قران و خواص اذکار و ادعیه

1393 / 6 / 19، 04:18 عصر,
#16
مطلبی خواندنی در مورد سوره عنکبوت

امروزه با مطالعاتی که دانشمندان بر روی زندگی عنکبوت ها داشته اند به این نتیجه رسیده اند که در یک خانه عنکبوتی هر یک از اعضا به دیگری به عنوان یک طعمه مینگرد و حضور هر یک از اعضا در کنار دیگری فقط به دلیل منافع شخصی خود میباشد.کار تا آنجا پیش میرود که در نهایت حتی فرزندان نیز به مادر خود حمله کرده و او را میخورند.در گذشته تصور میشد که تنها ظاهر خانه عنکبوت سست و لرزان است ،اما امروزه با پیشرفت علم و تحقیقات دانشمندان در مورد عنکبوتها ،معلوم میشود که یک خانه عنکبوتی از پایبست ویران است!و چه قدر زیبا فرمود خداوند متعال در کتابش:مثل الذین اتخذو من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت .(سوره عنکبوت آیه ۴۱)ترجمه:<مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند ،مثل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده ؛در حالی که سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است ،اگر میدانستند>۱۴ قرن پیش به این نکته در قرآن اشاره شده ،زمانی که هنوز خبری از پیشرفت های علمی نبود ،آیا این معجزه نیست؟
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 10 کاربر به خاطر ارسال این پست از مرضیه تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد81, محمد حسین, فرید, عاطفه, سکینه, سوزان, سعیده, خدیجه


1393 / 6 / 20، 07:01 عصر, (آخرین ویرایش در این ارسال: 1393 / 6 / 20، 07:08 عصر، توسط ملیحه.)
#17
به نقل از تقریب، رابرت گیلهم، یکی از بزرگترین دانشمندان علم ژنتیک است که تحقیقاتی در زمینه رابطه زوجیت و تأثیرات آن بر زوجین داشته است.

این دانشمند یهودی که رئیس کانون تحقیقات آلبرت انیشتین نیز می‌باشد، با مطالعه آیات قرآن در رابطه با عده زن مطلقه و مقایسه آن با تحقیقات خود، به این نتیجه رسیده است که دین اسلام کامل‌ترین دین محسوب می‌شود.

وی در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که پس از گذشت سه ماه از جدایی زوجین، اثار زوجیت در طرفین از بین می‌رود و در آیات قرآن کریم نیز آمده است که زن مطلقه باید ۳ ماه عده نگه دارد. لذا رابرت گیلهم با مقایسه ادله علمی با آیات قرآن به این باور رسیده است که دین اسلام برتر از دین یهود بوده و تنها دینی است که پاکی زن را تضمین کرده است؛ بر این اساس زن مسلمان نیز پاک ترین زنان روی زمین خواهد بود.


دوستان عزیز به نظر می رسد مشاهده معجزات گوناگون تنها می تواند باعث محکم شدن اعتقادات افراد برای برتری یک دین باشد. اما برای پذیرفتن یک دین به عنوان دین برتر تنها باید به وجدان بیدار انسان ها مراجعه کرد همانگونه که هم اکنون با افزایش اطلاعات نسبت به ادیان، شاهد گسترش روز افزون دین اسلام در کره خاکی می باشیم.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, مرضیه, محمد81, فرید, فاطمه, علیرضا۷۱, عاطفه, سوزان


1393 / 7 / 2، 05:57 عصر,
#18
خدای سبحان زنان را لباس مردان و مردان را لباس زنان معرفی کرده است
آیه 182بقره
لباس مانع از آسیب و پوشاننده عیوب و حافظ از گرما و سرما و زینت بخش و مایه آرامش انسان است.
زن و شوهر نیز برای همدیگر چنینند.به شرط آنکه دو اصل مهم مودت و دوستی و رحمت و مهربانی بر زندگی حاکم باشد.
خدای سبحان می فرماید:از جمله نشانه های او این است که برای شما از جنس خودتان برای شما همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و میان شما الفت و رحمت برقرار ساخت.سوره روم آیه 21
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 7 کاربر به خاطر ارسال این پست از سکینه تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد81, محمد حسین, فرید, فاطمه, سوزان


1393 / 7 / 2، 06:17 عصر,
#19
معجزه قرآن در کشف منحصر به فرد بودن اثر انگشت



(بسم الله الرحمن الرحیم)

به صورت علمی ثابت شده است که از زمان حضرت آدم(ع) تا کنون هیچ دو انسانی دارای اثر انگشت یکسان نبوده اند.
کسانی که به معاد اعتقاد ندارند می‌گویند چگونه ممکن است بعد از این‌که استخوان‌های ما پوسیده شد و در زمین منتشر شد، دوباره به حالت اول خود بازگردد و افراد از یک‌دیگر باز شناخته شوند. خداوند متعال در سوره قیامت آیه ۳ و ۴ پاسخ می‌دهد: نه تنها استخوان‌های آن‌ها را به حالت اول در می‌آوریم، بلکه سر انگشتان آن‌ها را نیز‌‌ همان گونه که بوده مجددا خلق می‌کنیم.
چرا خداوند وقتی از مشخص بودن افراد سخن می‌گوید از اثر انگشت صحبت می‌کند؟ در سال ۱۸۸۰ بعد از تحقیقاتی که «سر فرانسیس گولت» انجام داد، اثر انگشت به عنوان شیوه‌ای علمی برای احراز هویت افراد تبدیل شد.

هیچ دو انسانی در جهان حتی دوقلوهای همسان دارای اثر انگشت یکسان نیستند و به همین دلیل است که پلیس‌ها از اثر انگشت برای شناسایی جنایت‌کاران در سطح جهان استفاده می‌کنند.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, محمد حسین, فرید, فاطمه, علیرضا۷۱, عاطفه, سوزان


1393 / 7 / 10، 11:55 صبح,
#20
امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:

قراء القرآن ثلاثة : رجل قرا القرآن فاتخذه بضاعة و استدربه الملوک و استطال به علی الناس و رجل قرا القرآن فحفظ حروفه و ضیع حدوده و اقامه اقامة القدح فلا کثر الله هولاء من حملة القرآن و رجل قرا القرآن فوضع دواء القرآن علی داء قلبه فاسهر به لیلة و اظما به نهاره و قام به فی مساجده و تجافی به عن فراشه فباولئک یدفع الله العزیز الجبار البلاء و باولئک یدیل الله عزوجلمن الاعداء و باولئک ینزل الله عزوجل الغیث من السماء فوالله لهولاء فی قراء القرآن اعز من الکبریت الاحمر

قرآن خوانان سه گروهند:

یکی آنکه قرآن خواند و آن را سرمایه ی کسب خود کند و پادشاهان را با آن بدوشد و به مردم بزرگی بفروشد.

و دیگر کسی که قرآن را بخواند و حروف آن را نگهداری کند ولی حدود آن را ضایع سازد و آن را چون قدح ( جام آب) نگهداری کند ( یعنی برای خود نمایی و هنگام سودجویی از آن مرتفع گردد و در سایر اوقات پشت سر اندازد ) خداوند امثال این قرآن خوانان را زیاد نکند.

و دیگر کسی که قرآن خواند و داروی قرآن را بر دل دردمندش نهد و برای ( خواندن و به کار بستن و دقت و غور در معانیش) شب زنده داری کند و روزش را به تشنگی به سر برد و در هنگام نمازهایش و جاهای آن بدان قیام کند و از بستر خواب بخاطر آن دوری گزیند و به خاطر این دسته از مردمان است که خدای عزیز جبار بلا را بگرداند و ببرکت ایشان است که خدای عزوجل شر دشمنان را باز دارد و به سبب آنان است که خدای عزوجل از آسمان باران فرستد، پس به خدا سوگند این ها در میان قرآن خوانان از کبریت احمر کمیاب ترند.

اصول کافی / ج2 / « کتاب فضل القرآن » « باب نوادر » حدیث 1
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد حسین, فاطمه, عبدالحسین, سوزان


1393 / 7 / 11، 02:35 صبح,
#21
بیان آفرينش منظومه شمسی در قرآن

«آيا آفرينش شما مشکل تر است يا منظومه شمسی؟ جوانب آن را بهم آورده غلظت آنرا بالا برد و آنرا ساخت ـــ و شب و روز را برای آن درست کرد»! « زمين و سيارات را نوآوری نمود». سوره انعام آیه 101
(واژه «سَـمْـک» به معنی: غـلظت و تراکم و کـلـفــتیِ بهـم برآمده است. يعنی جمع و جور و کلفـت و متراکم شده. و واژه «رَفع» در آيه نيز به معنی: "بالا بردن و افزايش دادن" است که از معانی آن است).

