداری های راداری نشان داده که در محل تصادف کشتی با صخره به هنگام فرود آمدن یا به عبارت دیگر به گل نشستن، نوارهای آهنی یا تیرهای فلزی کج شده اند. آنها می گویند که استفاده وسیع و همه جانبه از فلزات در ساخت کشتی خارج از حد تصور ماست.

به نظر می رسد که تکنولوژی پیشرفته و رشدیافته ای در آن دوران وجود داشته که به هر حال نوح توانسته از آن بهره مند شود. تکنولوژی و تمدنی که ذهن ما را از تمرکز بر روی بناها و اماکن منحصر به فرد در نقاط مختلف دنیا به این نقطه از جهان معطوف می کند.
اکتشافات زمانی جالبتر شد که باستان شناسان توانستند طرح مشبکی حاصل از تقاطع تیرهای فلزی افقی و عمودی بکاررفته در بدنه کشتی بدست بیاورند. تصاویری که نشان می دهند 72 تیر فلزی اصلی در هر طرف کشتی به کاررفته است. به نظر می رسد که برای هر چیزی طرح و الگویی وجود داشته است. وجود اتاقها و فضاهای کوچک و بزرگ در طبقات مختلف، نظریه وجود طرح مهندسی پیشرفته را تأیید می کند.

در طول تحقیقات، بررسیهایی در مورد تعیین طول، عرض و قطر کشتی انجام گرفته است که متخصصان را قادر ساخته تا از جزییات کف کشتی، ساختمان و الگوی اولیه و مواد تشکیل دهنده آن اطلاعاتی بدست آورند.
دستیابی به چنین کشفیاتی مبهوت کننده بود، چرا که در بسیاری از مواقع، درک واقعیت کشف شده از حد تصور خارج بود.
کشف یک لایه غلافی و کپسولی شکل در داخل کشتی از این جمله بود که در واقع کشتی را به دو لایه یا پوسته اصلی مجهز می کرد. این آزمایشات، وجود دیوارهای داخلی کشتی، حفره ها، اتاقها و دهلیزها و همچنین وجود دو مخزن بزرگ استوانه ای را تأیید کرد. در این آزمایشها که به «رادار اسکن» یا «اسکن های راداری» معروفند، معلوم شد که دو مخزن استوانه ای بزرگ که هر کدام چهار متر و 20 سانتی متر بلندی و هفت متر و بیست سانتی متر عرض داشته اند و به دور هر یک از آنها کمربندی فلزی نصب شده بود، در نزدیکی تنها در ورودی کشتی وجود داشته اند. در یکی از آزمایشات رادار اسکن که به درخواست استاندار استان آگری ترکیه انجام شد، معلوم شد که جنس بدنه کشتی از سه لایه چوب به هم چسبیده تشکیل شده است. این سه لایه با مواد محکم چسبنده، بهم چسبیده بودند.
در سال 1991، یک عدد میخ پرچ فسیل شده با حضور 26 نفر محقق در بقایای کشتی کشف شد. تجزیه و تحلیل ترکیبات این میخ وجود آلیاژهای آلومینیوم، تیتانیوم و برخی از دیگر فلزات را تأیید کرد.
این در حالی است که گمان می رفت در زمان حضرت نوح، آهن و آلومینیوم هنوز به مرحله کشف و استخراج نرسیده باشد. آیا ما نیازمند بازنگری در تاریخ استفاده و استخراج بشر از فلزات هستیم؟
بخشی از نوشته های دکتر«جاناتان گری»، باستان شناس و محقق استرالیایی

سوره هود، آیه37
"و اصنع الفلک باعیننا و وحینا"
و کشتی بساز زیر نظر ما و مطابق وحی ما
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 5 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد حسین, عاطفه, سوزان


1393 / 6 / 12، 09:28 عصر,
#11
آهن (حدید) در قرآن

خداوند در آیه ی 25 (که با بسم اهنت 26مین آیه می شود) می فرماید:
"وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنفِعُ لِلنَّاسِ" الحدید:25
و آهن را فروفرستادیم که در آن نیرویی است سخت و سودهایی برای انسان ها..."