نکات آيات: 1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن.2ــ مرده بودن و دوباره پا گرفتن منظومه شمسی. 3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی.
1ــ بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن:
مـنـظـومـه شمسی ما که حدوداً 5 ميليارد سال عمر دارد در ابـتدا ابر بوده که شامل دود و گاز و خاکستر و غبار و برخی عناصر بوده، و در فضای منظومه شمسی پراکنده بوده است. بعد بادی که ظاهراً مـوج ناشی از انـفـجار سـتـاره ای بـوده ابعاد و جوانب آن را بهم آورده و مـنـظـومـه شـمـسی بصورت يک ديسک در آمده بوده که بدور خود می چرخيده است. بعد در قـسـمـت مرکزی آن ابر که کلفـت تر بوده، نـيروی جاذبه مـواد بيشتری را جـذب نـمـوده و در آن ناحيه متراکم گرمای لازم برای ايجاد واکنشهای هسته ای فراهم گشته و خـورشـيـد شکـل گرفـتـه است. و در اطراف آن حـلـقـه هـای ديگری از گاز و غـيره به چرخش در آمده که رفـته رفـته به کره های بزرگتری تبديل شده اند که همان سيارات فعلی منظومه شمسی باشند. (در رابطه با پيدايش منظومه شمسی چندين نظريه وجود دارد و ما طبعاً آنکه با آيات قرآن می خواند را می گيريم).
در سوره انبياء آيه 56 می خوانيم: «رَبُّـکُـمْ رَبُّ السَّـمـواتِ وَ الْاَرْضِ الـَّـذی فـَطـَرهُـنَّ = آفريدگار شـما آفريدگار سيارات و زمين است که آنها را از درون (از مرکز) درست کرد»! « فـطـر» از جمله به معنی: "از درون و مرکزيت خود برآمدن، شکل گرفـتن، و درست شدن" است. هر کره ای نيز وقتی می خواهد درست بشود، در ابتدا در مرکز آن نيروی جاذبه آغاز به جذب مواد بدور خود می کند و رفته رفته بزرگ و بزرگ تر مـی شود و به اين شکـل کره شکل می گيرد.
2ــ مرده بودن و پا گرفتن منظومه شمسی:
کسانی که به خدا معتقد نبوده و نيستند از جمله می گفـته اند و می گويند که: وقـتی مـا می ميرويم ديگر زنده نمی شويم. خدا زنده نمودن موارد گوناگونی را در قرآن برای آنها مـثال زده است. در ايـنجا زنده نـمـودن مـنظـومه شمسی را مثال زده و گـفـته: آيا آفـرينش شما مشکـل تر است يا منظومه شمسی؟ اين به اين معنی است که مـنـظـومـه شمسی مرده بوده و دوباره به حيات و زندگی برگردانده شده است.
و در آيه 101 سوره انعام نيز گفته که خدا بديع زمين و سيارات است. بديع بمعنی: نوساز، نوآور، نوين پرداز و مواردی از اين قبيل است (هم خانواده واژه «ابداع» است). و اين موضوع از جنبه ضمنی و تلويحی به اين معنی است که زمين و سيارات پيش از اين چيزِ ديگری بوده اند و وضعيت فعلی آنها، شکل نوآوری شده آنست.
مـنـظـومـه شمسی در واقـع در اصـل جـرم و انرژی مربوط به لاشه يک ستاره بسيار بزرگ غول آسائی بوده که مرده و لاشه آن بصورت ابر در فضای مـنظومه شمسی پراکنده شده بوده است. و منظومه شمسی فعلی نوآوری آن است.
3ـــ درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی:
منظور از شب و روز درست کردن برای منظومه شمسی شب و روز درست کردن برای سيارات آنست. و شب و روز در سيارات ناشی از گردش آنها بدور خود و وضعيت محور آن نسبت به خورشيد است. وقتی محور سياره به موازات خورشيد قرار می گيرد با چرخش سياره بدور خود باعث ايجاد شب و روز می شود. ولی در صورتی که محور زمين يا هر سياره ديگری عمود بر خورشيد قرار می گرفت شب و روز ايجاد نمی شد هر چند سياره بدور خود نيز می چـرخيد. مثلاً اگر قطب شمال زمين رو به خورشيد می بود قطب شمال هميشه روز می بود و قطب جنوب هميشه شب، هر چند زمـيـن بدور خود نيز می چرخيد.
مطرح کردنِ "درسـت کـردن" شب و روز برای منظومه شمسی برای استدلال به حساب و کتاب داشتن و برنامه ريزی شده بودنِ ايجاد "شب و روز" در آنست. و اين چيزی است که با عـلـم نجوم عـصر محمد کـه در آن زمين مرکز عالم بود و خورشيد بـدور آن می چرخيد نمی خواند. چون در صورت گردش خورشيد بدور زمين ايجاد شب و روز امری طبيعی می نمود، ولی در صورت گردش زمين بدور خود و بدور خورشيد است که در صورت قرار نگرفـتن درست محور زمين و سيارات نسبت به خورشيد شب و روز در آنها ايجاد نخواهد شد.

فـاصـلـه گـرفـتـن سـيـارات و زمـيـن از هـمـديـگـر
«آيا کسانيکه بخدا ايمان ندارند نمی توانند ببينند کـه زمين و سيارات منظومه شمسی در آغاز "بهم چسبيده" بـودند بعد آنها را با نيرو از هم باز کرديم»؟ سوره انبیاء آیه 30
«خدا آنست که سيارات منظومه شمسی را با ستونهائی که آنها را نمی بينيد بلند کرد». سوره رعد آیه 2
«و سيارات منظومه شمسی را بلند کرد و در آن ( در منظومه شمسی) تعادل ايجاد نمود». سوره رحمان آیه 7
نکات آيات: 1ـــ زمين و سيارات در ابتدا به هم متصل بوده اند، بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند. 2ـــ ميان سيارات ستونهای نامرئی وجود دارد. 3ـــ ميان سيارات تعادل وجود داد.
1ـــ زمين و سيارات در ابتدا به هم متصل بوده اند و بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند:
چنانکه پيش از اين آمد خورشيد و ساير سيارات منظومه شمسی در ابتدا در کـنـار هـم شکـل گرفته بوده اند و بعدها از هم فاصله گرفته اند. علت اينکه قرآن دور شدن آنها را "بلند کردنِ" آنها توصيف نموده اين است که بالای ما قـرار دارنـد و دور شـدن آنها نسبت به ما حالتِ "بلند شدن و بالا رفـتنِ آنها" دارد.
2ـــ ميان سيارات ستونهای نامرئی وجود دارد:
سيارات منظومه شمسی با نيروی جاذبه که انسان آنرا بصورت ستونهای از موج تصور می کند و به شکـل سـتـون آنـرا رسم می کند با هم نگـهـداشته شده اند.

3ـــ ميان سيارات تعادل وجود دارد:
عـلـتِ کشيده نشدن سيارات بطرف همديگر و يا هل ندادن همديگر وجود نيروی جذب و دفع متعادل ميان آنها است. مثلاً خورشيد زمين را بـطرف خود می کشد و زمين در حرکت خود دور خورشيد که رو به دور شدن از از خورشـيـد است خود را از خورشيد دفع می کند (که به آن نيروی گريز از مرکز گفته می شود). نيروی کشش خورشيد و دفع زمين به يک اندازه است، به اين خاطر نه خورشيد می تواند زمين را بطرف خود بکشد و نه زمين از مدار خود دور خورشيد خارج شده و به بيرون از منظومه شمسی برود. از آنجا که زمين در مداری شبه بيضی دور خورشيد می گردد هنگامی که به خورشيد نزديک می شود سرعت آن بيشتر می شود، در نتيجه نيروی دفع (نيروی گريز از مرکز) آن نيز بيشتر می شود که برابر می شود با نيروی جاذبه بيشتر شده خورشيد، و هنگاميکه از خورشيد دور می شود و نيروی جاذبه خورشيد کمتر می شود سرعت حرکت آن نيز کمتر می شود، و به اين شکل هميشه نيروی جذب و دفع (نيروی گريز از مرکز) برابر است. اين وضع در رابطه با همه اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مداری دور آنها می گردند صادق است، مانند زمين و ماه.

وجـود 11 سـيـاره
« يوسف به پدر خود گفت: پدرم! من يازده سياره ديدم و خورشيد و مـاه را ديدم که برای من سجده مي کرده اند». سوره یوسف آیه 4
نکـتـه آيـه: يوسف 11 سياره ديده است:
"خورشيد" و "ماه" که يوسف در خواب ديده پدر و مادر وی (کـه مادر وی در واقع خالـه وی بوده) می باشد. و 11 سياره 11 برادر وی می باشد، ولی ديدن 11 سياره الـزاماً به اين معنی است کـه يازده سياره برای ديده شدن می بايست وجود داشـته باشد.
در زمانی که يوسف اين خواب را ديـده (يعـنی 2000 سال پيش از ميلاد مسيح)، تا زمان محمد و همينطور تا پيش از اختراع تلسکوپ، انسان فـقـط سياراتی را که بچشم می ديد می شناخت. يعنی عـطارد، زهره، مريخ و مشتری.
هـفتمين سياره (اورانوس) در سال 1781 کشف شد ــــ نپتون (هشتمين سياره) در سال 1846 ـــ و پلوتون (نهمين سياره) در سال 1930. مجموع سيارات منظومه شمسی که فعلاً انسان آنها را می شناسد 9 تا است.
در سال 1992 انـسـان يـک سـياره يخی کوچکی را در خارج از حومه پلوتون کشف کرد. و از آن پس 15 سياره کوچک ديگر را در همان نواحی پيدا کرده، ولی فعلاً مشغـول بررسی آنهاست که آيا سياره هستند يا سيارک و يا چيز ديگری.
در سال 2003 سياره ديگری کشف شد که بعدها بعنوان دهمين سياره شناخته شد. جرم آن حداقل به اندازه پلوتون است و فاصله آن از خورشید بیش از دو برابر فاصله پلوتون از خورشید است.

« خدا سیارات و زمین را نگه می دارد که فرونپاشند، اگر فروبپاشند کس دیگری غیر خدا نیست که بخواهد آنها را بگیرد. خدا خیلی بردبار است و مسائل را برای تعیین تکلیف شدن به آینده موکول می کند». سوره فاطر آیه 41
هـمانطور که آیـه مطرح کـرده زمـیـن و سیارات در واقع در مدار خود نگه داشـته شده اند که فـرو نمی پاشند. چیزیکه آنها را نگه داشته نیروی جاذبه و دافعه (گريز از مرکز) میان آنها و خورشید است. و اینکه آیه می گوید خدا آنها را نگه داشته جنبه مجازی دارد. به این معنی که قانون جاذبه و دافعه (گريز از مرکز) از طرف خدا وضع شده است.
(هیچیک از علومی که ما در این کتاب از آن صحبت می کنیم در زمان محمد وجود نداشته است. و منظور از موکول نمودن مسائل به آینده برای تعیین تکلیف شدن" اینست که خدا به هر کسی و هر مردمی فرصت یک زندگی می دهد، و مجموع اعمال آنها را در نهایت حسابرسی می کند، و به خاطر ستمگری کسی یا کسانی یا حاکمیتی نظام هستی را به هم نمی ریزد و همه چیز را نابود کند).

منبع: http ://www.quranology.com
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 5 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد حسین, فاطمه, سوزان


1393 / 7 / 15، 05:05 عصر,
#22
گل چرا نام علي (ع) در قرآن نيست؟ گل



(بسم الله الرحمن الرحیم)

از شبهه هايي که دشمنان در عرصه ي نام گذاري در دوران اموي و عباسي مي پراکنند اين است که چرا خدا نام علي را در قرآن نام نبرد؟ اگر در قرآن هست، کجاست؟ و اگر نام علي به صراحت در قرآن نيست، چرا شيعه بر امري استدلال مي کند که قرآن بر آن نصي ندارد؟
*

از ابو بصير روايت شده که از امام صادق (عليه السّلام) درباره ي اين آيه پرسيدم: ( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ) (1) ( از خدا اطاعت کنيد و از پيامبر فرمان بريد و از صاحبانِ امر خودتان ) امام (عليه السّلام) فرمود: درباره ي علي بن ابي طالب و حسن و حسين (عليهم السّلام) نازل شد.
پرسيدم، مردم مي گويند: چرا نام علي و اهل بيت او در کتاب خداي بزرگ نيامده است؟
امام (عليه السّلام) فرمود، به ايشان بگو:
بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز نازل شد و خدا نام نبرد که سه رکعت است با چهار رکعت تا پيامبر آن را براي مردم تفسير کند.
بر آن حضرت، زکات نازل شد و نام نبرد که مردم از هر 40 درهم، چقدر زکات بدهند تا پيامبر براي آنها بيان دارد.
خدا حج را نازل کرد و به مردم نگفت که 7 بار طواف کنند تا رسول خدا آن را برايشان تفسير کند.

آيه ي ( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ) ( از خدا فرمان بريد و از پيامبر و از صاحبان امرتان ) نازل شد، رسول خدا فرمود: اين آيه، درباره ي علي است؛ به هر که مولا منم، علي است مولاي او...

اگر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خاموش مي ماند و بيان نمي کرد که اهل بيتش کيانند، آل فلاني و فلان شخص، ادعا مي کردند که اهل بيت آن حضرت اند ليکن خداي بزرگ در کتابش پيامبرش را با نزول اين آيه تصديق کرد:

( إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا )؛ (2)
همانا خدا خواست که پليدي را از شما خاندان بزدايد و پاک و پاکيزه تان سازد.

علي و حسن و حسين و فاطمه [ آنجا ] بودند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را در خانه ي اُم سلمه، تحت عبا درآورد، سپس فرمود: خدايا، اينان اهل بيت من اند... (3).
پي نوشت ها :

1- سوره نساء(4) آيه ي 59.
2- سوره ي احزاب (33) آيه ي 33.

3- اصول کافي 286:1، حديث 1، باب ما نَصَّ الله و رسوله علي الائمة (عليهم السّلام).
» سيد علي شهرستاني
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 5 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد حسین, فرید, فاطمه, سوزان


1393 / 7 / 16، 12:31 صبح,
#23
ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ :
ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۷۰ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﺵ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ۳۰ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﺵ ﺍﺯ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﯼ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ۲ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﺵ ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ! ﺁﻥ ﻫﻢ ﺣﺞ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ !
ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺁﯾﺎﺕ ﺟﻬﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺁﯾﺎﺕ ﻋﺒﺎﺩﺗﺶ ﻗﺎﺑﻞ ﻗﯿﺎﺱ ﻧﯿﺴﺖ ...

ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﯿﻠﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺟﻬﻞ ﺩﻭﺳﺖ ﻻﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻨﺪ، ﻻﯾﻪ ﺍﺵ ﻣﺼﺮﻑ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻨﺶ ﻣﺘﺮﻭﮎ ﺷﺪ،
ﺟﻠﺪﺵ ﺭﻭﺍﺝ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ _ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﯽ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺭﺩ ــ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻘﺪﯾﺲ ﻭ ﺗﺒﺮﮎ ﻭ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺭﻓﺖ، ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺭﻭﺣﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ،
ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺷﻔﺎﯼ ﺍﻣﺮﺍﺽ ﺟﺴﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﮐﻤﺮ ﻭ ﺑﺎﺩﺷﺎﻧﻪ ﻭ ... ﺷﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺭﻫﺎﯾﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ، ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؛ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﻮﺍﺕ ﻗﺮﺍﺭﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺜﺎﺭ ﺭﻭﺡ ﺍﺭﻭﺍﺡ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻧﺶ ﻭ ﻧﺪﺍﯾﺶ ﺍﺯ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ
ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ.

ﻗﺮﺁﻥ ! ﻣﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺗﻮﺍﻡ
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﺮﮔﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﺎﻥ ﺁﻭﺍﺯﺕ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ : " ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ "
ﭼﻪ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﯾﻢ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﻣﺎ ﻧﺎﺯﻝ ﮐﺮﺩﻩ
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 5 کاربر به خاطر ارسال این پست از فرید تشکر کرده‌اند:
ملیحه, مصطفی, محمد حسین, فاطمه, علیرضا۷۱


1393 / 7 / 20، 04:09 عصر,
#24
تفسیر سوره ناس



(بسم الله الرحمن الرحیم)

فضای سخن


(قل)بگو:خدافرمان میدهد که :ای رسول ما!بگو:گفتارخدای حکیم به جاست پس اگردستوری میدهدبه خاطرنیازی است که به وجودامده است.انچه رسول به گفتن ان مامورشده راه نجات ازشروسوسه گران است.اری جنیان وادمیان در دلهای مردمان نفوذ کرده ایشان را وسوسه میکنندودر زیر نقاب خیرخواهی پنهان شده انان را به بدی ها وزشتی ها فرامی خوانند.این شری بزرگ جدی درمسیرسعادت ابدی است ومردم راهی برای نجات ان هستند


سیرهدایتی

خدای حکیم راه مقابله با شربزرگ وسوسه گرپنهان شونده درقالب آشکارساختن سیره عملی رسول خودبیان می کند.یعنی ازپیامبرش می خواهد که چنین بگوید:(اعوذ).پناه می برم. من پناه می برم. سیره وروش من این است که پناه می برم به:



(رب الناس):پروردگار مردم:همان کس که عهده دارسرپرستی .تدبیر.وتربیت مردمان است وایشان درهمه نیازهایشان به اورجوع می کنند

پناه بردن فرزندبه پدر ومادر نشانه ای ازحس طبیعی (پناهنده شدن به سرپرست)است.حال باید دیده سرپرست حقیقی انسانها کیست؟اری خداست.



(ملک الناس):فرمانروای مردم:همان که صاحب سلطه است قدرتش درنهایت وحکمش نافذاست وبه هنگام پناهندگی پناه می دهد

پناه بردن افرادجامعه به حکومت یانهادهای دولتی نشانه ای ازحس طبیعی (پناهنده شدن به فرمانروا)است.حال باید دیدکه فرمانروای حقیقی ومطلق کیست؟اری خداست.



(اله الناس):اله ومعبودمردم:همان که بندگانش تنهابرای اوهستند وجزاورانمی خوانندودرنیازهای خودجز به سوی او نروند وجزمراد او را اراده نکنند وجز به خواست او عمل نکنند



پناه بردن به اله ومعبود امری فطری است ونشانه فطری بودنش خواندن خدا به هنگام ناامیدشدن ازغیرخدا درتنگنای نفس گیر خطرات است اگرکشتی روی امواج خروشان اقیانوسها درمعرض غرق شدن باشد وهمه راه های طبیعی نجات به روی کشتی سواران بسته شود وتمام امیدها قطع شودمی بینی که گرفتارآمدگان دراین لحظات سخت به دامان خداشده اند واورا می خوانند حتی اگر پیش ازحادثه به خدا معتقدنبوده باشند.



خدای حکیم دراین سوره هم به بعدطبیعی هم به بعدمادی وهم به بعدفطری ومعنوی انسان درنیازبه پناهگاه نظرداشته وکامل ترین پناهگاه را برای او به تصویر کشیده است.اری خدای متعال هم رب هم ملک وهم اله ومعبود مردم استپس اگربخواهم به پروردگار پناه ببرم خداست وجزاوپروردگاری نیست واگربخواهم به فرمانروایی پناهنده شوم خدافرمانروای برحق است واگربخواهم به معبودی رجوع کنم خداست وجزاومعبودی نیست پس من که اشرف مخلوقات و رسول خداهستم به اوپناه می برم بااین وصف تکلیف دیگران روشن است.



وقتی انسان پناه می برد در پیش رویش پناهنده ای قدرتمندودرپشت سرش شر و خطری وجود دارد(من شرالوسواس الخناس)ازشر بسیاروسوسه گر بسیارپنهان شونده .ان خطربزرگ که ازشران به دامان رب. ملک. ومعبودیگانه خودپناه می برم وسوسه گری است که در پس پرده خیرخواهی نهان شده است او خناس است طوری وسوسه می کندکه متوجه خطرنمی شوم.لباس خیرخواهی برتن می کندوبدی را زیرپوشش فریبنده وجذاب پنهان می سازدکودکان را با شیرینی و وعده بازی می فریبدوبزرگسالان را باشیرینی وبازی بزرگتری که باب طبعشان باشد بعضی را با پول عده ای را ازطریق شهوت وگروهی را باپیشنهاد پست ومقام و...که ظاهری فریبا ودلربا دارد



(الذی یوسوس فی صدور الناس):همان که درسینه های مردم وسوسه می کند:سینه جایگاه این وسوسه است مادام که خالی ازیاد خدا باشد راه برای نفوذهرشری باز خواهدبود من ازشر این وسوسه گر پنهان شونده به خدایم پناه می برم وسینه ام را از یاد رب. ملک . ومعبودم سرشارمی کنم تانتواند در دلم نفوذ کند وصدای اهسته خویش(وسوسه)رابه گوش جانم برساندودر نهایت مرا به پرتگاه سقوط بکشاند.



(من اجنه و الناس):ازجنیان واز آدمیان:خواه این وسوسه گرازجنیان باشد که ازچشم من مخفی است وخطر وسوسه مخفی درپس پرده پنهانی دوچندان خواهد بودوخواه از آدمیانی باشد که هر روز در قیافه ها ولباسهای مختلف می بینمشان.



جهت هدایتی سوره:

لزوم پناه بردن به خدا از شر وسوسه گران(جن و انس)



بحث روایتی:

از انس بن مالک روایت شده است که گفت:رسول خدا (ص)فرموده:شیطان پوزه خود را در قلب هرانسانی خواهد گذاشت اگر انسان به یاد خدا بیفتد او می گریزد ودور می شود اما اگر خدا را ازیاد برد دلش را می خورد این است معنای وسواس خناس(مجمع البیان-ج10-ص571)



عیاش به سند خود از ابان بن تغلب ازجعفربن محمد(ع)روایت کرده است که فرمود:رسول خدا فرموده:هیچ مومنی نیست مگرانکه برای قلبش درسینه اش دوگوش است از یک گوش فرشته در ان می خواند ومی دمد وا گوش دیگرش وسواس خناس بر او می خواند خدای تعالی به وسیل فرشته او را تایید می کند واین همان است که فرموده:"وایدهم به روح منه"ایشان را به روحی ازناحیه خود تایید می کند"(مجمع البیان-ج10-ص571)



معنی لغات موجود در سوه:

(اعوذ):پناه می برم. ریشه این واژه (عوذ)به معنی پناه بردن به کسی یا چیزی ازشری وخطری است.

(ملک):فرمان روا وصاحب حکومت:این کلمه ازریشه (ملک)گرفته شده که در استعمال قران به معنی حکومت واداره امور است.