سوره حدید(به معنای آهن)، دارای دو کد ریاضی جالب می باشد:
1- جمع حروف ابجد کلمه الحدید 57 می باشد و این سوره (سورة الحدید)، سوره ی شماره ی 57 قرآن کریم است..
2- جمع حروف ابجد کلمه "حدید" (بدون ال) 26 است و عدد 26 نیز عدد اتمی آهن است.

ضمنا عدد 57 مضرب 19 است (57=19*3)
سوره دیگری که مقدار عددی آن مساوی شماره سوره است سوره البینة=98 است که به معنای دلیل ومدرک است ومی تواند اشاره به اعجاز عددی قرآن باشد و این که نام سوره ها نیز به انتخاب خداوند بوده است. در سوره "البینة" اگر شماره سوره را کنار تعداد آیات آن بگذاریم مضرب 19 می شود: 988=19*52 .

ضمنا خداوند در این آیه فرموده است: "انزلنا الحدید" ودال بر این است که آهن از جای دیگری داخل زمین شده است ونظرات جدید دانشمندان نیز مؤید این مطلب است.
این گونه تصور می شود که زمانی زمین قسمتی از خورشید بوده و بعد از آن جدا شده است بنابراین دانشمندان فکر می کردند که آهن در خورشید تشکیل شده اماغلط بودن این تفکر به اثبات رسید زیرا دمای سطح خورشید 6000 درجه سلسیوس است و دمای هسته آن بین 15 تا 16 میلیون درجه سلسیوس است و با این دما آهن نمی تواند شکل بگیرد. کل دمای منظومه شمسی به اندازه ای نیست که آهن را به وجود بیاورد.
اما امروزه می گویند؛ خورشید فقط یک توپ پر از گاز است که هرگز دارای آهن نمی باشد و آهن موجود در زمین به گونه ای دیگر به وجود آمده است. آهن برای به وجود آمدن به دمای 600 میلیون درجه نیاز دارد. دانشمندان می گویند که چنین درجه حرارتی فقط در ستاره هایی پیدا می شود که جرمشان سه برابر خورشید است.در این ستارگان جوش هسته ای با تبدیل هیدروژن به هلیوم شروع می شود و این جوش تا زمانی که آهن تشکیل شود ادامه می یابد و آهن نمی تواند به عنصر سنگین تر تبدیل شود زیرا بیشترین دمای انقیاد را دارد.اتم های آهن برای تشکیل نیاز به انرژی دارند بنابراین تعادل داخل ستاره به هم می خورد و ستاره به یک ابرنواخترتبدیل می شود و شهاب هایی که دارای آهن و دیگر فلزات هستند به وجود می آیند و با زمین و دیگر سیارات برخورد می کنند. بنابراین آهن از یک محلی دیگر به زمین آمده است ...زمین در اثر برخورد شهاب های دارای آهن دارای گرد وغبار زیادی شد و شهاب ها با سرعت زیادی که داشتند به طرف مرکز زمین رفتند.
اطلاعات علمی بیشتر:
" قران دقیقا در سوره ی 57 حرف از آهن میزنه. این عدد دقیقا برابر جرم اتمی آهنه! آهن سه تا ایزوتوپ پایدار داره. 56، 57 و 58. و ایزوتوپ 57 یک ایزوتوپ خاص هست. چون در کنار سایر خواصی که با ایزوتوپ های دیگر به اشتراک داره، یه چیزی به اسم nuclear spin داره که اونو ممتاز و پر استفاده می کند.
جالب تر اینکه شماره ی آیه رو وقتی از بسم الله الرحمن الرحیم بشمارید میبینید که سر آیه 26 که عدد اتمی آهنه قران به آهن اشاره میکنه."
شاید بهتر باشه بگویم کلمه حدید در آیه 25 آمده که با احتساب "بسم الله الرحمن الرحیم" آیه 26 می باشد.
منبع: http://alzekr.persianblog.ir/
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 4 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, عاطفه, سوزان