(اله):معبود:وجودی که مورد پرستش و.توجه وخضوع است.

(الوسواس):بسیاروسوسه کننده :این کلمه ازریشه (وسوسه)گرفته شده که به معنی صدایی اهسته در نفس انسان است. خواه ازحانب شیطان انس باشد یاجن: ودر مقابل ان الهام قرار دارد.

(الخناس):بسیارپنهان شونده:ریشه این کلمه به معنای عقب ماندن .پنهان بودن وجلوه ننمودن کسی است که می باست در مقابل وظاهر وآشکارباشد.

(صدور):جمع صدر: سینه

(الجنه)جماعت جن...موجودی که با آدمیان مانوس نیست واز نظر انان نهان و پوشیده است
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, فرید, فاطمه, سکینه, سوزان


1393 / 7 / 21، 09:19 عصر,
#25
--------------------------------------------------------------------------------

شبکه ایران: به لحاظ علمی ثابت شده ‌است که هنگام انفجار و فروپاشی ستارگان، گازها و موج‌های حاصل، ترکیبی بسیار زیبا به مانند گل رُز ایجاد می‌کنند. این مساله هرچند شاید برای آنها که با دیدگاهی مادی‌گرایانه به همه چیز می‌نگرند، اندکی عجیب باشد اما مساله‌ای است که قرنها پیش از این در کتاب آسمانی ما مسلمانان یعنی قرآن مجید به آن اشاره شده بود.


در قرآن مجید در سوره الرحمن آیه ۳۷ بیان گردیده است: «فإذا انشقت السماء فکانت وردة کالدهان» که معنای آن چنین است: «هنگامی که آسمان از هم پاشیده شود و مانند رنگ سرخی رُز(گلگون) درآید»
اینها تنها بخشی از معجزه قرآن هستند؛ کتابی که نه فقط برنامه عملی زندگی مسلمانان است بلکه مفاهیم ارائه شده در آن حتی لائیک‌ترین دانشمندان جهان را نیز به تعظیم وامی‌دارد. برای لحظه‌ای هم که شده در این عظیم‌ترین معجزه خلقت، بیندیشیم!
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 8 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, محمد81, محمد حسین, فرید, سکینه, سوزان, خدیجه, بهزاد


1393 / 7 / 22، 12:04 عصر,
#26
گفتم : خسته ام
گفت : از رحمت خدا نا امید نشوید(53زمر)

گفتم : انگار منو فراموش کردی؟
گفت : مرا یاد کنید تا به یاد شما باشم(152بقره)

گفتم : اخه تا کی صبر کنم؟؟؟
گفت : تو چه میدانی شاید موعدش نزدیک باشد(63احزاب)

گفتم : تو خدایی و صبور!من بنده ام و ظرف صبرم کوچیکه یه اشاره کنی تمومه...
گفت :شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه(216بقره)

گفتم : دلم گرفته...
گفت : (مردم به چه دل خوش کردند) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند(58یونس)

گفتم : خیلی احساس تنهایی میکنم
گفت :من که نزدیکم(186بقره)

گفتم : تو همیشه نزدیکی... من دورم کاش میشد بهت نزدیک بشم
گفت : هر صبح و عصر پروردگارت را پیش خود با خوف و تضرع و صدای اهسته یاد کن(205نور)

گفتم :خب اینم توفیق می خواد
گفت : دوست ندارید خدا شما را ببخشد(22نور)

گفتم : معلومه که دوست دارم
گفت : پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و توبه کنید(90هود)

گفتم : با این همه گناه...برای کدومش توبه کنم؟؟؟
گفت : خداوند همه ی گناهان را میبخشد(53زمر)

گفتم : روی توبه ندارم یعنی اگه بازم بیام می بخشیم؟؟؟
گفت : به جز خدا چه کسی گناه کاران را می بخشد؟(135ال عمران)
خدا هم توبه کنندگان را و هم انان که پاکند را دوست میدارد(222بقره)

گفتم : خدا جز تو کسی رو ندارم...
گفت : خدا برای بنده اش کافی نیست؟!(36زمر)

گفتم : در برابر این همه مهربونی چیکار کنم؟؟؟
گفت : ای مومنان!خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب او را تسبیح کنید که خود و فرشتگانش بر شما درود و رحمت میفرستند ...خدا نسبت به مومنان مهربان است(41احزاب)
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 6 کاربر به خاطر ارسال این پست از ملیحه تشکر کرده‌اند:
مصطفی, محمد81, محمد حسین, فرید, سکینه, سوزان


1393 / 7 / 28، 01:31 صبح,
#27
گل تفسیر سوره عصر گل



(بسم الله الرحمن الرحیم)

فضای سخن

قسم به روزگار برای بیان خسران انسان حاکی از تاکید خدا براین معنی است و این تاکید نشان دهنده غفلت از خسران خویش بر اثرگذر زمان است.



سیر هدایتی

خدای حکیم در ابتدای این سوره به زمان سوگند یاد کرده است:

(والعصر:سوگندبه عصر)

نقش سوگند تاکید جواب سوگند است:

(ان الانسان لفی خسر:که همانا انسان در خسران است)



مرا د ازاین سوگند وجواب چیست؟چرا انسان در خسران است وچرا خدای مهربان برای تاکید این مفهوم به زمان سوگند یاد کرده است؟پاسخ این پرسش ها در ارتباط این سوگند با جوابش نهفته است انسان در این دنیا مانند مسافر است و این دنیا خانه اصلی او نیست بلکه باید در دنیا تجارتی انجام دهد و به وطن اصلی خویش بازگردد و با سود این تجارت است که در وطن اصلی خود ساکن خواهد شد.

هر تجارتی نیازمند سرمایه است و سرمایه انسان در تجارتخانه دنیا (عمر محدود نامعلوم)است. این سرمایه ذاتا در حال از دست رفتن است چرا که جنس عمر زمان است و گذر زمان قهری است. بنابراین انسان قدرت ندارد تا مانع از دست رفتن سرمایه عمر خویش شود و باید حداکثر استفاده را از این سرمایه ببرد.دین نمی گذارد که این فرصت محدود به پایان برسد ودست تاجر از این سرمایه خالی شود.سوگند به زمان در حال گذر انسان در خسران است!



یخ فروشی را تصور کنید که در گرمای تابستان چند قالب یخ روی گاری دستی گذاشته و باید آن را بفروشد اگر به اندازه کافی مشتری نداشته باشد یخ ها به سرعت آب خواهند شد ودر زمانی کوتاه همه سرمایه اش هدر خواهد رفت.اگر یخ ها را سرمایه عمر ویخ فروش را انسان تصور کنیم خواهیم دید که عمر انسان به سرعت همان یخ وحتی سریعتر از آن در حال آب شدن است.



تعبیر(لفی خسر)بیانی است مبالفه آمیز از غرق شدن همه انسانها در خسارت.

با لحاظ این نکته که الف و لام در کلمه (الانسان)برای جنس است از این تعبیر می توان استفاده کرد که اصل اولیه در انسان خسران است وخلاف آن محتاج دلیل است.برخلاف تصور رایج اصل اولیه سعادت ونجات نیست اگر انسان خود را رها کند حتما دچار خسارت می شود.



پس چه باید کردآیا برای رهایی از این خسران راهی نیست؟



سوره در ادامه با ذکر یک استثناء تنها راه نجات از قاعده عمومی خسران را بیان میکند:



(الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر:مگر کسانی که ایمان آوردند و آنچه را صالح است عمل کردند و یکدیگر را به حق توصیه کردند و یکدیگر را به صبر توصیه کردند)

آری تنها کسانی از قاعده عمومی خسران در امان هستند که ایمان آوردند و به برنامه صالح عمل کردند ایشان به ایمان فردی اکتفا نکردند بلکه یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر فرا خواندند " آنان در قبال آنچه از دست می دهند متاعی بس گرانبها به دست می آوردند با بهای عمر خویش رضای خدا وسعادت ابدی را کسب می کنند خسارت نمی کنند بلکه سودی شگفت و بی نهایت نصیبشان می شود.



جهت هدایتی:

هشدار : انسان در خسران !



بحث روایتی:

1- در تفسیر قمی به سند خود از عبدالرحمن بن کثیر از امام صادق(ع)نقل کرده که در تفسیر آیه "(الا الذین امنوا...)" در این جمله خدای تعالی اهل صفوت از خلق خود را استثناء کرده (تفسیر قمی-ج2-ص441) مولف: و در ذیل روایت ایمان را بر ایمان ولایت علی (ع) و تواصی به حق را بر توصیه ذریات و نسلهای خود به ولایت علی(ع) تطبیق نموده است.



2-و در درالمنثور است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که در تفسیر آیه " (و العصر ان الانسان لفی خسر)" گفته : منظور از این انسان ابو جهل بن هشام است. و در تفسیر آیه " الا الذین امنوا وعملوا الصالحات" گفته : منظور علی و سلمان است.(الدر المنثور-ج6-ص392)
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 5 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد حسین, فرید, سکینه, سوزان


1393 / 7 / 30، 07:21 عصر,
#28
آیه ۵۵ سوره نور چگونه بر ظهور موعود جهانی دلالت می‌کند؟



(بسم الله الرحمن الرحیم)



پرسش

آیه «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی‏ لا یُشْرِکُونَ بی‏ شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون» نور -55، چگونه بر ظهور موعود جهانی دلالت دارد؟