1393 / 6 / 12، 11:09 عصر,
#12
ختم قرآن در سه روز همراه با انديشه در آن

مرحوم شیخ صدوق ، طبرسى و ديگر بزرگان به نقل از ابراهيم بن عبّاس حكايت كنند:
در طول مدّتى كه در محضر مبارك امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام بودم و در محافل و مجالس گوناگون ، همراه با آن حضرت شركت داشتم ، هرگز نديدم سخنى و مطلبى در مسائل دين و امور مختلف از آن حضرت سؤ ال شود؛ مگر آن كه بهتر و شيواتر از همه پاسخ مى فرمود.
و در همه علوم و فنون به طور كامل آگاه و آشنا بود؛ و نيز جوابى را كه بيان مى نمود در حدّ عالى قانع كننده بود؛ و كسى را نيافتم كه از او آشناتر باشد.
همچنين ماءمون در هر فرصت مناسبى به شيوه هاى مختلفى ، سعى داشت تا آن حضرت را مورد سؤ ال و آزمايش قرار بدهد؛ ولى امام عليه السلام در هيچ موردى درمانده نگشت ؛ و بلكه در هر رابطه اى كه از آن حضرت سؤ ال مى شد، به نحو صحيح و كامل پاسخ ، بيان مى فرمود.
و معمولا مطالب و جواب سؤ ال هائى كه حضرت بيان مى فرمود، برگرفته شده از آيات شريفه قرآن بود.
آن حضرت قرآن را هر سه روز يك مرتبه ختم مى كرد؛ و مى فرمود:
اگر بخواهم ، مى توانم قرآن را كمتر از اين مدّت هم ختم كنم و تلاوت نمايم.
وليكن من به هر آيه اى از آيات شريفه قرآن كه مرور مى كنم درباره آن تاءمّل مى كنم و مى انديشم ، كه پيرامون چه موضوعى مى باشد، در چه رابطه يا حادثه اى سخن به ميان آورده است ؛ و در چه زمانى فرود آمده است و هرگز بدون تدبّر و تاءمّل در آيات شريفه از آن ها ردّ نمى شوم ، به همين جهت است كه مدّت سه روز طول مى كشد تا قرآن را تلاوت و ختم كنم.

http://yamojir.com
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, مرضیه, محمد حسین, عاطفه, سوزان


1393 / 6 / 13، 05:27 عصر,
#13
گلاعجاز و عجایب خلقت مورچه در قران

خلقت مورچه,عجایب خلقت مورچه

گلخداوند در سوره نمل آیه 18 می فرماید: حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا یَحْطِمَنَّكُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ؛ "تا چون به دره مورچه ها رسیدند، مورچه ای گفت: ای مورچه ها به لانه هایتان وارد شوید‌، مبادا سلیمان و لشگرش پایمالتان كنند و خود آگاه نباشند."
در آیه بالا مورچه خطر قریب الوقوعی كه در كمین مورچه ها است را در طی چهار مرحله متوالی به شرح زیر می گوید:
1گل-"ای مورچه ها" این اولین اعلام خطری است كه توسط مورچه داده می شود تا توجه دیگر مورچه ها را به سرعت جلب كند. مورچه های دیگر با گرفتن این پیام صبر می كنند تا دیگر پیام ها را توسط همان مورچه دریافت كنند.
2گل-"به لانه هایتان وارد شوید" در این جا گوینده پیام، جملاتش را با دیگرپیام ها ادامه می دهد و به مورچه های دیگر می گوید كه چه كار باید بكنند. ما این رابطه را كه توسط علم امروزی كشف شده در قسمت دوم این نوشته می بینیم ( كه در ارتباطات بین مورچه ها است.)
3-گل " مبادا سلیمان ولشگرش پایمالتان كنند" در این جمله مورچه دلیل این خطر را به مخاطب خود می گوید و این آن چیزی است كه ما امروزه توسط بررسی علمی اثبات می كنیم.
4گل-"و خود آگاه نباشند" مورچه ها، به عنوان عكس العملی در مقابل خطر قبلی، یكنوع دفاع مشخصی از خود بروز می دهند. در این چند جمله آخری،مورچه به مخاطبان خود می گوید كه به منبع خطر حمله نكنید زیرا خطر از یك دشمن واقعی نیست- زیرا سلیمان و همراهانش از وجود لانه مورچه ها در سر راه خود خبرندارند و قصد حمله به آن را نیز ندارند بنابراین مورچه ها آن ها را خطرواقعی نمی دانند.
در كلمات آخر، مورچه پیام رسان، همراهانش را از رسیدن سلیمان با خبر كرد و این چیزی است كه ما به صورت علمی و از طریق بررسی رمز های شیمیایی ارتباطی مورچه ها توضیح می دهیم.
ما ترتیب دستورات مورچه ها را كه به چهار مرحله تقسیم می شد- چهار مرحله شامل عبارات ها و علامت ها- نشان دادیم. علم در این زمینه چه می گوید؟
این مقاله را بخوانید:
مورچه ها از ارتباط شیمیایی در موقعیت های اخطارو دفاعی و همچنین زمانی كه تبادل سریع اطلاعات نیاز باشد و نیز زمانی كه با خطری مواجه باشند استفاده می كنند.
گلاین اخطار معمولا توسط صدورعلامت های شیمیایی دفاعی مشخص می شود. غده های دفاعی مسئول ایفای نقش اخطار و دفاع هستند. به عنوان مثال مورچه استرالیایی رادر نظر بگیرید. وقتی این مورچه ها با خطر مواجه می شوند، قطرات كوچكی را از غده دفاعی خود ترشح می كنند – این یك فرمان برای دیگر مورچه ها است تا فرار كنند و با شاخك های خود ارتعاشی ایجاد كنند كه به معنای قرار گیری در موقعیت خطر است.
اولین ماده كه توسط مورچه ها شناسایی می شود aldehyde hexanal است و باعث جلب توجه و علاقه آن ها می شود. در نتیجه شاخك های خود را تكان می دهند و بالامی برند تا دیگر بوها را نیز بگیرند.
وقتی كه آن ها hexanol(اولین پیغام به شكل الكل بود) را دریافت می كنند موقعیت خطر به خود می گیرند و در تمامی جهت ها می دوند تا منبع مشكل را پیدا كنند. زمانی كهundécanoneدریافت كنند، مورچه ها را به سمت منبع خطر می برد و آن ها راتحریك می كند تا تمام اشیا خارجی را گاز بگیرند. سپس در نهایت وقتی كه به هدف نزدیك تر می شوند butyloctenalرا تشخیص می دهند كه پرخاشگری و آمادگی آن ها را برای قربانی كردن خود افزایش می دهد.
ارتباط شیمیایی مهم ترین روش ارتباط در زمان خطر و گزارش دادن این خطراست. در این فرایند مورچه ها انواع مختلف این مواد كه هر كدام رمز تفاوتی دارد و بیانگر نوع خاصی از صحبت كردن است را استفاده می كنند.
اگر انتشار موادی كه توسط مورچه ای كه آن خطر را اعلام كرد تعقیب كنیم می بینیم كه كاری می باشد كه مورچه مورد اشاره در آیه 18 سوره نمل آن را انجام داده.
گلموادی كه مورچه در موقعیت هایی مثل این از بدن خود ترشح می كند به چهار دسته تقسیم می شوند كه هركدام زبان و علامت مخصوص به خود را دارند.
مراحل پی در پی عكس العمل مورچه ها
aldéhydehexanalاولین ماده شیمیایی است كه مورچه در صورت احساس خطر از خود ترشح می كند. و آن را می توان به عنوان آژیر خطر دانست. مورچه ها با دریافت این ماده شروع به جمع شدن در یك نقطه می كنند و منتظر رسیدن بقیه علامت ها می شوند و این شبیه اولین مرحله است كه توسط مورچه در جمله "ای مورچه ها" گفته شد.
سپس مورچه دومین ماده شییایی hexanol را ترشح می كند. با دریافت این ماده مورچه ها شروع به دویدن در تمامی جهت ها می كنند تا منبع این ماده را پیدا كنند. مورچه ای كه ماده شیمیایی را ترشح می كند باید مسیری را كه بقیه مورچه ها باید از آن كنار بروند را معین كند و این كاری است كه مورچه حضرت سلیمان انجام داد و از بقیه مورچه ها خواست كه وارد لانه هایشان بشوند و گفت: "به لانه هایتان وارد شوید" و این دستوری از گوینده است و به بقیه می گوید كه به طرف لانه هایشان بروند. بنابراین باید مسیر را مشخص كرده باشد و این شبیه هدایت مورچه ها می باشد.
Undécanoneسومین ماده ای است كه مورچه ترشح می كند. این ماده نشان دهنده عامل خطراست و چیزی كه مورچه در سومین عبارت گفت "مبادا سلیمان و لشگرش پایمالتان كنند" می بینید كه چه قدر مطابقت و سازگاری دارد؟ در این مرحله مورچه ها آماده مواجه با خطر می شوند. پس ماده چهارم چه می شود؟
درمرحله چهارم مورچه اخطار دهنده ماده شیمیایی مخصوصی را ترشح می كند كه butylocténal نام دارد. توسط این ماده گوینده دستور دفاع می دهد و نوع دفاع را تعیین می كند. بنابر این در عبارت آخر می گوید "و خود آگاه نباشند "با این كار مورچه از وارد شدن بقیه مورچه ها به مرحله حمله جلوگیری می كند كه می توانست منجر به مرگ شود.
در این جا حضرت سلیمان خنده ای از روی محبت و شكر می كند گویی كه او این مورچه ها را آرام كرده است و این كه او گفته است به مورچه ها كه لازم نیست نگران باشند و آن حضرت آن ها را دیده است و با آن ها مهربان می باشد و به آن ها صدمه ای نمی رساند.
حال اجازه دهید خلاصه مطالب را برایتان بگویم:
"تا چون به دره مورچه ها رسیدند، مورچه ای گفت: ای مورچه ها به لانه هایتان وارد شوید*، مبادا سلیمان و لشگرش پایمالتان كنند و خود آگاه نباشند."