پاسخ اجمالی



برای رسیدن به پاسخ این پرسش نخست ترجمه آیه شریفه، سپس بیان دیدگاه‌های مفسران به صورت خلاصه ضروری به نظر می‌رسد.
اما ترجمه کامل آیه شریفه: «خداوند به کسانى از شما (مسلمانان) که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏‌اند وعده داده است که قطعاً آنها را در روى زمین جانشین (خود) کند و (حکومت بخشد) همان‌گونه که کسانى را که پیش از آنها بودند، جانشین ساخت، و حتماً آن دینى را که براى آنها پسندیده است (دین اسلام) براى آنها مستقر و استوار سازد، و بى‌‏تردید حال آنها را پس از بیم و ترس به امن و ایمنى تبدیل نماید به طورى که تنها مرا بپرستند و چیزى را شریک من قرار ندهند. و هر کس پس از این (نعمت بزرگ) کفران ورزد، چنین کسانى به حقیقت نافرمانند».[1]
از مجموع آیه چنین بر مى‏‌آید که خداوند به گروهى از مسلمانان که داراى دو صفت «ایمان» و «عمل صالح» هستند، سه نوید داده است:
1. جانشینی و حکومت روى زمین.
2. نشر آیین حق به طور اساسى و ریشه‏‌دار در همه جا.
3. از میان رفتن تمام اسباب خوف، ترس، وحشت و ناامنى.
نتیجه این امور آن خواهد شد که با نهایت آزادى خدا را بپرستند و فرمان‌هاى او را گردن نهند و هیچ شریک و شبیهى براى او قائل نشوند و توحید خالص را در همه جا بگسترانند.[2]
در این‌که منظور از این عده که خداوند حکومت بر روی زمین را به آنان وعده داده است، چه کسانی هستند؟ بین مفسران اختلاف نظر وجود دارد و نظریات متعددی بیان شده است:
1. بعضى آن‌را مخصوص صحابه پیامبر اسلام(ص) دانسته‌‏اند که با پیروزى اسلام در عصر پیامبر(ص) صاحب حکومت در زمین شدند.[3]
2. بعضى دیگر اشاره به حکومت خلفاى سه‌گانه نخستین می‌دانند.[4]
3. بعضى دیگر حکومت خلفاى چهارگانه نخستین را مصداق آن بیان می‌کنند.[5]
4. بعضی مفهوم آن‌را چنان وسیع دانسته‌‏اند که این وعده را شامل تمام مسلمانانى که داراى این صفت‌اند مى‌‏دانند.[6] برخی در تأیید و توضیح این نظریه می‌گویند: «بدون شک این آیه شامل مسلمانان نخستین مى‌‏شود و بدون شک حکومت مهدى(ع) که طبق عقیده عموم مسلمانان اعم از شیعه و اهل تسنن سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى‌‏کند، بعد از آن‌که ظلم و جور همه جا را گرفته باشد مصداق کامل این آیه است، ولى با این حال مانع از عمومیت و گستردگى مفهوم آیه نخواهد بود».[7]
5. گروهى آن‌را اشاره به حکومت حضرت مهدى(ع) مى‏‌دانند که شرق و غرب جهان در زیر لواى حکومتش قرار مى‌‏گیرد، و آئین حق در همه جا نفوذ مى‌‏کند و ناامنى و خوف و جنگ از صفحه زمین بر چیده مى‌‏شود، و عبادت خالى از شرک براى جهانیان تحقق مى‌‏یابد.[8]
در میان این نظریات به نظر می‌رسد نظریه پنجم (اشاره به حکومت حضرت مهدى) از قوت بیشتری بر خوردار است.[9] اولاً: قرائنی در آیه وجود دارد که با حکومت آن حضرت سازگارتر است مانند:
الف. جانشینی و حکومت بر زمین: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ».
ب. استقرار و استواری دین مورد پسند خدا: «لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ».
ج. تبدیل بیم و ترس به امن و ایمنى: «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً».
ه. پرستش فقط خدای یگانه و شریک قرار ندادن چیزی برای او: «یَعْبُدُونَنی‏ لا یُشْرِکُونَ بی‏ شَیْئاً».
روشن است این مفاهیم به صورت مطلق و کامل فقط در حکومت امام مهدی(عج) محقق می‌شود؛ اما در مواردی که بیان شده است به صورت جزئی و ناقص تحقق یافته است؛ از این‌رو تطبیق آیه شریفه بر حکومت امام مهدی(عج) با قرائن موجود در آیه هماهنگ‌تر است.[10]
ثانیاً: در روایات متعدد از اهل بیت(ع)، آیه شریفه بر حکومت امام مهدی(عج) تطبیق و تفسیر شده است؛ اینک به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
طبرسی در تفسیر این آیه می‌گوید: آنچه که از اهل بیت در تفسیر این آیه روایت شده این است که این آیه در شأن مهدی از آل محمد(عج) نازل شده است.
وی همچنین از تفسیر عیاشی نقل می‌کند که امام سجاد(ع) پس از قرائت این آیه فرمود: این عده(که خداوند به آنان وعده داده) شیعیان ما هستند که خداوند به وسیله مردی از ما که مهدی این امت است آن‌را به انجام می‌رساند و همو کسی است که رسول خدا(ص) در باره او فرمود: اگر از عمر دنیا فقط یک روز مانده باشد خداوند آن روز را آن قدر طولانی می‌کند تا مردی از عترتم که اسم او اسم من است بیاید و زمین را پر از عدل و داد کند، همان‌گونه که از ظلم و ستم پر شده است.[11]
بنابر این، با توجه به این دلایل می‌توان از این آیه وعده به ظهور موعود جهانی حضرت مهدی(عج) را دریافت و استنباط کرد.
[1]. نور، 55.
[2]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ص 531، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[3]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 240، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 15، ص 154، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 531.
[4]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۲۴، ص ۴۱۳، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق.
[5]. جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، تحقیق: قمحاوی، محمد صادق، ج ۵، ص ۱۹۱، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405ق.
[6]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 240؛ المیزان فى تفسیر القرآن، ج 15، ص 154؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 531.
[7]. تفسیر نمونه، ج 14، ص 531.
[8]. همان.
[9]. این نظریه از سوی مفسران بزرگی؛ مانند علامه طباطبایی و سید عبد الحسین طیب و ... تأیید و تقویت شده است. ر. ک. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 15، ص 155و 156؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 556، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش.
[10] ر.ک. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 15، ص 155و 156.
11]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 240؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ۱، ص ۱۴، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 5 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد حسین, فرید, سکینه, سوزان


1393 / 8 / 2، 10:40 عصر,
#29
گل آیا قرآن مستقیما به امام زمان (عج) اشاره ای دارد؟ گل



(بسم الله الرحمن الرحیم)


از نظر قرآن کریم، در طول تاریخ زندگی بشر، هیچ گاه زمین از حجت خدا خالی نبوده و خداوند برای هر امتی فردی مناسب را برگزیده تا انسان ها را در راه رسیدن به کمال مطلوب رهنمون باشند.
از دو دسته آیات قرآن، می توان برای وجود حضرت ولی عصر(عج) و ظهور آن حضرت استفاده کرد: البته باید دانست که قرآن به صورت کلی سخن می گوید و برای تشریح و تفسیر آن باید به سراغ آگاهان از حقایق قرآنی ـمعصومان(ع) ـ رفت که "الراسخون فی العلم" (آل عمران7) هستند. به عبارت دیگر، وظیفه و مسئولیت روشنگری و بیان مقصود آیات قرآن به حجت های الهی واگذار شده است. (حدیث ثقلین، مستدرک حاکم، ج 3 ، ص 148، طبع داردالمعرفه، بیروت)


1 ـ آیاتی که ضرورت وجود حجت الهی را در زمین بیان می کنند.
از نظر قرآن کریم، در طول تاریخ زندگی بشر، هیچ گاه زمین از حجت خدا خالی نبوده و خداوند برای هر امتی فردی مناسب را برگزیده تا انسان ها را در راه رسیدن به کمال مطلوب رهنمون باشند؛ چنان که خداوند سبحان فرمود: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ ۖ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (به درستی که تو بیم دهنده ای و برای هر جامعه راهنمایی هست. رعد/7)
پس همواره یک بیم دهنده و هدایتگر در جوامع انسانی حضور دارد که از جانب خدا برگزیده شده است. امام صادق(ع) در تفسیر آیه یاد شده فرمود: «در هر زمانی امامی از خاندان ما وجود دارد که مردم را به آنچه رسول الله آورده (دین اسلام) هدایت می کند». («و فی کل زمان امام منا یهدیهم الی ما جاء به رسول الله (ص) » (مجلسی، بحارالانوار، ج 23 ، ص 5)
از مجموع این آیه و روایت، ضرورت وجود حجت الهی به عنوان هدایت گر در هر عصر، به خوبی فهمیده می شود.
دلیل دیگر بر ضرورت وجود امام معصوم در جامعه این است که قرآن مبین و مفسر لازم دارد و به جز امام معصوم کسی به تمام معانی و خصوصیات آیات قرآن از محکمات و متشابهات آگاه نیست. پس به حکم عقل قطعی پس از رسول، امام معصوم لازم است. (بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیرقران، ج 3، ص 39، توضیح آیه ی 44 ،نحل)
امامان معصوم(ع) مایه آرامش و امنیت هستی و واسطه فیض الهی هستند و نعمات و برکات خداوند متعال به واسطه آنها و به یمن حضورشان به انسان ها داده می شود، که اگر لحظه ای برکت وجودشان نباشد، زمین اهلش را فرو می برد. (در بحارالانوار، به مقوله ای لزوم وجود همیشگی رهبر آسمانی بر می خوریم. (مجلسی بحارالانوار، ج 23 ، ص 56))
اما این که مصداق این امام معصوم کیست و چه هویتی دارد،‌روایات فراوانی وارد شده که بیان می دارند این فرد امام مهدی(ع) فرزند امام حسن عسکری(ع) است و ... . ( ر.ک: صافی، لطف الله، منتخب الاثر؛ طبرسی نوری، میرزا حسین، النجم الثاقب؛ مجلسی بحارالانوار)