یكی از مورچه ها می گوید ای مورچه ها
Hexanal
به لانه هایتان وارد شوید
hexanol
مبادا سلیمان و لشگرش پایمالتان كنند
undécanone
و خود آگاه نباشند
butylocténal

گلو حالا كافران و افراد شكاك بعد از پی بردن به این قضیه كه علم آن را ثابت كرده چگونه می توانند در مورد معجزه بودن قرآن كریم شك كنند. این حقایق بیش از هزار سال پیش در قرآن آمده است.
خدایی جز تو نیست، تو منزهی و من گمراه بودم.گل


منبع: مقاله؛ مجدی عبد الشافی ، مرکز اعتقادات
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, محمد حسین, فرید, فاطمه, عاطفه1, عاطفه, سوزان


1393 / 6 / 16، 11:53 عصر,
#14
داستان عزیر و تکلم همزمان خداوند در قرآن با حروف و اعداد

خداوند در آیه 259 سوره بقره به ماجرای عزیر میپردازد و میفرماید :
تو در این جا 100 سال بسر بردی. وما تو را نشانه ای برای مردم قرار دادیم. آنگاه که مسئله برای او روشن شد، عزیر گفت میدانم که خداوند بر هر کاری تواناست.

(2:259)أو کالذی مر على قریة وهی خاویة على عروشها قال أنى یحی هذه الله بعد موتها فأماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما أو بعض یوم قال بل لبثت مائة عام فانظر إلى طعامک وشرابک لم یتسنه وانظر إلى حمارک ولنجعلک ءایة للناس وانظر إلى العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال أعلم أن الله على کل شیء قدیر

همانگونه که میبینیم خداوند عدد 100 را بکار برده است.

حال اگر ما 100 آیه در سوره بقره به عقب بر گردیم متوجه میشویم که در آن نیز خداوند از بینات و هدایت الهی و روشن شدن مسئله برای مردم سخن میگوید.:

(2:159)إن الذین یکتمون ما أنزلنا من البینت والهدى من بعد ما بینه للناس فی الکتب أولئک یلعنهم الله ویلعنهم اللعنون.

سوالی که ذهن انسان را مشغول میکند اینست که چرا خداوند که خود زمان و یا طول زمانی حادثه ای را خبر میدهد لازم دیده است آنرا با بکار بردن همان تعداد حرف یا کلمه یا آیه تأکید کند؟

این اراده خداوندی ممکن است بدون علت باشد؟

نخست آنکه خداوند بدین وسیله قرآن خویش را از گزند تحریف مصون گرداند و دیگر آنکه به راسخون در علم و متعمقون در قرآن و غواصان اقیانوس بی کران قرآن شاه کلیدی عرضه کند که بتوانند از زمان وقوع حوادث و خبر های غیبی آینده مطلع شوند و بدین ترتیب جنبه اعجازی کلام الله مجید در عصر پیشرفت علم و سیطره کامپیوتر، برخ جهانیان کشیده شود.

به هر ترتیب شکی باقی نمیماند که خداوند در قرآن همزمان با دو زبان تکلم میکند. حروف و اعداد.

منبع: اینترنت
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد حسین, فاطمه, عاطفه, سوزان


1393 / 6 / 19، 11:03 صبح,
#15
گلاعجاز علمی قرآن در انجیر و زیتونگل




اعجاز علمی قرآن کریم در انجیر و زیتون
رئیس گروه تحقیقاتی ژاپنی بعد از اینکه مطمئن شدند قرآن کریم 1427 سال قبل از آنان نتیجه ی پژوهش آنها را بیان کرده است اسلام آورد.دکتر طه ابراهیم خلیفه، استاد بخش گیاهان داروئی دانشگاه الأزهر مصر و رئیس قبلی این دانشگاه در مورد ماده ی متالویثوندز می گويد :این ماده ایست که مخ انسان و حیوانات دیگر به میزان بسیار کمی ترشح می کنند. این ماده ی پروتئینی دارای گوگردی می باشد که به راحتی می تواند با روی ، آهن و فسفر مخلوط گردد. این ماده برای زنده ماندن انسان بسیار مهم می باشد. ( کاهش کولسترول – جنبه ی غذائی – تقویت قلب و تنظیم تنفّس ) ترشح این ماده از مخ انسان بعد از سن 15 سالگی تا سن 35 سالگی افزایش می یابد. و بعد از این سن تا 60 سالگی ترشح آن کم می گردد. بنابراین این ماده در انسان به راحتی قابل دستیابی نمی باشد.در حیوانات دیگر نیز میزان این ماده بسیار کم است. از این رو گروهی از دانشمندان ژاپنی اقدام به جستجوی این ماده ی سحرآمیز که باعث از بین رفتن عوارض پیری می شود در میان گیاهان کردند و تنها این ماده را در دو گیاه پیدا کردند :انجیر و زیتون
و راست گفته است خداوند متعال در آنجا که فرموده است : و التين والزيتون (1) وطور سنين(2) وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِين (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ
دکتر طه ابراهیم در این قسم خداوند متعال به انجیر و زیتون و ارتباط آن با خلقت انسان در بهترین زمان و برگرداندن آن به بدترین زمان می اندیشد...بعد از نتیجه گیری از انجیر و زیتون فهمید که به کارگیری آن از انجیرِ تنها یا از زیتون تنها فایده مورد نظر را برای سلامتی انسان ندارد پس باید آن دو را باهم مخلوط کرد.دانشمندان ژاپنی نیز بهترین میزان را برای بهترین تأثیر در میزان ( یک انجیر و هفت زیتون ) یافتند.استاد طه ابراهیم خلبفه به جستجو در قرآن کریم ادامه داد و فهمید که انجیر یک بار در قرآن کریم ذکر شده و زیتون 6 بار به صورت صریح و یک بار به صورت ضمنی در سوره مؤمنون به آن اشاره شده است آنجا که می فرماید : ﴿ و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن وصبغ للآكلين ﴾ استاد ابراهیم طه تمام اطلاعاتی را که از قرآن کریم جمع آوری نموده بود را برای گروه تحقیقاتی ژاپنی فرستاد . و بعد از اطمینان این گروه از اینکه قرآن کریم 1427 سال قبل از آنان به نتیجه ی علمی آنان رسیده است رئیس آن گروه اسلام آورد و مجوز این کشف بزرگ را گروه ژاپنی به دکتر طه ابراهیم خلیفه دادگل
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, مرضیه, محمد حسین, فرید, فاطمه, عاطفه, سوزان, خدیجه



پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان

صفحه‌ی تماس | پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران | بازگشت به بالا | | بایگانی | پیوند سایتی RSS
Persian Translation by MyBBIran.com - Ver: 5.8
Powered by