2ـ آیاتی که بشارت به حکومت صالحان و مومنان بر روی زمین می دهد:
براساس ده ها آیه از قرآن کریم موضوع ظهور حضرت مهدی(عج) قابل استناد است. تمرکز غالب این آیات بر بشارت به بندگان صالح و مستضعف برای بازستادن حق خود و رسیدن به قدرت و ایجاد یک حکومت واحد جهانی مبتنی بر حق و عدل و غلبه اسلام بر تمامی مکاتب و ادیان است. قرآن کریم از یک سو بیان می کند این بشارت در بعضی کتب آسمانی دیگر هم آمده است: «و همانا در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد». («وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» ، انبیاء /150)
از سوی دیگر این بشارت را به اراده خداوند استناد می دهد: «و خواستیم بر مستضعفان روی زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان گردانیم»(قصص/5) این آیات بشارت به ظهور می دهند که در تفسیر آنها روایات زیادی وجود دارد.
در آیه ای دیگر خداوند حکومت و جانشینی مومنان و صالحان را به عنوان «وعده ی الهی» بر بندگان با ایمان خود بیان می کند و امنیت و آرامش را مژده می دهد: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این زمین جانشین (خود) قرار دهد و آن دینی را که بر ایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند و بیمشان را به امنیت مبدل گرداند تا مرا عبادت کنند و ... ». (نور 55)
روایات معصومان (ع) این آیه را بر حضرت حجت ولی عصر‌ (عج) و اصحاب او منطبق نموده اند. (رک: فرزی، محمدعلی، امید سبز، ص 34)
آیات متعددی در شان امام مهدی(عج) هست که امامان معصوم (ع) تفسیر، تاویل و تطبیق این آیات را بر وجود مقدس امام زمان(عج) و حکومت جهانی آن عدالت گستر بیان نموده اند. در زمینه ظهور و قیام آن حضرت و جامعه آرمانى مهدوى، مى‏ توان توصیفات و اشارات زیر را از قرآن به دست آورد:
1. غلبه نهایى حقّ بر باطل و شکست جبهه کفر و فساد و نفاق(12)؛
2. جانشینى و خلافت مستضعفان بر روى زمین و حاکمیت صالحان و نیکان(13)؛
3. گسترش و فراگیرى دین حقّ در برهه‏اى خاص از زمان(14) ؛
4. از آن روز موعود، تحت عناوین ایام اللّه(15)، وقت معلوم(16)، روز نصرت و پیروزى(17) و طلوع فجر و سلامتى(18) و... یاد شده است ؛
5. در آیاتى از آن حضرت با نام‏هاى نعمت باطنى(19)، بقیة اللّه(20)، کلمه باقیه(21)، اولى الامر(22) ؛ مهتدون(23) (مهدى) ؛ اقامه کننده نماز(24)، مضطرّ(25)، جنب اللَّه(26)، حزب اللَّه(27)، فجر(28)، «نهار اذا تجلى»(29) و... نام برده است.
6. خداوند، [با مهدى موعود]، نور خود را کامل مى‏کند(30) ؛
7. در آن عصر، زمین بعد از مرگش، زنده مى‏شود(31) ؛
8. او منصور از جانب خدا و انتقام گیرنده از دشمنان است(32) ؛
9. زمین، به نور پروردگار، روشن خواهد شد(33) ؛
10. در روز پیروزى، ایمان آوردن کافران، سودى به حالشان نخواهد داشت(34) ؛
11. هر چه در روى زمین است، تسلیم و مطاع او خواهند شد(35) ؛
12. حضرت مهدى «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» است(36) ؛
13. او تأمین کننده امنیت و آرامش در روى زمین است(37).

برای توضیح بیشتر به چند آیه به طور خلاصه اشاره می شود:
:خداوند در آیه 55 سوره نور می فرماید: «وَعَدَاللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّنَّهُمْ فی الاَرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الِّذی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَاٌولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»؛« [خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده داده که آنها را به یقین خلیفه روی زمین کند، آن گونه که پیشینیان آنها را خلافت (روی زمین) بخشید، و دین و آیینی را که برای آنها پسندیده است پا برجا و ریشه دار سازد، و بیم و ترس آنها را به آرامش و امنّیت مبدّل کند، آن چنان می‏شود که تنها مرا می‏ پرستند، و چیزی را شریک من نخواهند کرد، و کسانی که بعد از آن کافر شوند آنها فاسقند]» . در این آیه با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده شده است که سرانجام حکومت روی زمین را در دست خواهند گرفت، و دین اسلام فراگیر خواهد شد، و ناامنی ها و وحشت ها به آرامش و امنّیت مبدّل می ‏گردد، شرک از سراسر جهان برچیده می‏ شود، و بندگان خدا با آزادی به پرستش خدای یگانه ادامه می‏ دهند، و نسبت به همگان اتمام حجت می شود، به گونه‏ ای که اگر کسی بعد از آن بخواهد راه کفر را بپوید، مقصر و فاسق خواهد بود. (مخصوصاً در بخش آخر آیه دقت کنید). گرچه این امور مهم که مورد وعده الهی بوده است در عصر پیامبر اکرم(ص) و زمانهای بعد از آن در مقیاس نسبتاً وسیعی برای مسلمین جهان تحقق یافت و اسلام که روزی در چنگال دشمنان چنان گرفتار بود که مجال کمترین ظهور و بروزی به آن نمی‏ دادند، و مسلمانان دائماً در ترس و وحشت به سر می‏بردند، سرانجام نه فقط شبه جزیره عرب، بلکه بخش های عظیمی از جهان را فرا گرفت و دشمنان در تمام جبهه‏ها شکست خوردند؛ ولی با این حال حکومت جهانی اسلام که سراسر دنیا را فرا گیرد و شرک و بت‏پرستی را به کلی ریشه کن سازد، و امنیّت و آرامش و آزادی و توحید خالص را همه جا گسترش دهد، هنوز تحقق نیافته است. پس باید در انتظار تحقق آن بود. این امر مطابق روایت متواتره در عصر قیام مهدی(ع) تحقق خواهد یافت، بنابراین یکی از مصادیق این آیه در عصر پیامبر(ص) و اعصار مقارن آن حاصل شد و شکل وسیع ترش در عصر قیام مهدی(ع) خواهد بود و این دو با هم منافاتی ندارد، و این وعدة در هر دو مرحله باید تحقق یابد. (پیام قرآن ج 9، حضرت آیت الله مکارم شیرازی).

همچنین در قرآن می‏ فرماید: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّّّ الارْضَ یَرِثُها عِبادیَ الصّالِحُونَ» که مفاد ظاهر آن این است که: «و هر آینه ما در زبور بعد از ذکر نوشتیم که البته بندگان صالح من وارث زمین می‏گردند». این آیه از بشارت حتمی الهی خبر می‏دهد که شایستگان و صلحاء، وارث زمین و صاحب آن می‏شوند و چون در آیات قبل از این آیه از زمین خاصی سخنی به میان نیامده است لذا الف و لام «الأرض»، الف و لام عهد نخواهد بود چون ظاهر این است که مراد تمام زمین است. بنابر این، آیه خبر از روزگاری می‏ دهد که زمین و ادارة آن در همة قاره ‏ها و همة مناطق و معادن آن در اختیار بندگان شایسته خدا درآید، چنانکه در آیات دیگر نیز همین وعده را فرموده است. مانند آیة: : «وَ نُریدَ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتَضْفِوُا فِی الْأَرْضِ وَ َنْجَعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ؛قصص/5 و اراده کرده‏ایم که بر کسانی که در زمین ضعیف و ذلیل نگه داشته شده ‏اند منت گذارده و آنان را پیشوایان و وارثان زمین گردانیم»و... .


12) ر.ک : اسراء (17)، آیه 81.
13) قصص (28)، آیه 5، انبیاء (21)، آیه 105.
14) توبه (9)، آیه 23.
15) ر.ک : جاثیه (45)، آیه 14، ابراهیم (14)، آیه 5.
16) ر.ک : حجر (15)، آیات 36-38.
17) عنکبوت (29)، آیه 10.
18) قدر (97)، آیه 50.
19) لقمان (31)، آیه 20.
20) هود (11)، آیه 86.
21) زخرف (43)، آیه 28.
22) نساء (4)، آیه 59.
23) بقره (2)، آیه 9.
24) حج (22)، آیه 41.
25) نمل (27)، آیه 62.
26) زمر (39)، آیه 56.
27) مجادله (58)، آیه 22.
28) فجر (89)، آیه 1.
29) لیل (92)، آیه 2.
30) صف (61)، آیه 8.
31) حدید (57)، آیه 17.
32) شورى (42)، آیه 41.
33) زمر (39)، آیه 69.
34) سجده (32)، آیه 29.
35) آل عمران (3)، آیه 8.
36) نور (24)، آیه 35.
37) همان، آیه 55.
38) انبیاء (21)، آیه 105.
39) پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 185.

برای مطالعه بیشتر ر.ک:
1. مهدویت(پیش از ظهور)، رحیم کارگر (نشر معارف)
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 5 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, محمد حسین, فرید, سوزان


1393 / 8 / 4، 04:20 عصر,
#30
گل انس با قرآن/تفسیر سوره نصر گل



(بسم الله الرحمن الرحیم)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ (1) وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً (3)



ترجمه:
1- هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد.
2- و مردم را ببينى گروه گروه وارد دين خدا مى‏شوند.
3- پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه‏پذير است.
تفسير: هنگامى كه پيروزى نهايى فرا رسد! ...
در نخستين آيه اين سوره كه مى‏فرمايد:" هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد" ... (إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ).

و مردم را به بينى كه گروه گروه در دين خدا وارد مى‏شوند" ... (وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ، أَفْواجاً).
به شكرانه اين نعمت بزرگ و اين پيروزى و نصرت الهى، پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه‏پذير است" (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً).
در اين سه آيه كوتاه و پر محتوا، ريزه‏كاريهاى فراوان است كه دقت در آنها كمك به فهم هدف نهايى سوره مى‏كند:
1- در آيه اول" نصرت" اضافه به" خداوند" شده است (نصر اللَّه) تنها در اينجا نيست كه اين اضافه ديده مى‏شود، در بسيارى از آيات قرآن اين معنى منعكس است، از جمله در آيه 214 بقره مى‏خوانيم: أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ:
" بدانيد يارى خدا نزديك است".
و در آيه 126 آل عمران و 10 انفال آمده است: وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ:" نصرت جز از ناحيه خدا نيست".
اشاره به اينكه به هر حال يارى و پيروزى به اراده حق است.
درست است كه براى غلبه بر دشمن بايد تامين قوا و تهيه نيرو كرد، ولى يك انسان موحد، نصرت را تنها از ناحيه خدا مى‏داند و به همين دليل به هنگام پيروزى مغرور نمى‏شود، بلكه در مقام شكر و سپاس الهى درمى‏آيد.
2- در اين سوره نخست از نصرت الهى، و سپس فتح و پيروزى، و بعد نفوذ و گسترش اسلام، و ورود مردم دسته دسته در دين خدا سخن به ميان آمده، و اين هر سه علت و معلول يكديگرند، تا نصرت و يارى الهى نباشد فتح و پيروزى نيست، و تا فتح و پيروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مردم گروه گروه مسلمان نمى‏شوند، و البته به دنبال اين سه مرحله كه هر كدام نعمتى است بزرگ، مرحله چهارم يعنى مرحله شكر و حمد و ستايش خدا فرا مى‏رسد.
و از سوى ديگر نصرت الهى و پيروزى همه براى اين است كه هدف نهايى يعنى ورود مردم در دين خدا و هدايت همگانى صورت گيرد.
3-" فتح" در اينجا به صورت مطلق گفته شده، و با قرائنى كه قبلا اشاره كرديم بدون شك منظور از آن فتح مكه است كه چنين بازتاب گسترده‏اى داشت، و به راستى فتح مكه، فصل نوينى در تاريخ اسلام گشود، چرا كه مركز اصلى شرك متلاشى شد، بتها از ميان رفت، اميد بت‏پرستان به ياس و نوميدى مبدل گشت، و موانعى كه بر سر راه ايمان مردم به اسلام وجود داشت، برچيده شد.

به همين دليل فتح مكه را بايد مرحله تثبيت اسلام، و استقرار آن در جزيرة العرب، و سپس در جهان دانست، و لذا بعد از فتح مكه ديگر هيچ مقاومتى از ناحيه مشركان (جز در يك مورد كه آن هم به سرعت سركوب شد) ديده نشد، و مردم از تمام نقاط جزيره براى پذيرش اسلام خدمت پيامبر ص مى‏آمدند.
4- در ذيل آيه سه دستور مهم به پيغمبر اكرم ص (و طبعا به همه مؤمنان) مى‏دهد كه در حقيقت شكرانه‏اى براى اين پيروزى بزرگ، و واكنش مناسبى در برابر اين نصرت الهى است، دستور به" تسبيح" و" حمد" و" استغفار".
" تسبيح" به معنى منزه شمردن خداوند از هر گونه عيب و نقص است، و" حمد" براى توصيف او به صفات كماليه است، و" استغفار" در برابر نقصانها و تقصيرهاى بندگان است.
اين پيروزى بزرگ سبب شد كه افكار شرك‏آلود زدوده شود، كمال و جمال خداوند ظاهرتر گردد، و گم‏كرده‏راهان به سوى حق بازگردند.
اين فتح عظيم سبب شد كه افراد گمان نكنند خداوند يارانش را تنها مى‏گذارد (پاكى از اين نقص) و نيز بدانند كه خداوند بر انجام وعده‏هايش توانا است (موصوف بودن به اين كمال) و نيز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف كنند.
بعلاوه ممكن است به هنگام پيروزى واكنشهاى نامطلوبى در انسان پيدا شود و گرفتار" غرور و خود برتربينى" گردد، و يا در برابر دشمن دست به" انتقام‏جويى و تصفيه حساب شخصى" زند، اين سه دستور به او تعليم مى‏دهد كه در لحظه حساس پيروزى بياد صفات جلال و جمال خدا بيفتد، همه چيز را از او بداند، و در مقام استغفار برآيد تا هم غرور و غفلت او زايل گردد، و هم از انتقام‏جويى بر كنار ماند.

5- مسلم است پيغمبر اسلام ص همچون همه انبياء" معصوم" بود پس دستور به استغفار براى چيست؟
در پاسخ اين سؤال بايد گفت اين سرمشقى است براى همه امت زيرا:
اولا: در طول اين مبارزه طولانى كه سالهاى زيادى به طول انجاميد (حدود بيست سال) و مسلمانان روزهاى بسيار سخت و دردناكى را طى كردند، گاهى آن چنان حوادث پيچيده مى‏شد كه جانها به لب مى‏رسيد، و در افكار بعضى گمانهاى بدى در مورد وعده‏هاى الهى پيدا مى‏شد، همانگونه كه قرآن در مورد جنگ" احزاب" مى‏فرمايد: وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا

" و دلها به گلوگاه رسيده بود و گمانهاى (نامناسبى) در باره خدا داشتيد" (احزاب- 10).
اكنون كه پيروزى فرا رسيده مى‏فهمند كه همه آن گمانها و بيتابيها غلط بوده، و بايد در مقام" استغفار" برآيند.
ثانيا: انسان هر قدر حمد و ثناى الهى كند باز حق شكر او را ادا نخواهد كرد، و لذا در پايان اين حمد و ثنا بايد از تقصير خويش" روى به درگاه خدا آورد" و استغفار كند.
ثالثا: معمولا بعد از پيروزيها وسوسه‏هاى شيطان شروع مى‏شود، و حالت" غرور" از يك سو، و تندروى و انتقام‏جويى از سوى ديگر، به وجود مى‏آيد، در اينجا بايد به ياد خدا بود، و پيوسته استغفار كرد تا هيچيك از اين حالات پيدا نشود، يا اگر پيدا شده بر طرف گردد.
رابعا: همانگونه كه در آغاز سوره گفتيم اعلام اين پيروزى تقريبا به معنى اعلام پايان ماموريت پيامبر ص و اتمام عمر آن حضرت و شتافتن به لقاى محبوب بود، و اين حالت مناسب" تسبيح" و" حمد" و" استغفار" است، و لذا در روايات وارد شده است كه بعد از نزول اين سوره پيغمبر اكرم ص اين جمله را بسيار تكرار مى‏فرمود:
سبحانك اللهم و بحمدك، اللهم اغفر لى انك انت التواب الرحيم:
" خداوندا! منزهى، و تو را حمد و ستايش مى‏كنم، خداوندا! مرا ببخش كه تو بسيار توبه‏پذير و مهربانى"
6- جمله" إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً" بيان علت است براى مساله استغفار، يعنى " استغفار و توبه كن چرا كه خداوند بسيار توبه‏پذير است".
در ضمن شايد به اين مطلب نيز نظر دارد كه وقتى خداوند توبه شما را مى‏پذيرد، شما نيز حتى المقدور توبه تقصيركاران را پس از پيروزى بپذيريد و ما دام كه تصميم خلاف يا آثار توطئه‏اى از آنان ظاهر نباشد آنها را از خود مرانيد، و لذا چنان كه خواهيم ديد پيغمبر اكرم ص در همين ماجراى فتح مكه چهره رأفت و رحمت اسلامى را در مقابل دشمنان كينه‏توز شكست‏خورده، به عالى‏ترين وجهى نشان داد.
تنها پيغمبر اكرم ص نبود كه به هنگام پيروزى نهايى بر دشمن به فكر تسبيح و حمد و استغفار بود بلكه در تاريخ ساير انبياء نيز اين مطلب به خوبى نمايان است.
مثلا حضرت" يوسف" ع هنگامى كه بر اريكه حكومت مصر نشست، و پدر و مادر و برادران بعد از يك فراق طولانى به ديدار او نائل شدند، عرض كرد: رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ:
" پروردگارا! بخش عظيمى از حكومت را به من بخشيده‏اى، و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساخته‏اى، تويى آفريننده آسمانها و زمين و تويى سرپرست من در دنيا و آخرت، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق فرما" (يوسف- 101).
و پيامبر خدا" سليمان" ع هنگامى كه تخت ملكه سبا را در برابر خود حاضر ديد گفت: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ:" اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد، آيا شكر او را بجا مى‏آورم يا كفران مى‏كنم"؟ (نمل- 40).

نكته: فتح مكه بزرگترين پيروزى اسلام
فتح مكه همانگونه كه اشاره كرديم فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود، و مقاومتهاى دشمن را بعد از حدود بيست سال درهم شكست، در حقيقت با فتح مكه بساط شرك و بت‏پرستى از جزيره عربستان برچيده شد، و اسلام آماده براى جهش به كشورهاى ديگر جهان گشت.
خلاصه اين ماجرا چنين بود: بعد از پيمان و صلح حديبيه مشركان مكه دست به پيمان‏شكنى زدند، و آن صلح نامه را ناديده گرفتند، و بعضى از هم پيمانان پيغمبر ص را تحت فشار قرار دادند، هم پيمانهاى رسول اللَّه ص به آن حضرت شكايت كردند رسول اللَّه ص تصميم گرفت هم پيمانان خود را يارى كند.
از سوى ديگر تمام شرائط براى برچيدن اين كانون بت‏پرستى و شرك و و نفاق كه در مكه به وجود آمده بود فراهم مى‏شد، و اين كارى بود كه مى‏بايست به هر حال انجام گيرد، لذا پيامبر ص به فرمان خدا آماده حركت به سوى مكه شد.
فتح مكه در سه مرحله انجام گرفت: نخست مرحله مقدماتى يعنى فراهم كردن قوا و نيروى لازم، و انتخاب شرائط زمانى مساعد، و جمع آورى اطلاعات كافى از موقعيت دشمن و كم و كيف نيروى جسمانى و روحيه آنها بود، مرحله دوم مرحله انجام بسيار ماهرانه و خالى از ضايعات فتح بود و بالآخره مرحله نهايى مرحله پى آمدها و آثار آن بود.

1- اين مرحله با كمال دقت و ظرافت انجام گرفت، و مخصوصا رسول خدا ص چنان جاده مكه و مدينه را قرق كرد كه خبر اين آمادگى بزرگ به هيچوجه به مكيان نرسيد، لذا به هيچگونه آمادگى دست نزدند، و كاملا غافلگير شدند، و همين امر سبب شد كه در آن سرزمين مقدس در اين هجوم عظيم و فتح بزرگ تقريبا هيچ خونى نريزد.
حتى يك نفر از مسلمانان ضعيف الايمان بنام" حاطب بن ابى بلتعه" كه نامه‏اى براى قريش نوشت و با زنى از طائف" مزينه" بنام" كفود" يا" ساره" مخفيانه به سوى مكه فرستاد، با طريق اعجازآميزى بر پيغمبر اكرم ص آشكار شد، و على ع با بعضى ديگر به سرعت به سراغ او اعزام فرمود و آنها زن را در يكى از منزلگاههاى ميان مكه و مدينه يافتند، و نامه را از او گرفته و خودش را به مدينه بازگرداندند كه داستانش در ذيل آيه اول سوره ممتحنه مشروحا بيان شد «1».
به هر حال پيغمبر اكرم ص جانشينى از خود بر مدينه گمارد و روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجرى به سوى مكه حركت كرد، و پس از ده روز به مكه رسيد.
پيامبر ص در وسط راه عباس عمويش را ديد كه از مكه به عنوان مهاجرت به سوى او مى‏آيد، حضرت به او فرمود اثاث خود را به مدينه بفرست و خودت با ما بيا، و تو آخرين مهاجرى.
2- سرانجام مسلمانان به نزديكى مكه رسيدند و در بيرون شهر در بيابانهاى اطراف در جايى كه" مر الظهران" ناميده مى‏شد و چند كيلومتر بيشتر با مكه فاصله نداشت اردو زدند، و شبانه آتشهاى زيادى براى آماده كردن غذا (و شايد براى اثبات حضور گسترده خود) در آن مكان افروختند جمعى از اهل مكه اين منظره را ديده در حيرت فرو رفتند.
هنوز اخبار حركت پيغمبر اكرم ص و لشگر اسلام بر قريش پنهان بود، در آن شب ابو سفيان سركرده مكيان و بعضى ديگر از سران شرك براى پى‏گيرى اخبار از مكه بيرون آمدند در اين هنگام عباس عموى پيغمبر ص فكر كرد كه اگر رسول اللَّه ص به طور قهرآميز وارد مكه شود كسى از قريش زنده نمى‏ماند، از پيامبر ص اجازه گرفت و بر مركب آن حضرت سوار شد، و گفت مى‏روم شايد كسى را ببينم به او بگويم اهل مكه را از ماجرا با خبر كند تا بيايند و امان بگيرند.
عباس حركت كرد و نزديكتر آمد اتفاقا در اين هنگام صداى" ابو سفيان" را شنيد كه به يكى از دوستانش بنام" بديل" مى‏گويد من هرگز آتشى افزونتر از اين نديدم!" بديل" گفت: فكر مى‏كنم اين آتشها مربوط به قبيله" خزاعه" باشد، ابو سفيان گفت: قبيله خزاعه از اين خوارترند كه اينهمه آتش برافروزند! در اينجا" عباس" ابو سفيان را صدا زد، ابو سفيان عباس را شناخت گفت راستى چه خبر؟
عباس پاسخ داد اين رسول اللَّه ص است كه با ده هزار نفر سربازان اسلام به سراغ شما آمده‏اند! ابو سفيان سخت دستپاچه شد و گفت: به من چه دستورى مى‏دهى.
" عباس" گفت همراه من بيا و از رسول اللَّه ص امان بگير، زيرا در غير اين صورت كشته خواهى شد! و به اين ترتيب" عباس"" ابو سفيان" را همراه خود سوار بر مركب رسول اللَّه ص كرد و با سرعت به سوى پيامبر ص برگشت، از كنار هر گروهى و آتشى از آتشها مى‏گذشت مى‏گفتند اين عموى پيغمبر ص است كه بر مركب او سوار شده، شخص بيگانه‏اى نيست، تا بجايى رسيد كه عمر بن خطاب بود هنگامى كه چشم عمر به ابو سفيان افتاد، گفت: شكر خدا را كه مرا بر تو (ابو سفيان) مسلط كرد در حالى كه هيچ امانى ندارى! فورا خدمت پيغمبر ص آمده و اجازه خواست تا گردن ابو سفيان را بزند.
ولى عباس فرا رسيد عرض كرد اى رسول خدا! من به او پناه داده‏ام.
پيغمبر اكرم ص فرمود: من نيز فعلا به او امان مى‏دهم تا فردا كه او را نزد من آورى.
فردا كه عباس او را به خدمت پيغمبر خدا ص آورد رسول اللَّه ص به او فرمود: واى بر تو اى ابو سفيان! آيا وقت آن نرسيده است كه ايمان به خداى يگانه بياورى؟
عرض كرد آرى، پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا! من شهادت مى‏دهم كه خداوند يگانه است و همتايى ندارد، اگر كارى از بتها ساخته بود من به اين روز نمى‏افتادم! فرمود: آيا موقع آن نرسيده است كه بدانى من رسول خدايم؟! عرض كرد پدر و مادرم فدايت باد هنوز شك و شبهه‏اى در دل من وجود دارد، ولى سرانجام ابو سفيان و دو نفر از همراهانش مسلمان شدند.

پيغمبر اكرم ص به عباس فرمود: ابو سفيان را در تنگه‏اى كه گذرگاه مكه است ببر تا لشگريان الهى از آنجا بگذرند و او ببيند.
عباس عرض كرد: ابو سفيان مرد جاه‏طلبى است، امتيازى براى او قائل شويد، پيغمبر ص فرمود: هر كس داخل خانه ابو سفيان شود در امان است، و هر كس به مسجد الحرام پناه ببرد در امان است، و هر كس در خانه خود بماند و در را به روى خود ببندد او نيز در امان است.
به هر حال هنگامى كه ابو سفيان اين لشگر عظيم را ديد يقين پيدا كرد كه هيچ راهى براى مقابله باقى نمانده است، رو به عباس كرد و گفت: سلطنت فرزند برادرت بسيار عظيم شده! عباس گفت: واى بر تو، سلطنت نيست، نبوت است.
سپس عباس به او گفت با سرعت به سراغ مردم مكه برو و آنها را از مقابله با لشگر اسلام بر حذر دار! ابو سفيان وارد مسجد الحرام شد و فرياد زد اى جمعيت قريش! محمد با جمعيتى به سراغ شما آمده كه هيچ قدرت مقابله با آن را نداريد، سپس افزود: هر كس وارد خانه من شود در امان است، هر كس در مسجد الحرام برود نيز در امان است، و هر كس در خانه را به روى خود ببندد در امان خواهد بود.
سپس فرياد زد اى جمعيت قريش! اسلام بياوريد تا سالم بمانيد، همسرش" هند" ريش او را گرفت و فرياد زد اين پير مرد احمق را بكشيد! ابو سفيان گفت: رها كن، به خدا اگر اسلام نياورى تو هم كشته خواهى شد، برو داخل خانه باش.
سپس پيغمبر اكرم ص با صفوف لشگريان اسلام حركت كرد تا به نقطه" ذى طوى" رسيد، همان نقطه مرتفعى كه از آنجا خانه‏هاى مكه نمايان است، پيامبر ص به ياد روزى افتاد كه به اجبار از مكه مخفيانه بيرون آمد، ولى مى‏بيند امروز با اين عظمت وارد مكه مى‏شود، لذا پيشانى مبارك را به فراز جهاز شتر گذاشت و سجده شكر بجا آورد.
سپس پيغمبر اكرم ص در" حجون" (يكى از محلات مرتفع مكه كه قبر خديجه در آن است) فرود آمد و غسل كرد، و با لباس رزم و اسلحه بر مركب نشست، در حالى كه سوره" فتح" را قرائت مى‏فرمود وارد مسجد الحرام شد و تكبير گفت، سپاه اسلام نيز همه تكبير گفتند، به گونه‏اى كه صدايشان همه دشت و كوه را پر كرد.

سپس از شتر خود فرود آمد، و براى نابودى بتها نزديك خانه كعبه آمد، بتها را يكى پس از ديگرى سرنگون مى‏كرد و مى‏فرمود: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً:" حق آمد و باطل زايل شد و باطل زايل شدنى است".
چند بت بزرگ بر فراز كعبه نصب شده بود كه دست پيامبر ص به آنها نمى‏رسيد امير مؤمنان على ع را امر كرد پاى بر دوش مباركش نهد و بالا رود، و بتها را به زمين افكنده بشكند، على ع اين امر را اطاعت كرد.
سپس كليد خانه كعبه را گرفت و در را بگشود و عكسهاى پيغمبران را كه بر در و ديوار داخل خانه كعبه ترسيم شده بود محو كرد.
3- بعد از اين پيروزى درخشان و سريع پيغمبر اكرم ص دست در حلقه در خانه كعبه كرد و رو به اهل مكه كه در آنجا جمع بودند فرمود و گفت:
" شما چه مى‏گوئيد؟ و چه گمان داريد؟! در باره شما" چه دستورى بدهم"؟
عرض كردند: ما جز خير و نيكى از تو انتظار نداريم، تو برادر بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار مايى! و امروز به قدرت رسيده‏اى، ما را ببخش، اشك در چشمان پيامبر ص حلقه زد، صداى گريه مردم مكه نيز بلند شد.
پيغمبر اكرم ص فرمود: من در باره شما همان مى‏گويم كه برادرم يوسف گفت،" امروز هيچگونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود، خداوند شما را مى‏بخشد و او ارحم الراحمين است"و به اين ترتيب همه را عفو كرد و فرمود: همه آزاديد، هر جا مى‏خواهيد برويد.
در ضمن پيغمبر خدا ص دستور داده بود كه لشگريانش مزاحم هيچكس نشوند، و خونى مطلقا ريخته نشود، تنها مطابق روايتى شش نفر را كه افرادى بسيار بد زبان و خطرناك بودند استثنا كرده بود.
حتى هنگامى كه شنيد" سعد بن عباده پرچمدار لشگر شعار انتقام را سر داده، و مى‏گويد: اليوم يوم الملحمة" امروز روز انتقام است"! پيغمبر ص به على(ع)فرمود بشتاب پرچم را از او بگير و تو پرچمدار باش و شعار دهيد اليوم يوم المرحمة" امروز روز عفو و رحمت است"! و به اين ترتيب مكه بدون خونريزى فتح شد و جاذبه اين عفو و رحمت اسلامى كه هرگز انتظار آن را نداشتند چنان در دلها اثر كرد كه مردم گروه گروه آمدند و مسلمان شدند و صداى اين فتح عظيم در تمام جزاير عربستان پيچيد و آوازه اسلام همه جا را فرا گرفت. و موقعيت اسلام و مسلمين از هر جهت تثبيت شد.
در بعضى از تواريخ آمده است هنگامى كه پيغمبر اكرم ص در كنار در خانه كعبه ايستاده بود فرمود:
لا اله الا اللَّه وحده وحده، انجز وعده، و نصر عبده، و هزم الاحزاب وحده، الا ان كل مال او ماثرة او دم تدعى فهو تحت قدمى هاتين!.
.." معبودى جز خدا نيست، يگانه است، يگانه، سرانجام به وعده خود وفا كرد، و بنده‏اش را يارى نمود، و خودش به تنهايى تمام احزاب را درهم شكست، اى مردم! بدانيد هر مالى، هر امتيازى، هر خونى مربوط به گذشته و زمان جاهليت است همه در زير پاهاى من قرار گرفته (يعنى ديگر گفتگويى از خونهايى كه در زمان جاهليت ريخته شد، يا اموالى كه به غارت رفت.
نكنيد، و همه امتيازات عصر جاهليت نيز باطل شده است، و به اين ترتيب تمام پرونده‏هاى گذشته بسته شد).
اين يك طرح بسيار مهم و عجيب بود كه به ضميمه فرمان عفو عمومى، مردم حجاز را از گذشته تاريك و پرماجراى خود بريد، و در پرتو اسلام زندگى نوينى به آنها بخشيد كه از كشمكشها و جنجالهاى مربوط به گذشته كاملا خالى، بود.
و اين كار فوق العاده به پيشرفت اسلام كمك كرد و سرمشقى است براى امروز و فرداى ما.
تشکر از این کاربر پاسخ
[-] 5 کاربر به خاطر ارسال این پست از مصطفی تشکر کرده‌اند:
ملیحه, محمد81, محمد حسین, فرید, سوزان



پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان

صفحه‌ی تماس | پرتال حمایت ازبیماران چشمی آرپی،لبرواشتارگات درایران | بازگشت به بالا | | بایگانی | پیوند سایتی RSS
Persian Translation by MyBBIran.com - Ver: 5.8
Powered by